بخش ۱: اوضاع
حدود ۱۲ سال پیش، وقتی وارد محفلی میشدی هر کسی متخصص چیزی بود! یکی جک بلد بود، یکی آخرین سیدی که دیدهبود را تعریف میکرد، یکی کلیپ جالبی را دیده بود. هر کسی شده بود متخصص چیزی و حرف تازهای برای زدن داشت. تا اینکه بلوتوث و گوشی متداول شد. دیگه تقریبا خیلی از کلیپها را همه دیده بودند، جکها کمی شروع به گسترش کرد. اما باز هم میشد کلیپی بلوتوث کرد، جکی اساماس کرد.
اینترنت پا گرفت، دیگه جکها را به صورت یکجا میشد در بعضی سایتها دید. تا کسی میگفت جک فلانی را شنیدی؟ همه به نوعی شنیده بودند ولی شاید با اکراه میپذیرفتند که دوباره جک را بازگو کند. اما کلیپ، همچنان روی بورس بود و اخبار و شایعات از این سمت و آن سمت.
تا اینکه فیسبوک، وایبر و تلگرام آمدند. کانالهای تفریحی، طنز، خبر و … رشد پیدا کردند و شما با عضویت در ۳ کانال، تقریبا تمامی کلیپها، اخبار، جکها و نکات جدید را میبینید! از نکات زناشویی گرفته تا قیمت ارز. اصلا شما هر حرفی بخواهی بزنی میتوانی به کانال و ساعت پخش در تلگرام ارجاع دهی. یک زمانی برخی از شبکههای تلویزیونی پیشرو و مثل بودند اما الان ۳ روز قبل از اینکه خبرگزاریها بخواهند بجنبند و روی خبری کار کنند، در تمامی گوشیها و گوشها قرار گرفته است. چنانکه خود آن خبرگزاریها هم درگیر این شبکهها شدن، اوایل اطلاعات رد و بدل شده در این شبکهها را به صورت خبر، بعد به صورت تحلیل بیان میکردند اما امروز تقریبا خود آنها شدهاند! (لازمه اشاره کنم که شعبانعلی هم پستی در همین مورد نوشته با عنوان: وقتی بی بی سی، لبخند بر لبان مک لوهان میآورد)
بخش ۲: انتظار
وقتی با پدر و مادرها صحبت میکنم، حتی خواهر و برادرهای بزرگتر، از اینکه فرزندان یا کوچکترها همواره سر در گوشی دارند دلخور هستند! جالب این که، خیلی از خردسالان فامیل هم از سر به تلگرام بودن پدران و مادران خود لب به شکایت باز کردهاند. حتی اوضاع آنقدر خراب شده که توجهات فرزند به پدر و مادر (یا پدر و مادر به فرزند) هم برای خدمت کردن به شبکههای اجتماعی است. یعنی، مثلا فرزند، یک جمله کوتاه در مورد پدر و مادر میگذارد و با آنها عکس میگیرد. سپس دوباره سر بر گوشی آورده و لایکها را میشمارد! یا پدر و مادر از شیرینکاری فرزند یا سخت بودن پدر و مادری مطلب میگذارند و سر بر گوشی منتظر تایید شبکه هستند! جالب اینجا است که همه هم انتظار دارند به آنها توجه شود.
همیشه برای آن پدر و مادرها پاراگراف را تکرار میکنم:
چه حرف تازهای برای فرزندانت داری که در شبکه اجتماعی نباشد؟ چقدر میتوانی با جذابیت شبکه اجتماعی رقابت کنی؟ به خصوص در مقابل پذیرفته شدن، پسند شدن و تازه بودن آن شبکهها؟ مزیت رقابتی تو چیست؟ آیا از تلویزیون و تلگرام و … فراتر رفتهای؟ اگر اینطور است، این گوی و این میدان، اگر نه بگذار خوش باشند در این دشت (البته به همین سادگی هم که نباید دیگران را رها کرد، میدانم، اما هر چیزی راه دارد).
بخش ۳: کتاب
من به خاطر موقعیت اجتماعی و کاری خود با انواع و اقسام افراد سرو کار دارم. نکته اینجاست که درصد کمی از مردم کتاب میخوانند. اگر هم بخوانند وشما هم بخوانید به خاطر عمق و کمیت بسیار بالای مفاهیم کتابها، میتوانید از اشتراک و اختلاف برداشتها و جذابیتها (حتی از یک کتاب واحد) بگویید. برای آنها که کتاب نمیخوانند از تحلیلهای خود، از جذابیتهای درون کتابها بگویید. کلماتی را استفاده کنید که در آنجا (شبکههای اجتماعی و گوشی) نیست. با تمام وجود رقابت کنید و مثل یک تبلیغاتچی، اندک زمان که در اختیار دارید را استفاده کنید. اگر نه، شما به یک زندانبان تبدیل خواهید شد که میخواهید از ارتباط اطرافیان خود با دنیای پیرامون جلوگیری کنید.
