۱- بالاخره دیوانه کیست؟
این یک داستان کوتاه و بسیار درسآموز از خاطرات پدرم است. دوست داشتم با شما در میان بگذارم.
پدرم تعریف میکرد روزی با یکی از آدمهای باسواد به اسم (مستعار) حکیم، در یک شهر حرکت میکردند. پدرم در آن شهر، آشنا زیاد داشت و نسبتا مردم آن شهر را میشناخت.
توی خودرو که داشتند میرفتند، در همان زمان، یک توانخواه (پانوشت ۱) در خیابان بود که زن و مرد، کوچک و بزرگ سر به سرش میگذاشتن و مسخرش میکردن.
حکیم گفت: اینجا آبِش مشکل داره؟
پدر: نه چطور مگه؟
حکیم: آخه اینجا خیلی دیوونه و خنگ داره. حتما آبش مشکل داره که انقدر دیوونه و خنگ داره این شهر.
پدر: نه این طور نیست، این شهر فقط دو سه تا توانخواه اینجوری داره.
حکیم: چی میگی؟ من همین الان ده تا دیدم (اشارهاش به مردمی بود که سر به سر آدم توانخواه میگذاشتند).
۲- قربانی کردن دختران به پای خدا
اگر فیلمهایی مربوط به زندگی گذشتگان را ببینید (مثل اینکاها با آن تمدن عظیم یا مصر باستان)، قربانی کردن جان انسانها و مخصوصا دختران (به خاطر این که هر چه دوستداشتنیتر باشد، اهمیت قربانی دادنش بیشتر است) یک آیین همگانی بود.
شخصی در معبدی، کوهی، چیزی دختر یا پسر را در دریا، دره، کوه میانداخت یا با خنجر خود میکشت. از این طریق برای خود طلب روزی و سال پر برکتی میکرد.
عکس بالای صفحه مربوط به قربانی کردن دختران اینکا، برای جلوگیری از بلایای طبیعی است. اگرچه بسیاری از اوقات زندانیان را قربانی میکردند. ولی اعتقاد داشتند، هر چه دختر زیباتر، سالمتر و جوانتر باشد، ارزشش برای خدا بیشتر است و خدا میفهمد که این قربانی را باید بگیرد تا بلایایی مثل سیل، فوران آتشفشانی و زلزله را کمتر سراغ آنها بفرستد!
به طور دقیقتر، عکس فوق، یک دختر باکره ۱۵ ساله مومیایی شده اینکایی در ۵۰۰ سال پیش است که در یک کوه آتشفشانی (خاموش) در میان آرژانتین و شیلی پیدا شده است.او در میان یخهایی که از او در این سالها محافظت کرده بود پیدا شد.
همچنین به آنها قبل از قربانی شدن، غذاهای خوب میدادند و رسیدگی میکردند تا پروارتر و زیباتر شوند. او در خواب مرده است! او را از ۱۰ سالگی برای این کار انتخاب میکردند تا در میان دختران خوشحال دیگر پَروار شود (خدمتگذاری به خدا را یاد بگیرد). در موهای او چند تار سفید دیده میشود که سطح بالای استرس در او را نشان میدهد. جالب این است که با وجود این همه رسیدگی در ریههایش باکتریهایی پیدا شده است.
تصویر زیر نیز مربوط به النینو در همان منطقه است!
اِلنینو که قربانی دیگری است که بدنش به محکمی پیچیده شده بود تا حدی که دندهها و لگنش جابهجا شده بود! او به وضوح از استرس مرده بود، چرا که خون و استفراغ را روی لباسش پیدا کردند. او را هم در آن مناطق پیدا کردند.
البته یک دختر شش ساله دیگر هم در کار است که فضای این وبلاگ برای نشان دادن وی مناسب نیست! شما اگر روحیه خوبی دارید میتوانید به این گوگل تصویری از نام او یعنی La niña del rayo مراجعه کنید. او هم حقایق جالبی را نشان میدهد.
برای پیدا کردن موارد بیشتر در مورد اینکاها اینجا را بخوانید و برای دیدن ۸ مورد مشابه دیگر در جهان اینجا را ببینید.
۳- نتیجه
خیلی مواظب باشیم در تحلیلها، بحثها و رفتارهایمان مشابه آن مردم عمل نکنیم.
مشکل این جاست که زمانی برنامه دیدنیها در تلویزیون، صحنههایی که برای مردم اتفاقات و حوادث بدی رخ میداد را نشان میداد تا ما بخندیم. این ژانر از خنده را باهاش مشکلی ندارم. خودم هم با بعضی از این موارد زیاد خندیدم.
مشکل خودآزاریها، دیگرآزاریها، تمسخر کردنها و تصویر گرفتنهایی در شرایط نامناسب است که برای قربانی کردن دوستی، آبرو، اعتماد و حیثیت مردم به پای خدای شبکههای اجتماعی است! در بهترین حالت به عنوان دیوانه، یک توانخواه را مسخره کردهایم!
