یک خوبی وبلاگ نسبت به سایر رسانه ها، مشخص بودن هویت نویسنده است. شاید شما بتوانید در شبکه های اجتماعی پشت لعاب و فیلتر عکسها و متنهای عاشقانه قرار گیرید، اما وقتی قرار است عمیق بنویسید جایی برای سیاسی بازی نیست.
من گاهی که به اخبار سر میزنم میبینم که در یک سایت خبری ۱۰ نفر حرف زدهاند و صحبت آنها با
برخی ….
بعضی ….
شروع میشود. یعنی یک سیاستمدار جرات ندارد که صریحا بگوید، ببین من با تو هستم، تو داری اشتباه میکنی. به قولی الان اغلب سیاستمداران و سلبریتیها هوایی میزنند.
حتی بدتر از آن، این که تاکید افراد روی شخص و حزب است و نه کار! یعنی سعی میشود وجود یا شخصیت را خُرد کنند و روی اعمال انجام شده تاکید ندارند.
من هیچ وقت سعی نکردم سیاستمدار و دولتمرد باشم. در هر جلسهای اگر باید بر سر مسئولی فریاد بزنم، زدهام. همین است که برای خود جایی در سیستم دولتی ندیدهام و جایی هم در بسیاری از به اصطلاح بیزینسها ندارم.
در بسیاری از کلاسها، دانشجویانم، اساتیدم و همکلاسیهایم از من رنجیدهاند. در کار ممکن است برخی همکارانم از صراحت من ناراحت شوند. اما من سعی میکنم (هر چند گاهی دیگر اخلاق و اسلام دست و پای مرا بسته است) صریح باشم و چیزی را میبینم بگویم.
برخی دوستان گاهی دیدگاهی میگذارند و من به بهانه آنها یک نوشته میگذارم (الان خودم هم از برخی دوستان استفاده کردم!). در بسیاری از آنها اشاره کردهام که من با الهام از دیدگاه آنها مینویسم. مثلا فرض کنید کسی میآید و به من در مورد خوبیهای شبکههای اجتماعی میگوید و من از شباهت آن به کوکائین میگویم. آیا من به او تهمت اعتیاد زدهام؟
گاهی فردی میآید و از من در مورد برتری سایر کشورها میگویند، من صریحا میگویم چنین نیست. آیا من وی را به وطنفروشی متهم کردهام؟
گاهی کسی میآید و در مورد یک موضوع ذهنی صحبت میکند یا سوال میکند. من هم خیلی صریح در مورد آن مینویسم. آيا من دارم او را به مشکل ذهنی منتسب میکنم؟
افراد زیادی وجود داشتند که در دیدگاهها مشارکت داشتند و به محض دریافت پاسخ صریحی از من دیگر دیدگاه نگذاشتند. به نوعی من مشتریان را میپرانم چون آنها از پاسخ من میرنجند. بسیاری گفتهاند که ما برای خود نمینویسیم. حداقل برای من که در حوزه غیرتخصصیام مینویسم، هیچ عایدی آنچنانی از وبلاگ نصیبم نخواهد شد و فقط برای هر نوشته چند ساعت وقت گرفته میشود. به لحاظ مالی ضرر میکنم. به همین خاطر اگر دقت کنید زیاد روی املا، سئو، .. تاکید نمیکنم و از شبکههای اجتماعی و ابزارهای دیدهشدن استفاده نمیکنم.
اگر در وبلاگ نتوانیم صریح بنویسیم، چطور میتوانیم رشد کنیم؟ اگر شما دیدگاه صریح ننویسید، چگونه توقع یادگیری داریم؟ من با بسیاری دوستان که حتی از من در زمینههای با سوادترند هم مخالفت کردهام. نظر صریحم را گفتهام و ترسی ندارم که با من صریح صحبت کنند. شاید صدها دیدگاه این بلاگ را به زبالهدان فرستادم چون یا تعریف بود یا صریح نبود. چیزی به من و وبلاگ اضافه نمیکرد.
شاید بزرگترین مشکل شرقیها نسبت به جامعه غربی را همین عدم صراحت بدانیم. تو میبینی طرف با تو ناراحت است و مدتها به تو چیزی نمیگوید. خوب بگو چه میخواهی؟ بگو از چه ناراحتی؟ بگو تا من روی حرفی که از آن ناراحت شدهاید تاکید کنم یا آن را تصریح کنم.