بیایید با خواندن کتاب، حرف تازه داشته باشیم. با دانش کافی و متناسب با حال و احوال طرف مقابل حرف بزنیم! یک تمایز ما، در ارتباط، حضور فیزیکی است (پانوشت ۱ را ببینید). حس شخص را بفهمیم و بدانیم در روزهای بد حرف خوب بزنیم، شرایط را درک کنیم. از داستانها و آموختههای کتابها، در جای استفاده کنیم.
با چنین کاری است که میتوانیم در درازمدت اطرافیان را از اعتیاد به شبکه اجتماعی دور کنیم. اگر چنین نکنیم، شاید آن شبکه مانند عمل Cryonics (پانوشت ۲ را ببینید) اطرافیان را از گزند ما دور نگه دارد تا روزی که علاج وی (نحوه ارتباط موثر و آگاهانه) را به دست بیاوریم، از این جهت، شاید شبکههای اجتماعی برای برخی از ما چندان هم بد هم نباشد.
پانوشت ۱: در فیلم «Up in the Air» با بازی جورج کلونی و کارگردانی جیسون ریتمن (کارگردان Jennifer’s Body, Whiplash, Thank You for Smoking, Juno) جدای بسیاری از نکات عمومی و بصری، گرفتن یک نتیجه، کلیدی بود. نقش اول (جورج کلونی) که کارش اخراج کارمندان برای شرکتهای مختلف بود، مجبور میشود به جای حضور فیزیکی، از طریق ویدیوکنفرانس ارتباط بگیرد و خبر اخراج را به آنها بدهد. اما این کار، به خاطر اینکه وی نمیتوانست طرف را به خوبی درک و لمس کند و در زمان لازم، دستان فرد اخراجی را برای دلگرمی بفشارد، باعث شد چند نفر دست به خودکشی یا رفتار ناهنجار بزنند.
پانوشت ۲: عمل Cryonics به انجماد بدن (یا برخی از اعضا) و تخلیه خون میگویندو معمولا، انجماد را سریع و از طریق نیتروژن مایع انجام میدهند. این عمل فعلا فقط در آمریکا، انگلیس و روسیه صورت میگیرد. هدف از این کار، نگهداشتن انسان یا آن شی تا روزی است که بیماری شخص قابل درمان شود. با این کار، بیمار پس از رفع انجماد، دوباره زنده شده و درمان میشود (خیلی از فیلمهای هالیوود از این تم استفاده کردهاند مثل «کاپیتان آمریکا» و Passengers).
پانوشت ۳. ویکیپدیا را مرجع معتبر نمیشناسم. همچنین، قصد استفاده از آن به عنوان سند را نداشتهام، اما در نوشتههایم برای مطالعات بیشتر به آن ارجاع میدهم.
شما خودتان مصداق خوبی هستین برای تمام پست های چرا کتاب بخوانیم. واقعا از خوندن مجموعه پست ها لذت میبرم. امیدوارم باز هم دلایل بیشتری برای کتاب خوانی باشه و بنویسین و ما با لذت بخونیم.
سلام میثم جان ممنون از نوشته های خوبت. چه طور میشه اطلاعات مفید کتابها را به خاطر سپرد؟
من از فصل سه به بعد خیلی در این مورد خواهم نوشت. فقط پارادوکس موجود در پاسخ به تو رو در سه مورد میگم.
۱- ما واقعا نمیدونیم کدوم اطلاعات مفیدتره!
۲- اطلاعات غیر مفید هم زائدن و نباید فضای زیادی رو از ذهنتون اشغال کنن،
۳- به کار بردن اطلاعات زیاد (حتی مفید)، گاهی باعث ضعیف شدن تحلیل شما خواهد شد و گاهی باعث ایجاد مشکل میشوند.
امیدوارم با نگاه به موارد بالا متوجه بشی که نمیتونم پاسخی حتی در یک پست به جواب تو بدم. دهها پست جواب تو طول خواهد کشید.
وظیفه ما مطالعه است، حداقل به عنوان یک فرایند. مثل یک زندانی محکوم به حبس ابد، که نمیدونه کی (آیا) رها میشه؟ اما بهتره هر روز مواظب غذا و تمرینات جسمی و روحیش باشه.
سلام من تازه با مطالب شما اشنا شدم البته اسمتون رو در نوشته های دوستان متممیم دیده بودم ولی وقت نذاشتم که حداقل یک بار مطالبتون رو بخونم . فوق العاده بود ممنون میشم در مورد مهارت های عملی که برای متمایز شده لازمه مطلبی بنویسین من تازه میدونم که هیچی نمیفهمم