به خاطر این همه بالا و پایین اقتصاد، به خاطر این همه جو نا امیدی و فضای بد کاری، یک اتفاقی که در کشور ما افتاده، و اون این که مردم از فضای کار خصوصی میترسن. البته ترس هم داره. اما مشکل جایی خودش رو نشون میده که شما برای فرار از روباه به دل گرگ پناه میبرید! یعنی از ترس فضای کار خصوصی میرید به سمت انجام کارهای دولتی. من سعی دارم چالش انتخاب کارهای دولتی و یا شرکتهای بزرگی که کار کردن در آنها شبیه کار دولتی است را بیان کنم، حتی اگر خصوصی یا خصولتی باشند.
یک نکته مهم رو همین ابتدای کار بگم، خواهش میکنم توجه کنید:
این مطلب برای کسانی که در شهر کوچکشان کاری نیست، مسائل ویژهای دارند یا تحمل استرس ندارند نیست. سعی دارم برای آنهایی بنویسم که خودشان را باور دارند و فکر میکنند میتوانند اثری در دنیا بگذارند. حتی برای بسیاری از خانومها که از کار رقابتی متنفرند و حاضرندهنرهای فردی را برای رسیدن به کار، هزینه کنند نیست.
نکته مهم دیگر این که نوشته زیر به معنی خوب دانستن فضای کسب و کار خصوصی نیست.
۱- تنها مزیت بعضی مشاغل، اتلاف وقت است! هدر دادن عمر
یک روز برای ارائه کارگاه به یکی از شهرها دعوت شده بودم. فرض کنید من ۴ ساعت راه را با آژانس رفته بودم که صبح در آنجا ارائه کنم و شب برگردم. ۳ ساعتی زودتر رسیدم تا کمی هم با برخی اساتید گپی بزنم. نکتهای که برای من وحشتناک بود، انتظار و اتلاف وقت ۲ ساعته آنها برای ناهار بود! یعنی یک نفر در این سطح و سن، باید به خاطر ۶ هزار تومن، این همه وقت تلاف کند؟ اگر تفریح میکردند، اگر توسعه مییافتند، بسیار هم عالی. اما هدف دیوانهوار بود.
شما از ده نفری که در مورد خوبیهای شغل دولتی میگن، بپرسین، یکی از مهمترین مزیتهاش رو میگن بدون این که کاری کنی و فشاری بهت بیاد، پول میگیری! مثلا مهشید این جمله توی دیدگاهش بود:
مادرم همیشه حسرت شغلهایی رو برام میخوره که کار چندانی انجام نمیدن و میگه مگه الان خانوم فلان که توی دفتر امور فارغ التحصیلان نشسته بود داشت چیکار میکرد؟ کاش چنین کاری برات جور بشه.
دقت کنید، کاری نکردن مزیته!
شاید به خودتون بگید، نه من کنارش یا در همون زمانهای بیکاری شروع میکنم به مطالعه و یک کاری رو در کنارش راه میندازم. باید بهتون بگم، فرار از این حاشیه امن به شدت سخته! تویی که سر هر ماه پولت میاومد به حسابت و باهاش زندگی قسطی راه انداخته بودی. تحمل داری که یک چیزی رو قسطی نخری و احتمالا ۶ ماه بهت حقوق پرداخت نشه؟
وقتی که میتونی سر کارت فقط نیم ساعت کار مفید کنی، آيا میتونی در جایی کار کنی که ازت ۸ ساعت کار مفید میخوان؟
حتی اگر از یک ماهیچه بسیار قوی هم کار نکشی، بعد از چند وقت به شدت ضعیف میشه و به محض این که بخوای وارد یک چالش اساسی بشی،اون ماهیچه آسیب میبینه.
من آدمهای زیادی رو دیدم که ۳۰ سال توی بهترین شغلهای دولتی بودن و وقتی در انتها میبینیشون کممهارتتر و کمدانشتر از روز اولشون هستند!
من میپذیرم که ممکنه داشتههای اون آدم بازنشسته دولتی از اون آدمی که در بازار کار کرده، بیشتر باشه. اما باید بپرسی، کدومشون آدم مفیدتر و پرتری هستند؟ کدومشون رو حاضری مدیر شرکتت کنی؟ (اگر رانت رو فراموش کنی).
۲- رانت و حرومخوری رو از شغل دولتی حذف کنی، درآمد زیادی نمیمونه!
فرض کن یک نفر توی شغل دولتی داره ۱۷۰۰ میگیره. به حقوقهای ۱۳ یا بیشتر که در بخش خصوصی متوسط حساب میشن، در بخش دولتی میگن حقوق نجومی! (البته پزشکان و وکلا، کلا دنیای دیگهای رو برای خودشون ساختن حتی در دولت). توی جامعهای که میانگین هزینه خانوارش ