سلام.وقتتون بخیر.ترجمه:
«کارگردانای فیلم یا بهتر بگم آدمایی که چیزی رو خلق می کنن خیلی حریص هستن و هیچوقت راضی نمیشن.به همین دلیله که به کارشون ادامه میدن.من می تونم برای مدت خیلی زیادی کار کنم چون فک می کنم دفعه بعد می تونم چیزی رو بهتر کنم.»
فک می کنم افسردگی بزرگترین آفت این نوع حریص بودنه.به عنوان کسی که 2 سال بدجوری باهاش درگیر بودم حس می کنم.دارم سعی میکنم که این ویژگی رو توی شخصیتم دوباره راه بندازم.یه مدت در موردش می خوندم ولی کلا تاثیرگذارترین چیزی که خوندم جمله آخر یکی از متنای شما بود.
“صریح,حریص,جدی و صبور باشید”
ایده خوبی بود این جملتون تاثیر خوبی رو من داشت بخشی هم به خاطر تاثیرپذیری من از نوشته ها و ادبیات خاص شماست.من در مورد یونگ و روانشناسیش و تحلیل آرکتایپی خاصش خیلی کم میدونم ولی فک کنم این نوع حریص بودن رو تو ارکتایپ جنگجو دسته بندی میکرده.امیدوارم این قسمت جنگجوی همه فعال باشه.اگه وقت کردید در مورد افسردگی هم با نگاه و ادبیات خاص خودتون بنویسید.مرسی از لحظات خوبی که با نوشته هاتون برامون درست میکنید.
دوتا مشکل داشتی احتمالا که به افسردگی رسیدی:
۱- تُنگت رو به موقع عوض نکردی یا تنگ مناسبی برای شنا انتخاب نکردی.
۲- اهداف و ارزشهای متناقض داشتی.
این هفته کلا باید بنویسم تا قولهام رو برسم. اگر دوست داشتی، هفته بعد پیگیری کن تا برات در مورد این نوع افسردگی بنویسم. آرکتایپها رو هم زیاد جدی نگیر! اونها قراره به شما سواری بدن نه این که سوارتون بشن.
سلام
همونطور که شما فرمودید کوروساوا کارگردان بزرگ و تاثیر گزاری در تاریخ سینماست. من یوجیمبو, هفت سامورایی و ریش قرمز رو دیدم. سریر خون رو هم سکانسهایی دیدم ولی همون چند سکانس پراکنده خیلی به نظرم خاص و دقیق بود. کلا فیلمهای کوروساوا رو باید سرفرصت با فکر ازاد و متمرکز و بدون عوامل محیطی ازاردهنده دید. دیدن فیلمهایش انرژی بر است. مخصوصا اشوب و سریر خون( در د همان چند سکانس که دیدم) . شاید فرهنگ خاص ژاپن تصویر شده در این فیلمها هم در این سخت بودن موثر باشد.
من خیلی اوقات افکار پریشانم ناشی از مشکلاتم نیست، چون اینو به تجربه فهمیدم روزایی که بیشترین توجهمو روی مسائل درسی میذارم، اون افکار منفی که شیره و عصاره همشون اینه که “اگه نشه چی؟” رو کمتر دارم و البته نکته اصلیش توی پذیرش مسئولیتِ.
متشکرم
فوقش میمیری! فرض کن یک جنگجویی هستی که در میدان نبرد افتاده، یا میمیری یا پیروز میشی، اما راه بازگشت نداری، مثل آن جنگجویان نامی که وقتی برای حمله به جایی میرسیدند، کشتیهایشان را آتش میزدند.
اگر به هر چیز دیگه ای هم فکر کنی و حواست به کار نباشه سرت رفته
سلام. اين کامنت شما من رو ياد اين شعر سعدي انداخت:
شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.
گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مردی.
