پیشنوشت: به دلیل درک اشتباهی که توسط بسیاری انجام شده بود اینجا مقدمهای اضافه میکنم. اگرچه به نوعی داستان رو اسپویل میکنم با این کار و باعث میشم کمی اون اندیشهای که متن باید در ذهن ما برانگیخته کند را کم کنم، ولی اگر دوست دارید جواب مسئله را خودتان پیدا کنید، از بخش یک شروع کنید و این بخش را ادامه ندهید. بعد از خوندن کل متن و تحلیل ذهنی، میتونید به نوعی پاسخ سوالی که متن باید در ذهنتون ایجاد کرده باشه رو در ادامه بخونید.
برچسب: رویاپردازی
ما کشته میشویم، اما در آمار نیستیم
نکته مهم: استفاده از موضوعات نظامی برای درک بهتر موضوع هستند و هیچ ربطی با هیچ جای خاصی ندارند. متن هم کاملا گویا است.
۱- ماهی سبزیپلو سگ است.
یک ارتش رو در نظر بگیرید. فرمانده ارتش به سادگی میشماره و میگه ما ۱۰ هزار نفر کشته دادیم، اما پیروز شدیم. این یک افتخار برای فرمانده ارتشه. جالبه که حتی تعداد کشتهها رو رند هم میکنه، حالا ۶۰ تا زیاد، ۱۰۰ تا کم. اما برای اون ده هزار نفر و خانوادههاشون چی؟ هر کدوم از اون دههزار نفر یک زندگی و یک خانواده از بین رفته. سوال اینه که وقتی داری در مورد موفقیت صحبت میکنی، داری به عنوان یکی از اون ده هزار نفر حرف میزنی یا از دید فرمانده ارتش؟
۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش نوزدهم: تا قوه تخیل و رویاپردازی را تمرین دهیم.
۱- آفرینش
شاید شما فیلم فانوس سبز (green lantern) را دیده باشید، یا حداقل با کاراکتر آن در سری انیمیشنهای Justice league آشنا باشید. تصویر او را در بالا آوردهام تا یادتان بیاید.
هر کدام از قهرمانهای کتابهای کمیک بر اساس یک قدرت خاص شخصیتپردازی شدهاند و فانوس سبز بر اساس قدرت تخیل! او وقتی انگشترش را در دست میگیرد میتواند آنچه در تخیل و ذهن خود دارد را از طریق انگشتر و به صورت سبز به واقعیت تبدیل کند. اگر یک چکش بزرگ، اسلحه مرگبار، سفینه فضایی را تصور میکرد به سرعت ظاهر شده و از آن استفاده میکرد. هر که تخیل و تصور قویتری داشت، تواناییهای افزونتری را هم دریافت میکرد. در واقع آن فیلم تاکید زیادی روی قدرت تخیل داشت.