من با خودم هم صریح هستم. یادم هست وقتی در مسابقات تنیس شرکت میکردم و توپی را خراب میکردم، با تمام وجود بر خودم فریاد میزدم که میثم، این چه وضعش است؟ چرا در فلان بخش ضعیفی؟ بارها به نوعی به خودم فحش دادهام که چرا فلان موضوع را درست انجام ندادی. خودم را به شدت دوست دارم اما آن رفتارها را نه. خیلی تفاوت است بین حمله به یک رفتار، گفتار یا حرکت یا حمله به شخصیت.
حتی دیدگاههایم در وبلاگ سایر دوستان نیز صریح بود. یعنی اگر چیزی به نظرم اشتباه بود یا یک مسیر بد رخ میداد، در دیدگاههایشان مطرح میکردم.
شما صریح بپرسید، صریح بخواهید، من هم صریح پاسخ خواهم داد. اگر میرنجید، یا میترسید که برنجید، با یک اکانت ناشناس بپرسید.
شک نکنید، من فقط زمانی یک چیز را در مورد شخص شما خواهم گفت (نه دیدگاه عمومیتان) که سالها شما را شناخته باشم. از تمامی دلایلتان آگاه باشم و آنقدر خود را در آن حوزه باسواد احساس کنم که بتوانم نظر دهم.
من سعی میکنم راههایی که به ذهنم میرسد را روی میز بگذارم، تو هر کدام را که میخواهی بردار، آن چاقوی روی میز، شاید برای کمک به پوستگیری میوه توسط دوستی است نه کشتن تو!
لزومی ندارد از دیدگاه خود ۱۰۰ درصد مطمئن باشید، همچنان که من نیز از نوشتههای خود ۱۰۰ درصد مطمئن نیستم.
میثم عزیز
ما که ناراحت نمیشیم! تازه من خودم صریح بودن رو دوست دارم، آدم کلی چیز میفهمه. البته یه جاهایی اون اوایل که یه چیزایی میگفتم بعد پشیمون مشیدم! که آخه ادم نباید با استادش اینجوری صبت کنه! ولی جدای ازاینا کلی هم چیز یاد گرفتم. همین که فهمیدم کمال گرا هستم دارم رو خودم کار میکنم. با بقیه هم تقریبا همینطوری هستم. ولی خب غالبا ناراحت میشین! چند وقت به یکی دوستا گفتم به نظرت وقتش نرسیده دیگه این ادعا ها رو تموم کنی! (البته ایشون چهل ساله ان) من ازوقتی یادم میاد تو میگی من فقه بلدم!من همش کتاب میخونم! ما که ندیدیم! همه رو مسخره میکردی که پایان نامه رو میدن بیرون مینویسن! خودت 4 ساله بماند که تموم نکردی! دنبال اینی که بدی یکی برات بنویسه! بعد ازاون ور باز الان میگی پایان نامه همش چرت وپرته!هنو تموم نکردی اول رو تابلئ دفترت زدی کارشناس ارشد که دستمزد بیشتر بگیری! آخه راستشو بگو !بگو رفتم ارشد برا پول بیشتر. چرا همه دوست دارن بگن ما دنبال پول نیستیم! بعد دقیقا کارایی خلافش انجام بدن. خب راستشو بگو. هیچی دیگه ناراحت شد. فک کنم قطع رابطه کرده!
سلام.شب و روز خوش.
من هر سری می خوام این جمله انگلیسی رو ترجمه کنم اما نمی تونم خوب ترجمه کنم میگم جمله بعدی رو ترجمه میکنم.دیگه در مورد این جمله می خوام فهم خودمو بنویسم:
«مصاحبه رو در رو پتانسیل به دست آوردن اطلاعاتی رو داره که از راه های دیگه به سادگی به دست نمیان.به این مصاحبه ها به عنوان ابزاری بسیار تاثیر گذاربرای استفاده(کسب اطلاعات)از چندتا دانش آموز(دانش جو,بیماری که برای روانکاوی اومده و … )نگاه کنید نه برای همه کلاس(ادما,دانشجوا,مریضا , …)»
بهتره که diagnostic interview رو سرچ کنیم تا تقریبا بفهمیم چیه.همچنین آقای van de walle که کتاباش عموما حول محور آموزش ریاضی به کودکان و دانش آموزا هستش.