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت
خیلی خوب بود ممنون،حتی برای منی که سال اخر پزشکی هستم.از این جهت که فکر کردم باید بیشتر برای بیمآرا وقت گذاشت .ولی یه نکته ای هست.ببینین اگه یه پزشک برای بیمار ۲۰ دقیقه هم وقت بذاره ،نهایتا(به احتمال زیاد البته مشروط به اینکه بار علمی و تجربه قایل قبولی داشته باشه)به همون نتایج تشخیصی درمانی میرسه که در عرض ۲ ۳ دقیقه اول متوجه میشه.میمونه بحث توجیه بیمار و توضیح دادن بهش که خوب منم تقریبا قبول دارم که کم کاری هست تو این زمینه.که تو شرایطی واقعا چاره ای نیست.حالا مطب خوب خصوصی هست و جای وقت گذاشتن برای مریض وجود داره اما مثلا درمانگاه بیمارستآن که باشیم و کلا مراکز دولتی،توی تایم مشخصی به ما تعداد زیادی بیمار میدن که واقعآ چاره ای وجود نداره جز اینکه سریع مریض ها ویزیت بشن.اما باز هم تاکیید میکنم یه پزشک در این شرابط هم تلاشش رو میکنه که روند تشخیص درمان را به خوبی انجام بده اما فرصتی برای توضیح به بیمار نیست.من خودم از این بابت ناراحت بودم اما راه حلی واقعا پیدا نکردم چون از مسئول بیمارستان و درمانگاه این درخواست را داشن که تعداد بیماران کمی پذیرش کنن درواقع پزشک را زیر سوال میبره.به هر حال الان سال هاست اوضاع به همین صورته.حتی به عنوان یک راه حل به این فکر کردم که یه پزشک میتونه مراکز دولتی کار نکنه (حداقل واسه اینده خودم)ولی باز هم ایرادی بهش وارده،از اونجایی که از پزشک این انتظار وجوذ داره مهارت پزشک را تو شغل حرفه ای خودش زیر سوال میبره؛
در ارتباط با هوش مصنوعی من هم موافقم که تغییرات اساسی در پزشکی رخ میده اما این به معنای کنار رفتن تیم انسانی نیست واقعا.این میتونه به پیشرفت پزشکی خیلی کمک بکنه و شاید جای یکسری رشته های تخصصی پزشکی را جابه جا بکنه اما هرگز نمیتونه جای نیروی انسانی رو بگیره،دست کم توی پزشکی که این طوره.
(هر رشته و شغلی را در نظرر بگیرید ماشین و هوش مصنوعی میتون تغییرات اساسی در اون ایجاد کنه)
و نهایتا اینکه من خیلی منتظر اون اماری که قولش رو داده بودین،بودم .میشه اون رو هم آضافه کنین به پست؟
ممنون
سلام ممنون از حضورت در این بحث:
۱- ببین فرض کن من برم سر کلاس برنامهنویسی و به بچهها بگم، این کتاب رو بخونید. ۴ دقیقه بعد بیام بیرون. ازم بپرسن چرا ۱ ساعت رو توی ۴ دقیقه خلاصه کردی؟ بگم دیگه بیشتر لازم نبود!
نکته اینه که شما اگر از تاریخچه مصرف دارو و بیماریهای شخص بپرسی (که واجبه)، از شرایط محیطیش بپرسی، و بخوای فرآیند درمان رو براش توضیح بدی، خیلی بیشتر میشه.
اتفاقا من با توجه به رشتم خیلی با این موضوع سر و کار دارم.
