من توی این نوشته قصد ندارم بگم رشته تجربی خوب نیست. اتفاقا برای برخی، بهترین رشته است. اما میخوام یک سری دیدگاهها رو بگم، شاید به دردتون خورد. تمامی بخشهای پایین مربوط به انتخاب بین ریاضی و تجربی هستش.
البته یک کاربرد دیگه این متن اینه که بچههای غیرپزشک، زیاد حسرت اون سمت رو نخورن.
۱- آیفون در مقابل گوشی اندرویدی
من هیچ وقت نمیتونم انزجارم رو از اپل مخفی کنم، برای همین برخی از دور و بریهام میان و میگن ببین آیفون هنگ نمیکنه! گوشی قبلیم که سامسونگ بود هنگ میکرد! بهش میگم ۲۵۰ هزارتومن داده بودی گوشی سامسونگ، داری با گوشی ۴ میلیونی (اون زمان) مقایسه میکنی؟ آخه این چه مقایسهایه؟ بیا مثلا یک گوشی ۲ میلیونی رو با آيفون مقایسه کن، بعد ببینیم کدوم برای ما مفیدتره! آدم وقتی میآد مقایسه کنه، درست وحسابی این کار رو انجام میده. نمیآد گوشی ۲۵۰ هزاری رو با گوشی ۴ میلیونی مقایسه کنه.
حتما میپرسید چه ربطی داشت؟ شما نگاه کن اگر بخوای یک پزشک بشی، باید رتبه خیلی خوبی رو در میون کلی آدم خوب به دست بیاری. احتمال قبولی شما به شرکتکننده در رشته پزشکی (نه سایر رشتههای علوم تجربی) خیلی پایینه! تازه بعدش هم باید به این فکر کنی که برای گرفتن یک مدرک پزشکی باید چقدر وقت بگذاری؟
سوال اینه که اگر همین وقت رو برای درس خوندن رشته دیگه بگذاری؟ چقدر احتمال موفقیتت بالاتر میره؟
۲- حرومخوری
من آبدارچیهای زیادی رو دیدم که میلیاردر شدن! حالا برم آبدارچی بشم؟ کلیدی، پولی چیزی کش رفتن و کلی پول به جیب زدن.
ببینید من شدیدا مذهبی نیستم، اما خودم زمان نهار خوردن و حرفزدنهای بیهودم رو جز زمان کاریم نمیآرم. مگر این که با سازمان جور دیگهای صحبت کرده باشم.تحصیلات من اندازه یک فوق تخصص هم هست. در شرایط مساوی، اگر یک متخصص یا فوق تخصص به اندازهای که براش تعیین شده وقت بگذاره، باید حداکثر ساعتی ۹۰ در بیاره! یعنی باید درآمدش از من کمتر باشه، چون باید برای هر بیمار ۲۵ تا ۳۰ دقیقه وقت بگذاره. یک پزشک عمومی طبق قانون باید ۱۵ دقیقه برای بیمار وقت بگذاره! میبینید یک همچین چیزی رو؟
۳ باری که کارمون به متخصص افتاده، حداکثر ۲ دقیقه به ما زمان دادن. یعنی حتی یک بار به ما زمان حرف زدن درست و حسابی هم ندادن. فکر میکنم میتونید همتون شهادت بدید. این یعنی چی؟ ایشون ۲۵ برابر من درآمد ایجاد میکنه، اون هم به خاطر این که پولش رو میزنه توی خون مردم میخوره. حالا برای من حافظ کل قرآن باشه، جانماز آب بکشه. از نظر من یک حرومخور به تمام معناست. البته ممکنه برای خیلی از شماها این موضوع مهم نباشه. اما برای من مهم بود.
جالبه که حتی وقتی داشتم دانشگاه رو ول میکردم، میگفتن ببین، فلانی داره کنار دانشگاهش ده تا کار دیگه هم میکنه. کلی هم پولداره. نکته این بود که من ۱۷۰ ساعت به دانشگاه متعهد بودم و سعی داشتم بهش پایبند باشم. میشد که بری و کلی زد و بند کنی و از اسمت استفاده کنی، نیازی به این کار نبود. شاید حضورم رو به خاطر آوردن پروژه کم کرده بودم، اما زمانش رو میگذاشتم و به همین خاطر به خیلی کارها نمیرسیدم.