در واقع وقتی از شرایط بد دوستی فیلم میگیریم، از اشتباهش، شرایط نامناسبش و … فیلم میگیریم تا در شبکههای اجتماعی پخشش کنیم، داریم دوست خود (یا حتی هموطن خود) را به پای شبکههای اجتماعی قربانی میکنیم. اگرچه آن رفتار کشتن انسانها تقریبا منقرض شده، اما امروز جایش را به زجرکش کردن خانوادهها داده است. این امر لزوما هم در مورد دیگران نیست، بلکه ما گاهی خودمان را هم قربانی میکنیم. همانطور که گفتم، در بهترین حالت داریم یک فرصتخواه، زمانخواه یا توانخواه را مسخره میکنیم و در این طریق خودمان یک دیوانهایم.
مورد هر چه زیباتر، جوانتر و شادابتر باشد قربانی بهتری است! افراد قبل از قربانی کردن به پای آن شبکه، خود را پروار و زیبا میکنند تا شاید آن خدا، نعمتهای بیشتری چون توجه و اعتنا را نصیب قربانیکننده کند. قربانیان اصلی فیلمبرداری و آبروریزی و اصطلاحا دوربینمخفیها دختران زیباتر، شادابتر و جوانتر هستند.
بدترین پدیدهای هم که این روزها دیدهام، این است که افراد امروزی، فرزندان و عزیزانشان را برای قربانی شدن تشویق میکنند! من پدر و مادرهای زیادی دیدهام که گرفتن چند لایک یا مشاهده و کامنت را نشانگر موفقیت فرزندانشان میدانند! کلی ذوق میکنند که ببین فرزند من چه شاداب، زیبا و پروار است؟ ببین چگونه خدای شبکه اجتماعی به خاطر قربانی کردن او نعمت برای من ارسال کرده است؟
نمیدانم که افرادی که در ۵۰۰ سال پیش، به مراسم قربانی کردن این افراد میرفتند چه حکمی داشتند و چگونه فکر میکردند. اما میدانم کار ما در شبکههای اجتماعی در انتشار و مشاهده چنین رویکردهایی، مشابه رفتار آنهاست.
حتی اگر نگاه کنیم و مسخره کنیم که چرا این کار را میکنید، مشابه آن دیوانههایی خواهیم شد که یک توانخواه را مسخره میکردند!
من با مطالعه تاریخ دریافتهام که شاید شکل جنایت تغییر کند، اما خودش همیشه هست. تنها توصیهام این است که سعی کنیم خودمان، از این چرخه فرار کنیم.
پانوشت ۱: گاهی ما از کلمه نامناسبی برای اشاره به شرایط انسانهای دیگر استفاده میکنیم. این کلمات کمی دور از شان ما و تحقیرآمیز است. از این رو یک سری کلمات طراحی شدهاند تا به جای این که روی مشکل مانور دهند روی خواسته فرد مانور میدهند. من چند مثال را میآورم.. قضاوت و بکارگیری با شما. البته مسلم است که من در این جامعه بار آمدهام و احتمال زیاد از این اشتباهات زیاد خواهم داشت. اگر موردی دیدید به من تذکر دهید. بسیار ممنون میشوم.
- توانخواه، به جای عقبمانده ذهنی
- روشندل، به جای کور و نابینا
- کمتوجه به جای احمق و حواسپرت
- ناشنوا به جای کر (این مورد را نتوانستم با بهترش جایگزین کنم).
پانوشت ۲: از این که متن غمناک بود و عکسها غمانگیزتر، عذر میخواهم، شاید ناراحتی من از این جریان باعث شده قضاوتکننده یا راوی خوبی نباشم.
چقدر غمانگیز بود این نوشته، حتی جرات نکردم روی اون لینک کلیک کنم و عکس بعدی رو ببینم.
چه آگاهی واقعی و تلخی.
چقدر راحت ممکن هست از رفتارمون و تعبیر اصلیش غافل بشیم.
+واژههای جایگزین خوبی استفاده کردید.
سلام. در مورد جایگزینی واژه توانخواه به جای عقب مانده ذهنی فکر میکنم باز یک سوء تفاهم ایجاد میشه با معلولین جسمی و حرکتی که در حال حاضر اونها رو هم توانخواه خطاب میکنن و فکر میکنم تقریبا جا افتاده واژه توان خواه برای معلول جسمی.
شاید لازم باشه از همین واژه های مرسوم که جالب هم نیستن یک واژه مناسب خلق بشه: دیوانه، مجنون، روانی، خل، خل و چل، منگول، عقب مونده، کم توان ذهنی و…
سلام
یک فهرست ناقصی در اینجا آمده. موضوع اینه که زمینه توانخواه بودن فرد باید از متن استخراج بشه. اما، اگر بخواهیم یک تکعبارت در مورد ذهن بگوییم، از عبارت «توانخواه در زمینه ذهنی» استفاده میشه. ما وقتی هم از واژه معلول استفاده میکردیم، اصراری نداشتیم که این معلولیت در پا هست، در دست هست یا … کلا از کلمه معلول استفاده میکردیم. برای توانخواه هم همینطور، حتی زیاد اصرار نداریم کدام بخش ذهن مشکل داره. بر اساس میزان دقتی که در متن لازمه میشه به کلمه اضافه کرد.