اگر من یک پروژه پیشبینی یک چیزی رو داشته باشم، برای خطای ۱۰ درصد میتونم ۱ ساعته مسئله رو حل کنم، برای خطای ۵ درصد باید یک هفته وقت بگذارم و برای خطای ۱ درصد باید یک ماه زمان بگذارم. میتونم پول ۱ ماه رو بگیرم و ۱ ساعته مسئله رو با خطای ۱۰ درصد تحویل بدم؟
من پیش کلی دکتر رفتم و درجا برام آنتیبیوتیک نوشت! ازش میپرسم نمیخوای بپرسی که من آموکسیسیلین روم اثر داره یا نه؟ درجا فقط مینویسی؟ من آزمون کشت باکتری دادم و این دارو روی من اثر نداره. جالبه این سالها حتی یک نفر هم نپرسید، اگر به لطف چندین سال حضور در داروسازی و آزمایشگاهها (برای تحلیل داده نه کار دیگه) نبود، هر بار آموکسی سیلین میخوردم و خوب هم نمیشدم! من این رو زیاد شنیدم که فاجعه بعدی انسانی بیآبی و … نیست، عدم اثر آنتیبیوتیکها روی مردمه. من اونقدر که پیش امیرعلی درس گرفتم، شاید توی این همه کتاب یاد نگرفته باشم. مثلا پزشک برای یک پیرمرد دارو تجویز کرده بود که اثر جانبیش افزایش فشار خون بود. امیرعلی نسخش رو دید و پرسید، احتمالا عمل قلب و … که نداشتی؟ مشکلات فشار خون که نداشتی؟ بعد دیدیم از چه فاجعهای جلوگیری شد. پزشک حتی از بیمار نپرسیده بود که آیا این مشکل فشار خون داری؟ چه داروی دیگهای مصرف میکنی.
در مورد هوش مصنوعی، حرفم این بود که بالاخره هوش مصنوعی نیاز به اون ویزیتهای ۲ یا ۳ دقیقهای رو کم میکنه و یک پزشک برای رقابت یا ارزش داشتن، باید ۳۰ دقیقه برای بیمار وقت بگذاره. اون موقع، عدالت رعایت خواهد شد. اون موقع حقوقش با یک متخصص کامپیوتر یا مکانیک یکی خواهد شد. اگر یک روز یک رییس جمهور یا وزیر منصف پیدا بشه و قانون رو به اجرا بگذاره،مشکلات ما حل خواهد شد. این همه اختلاف احمقانه بین رشتههای پزشکی و غیر پزشکی حل خواهد شد. اگر هم نکنن این کار رو، تکنولوژی با کسی شوخی نداره و مطمئن باشن، بازارشون کساد خواهد شد. نمونش همین بند سلامتی.
در نهایت اون موضوع دادهها رو در بخش ۲ همین نوشته میآرم چون خودش یک نوشته کامل رو میطلبه. آخر هفته ایشالا.
اول درمورد اون وقت گذاشتن پزشکان،فک کنم همه دیدن وقت نمیذارن،البته نه همه !ماتو یه مراسمی بودیم دیدیم یکی ازدکترامیگه فردا بیست تا عمل دارم!ماگفتیم چجوری ممکنه تا شب انقد عمل بتونی انجام بدی؟جواب این بود ما پرکاریم وشماها تنبل!
یه چیزی درمورد علوم انسانی نظرت چیه؟توصیه میکنی یانه؟آینده شو چطوری میبینی برا کسی که الان میخاد بره.
اون بخش کلیدیِ مذاکرۀ شما در مورد استخدام رو خیلی قبول دارم.
جایی بوده که دریافتیام (به نسبت همقطاران مشابه) خیلی بالاتر بوده اما محیط کاریم شدیداً فرسوده کننده بوده و در اون مقطع، حسرت شرکت ایکس رو میخوردم که دریافتی کمتر اما “حالِبهتر” رو به همراه داشت.
تجربۀ مخالف این موضوع رو هم داشتم. یعنی با دریافتی کمتر در یک سازمان “حال خوب کُن” کار کردم.
با مقایسۀ هر دو تجربۀ فوق، به راحتی نتیجه گرفتم که مورد دوم در درازمدت خیلی بهتره
(هرچند با وضعیت عجیب این روزها، امروز کمی در این نتیجه گیریِ قاطع هم احساس تردید میکنم!)
🙂
سلام مجدد؛ چقدر سورپرایز شدم فکر نمیکردم این مطلب رو انقدر زود آماده کنید:)
در حین خوندن متن به یاد موضوعی افتادم که دیشب در یک ویدیو دیدم که تحقیقاتی بود درباره مردمان شهرهای با بالاترین طول عمر و سلامت (که معروفند به Blue zones).
