چرا کتاب بخوانیم؟ 1=4

۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!

شاید با تمام محاسبات شما ۱ مساوی ۴ نشود، اما کافی‌است در حلقه Z3 (پانویس ۱ را ببینید) صحبت کنیم، نه تنها ۴ برابر ۱ است بلکه ۲۲ هم برابر ۱ است. نیازی نیست خیلی وارد جزئیات ریاضیاتی این موضوع شوید. حتی در ریاضیات سرسخت  و دقیق هم، یک موضوع جزئی کوچک هم می‌تواند درست یا اشتباه بودن یک گزاره را تغییر دهد.

یک مثال دیگه: فرض کنید دوستتون میاد و از شما ۱ میلیارد پول قرض می‌خواد. مسلما صدها عامل در پذیرفتن درخواستش اثر داره. اعتبار اون فرد، علت درخواست، جایی که می‌خواد پول رو هزینه کنه و از همه مهمتر اینکه اصلا شما اون پول رو دارید یانه. در واقع خیلی از تصمیماتی که ما می‌گیریم بر اساس صدها و گاهی هزاران داده‌ای هستش که ما از قبل در ذهنمون داریم. یونا لرر در کتاب محشرش «تصمیم‌گیری» این موضوع رو به تصمیم‌گیری از روی احساس نسبت داده و مالکوم گلدول هم در کتاب «تافته‌های جدابافته» خیلی از مسائل این‌چنینی و برداشت‌های اشتباهی که ما از خواص داریم رو بررسی کرده.

 

هر روز در شبکه‌های اجتماعی جملات انگیزشی، جملات بزرگان، قطعات ادبی و از این دست را زیاد می‌بینیم. به نظر من این نکات فقط به درد کسانی می‌خورند که آن‌ها را استخراج کرده‌اند. اعتقاد من بر این موضوع هست که اگر شما یک کتاب یا مطالب کلاسی رو خلاصه‌برداری کردید، اون نوشته‌ها فقط به درد شما می‌خورند چرا که یک پیوند جانبی جدای از اصل محتوا بین آن مطلب و ذهن شما ایجاد می‌کند. یک مثال:

پائولو كوئیلو: شجاع باش، ریسک کن، هیچ چیز نمی‌تواند جای تجربه را بگیرد.

یعنی شما بدون دانش در مورد موضوعی مثلا پرش با چتر، شجاعت (حماقت) به خرج می‌دهید و آن را تجربه می‌کنید، یا وارد یک رابطه نامناسب می‌شوید و سال‌ها خود را محدود می‌کنید. در این گام ممکن است بگویید خوب شاید منظورش این بوده که باید مهارت و دانش هم داشته باشی بعد شجاعت به خرج بدی. سوال بعدی که پیش می‌آد اینه که چقدر مهارت؟ شاخصی که من رو دارای دانش اولیه می‌دونه چیه؟ چه منابعی رو باید برای رسیدن به آن دانش گذروند؟ چه تمریناتی رو برای کسب اون مهارت گذروند؟

اگر همین مطالب رو در کنار هم قرار بدید احتمالا یک کتاب خواهد شد.

به عنوان تمرین شما هم می‌تونید به عنوان یک دیدگاه در زیر این پست، یک یا چند جمله که این هفته در شبکه‌های اجتماعی دیدید رو بررسی کنید و درست نبودن اون رو در تمام موارد اثبات کنید.

صحبت اصلی من اینه که اگر یک متنی کوتاه باشه، احتمالا نخوندنش فایده بیشتری از خوندنش داره،‌ مگر اینکه در اون موضوع تسلط داشته باشید و توانایی ارتباط اون متن کوتاه رو با یک متن بلندتر داشته باشید.

حتی پا رو هم فراتر می‌گذارم و اعتقاد دارم یک کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای احتمالا دانش زیادی به شما نمی‌ده مگر جزئی از یک مجموعه باشه. خیلی از زندگی‌نامه‌ها رو دیدم که صرفا یک رزومه از موفقیت‌های اون فرد هستند، یا از اون فرد یک قدیس، نابغه یا اعجوبه می‌سازن. این کتاب‌ها تقریبا سمی هستند و من به هیچ وجه خوندن اون‌ها رو توصیه نمی‌کنم.

