بخش اول: نقطه شروع خیلی مهمه!
من عاشق کتابهای از نوع
- تافتههای جدابافته، ملکوم گلدول
- قوی سیاه، نسیم طالب
- هنر شفاف اندیشیدن، رولف دوبلی
- تصمیمگیری، یونا لرر
هستم، از آن جهت که روی دیگر اتفاقات زندگی انسانهای (به ظاهر) همیشه موفق را روشن میکنند! مثلا در تافتههای جدابافته، به برتریهای بسیار بالایی که بیل گیتس، استیو جابز و سایر نوابغ داشتند و کسی روی آنها تاکید نمیکند و صرفا با داستان گاراژ شروع میکنند اشاره میکند. حتی همین هفته پیش بود که جادی در : فریب «هر کی تلاش کنه موفق می شه» رو نخورین. به «لیلی گلستان» تاخت، چون خانم گلستان روی این حرفش که «هر کی تلاش کنه موفق میشه» تاکید کرد، همچنین تمامی موفقیتهاش رو مدیون تلاشش میدونست بدوناشاره به ثروت (مادی و معنوی) بسیار بزرگی که براش مونده بود. در واقع، خانم گلستان دهها امکانات داشت که یک فرد معمولی ممکنه لازم باشه دهها سال برای رسیدن به یدونش تلاش کنه.
آلن دباتن در ویدیوی تد مشهور خود میگوید:
اگر شما کتابهای خود آموز نوشته شده را تجزیه و تحلیل کنید در دنیا امروزه، اساسا دو نوع از آنها وجود دارد. نوع اول به شما می گوید ، “شما می توانید! می توانید موفق شوید! هر چیزی ممکن است!” و نوع دیگر به شما میگوید که چگونه با چیزی کنار بیایید که ما مودبانه آنرا “عدم اعتماد بنفس” می نامیم یا غیر مودبانه می گوییم “احساس بسیار بدی درباره خود داشتن”.
اینکه زندگی شما از کجا شروع شده خیلی مهمه. اگر فقط به شنیدهها و داستانهای توی سایتها اعتماد کنید، به جای اینکه اعتماد به نفس و انگیزه ایجاد کنه، هر کدومشون پتکی میشن توی سر شما و اعتماد به نفستون. بگذارید با یک مثال، منظورم رو بهتر توصیف کنم.
مثال: فرض کنید دارید با یکی از فامیلاتون رقابت میکنید. دو حالت داره
۱- شرایطتون تقریبا (مالی، معنوی، شغل و خانواده) برابره، مثلا جفتتون پراید دارید. اگر برای ارتقاء ماشین به تیبا تلاش کنید، درشما انگیزه ایجاد میشه که بیشتر کار کنید، کارهای بزرگٔتر کنید و از این دست.
۲- فرض کنید، اون میره پیش باباش و میگه ماشینم خوب نیست، باباش میگه من دوست ندارم پسرم ناراحت باشه، بیا شب برات لامبورگینی بخرم. حالا میتونید از انگیزه رقابت صحبت کنید؟ حالا اگر طرف بگه آره من خودساخته با وام (ماهی هزار تومن) خریدم، چه میکنید؟ انگیزه شما درست که نمیشه بدتر هم میشه.
اگر شما درک درستی از رقیبتون نداشته باشید، همچنین اگر الگوهاتون رو به خوبی نشناسین یا الگوی بدی انتخاب کرده باشید، مطمئن باشید اذیت میشوید.
بخش دوم: زندگی خطی نیست.
این بخش یکم فراتر از بخش قبله. زندگی نهتنها به نقطه شروع ربط داره، بلکه بعدش هم کلی بالا و پایین (مستقل از تلاش شما) داره. در عکس بالا میتونید نمایشی که جورج لئونارد از زندگی انسانهای موفق و معمولی و بازنده داره رو مشاهده کنید. کتاب Mystery ایشون خیلی معروفه و طبق گفته خودش سالها براش زحمت کشیده؛ امیدوارم ترجمه خوبی ازش انجام بشه و پخش بشه.
