چرا کتاب بخوانیم؟٬ چطور کتاب بخوانیم؟٬ توسعه مهارت, تمرکز در مطالعه, آيا کتاب را برای دیگران تعریف کنم؟ , نقش اشتباه را برداشتن, آفت مطالعه سطحی, مطالعه عمیق

نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)

یکی از آفت‌هایی که در توسعه فردی وجود داره، تعریفش برای دیگرانه. البته در جاهایی این موضوع خیلی مهم و کارسازه. مثلا اگر جامعه مقابلت، حوصله گوش کردن تحلیل طولانی تو رو داشته باشن عالیه. مشکل از اون جایی شروع می‌شه که می‌خوای کتابی که خوندی رو به رخ بکشی. از طرفی احتمالا اطرافیانت هم (با توجه به پلتفرمی که انتخاب کردید) حوصله خوندن متن بلند رو ندارن. بنابراین آروم آروم در اعماق وجودتون یاد می‌گیرید که کتابی خوبه که بشه ازش جمله‌ای رو نقل کرد، بشه قطعه‌ایش رو ایسنتا گذاشت. یا فیلمی خوبه که بشه قسمتیش رو به صورت یک قطعه گفتار ناب بیان کرد.

در واقع ما به جای این که روی یادگیری فردی تلاش کنیم، اول سعی می‌کنیم متنی پیدا کنیم که به درد دیگران بخوره. یا سعی می‌کنیم به بخش‌های مختلف فیلم توجه کنیم تا بشه یک نکته‌ای از اون رو برای دیگران تعریف کرد.

این امر به چندین دلیل غلطه:

– شما باید سعی کنید از مطالب کتاب، جهت توسعه خودتون استفاده کنید. ممکنه شخص دیگر، اصلا علاقه‌ای به مطلبی که شما خوندید نداشته باشه.برای همین شما کم‌کم مسیر مطالعه خودتون رو تغییر می‌دید، نه به این خاطر که کتاب‌ها به درد شما نخوردن. اینجوری ناچارید آروم آروم کتاب‌های سطحی یا رایج رو بخونید. ناچارید به سمت کتاب‌هایی برید که الکی حرف مخالف زدن فقط.

– گاهی ممکنه نیاز داشته باشید در یک مورد ده‌ها کتاب بخونید. محتوای اغلبشون هم یه جورایی تکراریه. اما به زبان‌های مختلف گفته شده تا شما رو با ابعاد مختلف آشنا کنن. برای یادگیری، تکرار لازمه. ممکنه ده‌ها کتاب در یک مورد بخونید و تازه بفهمید که موضوع چطوریه. اگر خیلی ادعاتون می‌شه که یک کتاب در یک مورد بسه، لازمه ازتون بپرسم چند بار جدول ضرب رو تمرین کردید؟ چند بار نوشتن کلمات رو تمرین کردید؟ چند بار راه رفتن رو تمرین کردید؟ یعنی انجام یک مهارت ذهنی انقدر ساده است که انتظار دارید با یک بار مطالعه راحت منتقل بشه؟ اگر گوشه چشمی به تعریف کردن مطالعاتتون برای دیگران داشته باشید،‌بعد از چند وقت دیگران شاکی می‌شن که چرا این همه کتاب در اون موضوع می‌خونی؟ یعنی انقدر خنگی؟ برو فلان موضوع رو بخون که جالب‌تره. فلان موضوع متن‌های قشنگ‌تری داره! مثل این می‌مونه که شما رو در بچگی از راه رفتن باز دارن و بهتون بگن، به جای این که انقدر خودت رو خسته کنی و راه بری،‌تازه بخوری زمین، برو غذا بخور، برو شیر بخور! اون که خوشمزه‌تر و باحال‌تره!

– مسئله بعدی تمرکز ذهنی روی نیازهاست. مسلما اگر در طول مطالعه تشخیص بدید که بخش‌هایی از متن به درد زندگی شخصی شما می‌خوره سعی می‌کنین اون بخش‌ها رو بهتر درک کنید و بیشتر عمیق بشید. اما وقتی هدفتون می‌شه گفتنش به دیگران، اون موقع تمرکز اصلیتون می‌ره روی این که این مطلب به درد کی می‌خوره و تمرکزتون رو از روی خودتون بر می‌دارید. با توجه به این که شما همیشه فقط می‌تونید روی یک چیز تمرکز کنید، موضوع اصلی رو از کتاب برداشت نخواهید کرد. اصلا برخی کتاب‌ها یا فیلم‌ها برای تفریح و خنده است، یا عمیق شدن در داستان. با تمرکز اشتباه، از هدف اصلی فیلم دور می‌شید و سعی می‌کنید برای یک فیلم یا کتاب تفریحی، الکی توجیه اخلاقی تولید کنید. یک زمانی کلی آدم داشتن اشعار گروه بیتلز رو تحلیل ادبی می‌کردن، خود گروه بیتلز برگشتن گفتن: باباجان ما خودمون هم نفهمیدیم چی گفتیم! مست بودیم یه چیزی پروندیم. جدی نگیرید.