به طور مثال وقتی شما موفقیت‌های علمی زیگموند فروید رو می‌خونید (در یک کتاب ۲۰۰ صفحه‌ای)، کمی افسردگی می‌گیرید که اون‌ها کجان و ما کجاییم! اما زمانی که کتاب شور ذهن رو می‌خونید (حدود ۸۰۰ صفحه) تازه می‌فهمید که اون‌ هم به عنوان هیئت علمی راهش ندادن، کلی اشتباه کرد، تابستونا می‌رفت تفریح، کلی بچه داشت، سال‌ها بی‌پولی کشید به طوری که حتی نتونست ازدواج کنه، آخر زندگی هم که خودش علیه خیلی از نوابغ دیگه فعالیت می‌کرد. انگار کتاب‌ها در مورد دو آدم متفاوت هستند. توی اولی خودتون رو کاملا عقب‌مونده می‌دونید اما در مورد دوم شما در خودتون این آمادگی رو می‌بینید که می‌تونید با مشکلات دست‌و پنجه نرم کنید و خیلی هم عقب نیستید. یاد می‌گیرید که با هر اشتباهی چطور برخورد کنید.

بعد از خوندن همون متن کوتاه در مورد فروید، دیگه خودتون رو صاحب نظر می‌دونید و از خوندن جزيیات بیشتر صرف‌نظر می‌کنید. از طرف دیگه خوندن موفقیت‌های صرف یک نفر دیگه یا تصمیمات عالی یک نفر دیگه به شما دانشی نمی‌ده چون جزيیات اون تصمیم اهمیت داشته، و شما از اون جزئيات خبری نداشتید. لذتی هم نداره که شما بنشینید و مرتب ببینید فلانی این کار خوب رو کرد، اون یکی اون کار خوب رو کرد. من هم از طرفی دچار یک اعتماد به نفس کاذب هستم و از طرف دیگه اعتماد به نفس حقیقی خودم رو از دست می‌دم. لذتم از مطالعه رو هم از دست می‌دم.

اخبار فناوری و سیاسی هم همینطوره: مثلا اگر شما طرز تفکر جمهوری‌خواها رو کامل نخونده باشید، با جنبه‌های سیاسی و رقابتی اون‌ها با دموکرات‌ها آشنا نباشید، دونستن این که ترامپ یا جمهوری‌خواه‌ها این کار یا اون کار رو کردن، چه دانشی به شما اضافه می‌کنه؟ این که اپل و سامسونگ دارن با هم مبارزه می‌کنن و من این گوشه رینگ نشستم و مرتب افسوس نبود این تکنولوژی رو می‌خورم (در صورتی که خودم به خاطر توان کمم نمی‌تونم در این حوزه کار مهمی کنم) چه فایده‌ای داره؟ مثلا شما یک سایت مثل زومیت رو انتخاب کن که در یک پست خودرو جدیدی رو معرفی نکنه، در کامنت‌های اون‌ها حتما یک موضوع رو مشاهده می‌کنید: «مقایسه با پراید». یعنی برداشت ما از این همه تکنولوژی همینه؟

 

کلا این متن رو نوشتم تا نتیجه اول رو بگیرم.

نتیجه ۱: اطلاعات و دانش متن کوتاه از یک متن بلند به اندازه نسبت اون دو نیست، گاهی خوندن متن کوتاه نتیجه معکوس داره یا حداکثر صفر هست.

(در مورد تفاوت اطلاعات و دانش سر وقت صحبت خواهیم کرد).

 

پانویس ۱: حلقه یک ساختار جبری است. حالت خاص آن حلقه‌های متناهی روی اعداد صحیح هستند. مثلا در Z3  هر عددی با مقدار مانده از تقسیم آن عدد بر ۳ برابر است. مثلا ۴ برابر ۱، ۵ برابر ۲ و از این دست.

15 دیدگاه در “۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!”

  1. سلام ،
    از سایت آقای شعبانعلی به اینجا رسیدم. این روزها دغدغه کتابخوانی بسیار ذهنم رو مشغول کرده … نوشته های شما هر چند تجربه کاملا شخصی مانند چراغ کوچکی برای سوالات منه. سپاسگذارم از اینکه می نویسید. از اینکه کپی نمی کنید و از اینکه کلیشه ای نمی نویسید.

  2. منم دیروز از محمدرضا شعبانعلی به اینجا رسیدم و الان دو روزه دارم نوشته هاتون رو میخونم. ممنون که می نویسید. اگه میشد جوری بنویسید که مخاطب موقع خوندنش انسجام ذهنیش رو از دست نده، عالی می شد. تصور من اینه که مطالب خیلی خوبی می گید اما یجورایی شلوغ پلوغه و انحراف از خط فکری برا من خواننده زیاد اتفاق افتاد.

