این بخش به نوعی ادامه بخش ۳ نوشته قبلی یعنی «انسانهای در قله» است.
۱- جهشیافتهها
موضع جهش پیدا کردن، سالهاست مورد توجه ما بوده، از زمانی که برخی دوستان من جهشی میخوندن و به نوعی در زندگی جلو میافتادن، کلی فیلم x-men، لاکپشتهای نینجا و خیلی فیلمهای ابرقهرمانی دیگه، هم داشتن و دارن این عطش عجیب انسان رو هدف قرار میدن. مثلا مرد عنکبوتی که قهرمان بسیاری از بچههای جوان و نوجوان هست، شخصیاست که به خاطر نیش یک عنکبوت جهش پیدا میکنه و کلی قابلیترو یکهویی به دست میآره! همون آرزوی همیشگی ما یعنی یک شبه ره صدها و هزاران ساله یا غیرممکن رفتن.
فکر نکنید این موضوع فقط به فیلمها محدود میشه، کتابهای کنکور، خیلی از قرصهای تقویتی، رشوههای آنچنانی، فروختنهای آنچنانی، کارگاههای آنچنانی و … همه دارن از این ضعف شهوت رشد بدون از دست دادن چیزی (بیشتر اوقات صبر و زمان) استفاده میکنن!
توجه کنید، همینجا بهتون بگم که من موافق تقویتم، گاهی انسان سالها پاش شکستهاست، داره مسیر رو اشتباه میره، داره تنبلی میکنه و … خیلی از اوقات شما به کمک نیاز دارید و باید بابت این کمکتون کمی خرج کنید! حالا شده از زمان، غرور، خواب و … اما میدونید مشکل کار کجاست؟ معمولا سعی داریم از پولمون خرج کنیم! حتی بدتر از پول پدر و مادرمون. حتی حاضریم تلاش معکوس داشته باشیم! مثلا سوال خیلی زیادی که میشه و تبلیغات زیادی که میشه اینه که
- چی بخورم که لاغر شم؟
- چی بخورم تا اشتهام کم بشه؟
- چجوری در خواب یاد بگیرم؟
- چجوری در کمترین زمان مهارت به دست بیارم؟
- چجوری با تفریح و بدون درد و خونریزی یاد بگیریم؟
باز هم شهوت جهش داشتن. من خودم بارها میتونستم جهش بزنم، اما هیچ دورهای رو جهشی نرفتم و جلوی خودم رو گرفتم! چون دوست داشتم واقعا بفهمم اون دوره یعنی چی؟ از شرایط اون دوره استفاده کنم.
مثلا دوره لیسانس، تازه فهمیدم شبکه تشکیل دادن یعنی چی؟ تازه تو دوره ارشد یاد گرفتن چجوری روابط رو توسعه میدن و کار میکنن؟ توی دکتری تازه فهمیدم چحوری میشه یاد داد و یاد گرفت.
بله بخش زیادی از عمرم رو هدر دادم (به قول بسیاری و خیلی از اوقات خودم) تا بفهمم چه خبره توی این دنیا! بفهمم چی داره میاد سر ما. چه مشکلاتی داریم و چجوری میشه خودت رو توسعه بدی.
۲- فیلم هندی
اول یک سوال میکنم ازتون که شاید براتون جالب باشه. به نظرتون چه فرقی بین خالیبندی توی فیلمهای هندی یک نفر مثل باهوبالی با فیلمهای هالیوودی مثل سوپرمن وجود داره؟ چه فرقی بین یک هندی که از تیر تفنگ رو به صورت منحنی میفرسته با فیلم most wanted با اون همه بازیگر سوپراستار وجود داره؟ میتونید فکر کنید و اگر به جواب رسیدید ادامه بدید.
بله اعتراف میکنم من فیلمهای هندی رو دوست دارم، به عنوان یک شرقی! من به احساسی که در فیلم ایجاد میکنن، به تخیلی که در فیلم میسازن، به هیجان درآوردن احساسات خشم، حقارت، غمی که در فیلمهای اونها وجود داره احترام میگذارم! حالا میخواد کپی باشه یا هر چی… من حتی فیلمهای انیمه ژاپنی رو به بسیاری از فیلمها ترجیح میدم.
