۱- بوس محکم آدم ریشدار
این رو حداقل در مورد دخترم خیلی دیدم! حتی خودم هم این کار رو کردم، آدمهایی که ته ریش دارن(به طوری که حتی بزرگسالان هم در زمان بوسیده شدن توسط آنها از طب سوزنی ریش آنها بینصیب نمیمانند)، از روی دوست داشتن، بچههای کوچک را میبوسند! حالا بچه گریهاش در بیاید یا با دست او را پس بزند مهم نیست، مهم این است که دوست داشتن وی را به کودک فرو کند! گاهی حتی دیده شده که گاز گرفتن لپ یا دستان کودک، وسیلهای برای نمایش اوج دوست داشتن مطرح میشود!
برخی رواشناسان تاکید کردهاند که بچه را مجبور نکنید در بغل کسی که دوست ندارد برود (اگر نمی خواهد) یا حتی بوسیده شود، تاکید من در این نوشته، تفاوت شدید آنچه میخواهیم انجام دهیم و آنچه واقعا انجام میدهیم است. تفاوت آنچه واقعا ما را به وجد میآورد و آنچه واقعا انجام میدهیم است!
ما بچه را بوس میکنیم، به خیال خودمان داریم محبت خودمان را بروز میدهیم، لپ را میکشیم، گاز میگیریم، پس کله میزنیم. از این طریق احساسمان را بروز میدهیم. سالها هم به این روشخود برای تمامی کسانی که دوستشان داریم استفاده میکنیم، اما حتی فکر هم نمیکنیم که شاید این کار غلط است! شاید این کار من اصلا حس دوست داشتن را به طرف مقابل القا نمیکند. شاید طرف مقابل دارد آزار میبنید.
حالا کمی فکر کنید، شاید ما با خودمان هم همین کار را میکنیم. شاید داریم خودمان را زجر میدهیم در حالی که قصد داشتیم حالمان خوب باشد. شاید رویاهایی که در سر خودمان داریم، از دست همین بوسیدنها باشد. نمیخواهم رویاهایتان را به چالش بکشم، اما کمی فکر کنید، خیلی از چیزهایی که برای مدتها آن را میخواستید پس از رسیدن به آن، کشف کردهاید که اتفاقا چقدر آزاردهنده بوده.
۲- نوازش هم راهی است، محبت هم راهی است، اگر چه پر فشار نیست!
من اگر از شما بپرسم به نظر شما کدام یک از این دو نفر خوشحالترند یا لذت بیشتری بردهاند:
– نفر اول رفته ۴ تا کشور دنیا را گشته و کلی تفریحات مختلف را تجربه کرده
– نفر دوم در خانه مانده و ۴ کتاب خوانده یا یک پروژه که دوست داشته را انجام داده یا یک مدتی تفکر کرده و …
اغلب دوستان، شاید گزینه ۱ را انتخاب کنند، میدانید چرا؟ چون شدیدتر است، چون متفاوتتر از عام مردم است، چون پر فشارتر است. مثل فرق بوس محکم و بوس آرام از روی دوست داشتن. یا نوازش ساده در مقابل در بغل فشردن و له کردن کودک.
خود من خیلی از اوقات با چنین چالشی مواجه شدهام. اصطلاحا کلی آدم که از روش کارت کرواسی (این نوشته را بخوانید) استفاده میکنند، ما را به عمد یا از روی ناآگاهی غمگین میکنند، میگویند نگاه کن فلانی ۴ تا کشور رفته و تو نشستهای کنج خانه کتاب میخوانی، کد میزنی یا …
توجه کنید من منکر لذت سفر نیستم، اما موضوع من اینه که مواظب باشیم دیگران مرتب ما رو داغون نکنن، بر مسیر خودمون که به درستی و با دقت برای مدت مشخص انتخاب کردیم، پایدار باشیم و گوش به حرف یک سری آدم گمراه یا مریض ندیم. دچار بدبختی اون پدر و پسر نشید که در هر صورت به جای این که روی کار اصلیشون تمرکز میکردند، مواظب بودند دیگران در موردشون چی حرف میزنن.
پیرمرد و فرزندش در حال حرکت بودند به طوری که پیرمرد روی مرکب (الاغ) نشسته بود، مردم آنها را دیدند گفتند: نگاه کن چه پیرمرد خودخواهی، خجالت نمیکشد که پسرش پیاده میرود و خودش سواره…
پیرمرد شنید و به فرزندش گفت، تو بیا بشین، من پیاده میآیم. دوباره همین اتفاق منتها برای پسر رخ داد!