با این حال من فک می کنم نفهمیدم شما از گذاشتن این عکس با این متن منظورتون چی بوده.
من صریحا ازتون می خوام بهم چندتا کتاب که تو امار و ریاضی دید تحلیلمو قوی کنه معرفی کنین.کتاب جان فروند رو که گفته بودین خوندم(که این قطعا به این معنی نیست که همشم فهمیدم)
سلام ممنون. به بخش ابزارهای روی میز اشاره داره!
عبارت ترجمه رو هم داخل «» بگذار.
باید بیشتر مسیرت و تواناییهات رو بشناسم (این رو اینجا مینویسم تا تمام کسانی که چنین درخواستی دارن، هم ببینن)
اما کسی که میخواد وارد علوم داده بشه، بهتره آمار توصیفی، آمار ریاضی (آزمون فرض، روشهای بیزی، روشهای ناپارامتری و …) رو بخونه. یک مبانی برنامهنویسی رو خونده باشه و به اندازه کافی با دادههای تخت بازی کرده باشه. این روزها پایتون خیلی مده ولی R هم مهمه.
مرحله بعد به این بستگی داره که بخواهید در کدوم بخش علوم داده مشغول کار بشید. من یک سری کارگاه داشتم در این مورد که ببینم اگر برگزار کنندش اجازه داد، ویدیو کاملش رو خواهم گذاشت. بعد که انتخاب کردی مسیر رو بهم میگی، بعد با توجه به اون مسیر کتاب جدید بهت معرفی میکنم.
مثلا مسیر مهندسی و توسعهدهنده داده، بیشتر توی بحثهای برنامهنویسی، پایگاه داده، سیستمعامل و … توانایی لازم داره. بیزینسمن این حوزه باید کاربردها در علوم مختلف رو بدونه. دانشمند داده، به توانایی خیلی عمیق ریاضی، آمار و … بستگی داره.
متوجه صحبتاتون شدم آقای مدنی.
من هم سوار بر همین موج شروع کردم به پایتون یاد گرفتن.خوب خوبه که فهمیدم R هم مهمه و باید براش وقت بذارم.اتفاقا یه همایش علوم داده تو شریف بود چند ماه پیش من هنوز با وبلاگتون آشنا نبودم و 2تا سخنرانی آخر رو متاسفانه از دست دادم.که آخریش برای شما بود اگه اشتباه نکنم.اگه به ویدیوهاش دسترسی داشته باشیم که عالی میشه.در مورد انتخاب مسیر هم چون شناخت ندارم باید یه کم رو این مفاهیمی که گفتین کار کنم و بعد تصمیم بگیرم.اما فک کنم مسیری که انتخاب کنم بیشتر به دانشمند داده بودن نزدیک باشه.وقتی نقدای مسعود فراستی که منتقد فیلمه رو می خونم همیشه میگه یه اثر برای اینکه خوب باشه باید فرم و تکنیکش خوب باشه.فرم برمیگرده به ذهن کارگردان و مولف اثر و تکنیک راه های ساختن اثره.همیشه میگه فرم به دست آوردنش سخت تره ولی ذهنی که فرم داره می تونه تکنیکم سریع یاد بگیره.با توجه به این حرفا احساس میکنم مسیر دانشمند داده شدن به ذهن من فرم ریاضی آماری تحلیلی میده که بعدا اگه بخوام وارد بیزینس این حوزه شم هم راحت می تونم.یه جورایی فک می کنم دانشمند داده بودن فرم هستش و بیزینسش تکنیک.البته شما هم قبلا گفتین که راه سخت تریه.این صحبتام هم اگه بی ربط بود عذر می خوام.و عذرخواهی بعدیم برای اینه که میدونم این سوالای چی بخونیم چه جوری بخونیم چه جوری اپلای کنیم رو تقریبا کلی آدم هرروز ازتون میپرسن ولی خوب خودخواهی اجازه نمیده که من نپرسم.ممنون از وقتی که برای من و ما میذارین.