Dan Buettner محقق این جریان میگفت سه نوع خوشحالی رو در مناطق مختلف شناسایی کرده، اولی که مرتبط با بحث پزشکی خونده، مردم مناطقی بودند که مسیر مشخص پیشرفت رو جلوی خودشون میدیدند مثالش کشور سنگاپور بود که طی کردن مراحل مشخص تحصیلی و کاری اطمینان پیشرفت و رشد رو به مردم میده.
نوع دوم مناطق شاد، مردمی با ارتباطات جمعی و جشن های زیاد و آب و هوای آفتابی و ساحل زیبا مثل مناطقی در کاستاریکا بود که شادی روزمره خوبی دارند.
نوع سوم هم مثل مردم کشور دانمارک فعالیت بامعنایی دارند؛ از سلامت و تحصیل و بازنشستگی مطمئن هستند و برای دلشون و طبق ارزشهاشون کار میکنند و کارهاشون اکثرا ذهنی و طراحیه که باعث میشه از ذهن آدم استفاده بشه و همون حالت فلوی معروف رو داشته باشند.
خلاصه اینکه به نظر من خوشحالی کسی که پزشکی میخونه در مورد یک و سه باید باشه، مورد دو خیلی به ندرت ممکنه پیش بیاد.
یعنی مورد یک که مسلما هست؛ این شغل نسبت به دیگر شغل ها حس اطمینان به آینده و پیشرفت در زندگی رو به خوبی به فرد القا میکنه.
مورد سه برمیگرده به اینکه اون شخص ارزشی برای کمک به سلامت انسان ها قائله یا نه و این مطالعات زیاد و کار ذهنی براش لذتبخش و معنادار هست یا خیر.
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
تنبیه فیزیکی برای تنبیه شونده و تنبیه کننده به یک اندازه تحقیر آمیز است، از طرفی کاملا غیر موثر است. نه شرم و نه درد فیزیکی حتی از نوع سختگیرانه آن هیچ اثری ندارند.
با سلام، بنده مدت طولانی دچار گناه های غیبت، فحاشی، تهمت بودم، درحال ترک کردنم، تصمیم گرفتم خودم رو تنبیه کنم، نوعی خودزنی انجام دادم که کمر و پاهام بشدت درد گرفتن، این میشه تنبیه یا معاقبه نفس محسوب میشه؟
با سلام به میثم عزیز و سایر دوستان
دو تا نکته
یکم:
“انسانها معمولا چیزی را دوست دارند که در آن قوی هستند و به اندازه کافی در آن انگیزه دارند”
من مدت ها عکس این گذاره را درست می پنداشتم یعنی : انسانها چیزی را که دوست دارند در آن قوی خواهند شد.
و مشکلی که داشتم این بود که چطور میشه واقعا به صورت درستی فهمید کی به چه کاری علاقه داره چون تا زمانی که طرف واقعا وارد اون کار نشده صرفا فقط یه توهمی از اون کار تو ذهنشه و با خواندن این جمله یه کم دیدگاهم تغییر کرد یعنی شما اول بگرد ببین توچه چیزهایی قوی هستی بعد برو انجامش بده احتمالا بهش علاقمند هم باشی.
دوم:
این جمله رو یه جایی خوندم ثروت محصول جانبی موفقیت است همچنین یه مدیری هم تو دوره راهنمایی داشتیم می گفت مهم نیست در آینده چه کاره میشید ولی اگرتو شغل خودتون جزء بهترین ها باشید در آمد خوبی خواهید داشت من خودم هم به تجربه تقریبا به همچین نتیجه ای رسیده بودم و بر همین اساس هر کی که درباره انتخاب رشته دانشگاه ازم سوال می پرسید همچین جوابی رو بهش میدادم و فکر میکردم جواب درستیه اما الان با خوندن این نوشته دچار تردید و گیجی شدم .
