معمولا توصر ما از متوقف کردن یک کار، ایستادن در دویدن و پیادهروی است، که میتوانی نفسی بگیری، استراحتی کنی و قلبت را آرام کنی. آن لحظه که اراده کنی میایستی، در واقع کافیست سوخت لازم را نریزی، به همین راحتی.
اما بسیاری از اوقات متوقف کردن یک کار مثل
۱- توقف شکستن تخمه است! (که من گاهی تخمه را تجسم نیروی شیطان میدانم)
۲- توقف خوردن غذا در زمان گرسنگی زیاد و انرژی ذهنی کم است!
۳- مثل رهایی تحصیل، شغل و … امن و ساده است! (نه این که از روی تنبلی آن را رها کنید بلکه واقعا با وجود قدرت و آسودگی در آن،محیط امن خود را رها کنید).
۴- مثل ترمز کردن یک واگن قطار است که میخواهد در حداقل زمان بایستد.
۵- مثل دست نگه داشتن آگاهانه از مرور شبکههای اجتماعی و اخبار است.
البته که در بسیاری از موارد میتوان آنقدر یک شغل، کار یا … را ادامه داد تا تخمهها تمام شوند، بازنشسته شوید، فارغالتحصیل شوید، پا را از روی گاز ماشین بردارید تا خود به آرامی بایستد، اما معمولا ما
۱- آنقدرها هم عمر نداریم.
۲- آنقدرها انرژی فیزیکی نداریم
۳- آنقدرها قدرت مقابله با احساسات و خود و اطرافیان را نداریم.
۴- آنقدرها هم انرژی برای تصمیمگیری نداریم.
۵- آنقدرها هم شجاعت نداریم.
۶- آنقدرها هم جایگزین مناسب نداریم.
خلاصه این که باید مواظب بود، باید دانست که ایستادن هم نیرو میخواهد، برای آن ارزش قايل باشیم، برای آن انرژی ذخیره داشته باشیم! ایستادهها را لزوما تنبل ندانیم و گاهی آنها را تشویق کنیم.
بخشی از انرژی خودرو برای ترمز هیدرولیک آن مصرف میشود،همانقدر اندک هم که شده از توانایی و انرژی خود برای ایستادن کنار بگذاریم.
پانوشت: شاید مطالب «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و یکم: تا «ایستادن در میانه» و «لذت از مسیر» طریق زندگی (موفق یا معمولی) را بیاموزیم.» و «هنر بله گفتن یا هنر نه گفتن» به این موضوع بیربط نباشند.