سلام ممنون از ترجمه تون، باعث شد روی جمله بیشتر فکر کنم. فکر میکنم ربط این پاراگراف به این نوشته این باشه که گفته شده مصاحبه تشخیصی هر چند برای Formative assessment (یعنی ارزیابی پیشرفت دانش آموزان در طول دوره ارائه درس) مفیده ولی در یک زمان فقط روی چند دانش آموز قابل اجراست.
اگه پرسش و پاسخ زیر مطالب آقای مدنی رو یک مصاحبه تشخیصی فرض کنیم که ایشون توی روند مطالعه و یادگیری ما رو هدایت میکنند؛ در این صورت امکانش نیست با همه مخاطبان وبلاگ گفتگو کنند و فقط با چند نفر میتونند کار کنند و بنابراین گفته هاشون باید صریح و واضح و رو به همه کلاس باشه و اون شخص خاص باید در نظر داشته باشه جواب های آقای مدنی برای همه مخاطبان وبلاگه نه فقط پرسش کننده.
ممنون از شما که مفهوم جمله رو به من گفتین.مرسی واقعا.
سلام.
بنظرم صریح نوشتن مزایای خیلی بیشتری نسبت به معایبش داره و در طولانی مدت کلا کار درست همین صریح بودن هست. هرچند با فرهنگ غالب جامعه ما کمی در تضاد هست ولی بنظرم باید کم کم در جاهای مختلف باهاش مواجه بشیم و با ما صریح برخورد بشه تا ماهم این رفتارو درست یاد بگیریم.
وبلاگ شما کمک خوبیه واسه یادگیری این نکته.
ممنون
سلام.
من تقریبا خودم را آدم صریحی میدونم. هر چند که بعضی مواقع آدم باید مراقب باشه که توهین به دیگران و اظهار نظر شخصی ش در مورد اونها رو اشتباها صراحت ندونه.(که گاهی خودم این اشتباه رو داشته م).
چند روز پیش با همکاری که خیلی هم فکر هستیم صحبت میکردم. بهم گفت:” تقریبا هفتاد درصد پرسنل شرکت با تو مشکل دارن و یه جورایی از تو خوششون نمیاد و 30 درصد با منش تو کنار میان. علت رو که جویا شدم گفت حرفت رو بی پرده و رک میزنی.زیاد اهل مسامحه نیستی”.
هرچند که خودم به این مسئله پی برده بودم که نوع رفتار و حرف زدن من مورد قبول خیلی از اطرافیانم نیست ولی خوب واقعیتش به حدود 40 الی 50 درصد فکر میکردم نه هفتاد… .
از دو سه تا صاحب نظر دیگه علت و درصد رو جویا شدم، تقریبا همون نتیجه :).
بهش فکر کردم دیدم از رفتارم(صراحتم) پشیمون نیستم ولی به یه مشکل برخورد کردم. همکارانی که از تو دلخوری دارن، دلخوری شون رو با کار پیوند میزنند. جاهایی که به همکاری نیاز داری ، سعی میکنند طفره برن و به قول معروف کارت رو راه نندازن. اگر هم کاری رو که باید انجام بدن بخشی از وظیفه شون باشه تا بتونن به تعویق میندازن و شما رو آخر صف قرار میدن حتی اگر مسئله ای اولویت دار باشه.
البته راه حلی براش پیدا کردم و اون هم اینه که صراحت رو داشته باشم و بعد از حل شدن مسئله یا گذشتن زمان از دلخوری به وجود اومده، رفاقت رو جایگزین کنم و ارتباط دوباره. اما مشکل اینجاست که ته دلت کمی احساس ریاکاری بوجود میاد.
البته که گستاخی (rude) با صراحت فرق می کنه.
معمولا صراحت برای اطرافیان کمی سخته. ولی در درازمدت بهتره. یعنی مردم می دونن تکلیفشون با تو چیه. ادامه بده، فقط تمام تلاش (با وسواس) این باشه که به شخصیت ها کاری نداشته باشیم و به اعمال کار داشته باشیم.
