چرا کتاب بخوانیم؟ تولد تدریجی یک رویا

چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌ و سوم: به خاطر تولد تدریجی یک رویا.

عنوان این نوشته را از «مرگ تدریجی یک رویا» که سریالی بود از فریدون جیرانی برداشته‌ام. البته ۴ قسمت در میان، آن را دیدم و بس. اسمش جالب بود. این که به مرگ تدریجی فکر کنی. من وقتی به رویاهام فکر می‌کنم، وقتی فرایند رویاپردازی در افراد سرشناس (نه موفق) رو مطالعه می‌کنم یا می‌شنوم، از این موضوع مطمئن می‌شم که رویا ناگهانی متولد نمی‌شه (حتی زمانی که به نظر ناگهانی ایجاد می‌شه)،  بلکه آروم آروم متولد می‌شه و این برای ما که با تولد ناگهانی آشنا هستیم کمی عجیبه. چون ما مثل خیلی از اساتید و معلم‌ها به جواب نهایی نگاه می‌کنیم. به عشق یا غریزه ایجاد نطفه، ۹ ماه نگهداری و تحمل و انگیزه بچه‌دار شدن رو نمی‌بینیم. خلاصه این که رویاهای پایدار باید آروم آروم شکل بگیرن، نطفشون کاشته بشه، در رحم مغز به آرومی رشد کنه و در زمان مناسب، متولد بشه (شفاف بشه).

من رویاها رو مثل اون مورچه ملکه سریال hunter X hunter می‌دونم. قشنگ‌ترین تولدهای دنیا رو داشت! هر بار بهتر می‌زایید! با خوردن هر موجود می‌تونست قدرت‌های اون‌ها رو در فرزندانش ایجاد کنه. هر بار موجودات قوی‌تری ایجاد می‌کرد. در زیر عکساشون رو گذاشتم (عکس اول فرزندانش هستن و عکس دوم فرایند خوردنش).

یه حسی به من می‌گه ایجاد رویا هم در انسان مثل همون ملکه مورچه است. هر چی به خوردش بدی، فرزندان قوی‌تری رو به عنوان رویا بهت تحویل می‌ده. نمی‌تونی آشغال بخوری و فرزند توانا بخوای. هر چقدر هم فرزندان قدرتمندتری پیدا می‌کنید، توانایی شما برای یافتن و خوردن موجودات قوی‌تر بیشتر می‌شه. چطور می‌تونی با دو تا فرزند نحیف، موجودات قدرتمند شکار کنید؟

این بخش جزء اولین بخش‌هایی بود که قصد داشتم در مورد کتاب‌خوانی بنویسم، شاید نتونم خوب درش بیارم، اما به نظرم مهمترین چیزیه که کتاب‌ها در من کاشتن. همیشه به همسرم می‌گفتم، اگر من یک وظیفه برای فرزندان آینده‌ام حس کنم، اون کاشتن و کمک به رشد یک رویای بزرگ در اونه. چیزیکه به نظرم به هر کسی کمک می‌کنه انگیزه داشته باشه، کار کنه و لذت ببره از زندگیش.

من خیلی از افراد رو دیدم که از کتاب‌های داستان‌محوری مانند کتاب‌های آنتونی رابینز، برایان تریسی و (و کتاب‌های گولدکوییستی دیگه) لذت بردن و انگیزه گرفتن. از جمله خود من که دوره‌ای برام جذاب بود. داشتم با خودم فکر می‌کردم چی دارن این کتاب‌ها؟ وقتی چند وقت پیش سخنرانی TED رابینز رو گوش کردم، نکته اصلی رو فهمیدم. «کاشتن رویا». اگر به کتاب‌های این گونه افراد نگاه کنید می‌بینید پر از داستان‌های موفقیتی هستند که سعی دارن روح مرده ما رو بیدار کنند. یه جور کمپ ترک اعتیاد تنبلی ساختن که با ارائه رویاهای گوناگون، سعی دارن ما رو به حرکت وادارن. فلانی این کار رو کرد، اون یکی اون کار رو کرد و همه و همه موفق شدند! الان نمی‌خوام وارد بحث قبرستان شکست‌خورده‌ها بشم، فقط می‌خوام بگم، خیلی از کتاب‌ها و فیلم‌هایی که می‌بینید دل شما رو به دست می‌آرن، حالتون رو خوب می‌کنن و بهتون انگیزه می‌دن، در واقع دارن رویاهای بهینه‌تر و به‌اندازه‌تری رو به شما ارائه می‌کنن.

