دیدگاه‌های شما و میثم مدنی کتاب‌خوانی، چرا، چگونه، کتاب بخوانیم، خواندن، داده، داده‌کاوی

دیدگاه‌های شما و من

  • From سعید فعله گری on لطفا اگر در مورد چیزی غر می‌زنید، در آن مورد مطالعه کنید!

    سلام.
    خیلی خوب یادمه که استادم در درس مهندسی نرم افزار در مورد تخمین قیمت نرم افزار خیلی غُر میزد.
    منم بهش گفتم که چرا این همه شکایت می کنید؟
    گفت که قیمت نرم افزار توی ایران درست و حسابی نیست.
    گفته ایشون تا حدودی درسته. اما الان که دارم اقتصاد (دکترنیلی) و تخمین قیمت نرم افزار(کپرس جونز) رو مطالعه می کنم، متوجه میشم که کار خیلی خیلی گسترده تر از این حرفهاست.
    نرم افزار قیمت داره . من بلد نیستم که قیمتش رو دربیارم.
    من بلد نیستم که کارهام رو قیمت گذاری کنم.
    و خیلی خیلی چیزهای دیگه که خودتون بهتر از من می دونید.
    من هیچ وقت از واژه «ما» استفاده نمی کنم. چون فقط در مورد خودم می دونم.
    به این خاطر گفتم که ، این استاد از واژه ما که نه ، از واژه این مملکت استفاده می کرد.
    :))
    ارادتمند.
    سعید فعله گری.

    Go to comment
  • From لیلا on منِ قهرمان و کارت کرواسی

    کارت کرواسی، بنظرم در انتخاب کتاب خیلی پیش می‌آید. کتابی که کتاب تو نیست اما چون معروف شده است و همه می‌خوانند، تو هم شروع به خواندن می‌کنی و هیچی دستگیرت نمی‌شود.
    یا یک بنده خدایی بود که هر کاری دوستش انجام می‌داد ایشون هم می‌رفت سراغش و چون شرایط زمانی و مالیش اجازه نمی‌داد رها می‌کرد.
    بند 4 نوشته‌اتون من رو یاد استادم انداخت، چقدر بحث می‌کردم باهامون به همین دلایلی که شما نوشتید، تا سمت دادن مقاله نرویم در مقابل استاد دیگر از بچه‌ها می‌خواست حتی اگر بلد نیستند مقاله بنویسند بروند انقلاب و یکی بخرند و اسم اول هم اسم ایشون باشد!

    Go to comment
  • From محسن ارجمندی on آیا فضای استارتاپی (و کارآفرینی) کشور در حال تبدیل شدن به یک شبکه هرمی است؟

    منم خیلی این سندرم رو دیدم
    یادمه تو شریف برای سخنرانی تو کلاس بیزنس پلتفرم دعوت شده بودم و در آخر یه شاخه گل که قاب گرفته شده بود به رسم یادبود اهدا کردند. یکی از بنیانگذاران استارت آپی که یه پلتفرم تحلیل بورس ایجاد کرده بود گفت من یه استارت آپ داشتم که ازاین گلها میساختیم! وقتی قیافه متعجب من رو دید فهمید که دنبال ارتباط گل قاب شده با پلتفرم تحلیل بورس میگردم، گفت این 19 امین استارت آپ منه!! -تقریبا 33-4 سالش بود!
    به نظرم توی پارامترهایی که تو عکس هدر نوشته شده، “قول ثروت زیاد در زمان کم” خیلی برای پیدا کردن این دست استارت آپ ها کمک میکنه، چون امکان نداره کار با پایه و اساس و درست در زمان جیک سوت به نتیجه برسه

    این نتیجه ای که میگم با رشد نمایی استارت آپ فرق داره

    اون داستان خوکها رو تو بچگی خونده بودم و از داستانهای مورد علاقه امه، نمی دونستم اینقد معروفه

    Go to comment
  • From جواد on می‌خواهید نقش کدام خوک را بازی کنید؟ محک سه‌بچه خوک (۱)

    متاسفانه در مقاطعی از زندگی، نقش خوک محتاط رو بازی کرده ام.
    فکر می کنم اگه قرار بود تصمیم بگیرم حتما چند ماهی را صرف ساختن خونه ایی محکم می کردم. آن هم به دلیل ویژگی کمال گرایی است که دارم و دوست دارم همواره همه چیز در بهترین وضعیت خود باشه و از سایر منابع و هزینه های صرف شده در قبال آن غافل می شوم.