شما حتی یک پلیس ساختمون توی شهرداری بشید، از متخصص هم بیشتر در میآرید، کلی میتونید میلیاردی زیرمیزی بگیرید.
اتفاقا یک دوست دارم داروسازه به اسم امیرعلی. جزو رتبههای بالای کنکور بود که من میتونم بگم در سطح دانشش تا حالا ندیدم. یعنی این آدم برای درک بهتر اثر داروها، از مکانیک سیالات بگیر تا مکانیک کوانتوم رو هم خوند. ولی یک عادت داشت، توی داروخونه، هر بیماری میخواست دارو بگیره، کلی براش وقت میگذاشت و بهش توضیح میداد که باید چکار کنه. این آدم هم بالا شهر تهران به دنیا اومده،تحصیل کرده و کار میکنه، اما درآمدش از دوستان مهندسی کامپیوتری خوب (نه عالی) من هم کمتره. فقط به خاطر این که دوست نداره …
۳- دورهای که میخوای درس بخونی، بهترین دوره عمرته!
فرض میگیریم سال ۳ دبیرستان هستید (اگر کمتر که دیگه بدتر)، بین دو تا مسیر موندید، یکیش ماهی 15 میلیون، یکیش ماهی ۶ میلیون. منتها یک فرقی دارن. توی یکی، شما باید ۱۱ سال زندگی آینده خودتون رو بدید به درس، توی اون یکی، وقت برای تفریح کافی، فکر کافی، تغییرات کافی و .. دارید. ممکنه حتی وسطش به چیزهای مختلفی علاقهمند بشید. این ۱۱ سال، شیرینترین دوران زندگیتون هست. دوران طلایی یادگیری زندگی، حرکت و … کدوم رو انتخاب میکنید؟
درسهای دوره پزشکی به اندازه کافی سخته. سخت نه به این معنی که با یکم هوش بتونید راحت بگذرونیدش. واقعا باید براش زمان بگذارید.
نمیخوام از خودکشیها و .. بگم و اوقاتتون رو تلخ کنم. توی دانشگاه صنعتی شریف هم چنین مواردی رو داشتیم. ولی میخوام بگم، بدون توی چه مسیری پا میگذاری. داری ۱۱ سالت رو تحویل میدی برای ۹ میلیون پول اضافه؟ باهاش چکار میکنی؟
۴- با ۲ میلیارد چکار میتونی کنی؟ با ۵۰۰ میلیون چی؟
دهها بار این مثال رو زدم، باز هم میزنم. من ممکنه به خاطر این که پرایدم رو بکنم BMW یک کاری رو انجام بدم که زیاد بهش تمایل ندارم. اما اگر قراره پراید رو بکنم پژو، تن به این کار نمیدم. منظورم اینه که من خدارو شکر زندگی خوبی دارم، دوستان برنامهنویسم هم زندگی خوبی دارن. دوستان هیئت علمی، کارمند و .. هم زندگی خوبی دارن. البته تا زمانی که به مرغهای همسایشون حسد نَوَرزن.
حالا فرض کن، بشقاب غذات دو برابر شد. فرض کن مامانت دو برابر برات ماست ریخت. از حلقومت کشیده میشه بیرون. نمیخوام شعاری حرف بزنم. اما پول تا یک جایی قراره به ما سواری بده. به ما آمادگی زندگی بده. قرار نیست خودمون رو به پاش قربانی کنیم.
ماشین، منزل، ساعت، گوشی، … همشون ابزارن. ابزاری که قراره توی زندگی بهتر ازش بهره ببری. قرار نیست برای رسیدن به اونها زندگیت رو نابود کنی.
اگر میبینی حالت از بیماری به هم میخوره، وقتی سردرد داری یا مادرت حالش بده، کل زندگی، غذا و… برات جهنم میشه. حالا کارت اینه از صبح تا شب، بیمار ببینی!