۱- دلت به حال خودت بسوزه

راستش وقتی این ویدیو «میرخان، بزرگ‌مردی از دیار هرات» رو از امیر تقوی نگاه می‌کردم، بیشترین جایی که دلم سوخت، آرزوهای اون بچه بود. رویاهاش بود. با خودم می‌گفتم نگاه کن، این بچه چه رویاهای کوچکی داره. ولی همین که سرم رو گردوندم به سمت اطرافیانم، به سمت دانشجوها، به سمت سلبریتی‌ها، دیدم نه، خیلی هم بد نگفته! رویاهای دیگران هم همچین تعریفی نداره!

یکی داره از عمل دماغش صحبت می‌کنه، یکی سینه‌هاش رو نشون می‌ده! یکی قلیون کشیدن خودش و بچش رو به همه نشون می‌ده. اون یکی هر روز در تلاش برای کامنت اول گذاشتنه. خیلی از دانشجوهای متوسط رو به پایین (از نظر نمره) هم دارن برای یک شغل (در حد بیگاری و …) تلاش می‌کنن، اون یکی‌ها هم نهایت تصورشون رفتن و اپلای گرفتن و توهمات خارج‌نشینیه. خیلی‌ها هم جدیدا به رویای کارآفرینی و استارتاپ رو آوردن (که البته من تحت شرایطی استقبال می‌کنم).

موضوع من اینه که اگر یک نگاه کوچکی کنیم به اطرافمون و به خودمون، می‌تونیم ببینیم که ما هم رویاهای قشنگی نداریم! آرزوهای بزرگ و زیبایی نداریم. یا اونقدر رویای دوردست داریم که بهش نمی‌رسیم یا اونقدر کوچیک که ارزشی برای ما نداره تا بریم به سمتش.

مسلما این موضوع نسبیه. مثلا شاید برای بیل‌گیتس خرید یک خونه ۷۰ متری رویا نباشه، من برای کسی که دانشجو هست هیچ وقت یادگرفتن ضرب و تقسیم رو رویا حساب نمی‌کن. از اون سمت برای اون فقیری که برای پول شبش مونده، سیراب کردن کل آفریقا چندان روشن و جذاب نباشه. باید همیشه اقیانوس فراخور خودمون رو پیدا کنیم.

۲- هویج را چقدر نزدیک می‌گیرید؟ یک سانتیمتر تا مرگ

بارها با افرادی مواجه شدم که انگیزه نداشتن و حتی حال زندگی نداشتن، می‌نالیدن که از درس لذت نمی‌برن، از کتاب خوندن و کارهای خوب لذت نمی‌برن. همیشه با یک مثال این موضوع رو توصیف می‌کنم.

یک بچه را در نظر بگیرید  (در حدی که می‌تونه گوگله کنه یا چهاردست و پا راه بره) اگر حالت معمولی باشه و حالت سرخوشی (سرخوشی اصلا برای بزرگ‌سال‌ها چیز مناسبی نیست که البته بحثش طولانیه) نداشته باشه،

  • یک اسباب‌بازی یا سیب در دو قدمیش بگذارید، نتیجه، حرکت می‌کنه….
  • یک اسباب‌بازی رو در کنار دستش بگذارید، حرکتی نمی‌کنه… حتی جذابیتش هم کم خواهد شد…
  • یک اسباب‌بازی رو براش اون سمت اتاق بگذارید… به سمتش حرکت نمی‌کنه.

حالا یک مثال برای بزرگ‌سالی شما می‌گم. فرض کنید ۱۰ میلیون تومان دارید و می‌تونید با کار و تلاش، می‌تونید تا ماهی ۱ میلیون تومان به اون پول اضافه کنید.

  • هدفتون می‌شه خرید یک پراید ۲۰ میلیونی، شما حرکت و تلاش خواهید کرد.
  • هدفتون رو خرید یک پراید دست دوم ۱۰ میلیونی می‌گذارید، تلاش مضاعفی صورت نمی‌گیره.
  • هدفتون رو خرید یک پورشه ۱ میلیاردی می‌گذارید، هیچ انگیزه‌ای ندارید.

اگر دانشجو یا دانش‌آموز هستید هم می‌تونم یک مثال مشابه بزنم. فرض کنید بر درس تسلط نسبی دارید و سر کلاس حضور داشتید.

  • هدفتون می‌شه تسلط کامل بر درس و مطالعه و حل تمرین ۱۰ کتاب اون حوزه. شما تلاش خواهید کرد.
  • هدفتون گرفتن نمره ۱۸ (یاحتی ۲۰) می‌شه. تلاش آنچنانی صورت نمی‌گیره.
  • هدفتون رو قرارد می‌دید نفر اول دنیا شدن در اون حوزه.

