ممنونم ازت میثم جان بابت دیدگاه های عمیقت که با ما اشتراک میزاری
من فکر می کنم برای اینکه بتونیم آزاد باشیم بعد از اینکه باید خودمون رو خوب بشناسیم، باید هنر تصمیم گرفتن رو خوب بلد باشیم چون نحوه تصمیم گیری ماست که میتونه توی لحظات حساس ما رو برای آزاد بودن کمک کنه و باعث میشه تقریبا در اکثر اوقات در مسیر درست باشیم.
به قول یه بزرگی که میگفت حتی تصمیم نگرفتن هم درصدی ریسک داره که بعضی مواقع درصدش خیلی هم بالاست.
من اون پاراگراف اخریه ک در مورد قطعه قطعه خوانی: خوندن وبلاگ و کانال و…نوشتید رو نفهمیدم! من تقریبا ۲ ساعت از روزم ب خوندن وبلاگ شما و شاهین و محمد رضا و کانال فهیم عطار صرف میشه! این بده؟!!! من تو دام حلقه افتادم؟ این دام حلقه چی هس اثلا؟
این راه های شاهانه ای ک نام بردین: با گوشی مطالعه کردن گوش دادن ب کتاب گویا اینا ینی میگید مطالعه به حساب نمیاد؟! اثر کتاب کاغذی رو نداره ینی؟
و اینکه منظورتون از (فقط خوندن) چیه؟
خوب چطور می تونیم توان ب کارگیری دانشی ک هر روز از طرق مختلف ازون جمله مطالعه کتب، کسب می کنیم رو ب دس بیاریم؟ این اولا
اما ثانیا؛ ینی میگید کتابای مختلف از انواع مختلف بخونیم حتی اگه مطالبش ب خاطر تفاوت با دانسته ها و روحیات ما آزار دهنده باشه؟
((سعی کنید جامعه رو برای خودتون دو قطبی کنید. ببینید جامعه هدفتون کیا هستند و ب حرف خارج اون جامعه گوش نکنید)) الان میفهمم ک نباس ب حرف اطرافیام ک میگن: شوعر کن شوعر کن پس کی درسات تموم میشه کی میخای ب فکر شوعر کردن بیفتی و الخ…توجه کنم و مانع بد شدن حسم بشم چون جامعه هدف من اونایی نیستن ک تنها هدف زندگی رو ازدواج کردن تو یه سن مشخص میدونن و اگه ازون سن عبور کنی ترشیده ب حساب میای.
.
.
((با درک مفهوم چند قطبی کردن جامعه خودتون سعی نمی کنید نقش ادم خوبه رو بازی کنین…من خیلی از کارهای زیادی در زندگی کردم ک قاعدتا نباید انجام میدادم اما چون ب ما یاد داده بودن ادم خوبه باش! نتونستم نه بگم))
راستش من دیشب یه پستی تو فیسم گذاشتم درباره محل کارم و حسی ک اونجا دارم یکی اسکرین گرفت و فرستاد ب رئیسم رئیس خعلی ازرده خاطر طور اومد پی وی و گفت ک چقد کارم اشتباه بوده .از دیشب تا الان واقعا ب این درک نرسیدم ک واقعا کارم ینی حرفایی ک تو اون پست نوشتم اشتباه بوده یا ن اما با این حال ازونجایی ک همیشه بهمون گفته شده ادم خوبه باش یه چیزی مطمئن تو درونم فریاد میزنه ک: برو معذرت خواهی کن وظیفه ات اینه ک از دلشون دربیاری نباید ریس ازت ناراحت باشه …
اما درستش اینه ک شما گفتین نباس نقش ادم خوبه رو بازی کنم باید آدم خوبی باشم بنابراین تا عمیقا ب این درک نرسیدم ک حرفام اشتباه بوده نمیرم عذرخواهی.
تا وقتی کلمه بر زبان جاری نشه ادم حتی نسبت ب احساسش هم آگاه نیست! چ جمله تامل بزانگیزی…
من حتی معتقدم با کلمات میشه احساس رو هم تغییر داد وقتی کلماتی خلاف اونچه واقعا اون لحظه احساس می کنیم ب زبون میاریم و هی تکرارش می کنیم کم کم ضمیرمون گول میخوره و تغییر احساسی رو تو خودمون می بینیم.