من یک دورهای توی سربازی بودم (خدا رو شکر کلا ۴۰ روز شد) و توی اون مدت اصلا رنگ ندیدم. وقتی از پادگان میاومدم بیرون و ماشین رنگی میدیدم، لباسهای رنگی و .. کلی شاد میشدم. بعد از اون بود که کمی نسبت به حقوق نظامیان دستودلباز شدم وگفتم، خداییش هر چی بگیرن حقشونه. یک زمانی هم کارم به دادگاه افتاد، همین حس رو داشتم، برای بیمارستان هم همینطور.
میلیونها توی شرکتهایی که میرم خرج میشه، تا اثر کمتری از بیماری، خستگی و کمرنگی دیده بشه. همه چیز شاد بشه. اما شما در نظر بگیر، داری شغلی رو انتخاب میکنی که …
شاید خاطرهای رو که در جذب نیروهای گرونقیمت داشتم رو براتون بگم. چند تا نیروی خیلی خوب بودن که میخواستم جذبشون کنم. اما اونها داشتن توی شرکتهای بزرگتر حقوق بیشتری از حقوق پیشنهادی ما میگرفتن. خلاصه این که بخش کلیدی مذاکره من با این آدمها اینجوری انجام میشد (دروغ نگفتم هنوز هم پاش هستم)
فرض کن اصلا اون شرکتی که باهاش کار میکنی دوبرابر بهت پول بده. با پولش احتمالا میخوای بری یک محله خوب که سر و صدا نباشه، یک خونه نورگیر بزرگ بگیری که توش راحت باشی و سر حال باشی. ماشین خوب میگیری که کمرت توی رانندگی اذیت نشه و …
چند ساعت خونه بیداری؟ چند ساعت رانندگی میکنی؟ کلا ۴ ساعت نمیشه! ولی تو ۱۰ ساعت رو سرکاری.
اگه بیای پیش ما، من محیطی رو برات فراهم میکنم که توش مثل یک ماشین خوب، یک منزل نورگیر خوب و دلباز باشه. اینجوری، تو وقتی میری خونه هم حالت خوبه. نیازی نیست با آدمهای ناجور سر و کله بزنی و شب هم که به قصرت میرسی، اونقدر ناراحت و .. باشی که نتونی از زندگی لذت ببری.
بله، ما بیشتر از این که خونه باشیم، سر کاریم. بیشتر از این که بخوایم خرج خونمون کنیم، باید خرج محل کارمون کنیم. نتیجهگیریش به عهده خودتون.
۵- این ۹۰ روز لعنتی
دیدید بعضی مامانا، تا میگی از فلان غذا خوشم اومده، تا یک هفته از همون غذا بهت میدن، تا حالت به هم بخوره؟ بهترین غذایی رو که دوست داری رو انتخاب کن، به مدت یک ماه هر روز به میزان ۳ وعده بخور (۹۰ وعده). چطوری ایرانی؟ در واقع مصدوم آماده است.
من زیاد شنیدم، اما الان منبعش دم دستم نیست، شما بعد از ۹۰ روز، بهترین همسر، بهترین خودرو و … براتون عادی میشه. داشتهها براتون عادی میشن، اما این که کی هستید عادی نمیشه!
حرفم اینه که ممکنه هواپیمای خصوصی هم بخرید و تمام نگرانیتون یک حادثه هوایی باشه. همه چیز در ذهن شماست. ممکنه دهها بادیگارد داشته باشید و باز هم شبها از ترس نخوابید.
نمیخوام یک وقتی شما رو به بیخیالی سوق بدم. حرفم اینه که خودتون رو راحت به پول نفروشید، ولی پول مهمه. مثلا من خودم عاشق رشته ریاضی و فیزیک بودم. ولی الان به هیچ جنبندهای در ایران توصیه نمیکنم این رشتهها رو برن. مگر این که آدم خاصی باشن. کلا نظرم برای بچههای علوم پایه همینه. تنها گروهی که بهشون توصیه میکنم اپلای کنن برن، همین بچههان. البته توی بانک، تدریس و … هم براشون جا هست. اما این کار رو میتونن با یک مدرک مهندسی، خیلی راحتتر و سادهتر به دست بیارن. رشتههای علوم پایه چندین برابر رشتههای فنی سختترن و در عوض کمتر هم ارزش دارن.
