به احتمال زیاد بارها از سه داستانی که در اینجا میآورم استفاده خواهم کرد، از این رو، آنها را در پستی جداگانه آوردم.
۱- بی گدار به آب زدن
در گذشته، که میخواستند از رودخانه رد شوند، باید کلی بررسی میکردند و گدار (معبر) میزدند تا از آن رودخانه رد شوند. چرا که جریان یا عمق آب در برخی نقاط رودخانه زیاد بود. اگر کسی بیگدار به آب میزد، احتمالش بود که غرق شود. از طرفی زمان زیادی هم طول میکشید تا گدار زدن (تحلیل کردن) انجام شود و با اطمینان کار انجام شود.
برخی که جان یا کالای باارزشی (از نظر خودشان) نداشتند، بدون گدار زدن به رودخانه میزدند و رد میشدند. با احتمال ۳۰ درصد (بسته به منطقه) غرق میشدند و با احتمال ۷۰ درصد زنده میماندند.
اگر غرق میشدند که خوب جان بیارزشی بوده و رفت. اگر هم زنده میماند به عنوان سمبل شجاعت مطرح میشد. موضوع اینجاست که خیلی از افراد بدون دانستن مسیر و راه موفق هم شدهاند. این دلیل بر نفی دانش نیست. دلیل بر شجاعت نیست. اگر زندگی باارزشی داریم، مواظب الگوبرداری خود باشیم.
۲- جادوگر و قضاوت آتش
داستان یک جورایی خلاف داستان بیگدار به آب زدن است و از طرفی شبیه.
برای قضاوت، ساحر را (که موجودی شیطانی میدانستند) در آتش میانداختند. اگر زنده میماند، پس ساحر بودن او اثبات میشد و او را به روش دیگری میکشتند. اگر هم میسوخت، چون بیرون نمیآمد تا از خود دفاع کند، ساحر بودنش اثبات شده (کسی از او دفاع نمی کرد).
دانش ما خیلی از اوقات به این صورت تایید میشود. فکر میکنیم میدانیم در صورتی که دانش افزوده شده ما بر اساس قضاوت و فرایند اشتباه است. مثل خواندن کتاب از یک گروه، حزب و منطقه خاص. حتی اوایل کتاب خواندن از نوع دیگر، ممکن است به خاطر تفاوت با دانستهها و روحیات ما .آزاردهنده باشد. مثلا من وقتی کتاب «چرا دانشآموزان ممتاز برای دانشآموزان ضعیف کار میکنند و دانشآموزان متوسط برای دولت» از «رابرت کیوساکی» را میخواندم دقیقا همین حس را داشتم. دانشی که قرار باشد، دانش قبلی ما را تایید کند، کمی مشکوک و مردود است.
۳- جارچی و کلاهبردار
نکته: ذهن من این داستان رو، در داستانهای مولانا طبقهبندی میکنه، اما دقیق یادم نمیآد کجا خوندمش.
در روزگار قدیم یک آدمی بوده به شدت کلاهبردار و فریبکار. مرتب اموال مردم رو میدزیده یا اینکه قرض میگرفته و نمیداده. بازاریان شکایت از اون فرد رو پیش حاکم میبرند. حاکم برای اینکه اون رو تنبیه کنه، به جارچی میگه دست این کلاهبردار رو میگیری، از صبح تا شب در بازار و اطراف شهر میگردونی و بلند فریاد میزنی که به این آدم اعتماد نکنن و بهش چیزی ندن.
جارچی، صبح اول صبح، دست کلاهبردار رو میگیره و در شهر و بازار میگردونه. مرتب فریاد میزده:
آهای مردم به این آدم اعتماد نکنید، خیلی دروغگوئه، اگر چیزی ازتون قرض خواست گفت بعدا بهتون میدم اعتماد نکنید. کیف پولتون رو مواظب باشید و …
خلاصه، جارچی مرتب این سمت و اون سمت میرفت و متن بالا رو فریاد میزد. کمی که گذشت، کلاهبردار از جارچی آب، غذا و میانوعدههایی خواست، به او گفت: «شب همسرم میآید و به تو پول آب و غذا و میانوعدههایی که در مسیر برای من میگیری را با تو حساب میکند». جارچی هم میپذیرفت و در طی روز مرتب برای کلاهبردار تغذیه و وسیله میخرید.
شب شد و موقع رها کردن کلاهبردار. جارچی رو به وی کرد و گفت، خوب کو همسرت؟ قرار بود بیاید تا پولهای مرا بدهد. کلاهبردار خنده کنان میگفت:
تو از صبح داری فریاد میزنی که کسی به من اعتماد نکند، درحالی که خودت هم حرفی که فریاد میزدی را انجام نمیدادی!
داستان خیلی از ما شبیه آن جارچی است، دانشی را میدانیم، هر روز آن را در میان مردم فریاد میزنیم. اما به آن عمل نمیکنیم.
اشتباه آن جارچی باز هم دلیل نفی دانش نیست. دانش خودش خوب است، اما دانستن با توان به کارگیری در زندگی روزمره خیلی تفاوت دارد.
خوب چطور می تونیم توان ب کارگیری دانشی ک هر روز از طرق مختلف ازون جمله مطالعه کتب، کسب می کنیم رو ب دس بیاریم؟ این اولا
اما ثانیا؛ ینی میگید کتابای مختلف از انواع مختلف بخونیم حتی اگه مطالبش ب خاطر تفاوت با دانسته ها و روحیات ما آزار دهنده باشه؟
سلام و ادب.
«کارت کرواسي» اولين مفهوم جالبي بود که در اين سايت باهاش آشنا شدم، بعدش مفهوم «بارخورد»!
توي اين پست هم
با 3 تا مفهوم جديد روبرو ميشيم که به عنوان فرض اوليه براي مطالعه و فهم بقيه مقالات سايت دانستنش اهميت داره… سعي ميکنم بلند بلند 3 تاش رو خلاصه کنم براي خودم!:
۱-خلاصه ي بی گدار به آب زدن:
اگر عزت نفس داري يا ميخواهي تقويتش کني، هميشه از روي کاغذ و علمي پيش برو.( خطاب به خودم)
۲- خلاصه ي جادوگر و قضاوت آتش:
وقتي خودت خودت را تاييد ميکني خيلي ذوق نکن!.. سعي کن کسي را داشته باشي(منتور) يا در فرآيند هايي خودت را بيندازي(!) که اوتوماتيک اصلاح شوي، پيرايش شوي..
۳- خلاصه ي جارچی و کلاهبردار:
زر نزن! (خطاب به خودم!) …
تشکر که مطالعه کرديد…