    Go to comment
  • From سارا حق بین on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    درود میثم جان و تبریک بابت رضایت درونی که بهش رسیدی و امیدوارم عمقش برات هر روز بیشتر بشه.
    من بطور کلی وبلاگ خوان نیستم و نهایتاً 3 الی 4 وبلاگ رو دنبال می کنم که بتونم ازشون بیشتر ” یاد بگیرم” نه اینکه زمان را باهاشون سپری کنم.به جرات توی مدت کوتاهی که با وبلاگت آشنا شدم بعد از سایت متمم دومین سایتی هست که اول صبح باز می کنم و در طول روز با اشتیاق و ولع می خونم و امیدوارم که ازش نهایت استفاده و یادگیری رو داشته باشم . به هر حال بودنت مایه افتخاره و مسیر روشنی در ارتقای سطح یادگیری من. سپاس

    Go to comment
  • From میثم مدنی on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    شهرزاد، پریسا و یاور عزیز، از شما ممنونم به خاطر همراهی خوب و لطف‌تان.
    از همه شما دوستان ممنونم. چه آنها که در اینجا نوشتید و چه شمایی که به صورت اختصاصی برای من پیام فرستادید. نمی‌دانم چگونه این همه انرژی که از شما گرفته‌ام را خرج کنم!
    سخت است دوری از وبلاگی که به آن عادت کرده بودم. اما می‌ترسم، می‌ترسم که رشد کیفی نوشته‌هایم (از دید خودم) کاهش پیدا کنند آن هم به خاطر تحقیقات و مطالعه کم.
    می‌ترسم آنچنان که محمود دولت‌آبادی گفت، از روی زمینی که بودم، مثل بادکنک رنگی، به هوا بلند شوم و در باتلاق نیز فرو روم. من تمام آنچه دارم، از آن حالی است که دارم، از آن عاداتی است که در خود ساختم. طبق یکی از نوشته‌های خودم،‌ اعتقاد دارم وبلاگ نویسی یک قنده برای چای یادگیری. نباید چای یادگیری رو برای قند وبلاگ‌نویسی دور ریخت.
    میدونم که رتبه و رنک وبلاگم به شدت زیاد می‌‌شه، اما اولویتی برام نداره و اون هم یک شکلات، کنار قند وبلاگ نویسی برای چای یادگیریه.
    امیدوارم بتوانم ۴۴ ساعت‌های پاکی (از اعتیاد به وبلاگ سر زدن) داشته باشم تا بتونم یک روز در میان بنویسم.

    Go to comment
  • From پریسا حسینی on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    آقای میثم مدنی عزیز
    اول اینکه خوشحالم از طیق دوستان خوبم یاور مشیرفر و شاهین کلانتری به وبسایت شما رسیدم و اینکه باید بگم نقشه راه کتاب‌خوانی شما انقدر منو ذوق زده کرد که تصمیم گرفتم مثل برنامه‌ای که برای درس‌های متمم دارم هر روز یک مطلب رو بخونم و درموردش فکر کنم. راستش در این مدت نوشته‌های شما خیلی ذهن منو به خودش مشغول می‌کرد، و شاید این مطلبتون بهترین جاییه که از شما به خاطر شصت روز وبلاگنویسی تشکر کنم و اگر چه که در کل این شصت روز همراه شما نبودم اما بسیار از شما آموختم.

    Go to comment
  • From یاور مشیرفر on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    میثم جان
    در این شصت روزه آنقدر از تو آموخته ام که اسمت را با افتخار در پیوندهای من در کنار فهرست مهم معلم های من آمده است و خوشحالم که نوشته های تو را پیدا کردم. مطالعه مطالب تو در مورد کتاب خوانی، همه روزه بهترین خوراک فکری صبحگاهی من شده است.