یا مثلا اگر آدم خاصی نیستید در هنر (یعنی در حوزه خاصی مهارت آنچنانی ندارید یا علاقه شدید ندارید)، به سادگی نرید به اون سمت.
۶- به روند نگاه کنید. شاید کاری باشد اما لزوما همین کار نیست!
وقتی ما دانشجو بودیم، حقوق هیت علمی در ایران حدود ۲ هزار دلار بود، خیلی وضع خوبی داشتند و خیلی در همان دورهها خانه خریدند، شرکت زدند و …
برای همین، بسیاری از ما، فکر میکردیم شغل پردرآمدی است. اما وقتی به جایگاه رسیدیم که حقوق شد ۵۰۰ دلار! یک نفر برنامهنویس خوب هم بیشتر میگیرد. تازه گرفتن هیئت علمی خودش مصیبتی است. کلی دکتری بگیر، پسا دکترا برو، تدریس کن (تا الان تقریبا مجانی). با نسبت ۱۰۰ به ۱ مبارزه کن، تا یک پست نصیبت شود.
حرفم اینه که ممکنه ۱۰ سال دیگه اصلا دکتر بیکاری نداشته باشیم، اما بالاخره یک وزیر آدم حسابی پیدا شود و بیاید به متخصص اجبار کند 20 دقیقه برای بیمار وقت بگذارد (فقط قانون را اجرا کند). یا به خاطر نفوذ هوش مصنوعی، دیگه جون مردم وابسته به اونها نباشه و بتونن با آرامش و آسودگی بیمارشون رو انتخاب کنن. همین سه سال پیش، اگر نیاز به یک آژانس داشتی با کلی بدرفتاری و ۲ برابر مبلغ امروزی که برای اسنپ میدیم، ما رو سوار میکردن. اسنپ و تپسی و … اومدن و همه معادلات عوض شد.
همین جریان برای اغذیهایها و … هم رخ داد. فقط ۳ سال. در نظر داشته باشید که از سال سوم تا گرفتن مدرک پزشکی و آمادگی به کار باید ۱۱ سال زمان بگذارید! همین امروز، هوش مصنوعی داره از متخصصان هم بهتر سرطان رو تشخیص میده. بنابراین شک نکنید تغییرات شگرفی در این حوزه خواهیم داشت. دستگاههای تشخیص بیماری هم دارن به شدت توسعه پیدا میکنن، چیزهایی مثل واتسون پزشکی هم هر روز داره قویتر میشه.
۶- شبکههای هرمی
متاسفانه مدرک روز به روز ارزشش کمتر میشه و بسیاری از تصمیمگیران مثلا دورههای دانشگاهی، به این فکر میکنن که اگر من تعداد دانشجوهای کمتری رو بگیرم، استادام بیکار میمونن یا به خاطر کم شدن جمعیت زیرمجموعمون، قدرتمون کمتر میشه (یه جورایی تعداد گروگانهاشون کم میشه). برای همین بدون این که به وجود کار فکر کنن، دانشجو جذب میکنن. مردم ما هم نسبتا ساده هستند و نمیدونن که دانشگاهها محل کسب هستند و اگر رشتهای رو برن براش کار دیده شده (همه جا همینه).
خود ما هستیم که باید عقل داشته باشیم و اسیر بازارگرمیها نشیم. من اصلا نگفتم که پزشکی بده. حتی میخواستم آمار بیارم، اون رو هم نیاوردم.
سلام مجدد؛ چقدر سورپرایز شدم فکر نمیکردم این مطلب رو انقدر زود آماده کنید:)
در حین خوندن متن به یاد موضوعی افتادم که دیشب در یک ویدیو دیدم که تحقیقاتی بود درباره مردمان شهرهای با بالاترین طول عمر و سلامت (که معروفند به Blue zones).
