سلام و وقت بخیر
من هر از چندگاهی به وبلاگتون سر میزنم و مطالب رو مجددا میخونم و جالب اینکه همیشه برام تازگی دارند . براتون آرزوی موفقیت دارم همکلاسی قدیمی
ده دقیقه از تأسیس کانال تلگرام جدیدم برای به اشتراک گذاشتن فایل pdf کتاب هایی که میخوندم نگذشته بود که این متن شما رو خوندم!
دلیت چنل زدم رفت!
برشی از متن شما:
«برای همین هیچ شبکه اجتماعی برای نمایش تعداد و نوع کتابهایی که خوندید مناسب نیست! (خیلی در این مورد خواهم نوشت، فعلا فقط میتونم بگم به من اعتماد کنید) مگر این که بخشی از کتابهایی که خوندید رو در فضای وب نقد یا تحلیل کنید.»
خیلی وقت ها طی این سالها (حداقل ۶-۷ بار فقط توی چت واتس آپ، ۵-۶ بار هنگام مکالمه حضوری و …) خواستم بهتون بگم که دکتر واقعاً دمتون گرم چقدر نسبت به مدیران دیگه(بخوانید رئیس های دیگه)، رفتار مثبت تری (بخوانید مهربانانه و با خضوع و صبر و محترمانه تر) دارید.
چقدر جایگاه قائل هستید برای هر فردی در اطرافتون. (جلوتر میگم که چرا این رو تاحالا نمیگفتم بهتون، چون بیان همین جمله ممکنه حاکی از این باشه که این که شما رو خیلی مهربان میبینم پس یعنی قبلا در محیط های کاری ای بودم که مدیرانشْ این نحوه برخورد خوب رو نداشتن، و خب گِسْ وات؟! دقیقا همینطوره، چرا بخوام بپوشونم واقعیت رو!🌱 )
چقدر شجاعت میخواد این نوع رفتار شما و هرکسی در موقعیت مشابه(اینکه بدونی و ببینی که همه جور آدم ها ظرفیت محبت کردن رو ندارند، ولی با این وجود نیای «خودت» رو تغییر بدی، به حاش محیط ات رو عوض کنی، و نتیجتا پی نقد شدن توسط بعضی نزدیکان رو به تنت بمالی در مورد اینکه، نباید اینقدر مهربان باشی یا …)
هر دفعه که طی این سالها اومدم این موضوع رو بهتون بگم، جلوی خودم رو گرفتم، به ۲ دلیل:
۱. گفتم ممکنه حمل بر flatter کردن بشه! معادل فارسیش رو دوست ندارم بنویسم 😄!
۲. این مورد دوم رو ممکنه خواننده (شما، و بقیه کاربرای سایت عصبانی بشند وقتی میخونند! و بگن این امیرمحمد عجب آدمیه!) ولی مورد دوم اینه که: میترسیدم با «بیان» این موضوع، که شما چقدر خوش اخلاق هستید، این خوش اخلاقی شما- در رابطه با من(حداقل) – کاهش پیدا کنه.
اما، الان که این متن شما رو خوندم و دیدم اینقدر بدون سانسور از حس تون نوشتین.
مخصوصاً اینحا که گفتین:
«راستش رو بخواید متنفرم از این حالت. با خودم میگم باید چجوری رفتار کنم که بفهمن باید حرمت کلاس رو نگه دارن؟»
،
و الان که تجربه ۱ سال تدریس و معاونت برای بچه های چندین هنرستان(!) پسرانه جنوب تهران رو داشتم و درک میکنم معلمی که مهربان باشه سر کلاس تفاوتش چی هست با معلم عصبانی… الان میتونم این کامنت رو بنویسم…
البته شاید باید باز هم جلوی خودم رو میگرفتم و نمیگفتم!
حس میکنم این متن پ×رنِ حلال بود! انقدددر که جذاب نوشته شده بود متنش. واو… نمیدونم متن این نوشته به یکباره به ذهن نویسنده جاری شده و مستقیم تایپ شده یا با ادیت و چندبار بازخوانی و ویرایش به این صورت در آمده… ولی هرچی که هست، یک حجم زیادی از حظ را تجربه کردم با مخصوصا نیمه دوم متن… عالی… عالی.. سپاس!🤦
این مطلب، یکی از مطالبی هست که بدون خلاصه نویسی روی کاغذ، بنظرم، درک کاملش میسر نخواهد بود. به دلیل تکرار و تاکید دکتر روی ۳ کلمه کلیدی متن (آفرینش، ظهور، بازآفرینی)، و اهمیت فهم آنها و ارتباط شان از نظر نویسنده.