    با مهر
    یاور

    Go to comment
  • From سمیرا شیری on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    آقای مدنی
    ۶۰ روزگی وبلاگتون رو تبریک میگم💐🌷
    ۶۰ روز یادگرفتن از مقالاتی که عصاره ی سال ها تحلیل گری ،مطالعه و پژوهشه واقعا جای تقدیر و تشکر داره و همینطور صبر،حوصله و دقت نظر شما در پاسخ های دقیق و بی کم کاست به سوالاتی که مطرح میشد، واقعا بی نظیر بود. به شخصه برای انسان های بزرگی چون شما و بقیه دوستان که با نهایت سخاوت یافته ها و حال خوبتون رو در اختیار دیگران قرار میدین بهترین هارو آرزومندم. بی صبرانه منتظر برنامه های تازه ی شما هستیم.

    Go to comment
  • From شهرزاد on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    آقای میثم مدنی عزیز.
    60 روز وبلاگ نویسی منظم و پُربار رو بهتون تبریک می گم و می خواستم بابت لطفی که در درج نام من و لینک وبلاگم در این پست داشتید هم ازتون تشکر کنم.
    باعث افتخار و خوشحالی من هست که لینک وبلاگ دوست عزیزی چون شما رو در لیست وبلاگ های دوستانم داشته باشم و به این طریق، افراد همفکر و همراهِ بیشتری در دایره ی مخاطبان و خوانندگان اینچنین نوشته های ارزشمند قرار بگیرن.
    خودم هم سعی می کنم همیشه از مطالب خوب و مفیدتون استفاده کنم و ازتون ممنون.
    امیدوارم، هر روزِ زندگی تون، بهترین روزِ زندگی تون باشه.
    شهرزاد

    Go to comment
  • From احسان کارگزارفرد on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    سلام میثم عزیز
    خیلی ناراحت شدم که 15 روز نمی نویسی. آخه من روزانه به وبلاگت سر میزنم و روزانه یاد میگیرم . هرچند تا حد زیادی مطمئنم که بهترین تصمیم رو گرفتی.
    راستشو بخوای بعد از خوندن پست های تو در مورد کتاب خوانی کتاب اوصاف پارسایان دکتر سروش رو تموم کردم . در حالی که نزدیک یک سال بود که شروع کرده بودمش . همین دیشب تموم شد. اون رو مدیون شما هستم.این کتاب رو خیساندم . ابر کشیدم و آبی کشیدم. باید بارها اونو آب بکشم. خیلی گوارا بود.
    توی وبلاگ شما به فیلم دیدن، تئاتر دیدن، کتاب خواندن، وبلاگ نوشتن و … تشویق شدم. می دونم که اینها رو عملی خواهم کرد.
    آشنایی با شما و شعبانعلی و متمم سه اتفاق بی نظیر توی یک سال گذشته عمرم بوده. خدار رو شاکرم.

    Go to comment
    • From میثم مدنی on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

      نگفتم نمی‌نویسم، گفتم منظم نمی‌نویسم. یعنی ممکنه حتی هر روز بنویسم، اما خط قرمز روزی یک نوشته داشتن رو برداشتم.
      یکی از علت‌های اصلیش هم تشکیل یک سری عادت‌ بد بود (مثلا چندین بار در روز به وبلاگ سر می‌زدم، زود به کامنت‌ها جواب می‌دادم از جمله همین) این کار از عمیق شدن توی بقیه کارهام جلوگیری می‌کرد و یکمی عادت کتاب‌خوانی و سینما/تئاتر/کنسرت رفتن من رو تحت تاثیر قرار داده بود. باید این‌ها رو رفع کنم. برای همین باید خودم رو به تخت ببندم و به وبلاگ سر نزنم. امیدوارم بتونم ۱۵ روزه این عادت بد رو ضعیف کنم تا بتونم راحت‌تر به کارم ادامه بدم. برای همین اگر دیر جواب کسی رو دادم از همینجا ازش معذرت می‌خوام.
      حالا که بحثش باز شد و فکر کنم به درد شما هم بخوره می‌گم. الان دیگه در صورتی می‌نویسم که بتونم دو روز کامل به وبلاگ سر نزنم! حالا چون خط قرمز ۱۰ نوشته کتاب‌خوانی رو هم نگه داشتم، یه جورایی مجبور می‌شم که به وبلاگ سر نزنم.

