۱- توانستم
طی ده سال اخیر، حتی در سفرهای مهم هم لپتاپم را به همراهم برده بودم و کار میکردم. به طور متوسط ۱۴ ساعت کار از لپتاپهایم کار میکشیدم و این باعث میشد هیچ لپتاپی بیش از 3 سال زیر دستم دوام نیاورده باشد. همین موضوع باعث میشود هیچ وقت لپتاپ گرانبهایی نخرم. صبح تا شب و شب تا صبح با آن کار میکنم. به قول قدیمیها که پیکان کار داشتند و پیکان دولوکس. یکی برای مسافرکشی و کار و … بود. یکی برای مهمانی و مصارف خانوادگی.
امسال برای اولین بار طی سالهای اخیر، توانستم ده روز را آگاهانه و از روی اختیار دست به لپتاپ نبرم. این برای خودم خیلی عجیب بود. همین الان که دارم این متن را تایپ میکنم، احساس میکنم کمی ارتباط گرفتن با این وسیله حیرتانگیز کند شده و باید کمی بگذرد تا دوباره سرعت بگیرم.
چندی پیش ایلان ماسک گفته بود که انسانها اگر بخواهند با هوش مصنوعی مقابله کنند باید وسایلی الکترونیکی را در بدن خود جای دهند. برای بسیاری این موضوع بسیار عجیب و تکاندهنده بود اما من که ارتباط خود با لپتاپم را میدیدم، یا ارتباط دیگران با گوشی را مشاهده میکنم میگویم کاش همینها را (با امکان جایگزین شدن) در ما میکاشتند. اما این موضوع ممکن است کمی بحثهای فلسفی و اخلاقی را در پی داشته باشد، برای همین زیاد وارد این موضوع نمیشوم.
۲- عید به عنوان یک مایلاستون
امسال عید هم مانند بسیاری از عیدها به سر شد. کلی تبریک تلگرامی و تلفنی داشتیم. از استیکرهای تلگرامی بگیر و تا کلیپهای ویدیویی خیلی زیبایی که با سلیقه، توسط دوستان هنرمندم برام ارسال شده بود.
داشتم به این فکر میکردم چرا باید از رسیدن عید شاد باشیم؟ اصلا چرا باید عید را به هم تبریک بگوییم؟ اگر کشاورز بودیم یا اگر غار نشین بودیم، میتوانستیم خوشحال باشیم که هورا دیگه میتونیم از غار خودمون بیرون بیایم و کمی در طبیعت کار کنیم. دیگه میتونیم غذای تازه بخوریم، یک سال دیگه هم زنده موندیم.
اما ما که دیگه داریم در شهر زندگی میکنیم. غذا، نور… همه چیز هست. چی باید ما رو خوشحال کنه؟ حالا بگذریم که خیلیها رنگ مذهب بهش میدن یا سنت، تا بتونن بخش عمدهای از آدمها رو حتی شده به صورت ظاهری شاد کنند. من به همه اون افکار هم احترام میگذارم.
کمی هم از نظر من احمقانهاست که خودمون رو اینجوری توجیه کنیم که ببین بالاخره نیاز به یک تغییر و تنوع داریم این روزها رو میخندیم دو روز دیگه رو گریه میکنیم.
داشتم به این فکر میکردم چطور میتونم خودم رو توجیه کنم که ناگهان برنامه سالیانه خودم رو مشاهده کردم. دیدم حدود ۷۰ درصدش رو به سرانجام رسوندم و دو تا کار بزرگ هم انجام دادم که در اون فهرست نبود. کمی در نوشتن و تکمیل مقالات علمیم کوتاهی کردم، کمی در تدریس دانشگاهی گند زدم (به خاطر اون دوتا کار بزرگ).
فهمیدم که شاید بشه اینجوری توی عید بیشتر خوشحال شد که از اون به عنوان یک زمان طراحی طرح زندگی (معادل طرح تجاری برای شرکتها) استفاده کرد. دید که با منابع کنونی، امکانات و روحیات، مزیتهای رقابتی و … بهترین استفادهای که میتونم از توانایی خودم بکنم چیه؟ چطور میتونم امسال خودم رو توسعه بدم؟ بعد در همین زمان بررسی کنیم چقدر چیزهایی که سال گذشته میخواستیم درست بودن؟ چقدر از چیزهایی که میخواستیم ابلهانه بودن؟ چقدر میتونیم خواستههامون رو احساساتیتر و عاقلانهتر کنیم؟ چقدر به چیزهایی که میخواستیم رسیدیم؟ اونهایی که نرسیدیدم رو تحلیل کنیم.
