یادگیری اژدهاکُشی خوب است اما مسیر شغلی خوبی نیست!

در دوره کارشناسی ارشد، یکی از دانشجویان از استاد پرسید:

استاد این چیزها که به ما یاد می‌دید به چه دردی می‌خوره؟

استاد نگاهی طنز آمیز به اون انداخت و گفت:

تا باهاش اژدها کشی یاد بدید!

استاد که دید بچه‌ها موضوع رو نگرفتن، شروع کرد و اصل داستان رو گفت:

سال‌ها پیش یک جوونی با مادر پیرش زندگی می‌کرد. جوون درآمد زیادی نداشت، خلاصه کلی نشستن با هم فکر کنن که حالا چکار کنیم؟ بیشتر ...

هیچ وقت برای تنبیه خود، محروم نشوید! فعالیت کنید.

این نوشته با الهام از ایمیل یکی از دوستان است.

گاهی ما می خواهیم خودمان را تنبیه کنیم و مثلا سینما رفتن یا کتاب خواندن (که دوستشان داریم) را برای خود ممنوع می کنیم. این موضوع از تنبیه های بدنی می آید که ما در کودکی با آن مواجه شده‌ایم، حالا یا مستقیم یا غیر مستقیم.

اولا این که تنبیه کردن، به شدت عزت نفس را کم می‌کند. بنابراین خود را تنبیه نکنید! فرزند خود را هم تنبیه نکنید. به او مسیر را نشان دهید! مثلا روزی یکی از بچه‌های فامیل می‌خواست دستش را به بخاری بزند! همه شروع به تنبیه و داد و فریاد کردند. من هم با آرامش خاصی، دست بچه را گرفتم و نزدیک بخاری کردم! (تا حدی که نسوزد) کمی که گرمای زیاد را حس کرد، فهمید که دیگر نباید دستش به بخاری بخورد! بیشتر ...

چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.

نوشته داخل عکس فوق، شبیه (نه خیلی دقیق) حرف‌های سوفسطائیان بود. آن‌ها (+) با نگاهی به ۵۰۰ سال تاریخ فلسفه یونان، به این سؤال اساسی برخورد کردند که: «چرا پس از گذشت این همه زمان، هنوز معیاری برای حقیقت مشخص نشده؟» قاعدتا باید یکی از این سه حالت می‌بود (شاید خواندن این مقاله به درک شما از آن‌ها کمک کند). بیشتر ...

پول به بچه‌دزد نمی‌دهم.

اگر فیلم All the Money in the World را ندیده‌اید، توصیه می‌کنم حتما آن را ببینید. نکته‌ای که در آن فیلم برای من خیلی مهم است، این بود که

نوه یک میلیاردر را به می‌دزدند و از او می‌خواهند که برای رهایی فرزندش پول پرداخت کند. اما او با وجود داشتن پول بسیار امتناع می‌کند و می‌گوید:

I have 14 other grandchildren and if I pay one penny now, then I’ll have 14 kidnapped grandchildren, بیشتر ...

توهم توسعه (۲) بخش عمده عدم رشد ما،‌ جزئی از نوابیغ بودن است.

سال‌ها افتخار شاگردی دکتر محمودیان را داشتم و چیزهای مختلفی هم از او آموختم. یکی از مقالات جالب او نوابیغ  است. کسانی که ادعاهای عجیب می‌کنند و کلی آدم را در دردسر می‌اندازند. کسانی که ادعا می‌کنند آینده را می‌بینند، مسائل عجیب ریاضی را حل می‌کنند و اصرار می‌کنند که دارند در این کشور حیف می‌شوند. بیشتر ...

چرا دیر می‌کنیم؟ چرا کم می‌آوریم؟ چون اندازه را درست نمی‌سنجیم!

شاید این نوشته در مباحث مدیریت پروژه کاملا بدیهی باشد، اما نه‌تنها در زندگی بلکه در مدیریت پروژه‌ها نیز به درستی اجرا نمی‌شود.

۱- چرا دیر می‌کنیم؟

اعتراف می‌کنم، خود من یک دیر کننده هستم، بارها و بارها پیش آمده که دیر به سر قرار رسیده‌ام، صرفا به خاطر خوشبینی‌ام. ماجرا این است که وقتی یک مسیر ۱۰ دقیقه‌ای را ده دقیقه تخمین می‌زنیم، کاملا دچار مشکل شده‌ایم. یعنی دعوای سر کوچه، ترافیک‌های محلی و … را در نظر نگرفته‌ام. صرفا وقت خام را لحاظ کرده‌ام. بیشتر ...