الان شما می فرمایی قبل اینکه وارد یک حوزه کاری بشی اوضاع مالی و درآمد اون کار رو بسنج و بعد واردش شو در صورتی که منطق قبلیه من این بود اگر دنبال انجام درست یک کار باشی و اولش به پول فکر نکنی و تو اون کار یک آدم حرفه ای بشی پول خودش میاد.
من نوشتههام خوب بود، حتی شعر هم میگفتم، ۴ تا رشته ورزشی مدال گرفتم، در بازار هم خیلی خوب درخشیدم، دانشگاه هم بد نبودم. حتی به عنوان هیئت علمی هم بد نبودم.
اما همشون رو رها کردم. باید یک مسیر همگرا رو در پیش گرفت به سمت چیزی که توش قدرتمندی، رفاه میآره برات، علاقه داری و توش مزیت رقابتی داری. آینده هم داره.
فرض کن من در خیلی از رشتههایی که گفتم حتی موفق میشدم، اما سقف داشتن.
اون حرف آخری که میزنی تا حدی (فقط تا حدی) درسته.
کسی که حوصله نشستن نداره و نسبتا بیقراره نمیتونه یک سری از کارها رو به خوبی انجام بده. اگر هوش ریاضی بالایی نداره نمیتونه جراح یا مهندس خیلی خوبی بشه. اگر هوش هیجانی-اجتماعی خوبی نداشته باشه، نمیتونه توی برخی رشتهها راحت موفق باشه.
کسی که توانایی انجام کارهای خیلی دقیق یا حوصلهسربر رو نداره نمیتونه توی امنیت یا داروسازی موفق و راحت باشه.
ببین من میتونم توی خیلی کارها موفق باشم، اما لازمش زدن از زندگی، سلامتی (بعضی مواقع که حواسم نبود خورد) و نشاطه.
فکر میکنی میتونی با یک استخون بندی درشت و وزن بالا، حریف دوندههای سرعت بشی؟ میدونم با تلاش همه چیز ممکنه، اما آدم عقل داره، میره کشتی یا جودو! مثلا فکر کن رضازاده رو مجبور میکردن لاغر کنه بره بدوه و قهرمان مسابقات بشه. نمیتونه آخه.
گاهی ما در شرایطی هستیم که چیزی نداریم و واقعا گیج هستیم. بهتره یک چیزی رو انتخاب کنیم و صرفا به جلو بریم.
میثم جان ممنونم بابت زمانی که صرف پاسخ به دیدگاه ها میکنی
”ببین من میتونم توی خیلی کارها موفق باشم، اما لازمش زدن از زندگی، سلامتی (بعضی مواقع که حواسم نبود خورد) و نشاطه.”
سوالم اینه ایا نقطه بهینه ای وجود داره و قبل رفتن تو دل یک کار میشه به این نقطه بهینه رسید یا صرفا باید بری تو دل کار و با سعی و خطا بفهمی داری زیادی غرق میشی ، چون هر کاری به یک حداقل تلاشی نیاز داره چطوری میشه فهمید تو با کمترین صرف انرژی تو کدوم کار موفق تر خواهی بود. پاسخی ک به ذهن خودم میرسه اینه ک تو باید توانایی هات رو بشناسی و بر اساس اونا مسیرتو انتخاب کنی
ولی فکر میکنم ابن پاسخم خیلی کلی و غیر عملیه
نظر شما چیه؟
سپاس ها
: ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست :
“در نظر داشته باشید ک چه کاری می خواهید انجام دهید وقتی از میان تعداد زیادی گزینه یکی را انتخاب می کنید تمام گزینه هایی که انتخاب نکرده اید همچون یک شمع خاموش می شوند. در یک لحظه و فقط برای یک بار تمام گزینه ها روی میز هستند و تنها راه ممکن برای حفظ این وضعیت اینست که هیچ کاری انجام ندهید. ولی درنهایت بعد از تمام این چیزها باید تصمیم بگیرید.”