این مثال رو معمولا با بحث هویجی که جلوی الاغ می‌گیرن توصیف می‌کنن. عکس زیر رو نگاه کنید:

رویا، انگیزه کتاب‌خوانی، بی‌انگیزگی، ایجاد انگیزه

به نظر شما، باید اون هویج رو کجای ایشون گرفت، تا به خاطرش حرکتی انجام بشه؟ حالا می‌تونید درک کنید که رویاپردازی و آرزوهای و اهداف نامرتبط، هیچ انگیزه‌ای در شما ایجاد نمی‌کنه. اگر حس می‌کنید بی‌انگیزه‌اید، اگر حس می‌کنید صبح حال ندارید از جاتون بلند بشید، اگر حس می‌کنید برای ارتقاء خودتون کاری نمی‌کنید، فاصله هویج رو تنظیم کنید (پی‌نوشت ۱).

 

نکته جایی وحشتناک می‌شه که ما از خیلی‌ها می‌شنویم که بزرگ بخواهید، رویا و اهداف بزرگ داشته باشید و … من در مورد این افراد می‌تونم یک چیز بگم: یا شانس داشتن یا فراموش‌کارند.

من به همه می‌گم:

یک سانت اعتماد به نفس اضافی در پرش بین دو دره، می‌تونه منجر به مرگتون بشه. عدم اعتماد به نفس هم همینطور. دره‌ای انتخاب کنید که مقداری از دره قبلی بزرگ‌تر باشه.

پس باز هم می‌گم، مواظب فاصله هویجتون باشید. از همه مهمتر مواظب باشید که شاید باید به جای هویج همبرگر بگذارید.

این موضوع برای تمامی ورزشکاران حرفه‌ای و آدم‌های موفق رخ می‌ده. از یه مرحله‌ای دیگه چیزی نیست که بهش فکر کنن (حداقل من بعد از این که چند تا مدال آوردم کمی دچار این موضوع شدم). نمی‌فهمن که دیگه نمی‌شه خودت رو با هویج گول بزنی! دیگه از یک مرحله‌ای رد کردی. بگرد دنبال یک چیز باارزش‌تر. مثلا به بیل‌گیتس و برخی از این افراد بسیار ثروتمند نگاه کنید. دیگه از رقابت دنیای تکنولوژی میان بیرون و میرن به سمت کمک به مردم آفریقا. این موضوع بهترین مثال از کسیه که هویجش رو با یک چیز دیگه عوض کرده. بنابراین اگر می‌بینید حتی تغییر فاصله هم جواب نمی‌ده، برید به سمت تعویض هویج (اصلا شاید هویجتون دیگه بوی تعفن می‌ده چون سال‌ها دارید باهاش می‌دوید).

توی هر مرحله از زندگی باید سعی کنیم، چیزهای انگیزاننده رو پیدا کنیم. کمی سخته اما شدنیه، کافیه یک دانش کافی از چیزهای مختلفی که می‌تونه باعث انگیزه بشه رو پیدا کنیم.

۳- هر چیزی که در جستن آنی، آنی

خیلی از اوقات رویاها و خواسته‌ها رو به موفقیت ربط می‌دن. یا بر فرض به میزان درآمد و …اون موقع  آدمی مثل من که براش حرف مردم، لباس و ماشین و پول مهم نیست (شاید بد بار اومدم!) با خودش می‌گه، می‌خوای چکار کنی؟ که چی بشه؟  برای چی باید خودت رو اذیت کنی؟ در واقع دیگه با خودت می‌گی، دیگه بسه. چقدر خودم رو گول بزنم؟ چرا باید کل عمر بدوم؟  به این رباعی مولوی دقت کنید:

تا در طلب گوهر کانی، کانی ——- تا در هوس لقمهٔ نانی، نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی —— هر چیزی که در جستن آنی، آنی

یعنی شما آروم‌آروم به چیزی تبدیل می‌شی که در پی اون هستی. خوب اگر دنبال چیزی نباشی، به هیچ تبدیل می‌شی. شاید این شعر از کلیم کاشانی رو بشه مصداق قرار داد:

مستیم و عنان دل خودکام نگیریم — تا جام بود، عبرت از ایام نگیریم
بی می به گلستان جهان عزت ما چیست — چون لاله گیاهیم اگر جام نگیریم
هر لحظه ز ساقی طلب باده ضرور است — بی قدر بود هرچه به ابرام نگیریم
زینسان که جهان را خبری از غم ما نیست— ما هم خبری از غم ایام نگیریم
خاکی که ملایم شود از سایه تاکی — بر سر، کمش از روغن بادام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست — ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

