بحث جالبی رو باز کردی
در حین خوندن این پست ها یاد حرف دکتر مهدی نائبی افتادم، ایشون در گروه برق و مخابرات دانشگاه شریف تدریس می کنن و من بکمک سایت مکتبخونه دانشجو کلاس درس آمار و احتمال مهندسیشون بودم. یک جایی در درس ی مقایسه جالبی بین دانشگاه های ایران و خارج انجام دادن. گفتن در دانشگاه های خارجی دانشجو بعنوان پنبه وارد دانشگاه می شه و دانشگاه این پنبه رو نخ می کنه و در قالب یک پارچه با کیفیت می ده بیرون. بعد صنعت از این پارچه مرغوب ی لباس مناسب با قد و قواره خودش می سازه. اما در ایران ما بعد از اینکه پنبه وارد سیستم شد با سازوکاری که داریم در نهایت بصورت یک کیسه گونی تحویل می دیم بیرون. بعد بلافاصله می فرستیمش سربازی و در نهایت هرچی رشته بودیم رو دوباره می زنیم پنبه می کنیم. بنظرم تشبیه خیلی جالبیه هر چند از دانشگاه های خارج صرفا براساس شنیده های دوستان تحصیلکرده در خارج شباهتش رو می پذیرم ولی در مورد سازوکار دانشگاه های داخلی کاملا موافق هستم با ایشون. و فک می کنم علت اینکه اینهمه به این عناوین دکتر و مهندس چسبیدیم بخاطر اینه که اون هدف اصلی که دنبالش بودیم که همون کسب دانش و بکارگیری در حوزه کاری مربوطه هست رو بهش نرسیدیم و برای این زمانی که در دانشگاه صرف کردیم به همون حداقل عنوان مدرک بعنوان حداقل دستاورد اکتفا می کنیم.
در بحث توهم اجتماعی هم که واقعا سنگ تموم گذاشتیم و اونم اینه که بسیاری از افراد ثروتمند و دارای کسب و کار که گاها حتی مدرک دانشگاهی هم ندارن برای موفقیت هایی که داشتن در بین خودشان و حتی از بیرون با عنوان مهندس خطاب می شن و کلی به این نحوه ی معرفی کردن و معرفی شدن مفتخر هستن که این عجیبترین حالت ممکنه!!!!
ی مساله ی دیگه ای که می خوام تحلیلت رو بدونم اینه که با روی کار اومدن سایت هایی مانند مکتبخونه، فرادرس، متمم و… وهمچنین نمونه های خارجی خیلی پیش از اینها مثل کلاس های آنلاین دانشگاه ام آی تی، ویدئوهای آموزش یوتیوب، coursra,
Khan academy, lindaو….که افراد با توجه به نیازشون دوره و مهارت های متمرکزی رو بدون رفتن به دانشگاه میگذرونن آینده سیستم های آموزشی چی می شه؟ و بنظرت این عناوین دکتر و مهندس از بین نخواهند رفت؟
ممنونم ازت میثم جان بابت دیدگاه های عمیقت که با ما اشتراک میزاری
من فکر می کنم برای اینکه بتونیم آزاد باشیم بعد از اینکه باید خودمون رو خوب بشناسیم، باید هنر تصمیم گرفتن رو خوب بلد باشیم چون نحوه تصمیم گیری ماست که میتونه توی لحظات حساس ما رو برای آزاد بودن کمک کنه و باعث میشه تقریبا در اکثر اوقات در مسیر درست باشیم.
به قول یه بزرگی که میگفت حتی تصمیم نگرفتن هم درصدی ریسک داره که بعضی مواقع درصدش خیلی هم بالاست.
من اون پاراگراف اخریه ک در مورد قطعه قطعه خوانی: خوندن وبلاگ و کانال و…نوشتید رو نفهمیدم! من تقریبا ۲ ساعت از روزم ب خوندن وبلاگ شما و شاهین و محمد رضا و کانال فهیم عطار صرف میشه! این بده؟!!! من تو دام حلقه افتادم؟ این دام حلقه چی هس اثلا؟
این راه های شاهانه ای ک نام بردین: با گوشی مطالعه کردن گوش دادن ب کتاب گویا اینا ینی میگید مطالعه به حساب نمیاد؟! اثر کتاب کاغذی رو نداره ینی؟
و اینکه منظورتون از (فقط خوندن) چیه؟
خوب چطور می تونیم توان ب کارگیری دانشی ک هر روز از طرق مختلف ازون جمله مطالعه کتب، کسب می کنیم رو ب دس بیاریم؟ این اولا
اما ثانیا؛ ینی میگید کتابای مختلف از انواع مختلف بخونیم حتی اگه مطالبش ب خاطر تفاوت با دانسته ها و روحیات ما آزار دهنده باشه؟
((سعی کنید جامعه رو برای خودتون دو قطبی کنید. ببینید جامعه هدفتون کیا هستند و ب حرف خارج اون جامعه گوش نکنید)) الان میفهمم ک نباس ب حرف اطرافیام ک میگن: شوعر کن شوعر کن پس کی درسات تموم میشه کی میخای ب فکر شوعر کردن بیفتی و الخ…توجه کنم و مانع بد شدن حسم بشم چون جامعه هدف من اونایی نیستن ک تنها هدف زندگی رو ازدواج کردن تو یه سن مشخص میدونن و اگه ازون سن عبور کنی ترشیده ب حساب میای.