عکس نوشته اول:
“لبخند همواره بهترین راه برای کنار آمدن با مشکل است حتی یک لبخند تصنعی [نیز این خاصیت را دارد]”
عکس نوشته دوم:
” هر زمان که تلویزییون آمریکا را دیده ام شاهد یک سری تحریف واقعیت منسجم بوده ام .کسانی که تماشای تلویزیون را انتخاب می کنند دچار نوعی توهم می شوند. اساسا چیزی که در این کشور می بینیم دولتی متشکل از جمعیتی متوهم است”
سلام؛ اتفاقا چند روز پیش بود که من در یک موقعیت مشاوره انتخاب رشته کلاس دهم به یازدهم قرار گرفتم. در نهایت هم نظرم براش همون تجربی بود. بحثی که بود اینکه علاوه بر نمرات خوبش و علاقه ای که به درس علوم داشت؛ معنا و ارزشی در شغل پرستاری میدید که به نظرم ارزشمند بود و میتونست انگیزه ای برای ادامه مسیرش باشه، این بامعنا بودن شغل پرستاری رو ازش چند ماه قبل هم شنیده بودم و موضوعی نبود که توی این مدت انتخاب رشته یهو به ذهنش رسیده باشه. به نظرتون این نوع معناپردازی برای زندگی، مخصوصا برای سنین نوجوانی و اوایل جوانی، کوتاه مدته یا میشه بهش اعتنا کرد؟
سلام
نمیشه اینجوری تشخیص داد
باید دید مثلاً آیا واقعا اعصاب و توانایی اون کار رو درونش داره؟ یعنی با سختی های کارش سازگاره.
از چه جایی شنیده این کار خوبه؟
این کار رو در مقابل چه کارها و مسیرهای دیگهای انتخاب کرده؟ یعنی چقدر از مشاغل دیگه اطلاع داره و مقایسه کرده
با عرض سلام و تشکر از نوشته هاتون.
بنده تو یکی از نوشته هاتون ( که به موضوع “روی نعل اسب سرمایهگذاری نکنید” اشاره داشتین) یک کامنتی گذاشتم در خصوص راهنمایی در مورد انتخاب کار دولتی یا خصوصی. واقعیت بنده در حال حاضر سرچهارراهی انتخاب شغل دولتی (سه مورد) و ادامه شغل کنونی خصوصیم قرار دارم و واقعا مرددم. خواهشی که ازتون داشتم و البته تو اون کامنت هم درخواست کردم کمی تو این موضوع عمیق تر بشید. تو اون پست به این موضوع اشاره داشتین که کار دولتی دیگه کارایی قبل رو نداره و ریسک محسوب میشه.
ممنون از پست هاتون و پاسخی که میدید. (البته بصورت مفصل و در قالب یک پست جدا)
اول باید از شما تشکر کنم آقای مدنی، من اینقدر از شما ایده گرفتم و به اصطلاح سرنخ برای مطالعه کتاب و مقاله گرفتم که کاش بتونم مثل شما برای جامعه مفید باشم. واقعیتش این سوال رو با توجه به کارای متنوعی که شما انجام دادید مانند توسعه فولاستک و کار در زمینه دیتاساینس و دادهکاوی و اگه اشتباه نکنم یادگیری ماشینی و… میپرسم:
آقای مدنی؛ من به تازگی ترم دو کامپیوتر یکی از همین دانشگاههای به اصطلاح برند تهران رو تموم کردم. در حال حاضر در حال یادگیری فریمورکهای جاوااسکریپت مثل ریاکت و جیکوئری و احتمالا نود برای بکاند هستم، واقعیت اینه که من به غیر از توسعه اپلیکیشنهای وب، به حوزه هم موبایل علاقه دارم (شاید در ادامه با ریاکت نیتیو) و به خیلی از چیزای دیگه رشتمون مثل کار با داده، اِیآی و یادگیری ماشینی و غیره نیز علاقه دارم. یعنی به غیر از کار آکادمیک و استادی، به خیلی از کارای مرتبط به رشتم علاقه دارم، خوشبختانه یا بدبختانه به کارای مدیریتی و کارآفرینی هم علاقه دارم.