سلام خدمت میثم گرامی و سایر دوستان
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
مصاحبه تشخیصی (مصاحبه ای که بین دو نفر انجام میگیرد و مصاحبه شونده اطلاعاتی درباره گذشته و اوضاع فعلی خود بیان می کند همچنین مصاحبه کننده ممکن است تست های ذهنی جهت تکمیل اطلاعات و ارائه توصیه از مصاحبه شونده بگیرد)
پتانسیل بالایی در بدست آوردن اطلاعات دارد که ممکن است شما از راه دیگری نتوانید به این اطلاعات دست یابیدو این مصاحبه ها باید به عنوان ابزاری جهت ارزیابی برای تعداد محدودی از دانش آموزان [مخاطبان ] و نه همه دانش آموزان ، در یک بازه زمانی خاص مورد استفاده قرار گیرند.
میثم عزیز
به نظر شما صراحت با “همه اطرافیان” لازمه؟
یا اینکه کافی با افرادی که تاثیرگذار هستن برای ما صریح باشیم و زیاد انرژی مون رو هرز ندیم؟
اینجوری نیست که لازم باشه برای همه صریح باشی. حتی لزومی نداره با یک فرد همیشه صریح باشی یا همیشه صریح نباشی.
نکته اینه که باید حالت پیش فرضت صراحت باشه و اگر سیاست فکر شدهای داری، صراحت نداشته باشی! مثلا ممکنه بگی برای مشتری یا فلان مدیر لازم نیست صریح باشی. اون هم دلایل مشخصی باید براش داشته باشی و تحلیل داشته باشی.
درود به ميثم عزيز
سوالي كه برام هست اينكه اخلاق چه تعريفي داري؟ از كجا بدونم بر مبنا اخلاق زندگي مي كنم؟ اصلا نيازه هميشه اخلاق مدار بود؟
در بخشي از نوشته فرمودين اسلام محدودتون كرده، به ياد هراراي در انسان خردمند ميفتم كه دين رو چيزي فراتر از اخلاق دونست. بدين شكل يعني فردي اگر به يك دين پايبده در نتيجه اخلاق مداره؟
* يه موردي كه پيرامون دين برام افتاده اينكه خيلي ها حداقل با انچه من از دين اسلام مي دانم، بيشتر ديد گزينش و اپشن دارن كه اين اره اون نه! مثلا در دين مسيحيت هم مثالي كه زياد مطرح ميشه حجابه(انچه استادان دبيرستان مي فرمودن) و ايا واقعا ايا بايد حتما دين دار بود؟
اگر بله خب بنظرم بايد تمامش باشه و اگه نيست هم حداقل نبايد بگه من دين x دارم، براي خودت نگه دار كه اون دين هم به واسط تو تحريف نشه.
اصلا مگه يه انسان مثل من كه دغدغه اشاعه دين ندارم (نه اينكه سعي نكنم رفتار درست نسبي از خودم نشون بدم و حواسم به عواقب بلند مدت و ديدم نسبت به اون مسئله كه اثر گذاره رو مد نظر قرار ندم) بايد مثل يه پيامبر باشه؟
سبز و كامروا باشيد.
خط قرمز های قابل پیشبینی و نسبتا عادلانه در رفتارهای اجتماعی اخلاقه!
دیندار لزوما تمامی اصول را پیاده نمیکنه. پس اخلاق اون دین به عنوان بخش جدی و عملی اون دین خیلی بدتر از بخش حرفی و ادعاییش پیاده میشه. یعنی دیندار باید اخلاق مدار باشه که در عمل نیست! مثل خیلی قوانین و … دیگه
لزومی ندارد دین داشته باشی. داشته باشی راحتتری.
بحثهایی که میکنی انرژی خیلی زیادی میخواد و ممکنه سالها زمان و زندگیت تلف شه، تا به یک نتیجه مناسب برسی. مثل این میمونه که از لب تاپ استفاده کنی و بخوای بفهمی چجوری کار میکنه.
یا زمان و انرژی چند ساله بگذار براش یا واردش نشو. دیوانه میشی و شاید تحمل حقایقش رو نداشته باشی
نکته دیگه این که ورزش توی باشگاه بهتر انجام میشه و
یک دین در جامعه یکدست در اون، راحتتر پیاده میشه.
بحث تحریفت، خیلی شلوغبازیه. یک سری پرت و پلا در مبارزات سیاسی و دینی مطرح میشد که ابزار خوبی برای مبارزه هستند ولی نباید جدیشون بگیری، حتی به عنوان یک سم فکری لحاظشون کن.