Dan Buettner محقق این جریان میگفت سه نوع خوشحالی رو در مناطق مختلف شناسایی کرده، اولی که مرتبط با بحث پزشکی خونده، مردم مناطقی بودند که مسیر مشخص پیشرفت رو جلوی خودشون میدیدند مثالش کشور سنگاپور بود که طی کردن مراحل مشخص تحصیلی و کاری اطمینان پیشرفت و رشد رو به مردم میده.
نوع دوم مناطق شاد، مردمی با ارتباطات جمعی و جشن های زیاد و آب و هوای آفتابی و ساحل زیبا مثل مناطقی در کاستاریکا بود که شادی روزمره خوبی دارند.
نوع سوم هم مثل مردم کشور دانمارک فعالیت بامعنایی دارند؛ از سلامت و تحصیل و بازنشستگی مطمئن هستند و برای دلشون و طبق ارزشهاشون کار میکنند و کارهاشون اکثرا ذهنی و طراحیه که باعث میشه از ذهن آدم استفاده بشه و همون حالت فلوی معروف رو داشته باشند.
خلاصه اینکه به نظر من خوشحالی کسی که پزشکی میخونه در مورد یک و سه باید باشه، مورد دو خیلی به ندرت ممکنه پیش بیاد.
یعنی مورد یک که مسلما هست؛ این شغل نسبت به دیگر شغل ها حس اطمینان به آینده و پیشرفت در زندگی رو به خوبی به فرد القا میکنه.
مورد سه برمیگرده به اینکه اون شخص ارزشی برای کمک به سلامت انسان ها قائله یا نه و این مطالعات زیاد و کار ذهنی براش لذتبخش و معنادار هست یا خیر.
درود بر شما. مثل همیشه عالی بود
ممنون
اون بخش کلیدیِ مذاکرۀ شما در مورد استخدام رو خیلی قبول دارم.
جایی بوده که دریافتیام (به نسبت همقطاران مشابه) خیلی بالاتر بوده اما محیط کاریم شدیداً فرسوده کننده بوده و در اون مقطع، حسرت شرکت ایکس رو میخوردم که دریافتی کمتر اما “حالِبهتر” رو به همراه داشت.
تجربۀ مخالف این موضوع رو هم داشتم. یعنی با دریافتی کمتر در یک سازمان “حال خوب کُن” کار کردم.
با مقایسۀ هر دو تجربۀ فوق، به راحتی نتیجه گرفتم که مورد دوم در درازمدت خیلی بهتره
(هرچند با وضعیت عجیب این روزها، امروز کمی در این نتیجه گیریِ قاطع هم احساس تردید میکنم!)
🙂
موفق باشید
اول درمورد اون وقت گذاشتن پزشکان،فک کنم همه دیدن وقت نمیذارن،البته نه همه !ماتو یه مراسمی بودیم دیدیم یکی ازدکترامیگه فردا بیست تا عمل دارم!ماگفتیم چجوری ممکنه تا شب انقد عمل بتونی انجام بدی؟جواب این بود ما پرکاریم وشماها تنبل!
یه چیزی درمورد علوم انسانی نظرت چیه؟توصیه میکنی یانه؟آینده شو چطوری میبینی برا کسی که الان میخاد بره.
میشه همه چیز رو توجیه کرد…
برای بعضی بله، برای بعضی هم توصیه نمی کنم. به آدمش بستگی داره.