این تنوع علایق یکم سردرگم کرده منو، نمیدونم چجوری باید دنبالشون برم یعنی صرفا باید یه بخش کوچیک مانند برنامهنویسی وب سمت کلاینت انتخاب کنم و توش حرفهای بشم یا مثلا میشه فولاستک کار بود و هردو کار رو با مهارت انجام داد؛ در واقع به طور کلی این سوال رو دارم: چندتا از این مهارتها رو میتوان همزمان بلد بود به شرطی که تا حد خوبی حرفهای و مسلط بود (در حدی که بتوان کار با حقوق بالا پیدا کرد در هرکدوم) و اینکه چطور باید به دنبال یادگیریشون رفت، یه مهارت در هر زمان یا میشه دوتا مهارت رو همزمان یاد گرفت؟ کلا دوست داشتم از تجربیاتتون استفاده کنم.
ارادتمند
پاسخ کوتاه:
شما یک پک رو بیشتر نمی تونید عمیق شید
هوش
داده
برنامه نویسی
رمز
و …
در ضمن برای سن شما یادگیری مبانی و اصول حیاتیه.
یعنی باید دروس اصلی و پایه رو عمیق بخونید. زوده براتون که به هر دری بزنید.
باید استعدادتون رو پیدا کنید. برای همین الان .باشه تا مزه حوزه های مختلف رو بچشید. آخر سال سوم تصمیم بگیر. مگر خیلی جلو باشی یا موقعیت خیلی ویژه برات پیش بیاد.
بی صبرانه منتظر پاسخ بلند شما هستم (پررویی من رو ببخشید). و در ادامه میخواستم بپرسم که هر کدوم از این پکها چقدر به مدارک بالاتر همانند فوقلیسانس نیاز واقعی دارن، چون در حال حاضر فکر میکنم که اگر تحصیل رو ادامه بدم در رشتهی دیگه ای مثل اقتصاد یا MBA باشه و سوال دیگه اینکه همپوشانی این پکها با هم چقدر است برای اینکه مسیر شغلی رو از یکیشون به دیگری تغییر داد؟
باز هم بابت اینکه جواب سوالم رو دادید تشکر میکنم آقای مدنی.
هیچ کدوم به مدرک نیاز ندارن. به زمان و آرامش نیاز دارن.
الان زوده به این چیزها فکر کنی. الان باید برای هر درسی، تمرینات حداقل ۵ تا ۲۰ کتاب رو حل کنی. مطالعات هم سرجاش. روابط خودت رو هم بساز. تند نرو. حرفم اینه که مزه واقعی درسهات رو بچش و سریع به اصل غذا نرسیده، اون رو پس نزن برو دنبال غذای بعدی. سر صبر دونه دونه رو تست کن ببین از کدوم خوشت میآد. این هم با نگاه سطحی ممکن نیست.
From امین حسینی on در مورد اثر راشومون، به بهانه مرگ Shinobu Hashimoto نویسنده اصلی آثار کوروساوا
Go to commentFrom میثم مدنی on در مورد اثر راشومون، به بهانه مرگ Shinobu Hashimoto نویسنده اصلی آثار کوروساوا
Go to commentFrom ف on در مورد اثر راشومون، به بهانه مرگ Shinobu Hashimoto نویسنده اصلی آثار کوروساوا
Go to commentFrom علی موحدیان on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom میثم مدنی on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on مدفوع را هم نزنید! یا دفنش کنید یا حرکت کنید. فقط از مسئولیت فرار نکنید.
Go to commentFrom Stare on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom سعید یگانه on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهشید on نگاهی به رشته پزشکی به عنوان مسیر شغلی - بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میم.الف on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom ناشناس on هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom محمد ریاحی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.
Go to commentFrom مهشید on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مرتضی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom مهدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom میثم مدنی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to comment