      Go to comment
  • From محسن لاله on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    میثم جان سلام،
    من هم باید خدارو شکر کنم بخاطر این که با کسی آشنا شدم که می تونم خیلی چیزها ازش یاد بگیرم و خیلی خوشحالم که اکثر عزیزانی که در بالا اسمشان آمد را می شناسم و با نوشته هاشون آشنا هستم (چه در متمم و روزنوشته ها و چه در وبلاگ هایشان).
    برنامه داشتن و مهمتر از آن پایبند بودن به آن بنظرم یکی از بهترین راه هایی است که منجر به شادی و شادمانی میشود چراکه در آن “حرکت آونگی در جستجوی شادمانی” (که پاول دولان در کتابش Happiness by design مطرح کرده است) کاملا قابل مشاهده است.
    میثم عزیز این شادمانی گوارای وجودت.

    Go to comment
  • From سعید فعله گری on ۶۰ روز وبلاگ‌نویسی

    سلام بر میثم مدنی عزیز.
    اولش باید یه تشکردرست و حسابی بکنم از شما به خاطر این منابع ناب و دسته اول.
    دوماً باید بگم که در کنار و رکاب عزیزانی مثل شما ، باعث افتخاره منه.
    توی این شصت روز که من خیلی از شما یادگرفتم. مخصوصا داستان بچه خوک ها.
    در مورد پادکست ها هم باید بگم که من مشتاقانه منتظر شنیده شدن اونها هستم و بعد از انتشار اولین پادکست این قول رو میدم که در وبلاگ خودم معرفی اش کنم.
    اما به نظر من تشکر کردن اینطوری معنای خاصی نداره. دوست دارم عملی کاری رو انجام بدم.
    منم از همین جا و البته به قول سخنرانان از همین تریبون ، اعلام می کنم که پادکست های مربوط به معماری و طراحی نرم افزار رو باید به یک سرانجامی برسونم. پس این قول رو به شما میدم که برنامه خودم رو تا 15 روز آینده ، مشخص کنم.
    اولیش رو تقدیم می کنم به شما میثم مدنی عزیز.تشکر کردن از معنای من اینطوری معنا میده. :))
    ارادتمند.
    سعید فعله گری

    Go to comment
  • From شاید زندگی جنگ و دیگر هیچ باشد - نقش ِاول on شما پاسخ دهید: انسان یا لاک‌پشت؟ مَحَکِ نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات.

    […] اندکی، بیشتر زنده بماند. (مطلب خشونت در ذات ماست و مطلب محک نگه داشتن ادرار در مقابل شکلات  را […]

    Go to comment
  • From elham on پاسخ به محدثه: در «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتاب‌ها نوشته شوند»

    کاش می شد این نوشته رو در تعداد خیلی زیاد پرینت میگرفتم و به هرکسی که بهونه واسه خرید کتاب میاورد یک نسخه میدادم. راستش من مشکلم با بودجه و هزینه کتاب حل شده ولی کلی کتاب نخونده دارم و تصمیم دارم جز در موارد ضروری تا اتمام کتابها کتابی نخرم و در حال حاضر هم اکثر روزها 10-50 صفحه بیشتر نمی رسم بخونم که سعی دارم از کارهای غیرضروری بزنم تا به کتاب خوندن برسم.
    تنها تصمیمی که با خوندن این متن گرفتم این بود که بعد از دوران دانشجوییم سعی کنم کتابها رو سالیانه و از نمایشگاه کتاب نخرم بلکه بیشتر ماهیانه و هفتگی کتاب بخرم.

    Go to comment
.