بعد دونفره سوار شدند، دوباره مردم گفتند،اینها رعایت الاغ را نمیکنن! هر دو پیاده شدند و دیگران گفتن نگاه کن این دو احمق را که الاغ دارند و پیاده میروند.
داستان را خوب تمام نمیکنم، چون واقعا ادامه دارد:
حالا فرض کنید در این مثال پیرمرد و فرزند، همه به آنها بگویند که اگر هر دو الاغ آنچنانی نداشته باشید و فلان جای شهر ننشینید، بدبخت هستید. در صورتی که اگر پیرمرد مینشت و فرزند هم پیاده میرفت اتفاقی نمیافتاد، میتوانستند خوشحال باشند.
نمیگویم خودرای باشیم و خودخواه، میگویم بفهمیم محدودیم، بفهمیم لزوما انتخابهای ما بهترین نیست، در جهت آگاهی حرکت کنیم و از حرکتهای مزخرف خود هم لذت ببریم. همین روزها داشتم به نوشتههای سالهای قبلم نگاه میکردم، به کارهای و کدهای سالهای قبلم، واقعا افتضاح بودهاند، اما من لذت میبردم، همچنان که از همین نوشته هم لذت میبرم. برایم مهم نیست که آقای ایکس یا خانم وای، بخواهد مرا به خیال خودش بوسی محکم از نوع ریشدار کند.
پانوشت ۱: تصویر از این آدرس برداشته شده که توصیههایی برای نگهداری ریش در زمان پدر شدن دارد!
ميثم جان سلام
در باره نوشته ات چند نكته به نظرم رسيد كه با اجازه ات مي گم:
1- اينكه اكثر افراد نفر اول رو ميپسندند جدا از اين كه اين تفاوت سبك زندگي براشون جذاييت داره، اينه كه ذهن انسان ذاتاً نقد بازي مي كنه. به عنوان مثال من الان يازده ساله دارم سيگار ميكشم، با وجود اينكه مي دونم كشيدن سيگار دقيقاً داره چه بلايي سرم مياره، ولي ذهنم ميگه ول كن اميد. دم رو غنيمت بشمار. نفر اولي كه تو در نوشته ات مثال زدي داره نقد بازي ميكنه زندگي رو. و اكثر آدم ها نقد بازي كردن رو ميپسندن. غافل از اينكه اگر گاهي نقد بازي كردن رو كنار بگذاري، لذت كارهاي هدفمند و درست رو بهتر درك مي كني.
2- دومين موردي كه در خصوص افرادي كه نفر اول رو ميپسندند به نظرم رسيد اينه كه ما معمولاً در زندگيهامون راهزن اميد داريم. يعني افرادي هستند كه مي خوان به هر نحوي شده تورو از مسيري كه داري ميري منصرف كنن و گاهي از تكنيك بي ارزش جلوه دادن نوع زندگيت اين كار رو انجام مي دن. مثلاً من الان دو هفته ست تايم هاي بيكاري سر كارم رو مشغول مطالعه كتاب يا مطالعه دروس دوره ليسانس و فوق ليسانس مي كنم. قالب همكاران من اون تايم رو در حال چرخ زدن تو كانالهاي تلگرامي ارز و بورس هستند و وقتي منو ميبينن ميگن ول كن بابا. تو هم حوصله داريا. برو دنبال چيزي كه پول توش باشه. ببين پول چيز بدي نيست و اتفاقاً خيلي هم خوبه. ولي هر خوبي كه خوب من نيست. من به اين نتيجه رسيدم كه با پولدار شدن بازهم بخاطر باورهاي مركزي غلطي كه تو ذهنم دارم حالم اينقدرها خوب نيست. پس تصميمم رو گرفتم كه به جاي اينكه مهم باشم سعي كنم موثر باشم. البته به اندازه خودم. من قرار نيست كل دنيا رو درست كنم. همين كه حال خودم رو خوب كنم ( خوب به معناي رضايت از زندگي ) حال ديگران رو هم ميتونم خوب كنم.
3- در پاراگراف آخر مطلبت به نكته ي بسيار بسيار مهمي اشاره كردي و ازت ممنونم. پذيرش محدوديتهاي سالم يكي از پنج نياز اساسي انسان هستش. همونطور كه جفري يانگ در كتاب زندگي خود را دوباره بيافرينيد به اين موضوع اشاره كرده. واقعيت اينه كه هر آدمي محدوديتي داره و با توجه به همون محدوديت ها بايد پيشرفت كنه. ولي خوب باور عموم مردم اين نيست. ميگن خواستن توانستن است. كلام كلام بدي نيست اما به قول حضرت علي : كلمات الحق يراد به الباطل. كلام كلام درستيه اما راه رو داره اشتباه ميره.