    1. مشکلی که شما دیدید رو می‌پذیرم. فکر کنم چهار موضوع باعث این اتفاق شده.
      ۱-(از همه مهمتر) تجربه کم من در وبلاگ نویسی است. حتما خودتون می‌دونید این که سال‌ها یک کار رو ببینید و اینکه خودتون بخواهید انجام بدید، خیلی فرق داره.
      ۲- یکی از اهداف اصلی من سرنخ دادنه! هدف نوشتن مجهولاتیه که می‌شه بهشون فکر کرد. نه اینکه به مجهولاتی جواب بدم. هدف طرح سوالاته و یکم تفهیم سوال، نه پاسخ به سوال.
      ۳- ذهن من آشوبناکه.
      ۴- این نوشته‌ها یه جوری چوب دو سر نجس هستند. از طرفی به اندازه کتاب، انسجام، بخش‌بندی و پردازش نشدن، ویراستاری و نشخوار نشدن. از طرف دیگه سعی دارن از کلیشه‌ای، ساده‌، سطحی و خطی بودن دوری کنن. از طرفی به اندازه یک کتاب تکامل نیافتن و از طرف دیگه می‌خوان مثل یک کتاب خوب، به صورت موضوعی جامع باشن.

      امیدوارم با تجربه بیشتر و تکامل در نسخه نهایی PDF ای که آماده خواهم کرد، تا حدی این مشکل رفع بشه.

  3. سلام اقای مدنی
    از وقتی که برای نوشتن این مطالب میگذارید سپاسگزارم
    من از سایت آقای مشیرفر با شما آشنا شدم و اگه توفیق باشه مشتری پر و پا قرص شما میمونم.
    راستی کلمه نوابغ رو در متن به اشتباه نوابق نوشتید.
    پاینده باشید

  4. با سلام و عرض ادب
    من هم از محمد رضا شعبانعلی عزیز به سایت شما رسیدم.
    بنظرم هدف از کتاب خوندن بیشتر ایجاد بینش هست و نه صرفا دانش و کاری که شما شروع کردید هم درمن به شخصه بینش ایجاد میکنه و با خمیرمایه دانش

    1. سلام.من از طریق یکی از دوستانم با شما آشنا شدم و بسیار خوشحام که در مسیری قدم برداشتم که خود این مسیر یادگیری ،برای من کار ذوقی شده۰واقعا دنبال کردن شما به ذهن آشفته من جهت میده۰سپاسگذارم

  5. سلام.
    فکر می‌کنم این تصمیم من هم در راستای همین مطلب شما باشه:
    چند وقت پیش یک جمله برای خودم نوشتم:
    «شخم زدن یک فید، خیلی بهتر از دنبال کردنش هست.»

    از اون موقع تصمیم گرفتم که به جای این‌که وقتی یک وبلاگ خوب پیدا می‌کنم منتظر بمونم که پست‌های بعدی منتشر بشن و همون موقع بخونمش یک کار دیگه بکنم:
    برم و پست‌های قبلی رو خوب شخم بزنم، و مثلا شش ماه بعد دوباره‌ برگردم و پست‌هایی که در این مدت منتشر شدن رو بخونم.
    (الان هم دارم با وبلاگ شما همین کارو می‌کنم. 🙂 )

    یا حتی وقتی یک اکانت توییتر خوب می‌بینم به جای دنبال کردنش بشینم و تعداد زیادی از توییت‌هاش رو بخونم.

    چند ماه پیش هم که گری وینرچاک رو پیدا کردم شاید توی یک ماه ۵۰ ساعت از ویدیو‌های یوتیوبش رو دیدم.

    گمان کنم آدم‌هایی که کتاب زیاد می‌خونن هم درباره‌ی نویسنده‌ها چنین کاری می‌کنن:
    مثلا وقتی یک کتاب از داوکینز می‌خونن و خوششون میاد می‌رن و بقیه‌ی کتاب‌هاش رو هم می‌خونن.

    به نظرم این روش از دو جهت ارجحیت داره به دنبال کردن فید مطالب:
    ۱. یادگیری بهتر اتفاق می‌افته و پیوستگی افکار تولید کننده‌ی محتوا رو بهتر می‌تونیم حفظ کنیم.
    یک جورهایی برای یک هفته یا یک ماه یا چندماه شاگردی اون آدم رو می‌کنیم.