خیلی خوب بود ممنون،حتی برای منی که سال اخر پزشکی هستم.از این جهت که فکر کردم باید بیشتر برای بیمآرا وقت گذاشت .ولی یه نکته ای هست.ببینین اگه یه پزشک برای بیمار ۲۰ دقیقه هم وقت بذاره ،نهایتا(به احتمال زیاد البته مشروط به اینکه بار علمی و تجربه قایل قبولی داشته باشه)به همون نتایج تشخیصی درمانی میرسه که در عرض ۲ ۳ دقیقه اول متوجه میشه.میمونه بحث توجیه بیمار و توضیح دادن بهش که خوب منم تقریبا قبول دارم که کم کاری هست تو این زمینه.که تو شرایطی واقعا چاره ای نیست.حالا مطب خوب خصوصی هست و جای وقت گذاشتن برای مریض وجود داره اما مثلا درمانگاه بیمارستآن که باشیم و کلا مراکز دولتی،توی تایم مشخصی به ما تعداد زیادی بیمار میدن که واقعآ چاره ای وجود نداره جز اینکه سریع مریض ها ویزیت بشن.اما باز هم تاکیید میکنم یه پزشک در این شرابط هم تلاشش رو میکنه که روند تشخیص درمان را به خوبی انجام بده اما فرصتی برای توضیح به بیمار نیست.من خودم از این بابت ناراحت بودم اما راه حلی واقعا پیدا نکردم چون از مسئول بیمارستان و درمانگاه این درخواست را داشن که تعداد بیماران کمی پذیرش کنن درواقع پزشک را زیر سوال میبره.به هر حال الان سال هاست اوضاع به همین صورته.حتی به عنوان یک راه حل به این فکر کردم که یه پزشک میتونه مراکز دولتی کار نکنه (حداقل واسه اینده خودم)ولی باز هم ایرادی بهش وارده،از اونجایی که از پزشک این انتظار وجوذ داره مهارت پزشک را تو شغل حرفه ای خودش زیر سوال میبره؛
در ارتباط با هوش مصنوعی من هم موافقم که تغییرات اساسی در پزشکی رخ میده اما این به معنای کنار رفتن تیم انسانی نیست واقعا.این میتونه به پیشرفت پزشکی خیلی کمک بکنه و شاید جای یکسری رشته های تخصصی پزشکی را جابه جا بکنه اما هرگز نمیتونه جای نیروی انسانی رو بگیره،دست کم توی پزشکی که این طوره.
(هر رشته و شغلی را در نظرر بگیرید ماشین و هوش مصنوعی میتون تغییرات اساسی در اون ایجاد کنه)
و نهایتا اینکه من خیلی منتظر اون اماری که قولش رو داده بودین،بودم .میشه اون رو هم آضافه کنین به پست؟
ممنون
سلام ممنون از حضورت در این بحث:
۱- ببین فرض کن من برم سر کلاس برنامهنویسی و به بچهها بگم، این کتاب رو بخونید. ۴ دقیقه بعد بیام بیرون. ازم بپرسن چرا ۱ ساعت رو توی ۴ دقیقه خلاصه کردی؟ بگم دیگه بیشتر لازم نبود!
نکته اینه که شما اگر از تاریخچه مصرف دارو و بیماریهای شخص بپرسی (که واجبه)، از شرایط محیطیش بپرسی، و بخوای فرآیند درمان رو براش توضیح بدی، خیلی بیشتر میشه.
اتفاقا من با توجه به رشتم خیلی با این موضوع سر و کار دارم.
اگر من یک پروژه پیشبینی یک چیزی رو داشته باشم، برای خطای ۱۰ درصد میتونم ۱ ساعته مسئله رو حل کنم، برای خطای ۵ درصد باید یک هفته وقت بگذارم و برای خطای ۱ درصد باید یک ماه زمان بگذارم. میتونم پول ۱ ماه رو بگیرم و ۱ ساعته مسئله رو با خطای ۱۰ درصد تحویل بدم؟
من پیش کلی دکتر رفتم و درجا برام آنتیبیوتیک نوشت! ازش میپرسم نمیخوای بپرسی که من آموکسیسیلین روم اثر داره یا نه؟ درجا فقط مینویسی؟ من آزمون کشت باکتری دادم و این دارو روی من اثر نداره. جالبه این سالها حتی یک نفر هم نپرسید، اگر به لطف چندین سال حضور در داروسازی و آزمایشگاهها (برای تحلیل داده نه کار دیگه) نبود، هر بار آموکسی سیلین میخوردم و خوب هم نمیشدم! من این رو زیاد شنیدم که فاجعه بعدی انسانی بیآبی و … نیست، عدم اثر آنتیبیوتیکها روی مردمه. من اونقدر که پیش امیرعلی درس گرفتم، شاید توی این همه کتاب یاد نگرفته باشم. مثلا پزشک برای یک پیرمرد دارو تجویز کرده بود که اثر جانبیش افزایش فشار خون بود. امیرعلی نسخش رو دید و پرسید، احتمالا عمل قلب و … که نداشتی؟ مشکلات فشار خون که نداشتی؟ بعد دیدیم از چه فاجعهای جلوگیری شد. پزشک حتی از بیمار نپرسیده بود که آیا این مشکل فشار خون داری؟ چه داروی دیگهای مصرف میکنی.
