زن و شوهری بودند که مرتب با هم دعوا میکردند، سر غذا، خانواده شوهر، خواستههای همسر! میدانید نکته جالب کار کجا بود؟ آنها ۷ سال برای رسیدن به هم تلاش کرده بودند! ۷ سال با خانوادههای خود برای رسیدن به هم مبارزه کرده بودند. دعوا به شدت زیاد بود. من (به دلایلی) به عنوان میانجی به آنها پیوستم. با آرامش خاصی گفتم: خب جدا شید! همه من را آورده بودند تا میانجی و آشتیدهنده آنها شوم، اما راهکارم این بود که جدا شوند.
گفتم جدا شوید و دوباره ۷ سال برای رسیدن به هم مبارزه کنید! ۷ سال دوباره با همین پدر و مادرهایی که مانع ازدواج شما بودند مبارزه کنید. چقدر این سختگیریها و نگرانیهای شما در دوره هم بودنتان احمقانه است؟
ببخشید، این بلاگ قرار نبود بحث روابط خانوادگی را مطرح کند. از این صحبتهایم هدفی داشتم:
این روزها بسیار شایع شده که
– از بدی ایران میگویند، همه روزنامهنگار منتقد شدهاند، غر میزنند، …
– از شرایط بد کاری که در آن هستند ناراضی هستند، مرتب دلخوری خود را اعلام میکنند، حالا اگر به او بگویی: مگر نمیگویی من خیلی خوبم، بسمالله… خوب برو بیرون یک کار دیگر برای خودت جور کن، شروع میکند به توجیه که: کار کم است، بازار خراب است…
– در دانشگاه درس میخواند و هر روز میگوید دانشگاه ما فلان است، دانشگاه ما بهمان است، استادهای ما ضعیفند، فلان دانشگاه قوی است. خوب برو آن دانشگاه… یا گاهی مرتب از این شکایت میکنند که دانشگاه بازدهی ندارد، اما میبینی تا ترم ۱۴ در دانشگاه میمانند. خب تویی که میگویی بازدهی ندارد، شجاع باش بیا بیرون کار کن… فقط غر نزن.
لیست بالا را ادامه نمیدهم، خودتان میتوانید دهها مورد به آن اضافه کنید. قبول دارم کمی دارم سختگیری میکنم، خود من هم گاهی غر میزنم و بعدش به شدت خودم را بابت این کار سرزنش میکنم. گاهی آدم خودبهخود همرنگ جماعت میشود.
بیایید با خودتان فکر کنید، اگر این غر زدنها را رها کنید چه میشود؟ اگر کامل به آن کار و زندگی که دارید بچسبید چه میشود؟ یا اگر ناراضی هستید، از آن بیرون بیایید (سختیهای هر خروجی را درک میکنم) به کجا میرسید؟ زندگی بهتر و جذابتر نمیشود؟ اگر هدف میگذارید که بیایید بیرون و این فرایند ممکن است ۳ سال طول بکشد، شروع کنید برای آمادگی خروج، هر روز خود را توسعه دهید، ارتباط جمع کنید و …
من فیلمهایی که سعی دارند فقط روی یک موضوع تاکید کنند را خیلی دوست دارم. از آن جمله فیلم
The Grey 2011 است. نکته اصلی یک فیلم حول یک شعر میچرخد:
Once more into the fray.
Into the last good fight I’ll ever know.
Live and die on this day.
Live and die on this day.
یک بار دیگر وارد دیگر وارد این جنگ میشوم،
به آخرین جنگ با ارزشی که میشناسم
همین امروز زندگی کن و/یا بمیر
همین امروز زندگی کن و/یا بمیر
خلاصه این که یا درست و شاد زندگی کنید یا بمیرید، یا درست و شاداب کار کنید یا خارج شوید، یا درست و حسابی زندگی کنید یا طلاق بگیرید.
حقا که حال خوب کُنکه خوبی در این شرایط بود من باید هرروز این رو بخونم و به خودم گوشزد کنم
مثل هميشه عالي و اثرگذار…
شايد به لحاظ موقعيتي كه در حال حاضر در كشورمان هست و همگي باهاش مواجهه هستيم اين مطلب بسيار ملموس باشه. اما بهترين كار براي انگيزه ادامه راه اين هست كه حرفهاي شما را مرور و عملي كنيم و به خودمون بگيم كه تلاش كن در همين شرايط بهترين خودت باشي.
مثل فیلم نارنگی ها، که من عاشقشم با اون موسیقی متن شگفت انگیزش
ممنون بابت معرفی این فیلم خوب…
کاش یه سیستم فیلترینگ وجود داشت که همه این صداها و نوشته های منفی و مزاحم رو حذف میکرد تا فکر و روح آدم رو اینقدر خسته و فرسوده نمی کردند.
این روزها مثل اینکه از در و دیوار داره ناله و شکایت و موج منفی میباره.
ممنون از نوشته خوب و تاثیرگذارتون
انرژی باعث حرکت میشود واراده را بوجود میاورد شما عوامل تشکیل دهنده رفتارها وعقاید انسان را توی منطقه مکانی که زندگی میکنیم نادیده گرفته اید واقعییت را رها کرده و به خیالات پناه برده اید .ما در چهار چوب نظام تربیتی خودمان رفتار میکنیم که نشعت گرفته ازعقاید وافکار اطرافیان .وپیش امدها واتفاقات به وقوع پیوسته میباشد. هر وقت توانستیم از انسان بودن به گونه ای دیگر از بودن پناه ببریم مسلما ان موقع دیگر قر نمیزنیم وشکایت نمیکنیم .بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند مگر میشود چشم ها را بست وندید واز بدبختی های دیگران پله ای ساخت واز ان با لا رفت و به اوج خیالی وساختگی ذهن بیمار خودمان رسید
سلام اقای دکتر
نکته دیگر فیلم پذیرش شرایط و تلاش های بعدی بود که نقش اول فیلم داشت در حالی که اون غر غرو پر ادعا یه جوری انکار وضع بد مبتلا شده تو رفتارش بود و نمیخواست قبول کنه که اکه تلاش نکنه ممکنه توسط گرگ ها خورده بشه
ممنون بابت معرفی تله شادمانی
و چقدر این جملات شبیه زندگی کردنه : یک بار دیگر در یک نبرد …