    ۲. وقت خیلی کمتری ازمون گرفته می‌شه، و تمرکز خیلی بیشتری داریم:
    وقتی که با انتشار هر پست اون رو می‌خونیم رو مقایسه کنید با این‌که یک‌جا ده تا پست از یک نفر رو بخونیم.

    1. سلام.
      خیلی روش خوبیه، اما نباید برای موضوعات و مفاهیم عمیق ازش استفاده بشه. یادگیری مسائل تاثیرگذار و عمیق باید هر روز باشن تا کم کم توی وجود بشینن و قابلیت استفاده داشته باشن.
      روشت برای توییتر،‌بلاگ‌ها و … رو تایید می‌کنم اما برای کتاب‌های یکم عمیق‌تر کمی نگرانم.
      یک اصطلاحی داریم که می‌گن باید روی مسئله بخوابی! یعنی این که هر روز و شب باید بهش فکر کنی تا عمیق بشی توش.

  6. سلام میثم عزیز ، من برای چک کردن سایتت به فید وب سایتت بسنده نمی کنم و همیشه سعی می کنم بصورت نامنظم مطالب رو با گوگل کردن اسمت و باز کردن سایتت بخونم ، روشی که بنظرم برای مطالعه وبلاگ خودت هم پیشنهاد دادی و کاملا موافقم با حرفت که برای کتاب و موضوعات سنگین تر باید خوابید روی موضوع یا به قولی باید خیمه بزنیم روی اون موضوع خاص.
    ممنون از زمان و محتوایی که به اشتراک میگذاری

  7. سلام میثم عزیز
    خدا قوت بابت دغدغه های زیبایی که در ذهنت داری و مسائلی رو که با فکردکردن بهش افکارت رو پرورش دادی رو با بقیه به اشتراک میذاری…بار خورد اومدم تو وبلاگت و دارم مطالبت رو می خونم
    موفقیت

  8. سلام
    این روز ها کتاب های موفقیت در چندگام و یا سریع ترین روش های کسب درآمد و …. طرفدار پیدا کرده و البته یکی از عوامل پدید آمدنشون هم حوصله کم افراد برای رسیدن به یک علم و تجربه است
    البته میدانیم که فاکتورهای زیادی برای تصمیم وجودداره. نمی دونم ولی خیلی حس خوبی نسبت به کتاب های تجاری و پرطرفدار ندارم…مثل کتاب های زبان بدن، اثر مرکب، صبح جادویی و…. این کتاب ها چندان علم ما رو زیاد نمی کنند و ما را به سمت تحلیل موقعیت فعلی مون نمی رسونن.. البته ظهور این دسته از کتاب ها شاید پیام آور این هم باشه که ذهن افراد به سمت کوتاه نگری نزدیک تره تا بلند نگری
    و نوشتن یک کتاب و یا پرطرفدار بودنش لزوما نشان دهنده درست بودن و یا علمی بودنش نیست و…

  9. سلام از وبلاگ آقای میرویسی به اینجا رسیدم و چیزی رو که خودم میدونستم و نمیتونستم توضیح بدم رو با توضیح خوب و جزئیات تو ذهنم ته نشین کردین!
    من ۵ساله از اینستا دارم درباره رژیم میخونم و بنظرم اینستا خیلی مفیده! ولی یکماه پیش که تو همون خود اینستا پول کمی واسه سمینار خوبی دادم و ده ساعت لایو دیدم فهمیدم پنج سال وقتم رو کاملا تلف کردم و با ذهنیت اشتباه که اینستا خیلی مفیده و من دارم رایگان چیزی یاد میگیرم در صورتی که با صرف کردن فقط ده ساعت از یه استاد یا نهایت سه هفته خوندن یک کتاب با جزئیات میتونستم یاد بگیرم! و این پارکنده خوانی و متن های کوتاه و بی ربط که خودم هم فقط یادشون گرفتم و نتونستم تو ذهنم طبقه بندی کنم وقت تلف کردم… یا حتی برنامه ریزی ها توسعه فردی و… حالا همش دنبال منبع اون حرف اینفلئنسر هستم که برم خود کتاب رو بخونم! وقتم کمتر تلف میشه و فقط هرزگاهی سر میزنم به اینستا در حد همون پیدا کردن منبع!

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.