در مورد هوش مصنوعی، حرفم این بود که بالاخره هوش مصنوعی نیاز به اون ویزیتهای ۲ یا ۳ دقیقهای رو کم میکنه و یک پزشک برای رقابت یا ارزش داشتن، باید ۳۰ دقیقه برای بیمار وقت بگذاره. اون موقع، عدالت رعایت خواهد شد. اون موقع حقوقش با یک متخصص کامپیوتر یا مکانیک یکی خواهد شد. اگر یک روز یک رییس جمهور یا وزیر منصف پیدا بشه و قانون رو به اجرا بگذاره،مشکلات ما حل خواهد شد. این همه اختلاف احمقانه بین رشتههای پزشکی و غیر پزشکی حل خواهد شد. اگر هم نکنن این کار رو، تکنولوژی با کسی شوخی نداره و مطمئن باشن، بازارشون کساد خواهد شد. نمونش همین بند سلامتی.
در نهایت اون موضوع دادهها رو در بخش ۲ همین نوشته میآرم چون خودش یک نوشته کامل رو میطلبه. آخر هفته ایشالا.
سلام.
من الان تقریبا دو سال میشه که با مدرک فوق لیسانس فیزیک از یکی از دانشگاههای تهران فارغالتحصیل شدم. فیزیک رو دوست دارم و دوست داشتم اما اون موقع عقلم قد نمیداد که پول مهمه و راستش اصلا به بعدش فکر نکردم. اما دوران ارشد فهمیدم وضع خرابه و به عنوان یه آدم باید راهی رو برم که بتونم لااقل به استقلال برسم. با این که میتونستم بدون کنکور همون دانشگاه بمونم اما تصمیم گرفتم فکر کنم و ببینم واقعا چی میخوام؟ درسته من فیزیک رو دوست دارم اما ثمر نداشتنش باعث میشه که نخوام توی اون رشته ادامه بدم. اپلای کردن هم برای همه میسر نیست. من خودم اگه بخوام اپلای کنم باید پا رو خرخرهی پدر و مادرم بذارم چون بعد از دوسال فارغالتحصیلی هنوز نتونستم آنچنان درآمدی از خودم داشته باشم (البته احساسات هم کار رو سخت تر میکنن.)حالا مثلا میتونم به ادامه دادن درس توی رشته دیگه ای(علوم شناختی) که مرتبطه و به نظرم توی بورس هست در ایران امید داشته باشم؟ مشکل اینه که این فقط به نظرم میاد. یعنی میترسم بعد از چهار سال از نظر بازار کار برگردم به همین نقطهای که الان هستم.
توی یکی از پستهاتون به نقل از کتاب “استارتاپ شما” نوشته بودین واقعیتهای بازار هدف رو ببینیم. من برام سواله که چه طور الان میتونم درک درستی داشته باشم از این که آیا آینده وضعیت برای زمینه خاصی که میخوام توش ادامه بدم و الان از جون و عمرم روش سرمایه گذاری کنم چه طور خواهد بود؟ اون موارد قبلی مثل علاقه، روابط و… رو درک میکنم. یعنی اطلاعاتی دربارهاشون دارم. اما این یکی زیاد برام واضح نیست. وضعیت الان رو ببینم؟ آینده رو چه طور پیشبینی کنم؟
برای شخص تو، وضع اون رشته بهتر از فیزیک نخواهد شد! از یک موضوع با بازار متوسط داری میری به یک باز خیلی کوچکتر!
