پیشنوشت: شاید از متن برداشت کنید که بخواهم مثل پایان فیلمها و کتابهای پرافتخار یا در لحظه پیروزی، تشکر کنم. اما شما این متن را به مثابه «مراجع یک مقاله» در نظر بگیرید. یعنی دادن ارجاع در آن واجب است و مهم نیست این مقاله (یا کتاب) چقدر افتضاح یا چقدر خوب باشد (پانوشت 0). شاید نوشته «فریب «هر کی تلاش کنه موفق می شه» رو نخورین» از جادی هم کمی من رو وسوسه کرد تا در مورد اینکه «چطور شد این وبلاگ رو آغاز کنم» بنویسم. نمیخواهم دیر بنویسم تا یک وقت سوء برداشت شود که پس از پیروزی (یا شکست) این متن را نوشته. این کار را میکنم تا نوشتهام بیشتر بوی واقعیت داشته باشد.
برچسب: ققنوس
کتابها چون سیمرغند، منتظرند تا روزی پری از آنها بسوزانی و بِکِشانی به سمت خود.
این نوشته را پاسخی میدانم به نوشتهای از محمدصادق اسلمی عزیز با عنوان «بیچاره کتابهایی که زندانی میشوند». موضوع این است که عبارت زندانی کردن کتاب را چندان دوست نداشتم، شاید توصیفهای زیر زیباتر باشند.
۱- کتابها چون سیمرغند، منتظرند تا روزی پَری از آنها بسوزانی و بِکِشانی به سمت خود؛ تا با دانش خود، تو را رها سازد چنانکه رستم اسفندیار را کشت یا نابودت کند، چونان که سهراب را کشت! اگر دوستش داری، آنقدر خوب یاد بگیر تا پرهای کمتری را بسوزانی. بهتر، بیشتر و بزرگتر بپرس، تا جوابهای بلندتری را برای تو داشته باشد و بیشتر با تو بماند.