یکی از فرقهایی که بین فیلم هندی و هالیوودی هست اینه که در فیلمهای هالیوودی سناریوی جالبی برای جهش یافتن ایجاد میکنن و این کار در فیلمهای هندی رخ نمیده. یعنی به جای این که بگن فلانی وقتی به دنیا اومد قوی بود، میگن عنکبوت نیشش زد! از یک دنیای دیگه اومد! دانشمند بود، مواد تزریق کرد! یعنی یک لایه (و فقط یک لایه) جهش رو برای ما باورپذیرتر میکنن و قشنگتر هم اون جریان رو میسازن.
مثل چی؟ مثلا نمیگن بیا فلان شربت رو بخور، کنکور قبول میشی، میگن بیا فلان کتاب کوتاه رو بخون تا رتبه تک رقمی بیاری.
۳- اون که دماغش رو نمیتونست بکشه بالا
این عنوان رو در قسمت قبل هم آورده بودم و میخوام با دیدی صریحتر موضوع رو تشریح کنم.
کلی آدم میبینید که پولدارن، ثروتمند هستند، فلان وضعیت عالی علمی رو دارن، فلان وضعیت قدرت دولتی رو دارن و … حالا چی بین اینها مشترکه؟ حقارت! ضعف روحی. ضعف علمی، ضعف بدنی و صدها بیماری جسمی روانی دیگه.
مثلا اگر در مورد قاتلین حسن صباح خونده باشید (یک سری داستانهاش توی کتاب خداوند الموت توصیف شده برای آشنایی نه استناد)، اگر در مورد آغا محمد خان قاجار خونده باشید، اگر سریال افسانه شجاعان رو دیده باشید، اگر در مورد فلسفه دوری از روابط جنسی راهبههای مسیحی، گاندی بعد از ۳۶ سالگی و … نگاه کنید، میبینید که همه چیزی را فدا کردند برای رسیدن به چیزی که برایشان مهم بود.
اگر به هیتلر، چرچیل، استالین و صدها خونخوار دیگر، اگر کمی دقیقتر به بسیاری از مدیران عامل و ثروتمندان بزرگ و بازیگران مشهور بنگرید زندگی سراسر حقارت و تحقیر را مشاهده خواهید کرد.
نه این که بگویم همه مدیران و ثروتمندان چنین هستند (اگر چنین تفکری دارید و سطح پایین هستید کتاب «چرا دانشآموزان A برای دانشآموزان C کار میکنند و دانشآموزان B کارمند دولت میشوند» را بخوانید) هرگز، بسیاری ثروت و قدرت را به ارث گرفتهاند (مال، قدرت، ژن یا شانس) و بسیاری هم چیزهایی دیگر را فدا کردهاند(چیزهایی با ارزش مثل آزادگی، زمان، جوانی و …)
وقتی رسیدن به قدرت سخت میشود، وقتی رقابتهای زیادی را باید برنده شوید و ضربه بزنید به دیگران تا پیروز شوید، معمولا کسانی به قدرت میرسند که در چیزی خود را اخته کردهاند (یعنی چیزهای مهم را فدا کردهاند) یا خارقالعادهاند. در چنین جوامعی است که مدیر سالم پیدا نمیکنید و عقده حقارت، عدم آزادگی و کوتهفکری از سروبار مدیران و مسئولین میبارد.
کلا سخت کردن فرایند ثروتمند شدن، به قدرت رسیدن یا مدیر شدن، موضوع بالا را تشدید میکند، انقلابی که توسط شرکتهای بزرگ مثل گوگل، فیسبوک و … ایجاد شد، کمی این مسیر را تغییر داد. اصطلاحا من میگویم این شرکتها و استارتاپها، شهوت جهش یافتن را برآورده کردن و بیخود نیست در این راه این همه کشته داریم.