پیش بینی آينده حتی برای خبرهها هم کار سادهای نیست. یعنی خود من چند وقت پیش یک پیشبینی کردم و گند خورد توش! توی چیزی که خیلی خوب پیشبینی میکردم.
اما اگر به ورودی اون رشته نگاه کنی و بازار هدف (یعنی کلا این رشته چند نفر میخواد) میتونی بفهمی چقدر اون حوزه برای تو کار هست!
من توصیم اینه در اولین فرصت (اگر ایدهای در ذهن نداری و کار خاصی در نظر نداری) برو سمت تدریسی چیزی، که بتونه جریان نقدینگی و درآمد تو رو آغاز کنه. اما این رو سرمایهگذاری بدون برای کار بعدی. کاری که الان میخوای انجام بدی تا یک مدتی، یا اگر آغاز درس خوندنت بود، باید آینده رو میدیدی،اما برای تو دیگه اونقدر فرصت خطا نیست. اما مثلا اگر بخوای بری از روی عجز، یک دکتری بگیری، باید به بازار نگاه کنی و ببینی ۸ سال دیگه که میخوای وارد بازار کار بشی، اوضاعت چجوریه. چقدر ورودی داره و چقدر کار وجود داره.
باید تواناییهای خاصت رو بشناسی و شروع کنی.
میتونی کمی بیشتر بنویسی تا بیشتر برات بنویسم. با اطلاعاتی که دادی همین از دستم بر میاومد.
سلام مجدد. خیلی ممنونم از پاسختون. درسته ورودی این رشته خیلی کمتر از فیزیک هست. امسال در گرایشی که من میخواستم برم(مدل سازی) فقط دو نفر پذیرش روزانه داشت. راستش توی این یک سال شروع کردم به کار کردن دو ساعت دانشگاه میرفتم برای تدریس اما از لحاظ مالی اصلا چیزی دستم رو نمیگرفت دو تا جای دیگه هم بود که اونا هم از لحاظ پرداخت عملا کرایه رفت و آمدت در میومد با پولِ یه کیک در هر روز(یه خورده بزرگنمایی کردم ولی واقعا یه خورده!). توی این مدت که دنبال کار بودم نتونستم موقعیت بهتری برای تدریس فیزیک پیدا کنم. برای این که وضعم بهتر بشه دارم سعی میکنم زبانم رو به نقطهی قابل قبولی برسونم و بتونم مدرکی بگیرم، که شانس بیشتری داشتم باشم برای تدریس علاوه بر این که فکر کردم خب بالاخره زبان همیشه به دردم خواهد خورد. من میدونم که دلم میخواد باز هم یاد بگیرم، مسئله حل کنم اما واقعیت اینه که کسی بابت این کار به من پول نمیده. چیز دیگه ای برای من راضی کننده نیست. مثلا یه مدت رفتم دنبال هنر یا شروع کردم کار با فتوشاپ یاد بگیرم، بد نیستم توش ولی من آدمش نیستم و برای من راضی کننده نیست. حس میکنم یه بخشی از من بلا استفاده میمونه. دوست ندارم از روی عجز دکتری بگیرم، مخصوصا دکتری فیزیک اما باید اعتراف کنم که گاهی عاجز شدم و گفتم کاش دو سال پیش میموندم دانشگاه هرچند که واقعا پشیمون نیستم هنوز. احتمالا بخشیش به خاطر وابستگی به گذشته است. در حد خودم زحمت کشیدم و دوست ندارم بی ثمر بمونه. شاید فکر غلطی باشه اما آدم استرس میگیره تو بیست و شش سالگی هنوز کاری بلد نیست که خریدار داشته باشه هم این، هم این که به خودت میگی من تازه برم دنبال شناختن تواناییهام؟ انگار حداقل ده سال عقبی از زندگی. امیدوارم این چیزایی که گفتم به درد بخور باشه.