چرا کتاب خواندن سخت است.

دوستی یک دیدگاه برای من گذاشت با این محتوا که:

من نمی دانم چرا از نظر مردم وحتی شما کتاب خواندن کار سخت است؟! ساده ترین کار است . من میتوانم اگر گردن و چشمانم اجازه دهند تمام روز را کتاب بخوانم. در هر زمینه ای. البته مغز هم باید همراهی کند. هر ساعت باید حدود ده دقیقه دست از مطالعه بکشم تا مفاهیم و اطلاعات در مغزم رسوب کرده و طبقه بندی شوند.. گاه با خودم فکر میکنم که کاش برای کتاب خواندن مختصر پولی می دادند . اگر پخت و پز و نظافت منزل اجازه می داد تمام وقت در منزل را صرف خواندن کتاب می کردم. بیشتر ...

انتقام بد، انتقام خوب، انتقام زشت (۱)

پیش‌نوشت: این نوشته شاید زیاد مهم به نظر نیاد، اما جز مفاهیم کلیدی است که به نظرم مسیر زندگی من رو بارها عوض کرده. بارها باعث شده تصمیم بهتری بگیرم.

حتما شنیدید که می‌گن کاش از بچگی مسواک زدن رو ممنون می‌کردن، اون موقع ما یواشکی می‌رفتیم و دور از چشم پدر و مادرهامون توی خرابه‌ها مسواک می‌زدیم! اون موقع یک جاهایی مثل رستوران‌ها و قهوه‌خونه‌ها، مسواک می‌آوردن تا یواشکی با یک خمیر دندون دوسیب بزنید! بیشتر ...

در فوتبال گل نخوردن نداریم، مهم این است بدانیم گل زدنی هم هست

من اجرای ایده این نوشته در زندگی را دوست دارم و به نوعی نجات‌دهنده‌ام در  مشکلات بوده.

یادش بخیر، روزگاری وقتی ۳ نفر بودیم یک نفر دروازه می‌ایستاد و دو نفر دیگر تلاش می‌کردند تا گل را بزنند. هر کس گل می‌زد طرف مقابلش می‌رفت دروازه می‌ایستاد و این چرخه مرتب تکرار می‌شد. نکته‌ای که این فوتبال داشت، تک دروازه بودن بود. یک جورهایی تو بزرگ‌ترین وظیفه‌ات می‌شد گل نخوردن. تمام انرژی تو باید روی این گذاشته شود تا گل نخوری. بیشتر ...

زحل ۱۵۰ ماه دارد و زمین یکی! با این درد چه کنیم؟

فکر می‌کنم این ویدیوی آلن دباتن، خیلی به حرف‌هایی که می‌خوام بزنم ربط داشته باشه. مخصوصا جاییش که می‌گه:

در این زمانه احتمالا همانقدر بعید است که شما به اندازه بیل گیتس ثروتمند و معروف شوید که در قرن ۱۷ بعید بود که شما به درجات اشراف زادگان فرانسوی دست یابید. اما نکته این است که همچین احساسی وجود  ندارد. توسط مجلات و خروجی رسانه های دیگر احساسی ساخته می شود که اگر شما انرژی داشته باشید، چند ایده هوشمندانه درباره فناوری و یک گاراژ، شما هم می‌توانید یک چیز بزرگ شروع کنید. …. ….

می‌دانید, در قرون وسطا، در انگلستان, هنگامی که آدم بسیار فقیری را می‌دیدید, از آن شخص به عنوان یک “بدبخت” یاد می شد. تحت اللفظی کسی که از برکت بخت بی نسیب بوده، یک بدبخت. این روزها, بویژه در ایالات متحده, اگر شما کسی را در سطح پایین جامعه ببینید, نامهربانانه از آنها به عنوان “بازنده” نام برده می شود. یک تفاوت جدی بین بدبخت و بازنده وجود دارد. که نشاندهنده ۴۰۰ سال تکامل جامعه است، و باور ما به اینکه چه کسی مسئول زندگی ماست. دیگر خدایان نیستند, ما هستیم. ما در صندلی راننده نشسته ایم. بیشتر ...