قصد من این است که بگویم، برای رسیدن به چیزهای بزرگ باید فدا کنید، مهم این است که با دقت تعیین کنید و آگاهانه فدا کنید و مواظب باشیم چیزهایی که برایمان مهم هست را فدا نکنیم.
شما گفتید من تازه خیلی چیزها رو دوره لیسانس فهمیدم.
برای امثال من که بیشتر از این ها وفت تلف کردیم و تازه فهمیده ایم چه میخواهیم و چه باید بکنیم چاره ای جز جهشی رفتن نیست تا بتونیم زمان از دست رفته رو جبران کنیم
سلام رضا
برای رشد جهشی توی یک موضوع بنظرم باید درد های زیاد رو بتونی با فاصله خیلی کم (یعنی often) پشت سر بذاری. کوچ خیلی میتونه کمک کنه … شایدم تنها راه ممکن باشه.
یادمه 20 سالم بود، نشسته بودیم توی 206 … بالاخره طرف راضی شد که مربیم بشه… پشت فرمون بود و من کنار دستش… گفت سررسیدت رو دربیار… بنویس:
من امیرمحمد فلانی، در این سال ها گند های زیادی بالا آورده ام و باید جبران کنم. تمام دستورات را مثل یک سرباز انجام میدهم و میدانم برای موفقیت راهی جز رشد موشکی ندارم…
متنی که نوشتم اون روز خیلی خیلی طولانی تر از این چند جمله ی بالا بود، خیلی ادبی تر بود کلماتش و خیلی کوبنده تر… الان فقط این ها ازش یادمه…. خواستم بیخیال بشم و اصلا کامنت رو ننویسم. ولی گفتم شاید مفید باشه برای کسی….
از اون روز تا 6 ماه تقریبا من شاگردش بودم. شبیه تجربه ی علی خلیلی برای محمدرضا شعبانعلی بود اون دوران برام. تجربه ای که تعداد کمی از افراد توی کل عمرشون تجربه میکنند. البته ضروری هم نیست این همه درد کشیدن برای همه.
الان یاد گرفتم خیلی هم خودمون رو جدی نگیریم… مثلا چند هفته پیش جمع شده بودیم دفتر یکی از دوستانمون… یکی از بچه ها برگشت رو به جمع گفت:
جهنم اون جایی هست که وقتی مردی، میان و اون کسی که میتونستی بشی و نشدی رو بهت نشون میدن و اونجاست که واقعا میسوزی.( جمله خیلی معروف که بیشترمون شنیدیم)… من برگشتم گفتم ببین بنظرم کلا انسان اونقدر موجود خاصی هم نیست…. خیلی مهم نیستیم ما که بیان برای تک تکمون اینکار رو بکنند و غیره…. خیلی جدی گرفتی خودت رو… خیلی….
در هر صورت. خوشحال میشم از پیشرفت شما و همه.
در مورد اینکه گفتی وقت زیاد تلف کردی و باید جبران کنی و این حرف ها، یک پست تلگرامی نوشتم چند هفته پیش، مجبورم کلمات +18 اش رو سانسور کنم تا بتونم ابنجا بذارمش، چند لحظه صبر کن…
این عکس رو ببین اول:
https://30namazaban.com/wp-content/uploads/2021/01/37c91ecc-d0f3-44d7-83b0-58e799a3d6d1.jpg
حالا، پست تلگرام رو بخون:
—————————————————————-
بالاخره آدم فضایی های لعنتی!
سلام. به تازگی یک عکس بیرون اومده(لینک بالا) از یک نمیدونم چی چی، که مربوط به موجودات فضایی میشه، انگار موثق هست، یک نفر از دانشگاه هاروارد حرف زده راجع بهش و غیره، اصلا مهم نیست ولی.
این رو میخوام بگم، فرض کنید این خبر واقعی باشه، مثلا واقعا اتفاق خفنی بیفته، یک اتفاق خفن تر از کرونا.
مثلا، جنگ جهانی سوم، مثلا حمله زامبی ها، مثلا همین اخبار آدم فضایی ها، مثلا قحطی آب و خشکسالی شدید، یا اتفاقات عجیب دیگری که حتی فکرشم نمیکنیم.