– یک زمانی با یکی دوستان رفته بودیم کنسرت کلاسیک، یک نوازنده پیانوی جوان آورده بودن که به نسبت سنش عالی کار می‌کرد، اما نقص‌هایی هم داشت. همراه من مرتب به این اشتباهات اشاره می‌کرد. بهش گفتم از کدوم مجله پول گرفتی؟ وقتی تعجبش رو دیدم گفتم: ببین نقش تو اینه که از این فضا لذت ببری،‌ نیومدی اینجا ایراد بگیری و لذت خودت و همراهات رو خراب کنی. اگر با نقش منتقد میای کنسرت، بهم بگو تکلیفم رو بدونم! سر تئاتر، سینما و کتاب هم رویکردهای مشابهی رو تجربه کردم. اگر شما بدونید قرار نیست این تئاتر رو برای دیگران تعریف کنید، تجربه متفاوتی خواهید داشت. البته اگر قصدتون چیز دیگه است،‌ مشکلی نیست، اما از اول نقش خودتون رو روشن بیان کنید. شما قراره از کتاب چیز یاد بگیرید، تفریح کنید،‌ غرق بشید و خیلی کارهای دیگه.

– تخصص خودتون رو در نظر بگیرید، مثلا فرض کنید من بخوام بخش‌هایی از کتاب تخصصی خودم رو برای همکارم بیان کنم. ناچارم اونقدر حرف‌هام رو سطحی کنم که کاملا از علم دور می‌شه. البته وقتی به عنوان استاد یا مولف قراره مقدمه بنویسید ناچارید این کار رو بکنید ولی در طول زندگی مجبور به این کار نیستید. بهتره خود موضوع رو خوب و عمیق یاد بگیرید، بعدا اگر تونستید موضوع رو برای دیگران بگید که چه خوب،‌ولی در هنگام یادگیری خودتون رو به مفاهیم سطحی محدود نکنید و سعی کنید عمیق بشید. مهم نیست که در اطرافتون کسی نمی‌فهمه شما چی یاد گرفتید، مهم اینه که به هدف اصلی کتاب رسیدید. خواندن با هدف گفتن به دیگران،‌ معمولا مطالعه شما رو سطحی می‌کنه. همچنین مجبورتون می‌کنه زود نتیجه گرفتن رو به کار بگیرید.

– گاهی که دیگران از من می‌پرسن فلان فیلم چی شد؟ بهشون می‌گم تموم شد! بعد که شاکی می‌شن براشون توضیح می‌دم، آخرش همه شخصیت‌ها خواهند مرد (در زندگی واقعی)، مهم نیست نویسنده در پایان داستان چه چیزی رو در نظر گرفته،‌ مهم اینه که کل داستان به عنوان یک هویت یکپارچه درک بشه. مهم نیست شما آخر داستان‌های شکسپیر و هری‌پاتر و … رو بدونید! مهم نیست بدونید آخر ارباب حلقه‌ها چی می‌شه، لذت و یادگیری هر چیزی از درک یکپارچگی موضوع ایجاد می‌شه. حالا شما می‌آید و قسمت‌هایی رو برای دیگران حفظ می‌کنید. اینجوری تمرکز اصلی شما روی بخش‌هایی از داستان می‌ره و فیلم رو از یکپارچگی خارج می‌کنید.

 

ببینید، معرفی کتاب،‌ گفتن جملات قصار، بیان بخش‌هایی از کتاب و … خیلی هم خوبن،‌ اما باید مواظب باشیم که از آفت‌هاش دور بمونیم. اولین کسی که باید از کتاب منتفع بشه خود ماییم. اگر کتاب‌ رو به صورت یکپارچه درک کردید، عمیق شدید و … می‌تونید دفعات دیگه‌ای هم اون رو بخونید برای دیگران. اما باز هم باید مواظب باشید مسیر مطالعه شما عوض نشه و به سمت کتاب‌های بازاری، رایج، سبک و سطحی نرید. اگر هم قراره کتابی رو برای تدریس بخونید،‌ باید یک یا دوبار دیگه بخونید.

 

قسمت بعدی این نوشته: نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)

4 دیدگاه در “نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)”

  1. اشاره فوق العاده ای بود میثم جان؛
    از آنجایی که تصمیم گرفته بودم در اینستا پست های بدرد بخور، مفید و دور از روزمرگی بذارم، هر کتابی که می خوندم عکس کتاب و یه مختصر خیلی کوتاهی هم ازش آنجا بابت معرفی می گذاشتم.
    اول مرداد ماه امسال قاطعانه تصمیم گرفتم هرگز و هرگز این کار رو نکنم، چون طی این یک سال و اندی متوجه شدم تمرکزم هنگام خوندن کتاب کاهش پیدا کرده و همش دنبال جمله ها و پاراگراف های طلایی کتاب برای مخاطبم هستم که شاید حتی ذره ای به دردش هم نخوره و از طرفی احساس نارضایتی که از خوندن کتاب به این سبک داشتم آزارم می داد.
    با این نوشته تو خوشحال شدم که تصمیم درستی گرفتم.
    موفق تر باشی …

  2. سلام
    نوشتار بسیار شیوایی بود.ممنون که به همچین مطلب مهمی اشاره کردین.جالب اینجاس که من در چند ثانیه قبل از خوندن مطلب شما.یک عکس نوشته از کتابی دیدم و خواستم ب اشتراک بذارم…😄ولی بطور خیلی اتفاقی خوندن مطلب شما قبل این اقدام من صورت گرفت.و با وجود اینکه سابقه اینکارو دارم.الان کلا منصرف شدم از اشتراک قسمتی از متن کتاب.
    من نمیدونستم که اینکار به توسعه فردیم لطمه خواهد زد.

    خیییییییلی مطلبتون عالی بود آقای مدنی بزرگوار.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.