از همه مهمتر شاخص جاهطلبی خودمون رو بررسی کنیم! ببینیم چقدر چیزهایی که اول سال میخواستیم آسون بودن! اگر تونستیم بیش از ۹۰ درصد خواستههامون رو بپوشونیم یعنی در هدفگذاری خودمون جاهطلبی نداشتیم! اگر هم زیر ۶۰ درصد رسیدیم یعنی خیلی بیش از حد جاهطلب بودیم و بهتره کمی بیاییم روی زمین.
خلاصه این که شاید بهتر باشه این عید رو به عنوان یک مایلاستون در نظر بگیریم و در این زمان موفقیت خودمون رو جشن بگیریم. زنده موندمون، زنده بودن آدمهای دور و برمون، سالم بودن اطرافیانمون و … رو جشن بگیریم.
۳- اهداف پنجگانه
من اولین بار این موضوع رو از فرهنگ هلاکویی شنیدم، برام جذاب بود. میدونم عملی نیست، اما بهمون نشون میده، نعمتها و اهداف دیگهای هم هست که ما شاید فراموش کردیم.
شما باید اهداف کوتاه مدت ۸ ماهه، دو ساله و پنج ( یا ۷) ساله برای خودتون توی حوزههای زیر داشته باشید. مسلما شما نمیتونید وقتی تمام زندگیتون رو روی کارتون قرار دادید، به بقیه اهدافتون برسید. یعنی لزومی نداره این وسط تعادلی برقرار بشه، اما باید آگاهانه حذف کنید! یعنی با خودتون بگید، ببین من میفهمم که اگر قراره به این اهداف برسم، ممکنه از سلامتیم بزنم، روابط اجتماعیم کم بشه و … اشکالی هم نداره. ولی دیگه اگر کسی اومد و بهتون گفت، چقدر چاق شدی! چرا به فامیل سر نمیزنی یا از این جور حرفها، کافیه بهش بگید توی برنامم حفظ وزن نبود! برنامهای برای گسترش یا نگهداری روابط نداشتم.
پس سعی کنید یک جدول مثل زیر تهیه کنید و اهدافی رو قرار بدید که میتونید بالای ۷۰ درصدشون رو برسونید. حتی اگر مثلا نمیتونید به پول برسید، مثل یک طرح تجاری با خودتون بگید: ببین من میفهمم که با کسب این مهارت تا سه سال درآمدی ندارم، اما زمانی که به درآمدزایی برسم این موضوع رو جبران میکنم، یا این که ببین فلان موضوع برای من از این که خونم ده متر بزرگتر بشه بیشتر میارزه.
(توی علم و آگاهی حتما مطالعه کتاب با ذکر، سطح، تعداد و حوزه هم بیاد)
حوزه | ۸ ماهه | ۲ ساله | ۵ ساله |
سلامت فیزیکی و روانی | |||
علم و آگاهی | |||
شغل، کار و درآمد | |||
روابط انسانی | |||
تفریح |
سلام و این سعادت بزرگ رو بهت تبریک میگم.
ده روز لپ تاپ نداشتن این روزها خودش یه کار لوکس و باکلاسه.
در مورد جدولت باید بگم که از تنظیم صفحه من بیشتر میشه و باید به سمت چپ اسکرول کنم تا ببینمش.
با مهر
یاور
سلام یاور عزیز، ممنون از تذکرت.
سلام
ده روز دوری از لپ تاپ ایده جالبی بود. لازم هست که من هم یک بار این تجربه را داشته باشم. البته سعی میکنم.
در مورد عید نوروز هم به نظرم تنها کاربرد مفید استفاده به عنوان مایلستون هست و بس.
ای کاش روزی برسه که تعطیلات عید حذف بشه تا شاید تعداد کشته در جاده ها کاهش پیدا کنه.
ممنون از پست خوبتون