.
.
((با درک مفهوم چند قطبی کردن جامعه خودتون سعی نمی کنید نقش ادم خوبه رو بازی کنین…من خیلی از کارهای زیادی در زندگی کردم ک قاعدتا نباید انجام میدادم اما چون ب ما یاد داده بودن ادم خوبه باش! نتونستم نه بگم))
راستش من دیشب یه پستی تو فیسم گذاشتم درباره محل کارم و حسی ک اونجا دارم یکی اسکرین گرفت و فرستاد ب رئیسم رئیس خعلی ازرده خاطر طور اومد پی وی و گفت ک چقد کارم اشتباه بوده .از دیشب تا الان واقعا ب این درک نرسیدم ک واقعا کارم ینی حرفایی ک تو اون پست نوشتم اشتباه بوده یا ن اما با این حال ازونجایی ک همیشه بهمون گفته شده ادم خوبه باش یه چیزی مطمئن تو درونم فریاد میزنه ک: برو معذرت خواهی کن وظیفه ات اینه ک از دلشون دربیاری نباید ریس ازت ناراحت باشه …
اما درستش اینه ک شما گفتین نباس نقش ادم خوبه رو بازی کنم باید آدم خوبی باشم بنابراین تا عمیقا ب این درک نرسیدم ک حرفام اشتباه بوده نمیرم عذرخواهی.
تا وقتی کلمه بر زبان جاری نشه ادم حتی نسبت ب احساسش هم آگاه نیست! چ جمله تامل بزانگیزی…
من حتی معتقدم با کلمات میشه احساس رو هم تغییر داد وقتی کلماتی خلاف اونچه واقعا اون لحظه احساس می کنیم ب زبون میاریم و هی تکرارش می کنیم کم کم ضمیرمون گول میخوره و تغییر احساسی رو تو خودمون می بینیم.
به نظر من لزومی نداره ستاده ای که در نظر میگیریم عرف داده ای باشه که واگذار کردیم، شاید 12 ساعت کارکردن در سطح بالای علمی و فنی و حقوق 8 ساعت رو گرفتن حماقت محض باشه ولی وقتی میبینم حاصل کارکردنم آسایش افرادیه که شاید حتی خودشون نفهمن و ارزشی که ایجاد میشه حس رضایت فعالیتی که مشتاقانه اونو انجام دادم باز هم تکرارمیشه اگه من ماشین گرونی سوار میشم خودم انتخاب کردم که بیشتر لذت ببرم و نباید تاوانشو شخص دیگه ای بده
سلام
بسیار عالی بود و خیلی وقته که ذهنم درگیر این موضوع بود
منتها می خوام بدونم اگر شما اون موتوری رو که رها کردی و ادامه مسیر دادید اگر دوباره تو دست انداز بعدی (همون موتور یا موتور دیگه ای) میکوبید پشت ماشین شما، اون موقع عکس العمل شما چی بود؟؟؟؟
البته ی مقدار خنده دار و غیر محتمل این اتفاق که بیش از یک بار صورت بگیره و این فقط ی جوک، ولی در خیلی از موارد زندگی این اتفاق میوفته و نمیشه کاریش کرد، نه یک بار بلکه چندیدن بار
سلام میثم عزیز
خدا قوت بابت دغدغه های زیبایی که در ذهنت داری و مسائلی رو که با فکردکردن بهش افکارت رو پرورش دادی رو با بقیه به اشتراک میذاری…بار خورد اومدم تو وبلاگت و دارم مطالبت رو می خونم
موفقیت
From رضا عبدالعلی زاده on گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرکها و عنوانها را بدانیم و یاد دهیم.
Go to commentFrom رضا عبدالعلی زاده on گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۳- معنی مدرکها و عنوانها را بدانیم و یاد دهیم.
Go to commentFrom محسن فارسی on انسانهای در قله
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on انسانهای در قله
Go to commentFrom رسا on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بخش بیست و دوم: تا عادت نکنیم؛ چون یک ماهی آزاد که به آب مسموم عادت میکند!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیستم: محبت کردن، عشق ورزیدن، یادگرفتنی است، ذاتی نیست. با کتاب میشود یاد گرفت چیزهایی را که اطرافیان یاد ندادند.
Go to commentFrom م.بزرگمهر on داستان: در هندسه (یادگیری) راه شاهانه وجود ندارد.
Go to commentFrom م.بزرگمهر on بی گدار به آب زدن، کشتن جادوگر و فریاد جارچی
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پانزدهم: تا دنبال کار بینقص نگردیم، بلکه به دنبال کارهای خوب و بینقص بگردیم!
Go to commentFrom م.بزرگمهر on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهاردهم: تا نحوه استفاده از جادوی کلمات و افسون واژگان را یاد بگیریم.
Go to commentFrom pedram on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom pirouz on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom یزدان on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom یزدان on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom میثم مدنی on پورشه و موتورسیکلت بیگلگیر
Go to commentFrom رضا on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to comment