—
با خواندن این مطلب، به یاد دستور گشتاری نوام چامسکی که در کلاس های فن ترجمه تدریس میشد افتادم. (ارتباط آفرینش و بازآفرینی)
اینکه کاربرد زبان و ترجمهی درست در این است که در ترجمه یک متن، نه تنها لغات بلکه یک لول قبل تر، یعنی مفهومی که قبل از زایش آن لغات در ذهن نویسنده بوده (آفرینش) را سعی کنیم به زبان دوم ترجمه (بازآفرینی) کنیم.
و -حداقل برای من- بعد از خلاصه نویسی این مطلب روی کاغذ و تفکیک سه عبارت آفرینش، ظهور و بازآفرینی است که، آن جمله قصار پایان متن را لذتش را میشود چشید، که نویسنده با ظرافت نوشته:
کتاب، مشقی برای آفرینش، ظهور و بازآفرینی رویاست.
—–
یاد صحبتی دیگر از دکتر مدنی میافتم که جایی در همین بلاگ گفته بودند که لذتی که از بعضی موسیقی های بی کلام میشه برد از خواندن هزاران واژه بیشتره (نقل به مضمون) (اشاره به ظهور نه خیلی قوی و نه خیلی ضعیف ولی متعادل) …
و اهمیت ابهام و خلأ در ظهور، که اجازه بازآفرینی بیشتر و بیشتر را به فرد بیننده(شنونده یا خواننده) بدهد برای وصل شدن به آفرینش اولیه…
سلام و خدا قوت.من هم از طریق پادکست کارنکن( امین ارامش) با شما اشنا شدم و چقدر از مصاحبه تون لذت بردم و چقدر هم از مطالب وبلاگ.شما در اون مصاحبه گفتید که کتابی درباره سیستم های پیچیده نوشته اید و من هر چه در اینترنت گشتم پیدا نکردم.لطفا اگر کتاب شما در اینترنت هست، ادرس بدید یا عنوانش را بگید.
با سلام
بسیار عالی
سال هاست به دنبال روش درست اندیشیدن و تصمیم گرفتن هستم و حالا پس از حدود 30 سال (من 55 سالمه) وقتی پسرم پرسشهای آن روزهای من رو می پرسه و تلاش میکنم پاسخهای درست بهش بدم، متوجه میشم که دستکم میتونم تجربه مناسبی رو بهش منتقل کنم
و زیباییهای این گشتن به دنبال راه درست رو، فکر کردن به درستی رو در نوشته های شما هم دیدم. خوشا به حالتون که زودتر از من بهش رسیدید.
برای “تصمیم” جایگزین فارسی پیدا نکردم
From مریم زیدی on درباره من
Go to commentFrom میثم مدنی on درباره من
Go to commentFrom رحیم on چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ قسمت ۱: تخم مرغ از کجا در میآد؟
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on وقتشه راه کتابخوانی رو حرفهای آغاز کنید! فعلا با ثبت فعالیت شروع کنید.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ما بر سگِ هار سجده میکنیم و بر وفادار ضربه میزنیم.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و سوم: به خاطر تولد تدریجی یک رویا.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و سوم: به خاطر تولد تدریجی یک رویا.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و نهم: بگذاریم تا ذهنمان آسودهتر، لذتبخشتر، تندتر و بیشتر بِدَود.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و یکم: مشاهده دیدنیها و شنیدن آواهایی که دیگر نیستند.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نوزدهم: تا قوه تخیل و رویاپردازی را تمرین دهیم.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش هفدهم: به خاطر دیدن نخود و قوی سیاه.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم.
Go to commentFrom فاطمه on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom عبدالله کلهر on درباره من
Go to commentFrom میثم مدنی on درباره من
Go to commentFrom سعید امینی on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom میثم مدنی on دنیا از نگاه داده: اشتباهات و دروغهای یک رئیس جمهور
Go to commentFrom فاطمه on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتابخوانی (۱۵ خرداد ۹۸)
Go to comment