ما را که به تزویر و حیل نیست سر و کار — آن صید حلال است که در دام نگیریم
زینسان که ز می، آینۀ طبع جلا یافت– زنگ از تری طالع خودکام نگیریم
قرض رمضان نیست که واپس نتوان داد — از پیر مغان باده چرا وام نگیریم
دیدیم که بر روی نگین نام چه آورد — تا ننگ بود ما طرف نام نگیریم
ما هیچ نداریم جز از ساقی و مطرب — منت نکشیم از کس و انعام نگیریم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم — گه موج شرابیم و گهی تار ربابیم

حتی بسیار هم گفته شده که ما برآیند ۷ نفر از اطرافیان خود هستیم. این موضوع از این جهت به رویا ربط داره که متاسفانه موقعیت اجتماعی ما تعیین کننده دوستان و اطرافیان ما هستند. رویای شماست که دوستان شما رو تعیین می‌کنه (و باید بکنه). از طرفی دوستان شما تعیین کننده رویاهای شما هستند. یعنی کاملا روی رویاهاتون اثر می‌گذارند.

۴- رویا و کتاب

با مطالعه متن بالا، ممکنه از خودتون بپرسید که من حالا هویج خودم رو از کجا پیدا کنم؟ چطور فاصله مناسب هویج رو پیدا کنم؟ چه موقع بفهمم که اوضاعم بده؟ چطور می‌تونم دوستان خوب پیدا کنم؟ چطور می‌تونم به گنجینه مناسبی از رویاها دست پیدا کنم؟ تا سر موقع، رویای مناسب رو برای حرکت انتخاب کنم؟

می‌خوام تاثیر کتاب در این حوزه رو با دو نقل قول شروع کنم. ویکتور هوگو می‌‌گه:

خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب‌های خوب یا دوستان کتاب‌خوان.

رنه دکارت هم می‌گه:

خواندن کتاب خوب به منزله همنشینی با مردم شریف روزگار است.

مسئله همنشینی حل شد نه؟

در ضمن من اعتقادم اینه که با خوندن به تعداد کافی کتاب، گنجینه رویاهای شما تکمیل می‌شه. آدم‌شناس می‌شید (حتی اگر رمان بخونید). استراتژی‌های مختلف رفتار و طراحی رویا رو یاد می‌گیرید. با سلایق مختلف و رویاهای گوناگون آشنا می‌شید. از فضای بسته و سانتی‌مانتال اطراف خودتون فاصله می‌گیرید. رویاپردازی رو یاد می‌گیرید. با سبک‌های زندگی مختلف آشنا می‌شید. این موضع چیزی نیست که بتونید در فضای نمایشی شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های خبری و سیاسی، رسانه‌های تصویری و … مشاهده کنید. من اکثر این مباحث رو چیزی جز یک نمایش مضحکانه از واقعیت نمی‌دونم. همونجور که یک کتاب کوتاه از زندگی یک نفر رو مناسب نمی‌دونم. چون رشد رویا، هدف و آرزو رو نشون نمی‌ده. نحوه برخوردها، تغیرات در فاصله و موجودیت رویاها رو نشون نمی‌ده. از نظر من حتی مضره.


پی‌نوشت ۱: دو کتاب انگیزش و هیجان از رابرت فرانکن برای ایجاد انگیزه در خود و کارمندان و نیز کتاب انگیزه از دانیل اچ‌پینک رو می‌تونید مطالعه کنید.

پی‌نوشت ۲: من فرق آرزو، رویا و هدف رو می‌فهمم. اما به نظرم این‌ها رو باید به عنوان یک بسته نگاه کرد که در حال تبدیل به هم هستند. بنابراین در این نوشته سعی نکردم موضوع رو پیچیده کنم. اگر لازم بود در مورد این موضوع خواهم نوشت.

پی‌نوشت ۳: مواظب این شعر باشید! اگر مصرع‌ها رو عوض کنید می‌شه به شعر صائب تبریزی رسید (بخش قرمز شده).

4 دیدگاه در “چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌ و سوم: به خاطر تولد تدریجی یک رویا.”

  1. میثم عزیز با سلام
    بسیار زیبا و جذاب بود .به نظر بنده یکی از رموز موفقیت شما در نویسندگی طرح مطالب و توضیح آنها با مثالهای ساده و ملموس میباشد و این اوج خلاقیت یک نویسنده است.
    پیروز و موفق باشید.

    1. بعد دو سال دوباره خوندمش، چقدر دفعه اول ازش کم فهمیده بودم، چقدر دلم تنگ شده بود برای خوندن دوباره‌اش.

  2. خیلی زیبا بود توضیح شکل گیری رویا و از اون قشنگ تر مثال هایی بود که دریچهی دیگه ای رو باز میکرد برای درک مفهوم .
    با تشکر

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.