راستش رو بخواید، طبق مطالعات من، اگر خود شما هم کتابهای بیوگرافی زیادی بخونید، متوجه میشید که اوضا از اون هم پیچیدهتره. کسی که کارهای متهورانه و چالشی انجام میده، ممکنه بمیره! فلج بشه، زندان بیفته. ممکنه دیگه نتونه سر بلند کنه. توی کتاب هنر شفاف اندیشیدن به «قبرستان مملو از ناموفقهای پست» اشاره میشه. خیلیها سر بلند نکردند. خیلی بزرگان توی زندگیشون خیر موفقیتها رو ندیدن (ون گوگ، گالوا، …). از این رو، مطالعه کتابهای تاریخی و بیوگرافی کامل از بزرگان کاملا برای ما خوبه. کتابهایی مثل
- خواجه تاجدار
- پطر کبیر
- خداوند الموت
- ملاصدرا
- ابن سینا؛ نابغهای از شرق
- سینوهه پزشک فرعون
- تولستوی
که همه توسط ذبیحالله منصوری ترجمه شدن (نویسنده در مقابل این مترجم برام اهمیت نداره! البته حدود ۵۰ عنوان کتاب دیگه هم هست که سر موقع بهشون خواهم پرداخت و اینجا فضای مناسب براش نیست ) رو اگر بخونید، متوجه میشید که همه به نوعی از قبر بیرون اومدن، سالها بدبختی کشیدن. سه کتاب ایروینگ استون
- شور زندگی (ون گوگ)
- شور ذهن (فروید)
- شور هستی (داروین)
رو اگر بخونید میبینید که برای موفقیت باید بها داد، صبر کرد، تلاش کرد، انتظار جواب زودرس نداشت و از این دست. میتونم دست کم ۳۰۰ کتاب خوب اینجوری براتون نام ببرم. دانش واقعی از داستانهای پیشرفت خیلی مهم هستند. توی اون کتابها میبینید که اتفاقا خیلی از آدمها کلی تلاش کردن اما یادی ازشون نموند. متاسفانه احتمالات (کمی با بحث شانس فرق میکنه) نقشی کلیدی در تاریخ دارد.
بخش سوم: گاهی جزئیات مهمتر از کلیات هستند!
خیلی مثالهای مرتبط رو در چرا کتاب بخوانیم، بخش اول: ۱ مساوی ۴! آوردم. محتوای کتابهای خوب، جزئياتی رو در کنار هم میارن، که میتونید برخی مسايل مهم در پیشرفت رو تحلیل کنید. مثلا متوجه میشید که خیلی از اتفاقات و رخدادها رو باید جدی گرفت، خیلی مسائل و مشکلات رو اصلا اهمیت نداد. همه اینها با مطالعه زیاد حاصل میشه و من نمیتونم در حتی یک کتاب، این دانش رو خلاصه کنم، همون طور که همیشه میگم:
خلاصه برداری هر کس فقط به درد خودش میخوره.
و اما چگونه با کتاب از فرایند واقعی پیشرفت در زندگی آگاه بشیم:
- نگاه به رخدادهای حتی جزئی در کتابها: مثل یک کاراگاه باشید و در نظر داشته باشید ممکنه کوچکترین اتفاقات بزرگترین رخدادها را ایجاد کنند و بالعکس.
- سعی کنید کتابهای با جزئیات بیشتر رو بخونید (از مطالعه کتابهایی که حکم رزومه دارن خودداری کنید مگر تحت شرایطی). حتی اگر ممکنه از چند نویسنده در مورد یک زندگی بخونید. هر کدوم برخی جنبههای جدا رو در اختیار شما قرار میده.
- نقشهای از فراز و فرودهای آدمهای داخل هر کتاب بکشید (حتی اگر رمان باشه).
پانوشت ۱: بعدا در مورد کتاب Mastery جورج لئونارد بیشتر خواهم نوشت و از قدرت عادت.
پانوشت ۲: در بخشهای دیگر کتابخوانی حتما از ذبیحالله منصوری به عنوان نقطه آغازی بسیار مهم در کتابخوانی نام خواهم برد.
پانوشت ۳: زندگی خود نویسندهها و نحوه نوشتن کتاب مورد نظر رو مطالعه کنید. دید، جناح و سلیقه نویسنده در تحلیل فرایند پیشرفت تاثیرگذاره.
خاطرات خصوصي كاترين كبير رو هم بخونيد و به ليست اضافه كنيد البته با ترجمه محمود طلوعي پي دي اف اون در نت هم هست واقعا كتاب تكان دهنده اي هست از روايت پيچيدگي هاي يك زن
ممنون بابت معرفی کتاب. اون کتاب جز کتابهای یکجا طبقهبندی می سه.
کتاب اسمش mastery by george leonard هست.
https://www.amazon.com/Mastery-Keys-Success-Long-Term-Fulfillment/dp/0452267560
سلام
ممنون از معرفی و نکات کاربردیتان
با عرض سلام و احترام
ترجمه کتاب مستری جرج لنرد در دسترس هست؟
کدوم انتشارات؟
تعریف شما جالب بود واسم خواستم ترجمه کتاب رو بخونم.
پیشاپیش ممنونم از راهنمایی تون
سلام
ترجمه ای ندیدم ازش هنوز
اما الان که چک کردم توی این لینک یک خلاصهای ازش هست
https://salehansari.com/blog/book-summary/book-mastery-summary/