به نظر من لزومی نداره ستاده ای که در نظر میگیریم عرف داده ای باشه که واگذار کردیم، شاید 12 ساعت کارکردن در سطح بالای علمی و فنی و حقوق 8 ساعت رو گرفتن حماقت محض باشه ولی وقتی میبینم حاصل کارکردنم آسایش افرادیه که شاید حتی خودشون نفهمن و ارزشی که ایجاد میشه حس رضایت فعالیتی که مشتاقانه اونو انجام دادم باز هم تکرارمیشه اگه من ماشین گرونی سوار میشم خودم انتخاب کردم که بیشتر لذت ببرم و نباید تاوانشو شخص دیگه ای بده
سلام
بسیار عالی بود و خیلی وقته که ذهنم درگیر این موضوع بود
منتها می خوام بدونم اگر شما اون موتوری رو که رها کردی و ادامه مسیر دادید اگر دوباره تو دست انداز بعدی (همون موتور یا موتور دیگه ای) میکوبید پشت ماشین شما، اون موقع عکس العمل شما چی بود؟؟؟؟
البته ی مقدار خنده دار و غیر محتمل این اتفاق که بیش از یک بار صورت بگیره و این فقط ی جوک، ولی در خیلی از موارد زندگی این اتفاق میوفته و نمیشه کاریش کرد، نه یک بار بلکه چندیدن بار
سلام میثم عزیز
خدا قوت بابت دغدغه های زیبایی که در ذهنت داری و مسائلی رو که با فکردکردن بهش افکارت رو پرورش دادی رو با بقیه به اشتراک میذاری…بار خورد اومدم تو وبلاگت و دارم مطالبت رو می خونم
موفقیت
سلام جناب مدنی وقتتون بخیر
واقعا لذت میبرم وبلاگتونو میخونم. تقریبا هر روز دو سه تا پست میخونم. دست مریزاد. کمی بهم ریختگی موضوعی توی متن شما هست، مصداق از این شاخه به اون شاخه پریدن، البته من مثال های شما را دوست دارم.
با اجازتون میخواستم یه درد و دل کتابی بکنم، شاید خواننده های وبلاگتون مطلب من را ببینند.
حقیقتش من کتابدار کتابخانه عمومی هستم، سعی میکنم در حوزه کتاب و کتابخوانی و کتابخانه اطلاعاتم را زیاد کنم، به امید اینکه مفید واقع بشم. ولی واقعیت اینه که جامعه ما اهمیتی به ما نمیده و شان کتابخانه و کتاب و کتابدار خیلی پایینه. وقتی مراجع میاد کتابخانه ثبت نام کنه و مثلا بهش میگیم 8000 تومان هزینه عضویت سالانه است چشمهاشو گرد میکنه و میگه خیلی زیاده و زور داره این مبلغ را پرداخت کردن!!! واقعا سرخورده میشیم. این فقط در مورد حق عضویت نیست بلکه من نگرانی زیادی از بچه های دهه 80 دارم. آینده جامعه ما بدست این جوانهاست ولی حتی تو حوزه فرهنگ هم برای اینها تلاشی نمیشه تا جذب کتابخانه بشن. میدونم ما هم نقش داریم ولی ما فقط میتونیم کتابهایی که تو حوزه موضوعی خاصی هستند را معرفی کنیم یا نهایت تشویق کنیم اون کتاب را بخونن نه بیشتر از این…
یا ما کارمونو بلد نیستیم یا جامعه توجیه نیست یا اونجوری که باید معرفی نشده و ارجی نداره متاسفانه.
اینها رو که گفتم واقعیت جامعه ماست که برای ما ملموس و عینی است. البته اوضاع اونقدرها هم بد نیست ولی خوب و امیدوار کننده هم نیست.از طرفی ما به هیچ ارگان یا وزارت خانه ای مربوط نیستیم.
نهاد ما (نهاد کتابخانه های عمومی کشور) وابسته به هیچ ارگان و وزارتخانه ای نیست. خصوصی هم نیست که بتونه خودش، خودش را تامین کنه. از طرفی آزاد هم نیست که دخل و خرج خودشو، بتونه از محل کسب و کار خودش تامین کنه.
متاسفانه نهاد ما مثل یک بچه بی سرپرست و یتیم میمونه، هیچ کس دوستش نداره و براش مهم نیست، فقط هر سال هفته کتاب که میشه، یه سری مسئول راه میافتن میان کتابخانه های عمومی و ژست فرهنگی میگیرن، چند تا عکس کنار قفسه ها گرفته میشود و یه مصاحبه گرفته میشود و صد البته حرفهای خیلی قشنگی از مسئولان استانی و کشوری و لشکری میشنویم توی هفته کتاب :
مثل این جمله… کتاب خوب است و ما باید کتاب بخوانیم….تا دانشمان زیاد شود… عجب جمله ای!!!
ولی عملا همه اینها Show بیش نیست، ادعای فرهنگمان گوش فلک را کر میکند، ولی طبل تو خالیه.
این مطلب را ببینید… غم انگیزه
https://iranpl.ir/news/20495/%D8%B9%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%A8-%D9%82%D8%B7%D8%B9%DB%8C-%D9%88-%D8%AC%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1-%D8%B9%D8%AF%D9%85-%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%AC%DB%80-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C
از طرفی به ما بها داده نمیشود، گاهی باید دل کسی را بدست آورد تا تشویقش کرد برای انجام کاری، بی توجهی به ما دردی است که در جانمان رخنه کرده… البته انگیزه میخواهیم…
پشتوانه قوی میخایم، کسی که حرفش حرف باشه و Show نباشه، از ناشر و نویسنده حمایت کنه، و هر سال کتابهای خوب را خریداری کنه و بفرسته کتابخانه.
اگر هر وزارت خانه ای، ارگانی، سازمانی هر سال مقداری از بودجه خودش را (اصلا نمیخاد کتاب عمومی هم باشه، تخصصی و تو رشته خاصی باشه ولی مفید باشه) کتاب خریداری کنه از یه ناشر و اهدا کنه به کتابخانه های عمومی، البته منظور من ناشر هایی نیستند که کل مجموعه های عمومی را گرفتند، از ناشرهای مختلف و کوچک و بزرگ، تو حوزه های و رشته های مختلف، بخدا کتابخانه ها گلستان میشن. مراجع ها بیشتر میان کتابخانه و کتابهای بیشتری امانت میگیرن و مطالعه میکنند و اونوقت هست که میشه به آینده خودمون و کشورمون امیدوار باشیم.
مثلا استانداری، اینهمه بودجه و درآمد دارد واقعا کمی سرمایه گذاری نمیکنه، یا شهرداری ها، و … قرار بود نیم درصد از درآمد سالانه شهرداری ها به کتابخانه های عمومی اختصاص پیدا کنه ولی اونم کنسل شد.
ببخشید کمی طولانی شد ولی واجب میدیدم مطرح کنم باشد که گوش شنوایی بشنود و یا چشم بینایی ببیند و پیگیر باشد…
شما که وبلاگتون بازدید خوبی داره و خواننده های توانمندی دارید کاش یه مطلبی مینوشتین در این مورد…
بازم ممنون
سلام چشم
واقعا فاجعه است. سالهاست دارم میگم چیزهایی مثل آموزو ش فرهنگ دموکراسی پذیر نیست، نیاز به حمایت داره.
من با یکی دوستان ناشربودیم، حداقل هشت سالی توی این اکوسیستم بودیم. هر سال تورم میره بالا اما نه توان پرداختی عامه میره بالا نه بودجه ها.
چشم مینویسم. در مورد بهم ریختگی هم چند بار توضیح دادم. یک چند سالی طول می کشه
From محسن فارسی on انسانهای در قله
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on انسانهای در قله
Go to commentFrom رسا on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom م.بزرگمهر on داستان: در هندسه (یادگیری) راه شاهانه وجود ندارد.
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بی گدار به آب زدن، کشتن جادوگر و فریاد جارچی
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پانزدهم: تا دنبال کار بینقص نگردیم، بلکه به دنبال کارهای خوب و بینقص بگردیم!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم.
Go to commentFrom pedram on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom pirouz on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom یزدان on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom یزدان on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom میثم مدنی on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom رضا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to commentFrom من یک کتابدارم on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتابخوانی (۱۵ خرداد ۹۸)
Go to commentFrom میثم مدنی on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتابخوانی (۱۵ خرداد ۹۸)
Go to comment