رفتن به نوشتهها
زمستان شده و لباسهای گرم خود را بیرون میآورید، ناگهان ۱۰۰۰ تومان در یکی از جیبها پیدا میکنید، قبل از این که بخواهید به آن فکر کنید که به چه دردی میخورد، خوشحال میشوید ولی وقتی به این که اصلا میتوان با آن چکار کرد، فکر میکنید، غمناک میشوید!
در تاکسی نشستهاید، راننده ۳۰۰ تومان بیش از مقداری که مد نظر شماست درخواست میکند. شما ناراحت میشوید، عصبانی میشوید و حتی ممکن است خشمگین شوید. اگر مهارت شما کم باشد، یک روزتان را که ممکن است ۱۰۰ هزار تومان بیرزد، از دست میدهید.
در منزل، نشستهاید، ناگهان پدرتان سورپرایزتان میکند و برایتان یک کادوی ۲۰ هزار تومانی میآورد. شما خودتان به شدت پولدارید و این کادو چیز زیادی به شما اضافه نمیکند. اما به شدت خوشحالید. ممکن است بگویید همین که به فکرتان بوده خوشحالتان کرده است.
در منزل نشستهاید و تولدتان است. هر سال پدرتان برایتان کادوی ۲۰۰ هزارتومانی میخریده است. امسال برایتان کادوی ۲۰ هزارتومانی میخرد. شما ناراحت میشوید با این که او باز هم به فکر شما بوده و ممکن است بیشتر زحمت کشیده باشید.
درسی را مطالعه میکنید. با تمام وجود. نمرهای که در آن درس میگیرید برابر ۱۷ است، کمتر از نمرهای که اطرافیانتان با مطالعه کمتر به دست آوردهاند. چه حالی دارید؟حال نمره اول را به دست آوردهاید و بیشتر از افرادی که بیش از شما تلاش کردهاند.
شما بیکار هستید و منتظر یک کار. کاری با حقوق ماهیانه ۲ میلیون تومان برای شما جور میشود. سر از پا نمیشناسید. خوشحال و سرحال. میروید سر کار و میبینید همکار شما که همسطح شماست به خاطر رانت دارد ۴ میلیون میگیرد. غمگین میشوید.
شخصی به دنیا میآید، خوشحال میشوید، از دنیا میرود غمگین میشوید. بچهای نبوده، میخواهد به دنیا بیاید، اما میرود (میمیرد). در غم فرو میروید.
با یک نفر دیگر در صندلی عقب تاکسی نشستهاید، شما دو انتخاب دارید، میانه و کنار. با ورود مسافرجدید به تاکسی، بیتفاوتید اگر وسط بودید و غمگین میشوید اگر کنار نشسته بودید.
بیشتر ...