ولی با کرونا، فهمیدیم که خیلی این دنیا کشکی تر از این حرفاست و هر اتفاقی ممکنه بیفته. کسانی که تاریخ رو خیلی مطالعه کردند حتما میگند که ما نیازی نداریم کرونا رو ببینیم که کشکی بودن زندگی رو بفهمیم، خودمون میدونستیم.
خب، من نمیدوستم، با کرونا فهمیدم.
فرض کنید جنگ شروع بشه، یا نصف شهر زامبی بشند، یا آدم فضایی ها حمله کنند(پی نوشت ۱)، شما اون موقع اولویت هاتون چیاست؟
باز هم از اینکه از باجناقتون توی خرید خونه عقب افتادید غمگین اید؟
بازم به فکر مطالعه کتب بیشتر و تقویت پیج اینستاگرام و پول درآوردن اید؟
بازهم به فکر بالابردن معدل فوق لیسانس تون اید؟
یا اینکه فقط از این مهلکه زنده بیرون بیاید براتون کافیه؟
اینکه این عکس واقعی باشه یا نباشه مهم نیست، مهم این سوال هایی هست که اینجا نوشتم.
خیلی وقت ها …. ت…. بذار مثال بزنم:
امروز داشتم فایل صوتی زیارت عاشورا گوش میدادم(۴ بار پشت هم گوش دادم)، و به این موارد فکر میکردم:
اصلا مهم نیست که امام حسینی مرده، شهید شده یا هرچیزی، مهم اینه که ما با خوندن زیارت عاشورا ذهنمون درگیر مسائل بزرگی مثل واقعه ی عاشورا میشه، حالا اینکه حسین نقش اصلی بوده یا مش حسن یا نقی یا مریم مهم نیست، اصلا بحث معنویت رو ***** توش(سانسور شد!)، دارم در مورد این حرف میزنم که ذهنمون رو ببریم روی وقایع بزرگ تر از زندگی عادی و روزمره. که واقعه عاشورا و فداکاری هایی که انجام شده اونجا واقعا جالب میتونه باشه برای تامل کردن.
انیمیشن soul رو که تازه اومده ببینید، کم نظیر هست. حتما شنیدید که میگن ، ولش کن بقیش بعدا میگم… ترکیب یک حدیث از آقای بهجت بود با این انیمیشن.
بحث رو جمع بندی بکنم، قصدم از نوشتن این متن این بود که بگم خیلی هم زندگی رو جدی نگیرید، وقت شما و خود شما و زندگی شما اونقدری هم مهم نیست و به یک واقعهی خفن بَندِ!
یاد اون بنده خدایی میفتم که اسیر بود و داستان کوره های آدم سوزی و کتاب فرانکل.
شاید بشه گفت خلاصه این حرف ها و پراکنده گویی هایی که کردم، میشه این جمله:
در زندگی صبر داشته باشید و ادامه بدید.
پی نوشت ۱:
شاید بگید حمله آدم فضایی ها خیلی تخیلی هست، زامبی ها خیلی تخیلی و بچه گانه فکر کردن هست، و از این حرف ها.
این حقیقت که چند سال پیش ما هیچ کدوممون موبایل نداشتیم، چه برسه به موبایل هوشمند، و چه برسه به این اعتیادمون به خریدن اینترنت، و الان چشم باز میکنیم و میبینیم که نوع زندگی مون هیچ شباهتی به ۲۰ سال پیش نداره. همین حقیقت، باید کافی باشه برای اینکه چیز های تخیلی ای مثل زامبی و آدم فضایی هم مثل کرونا برامون قابل هضم تر باشند.
پی نوشت ۲:
خودم میدونم متن پیوستگی نداره، من خیلی اهل نوشتن نیستم، باید ویس بدم، ولی توی کانال پاپیون سبز قصد کردم که ویسی از خودم نذارم، برای همین باید با این گفتار پاره پاره من بسازید و متن ها رو بخونید.
————————————————————-
امیدوارم بوده مفید باشه.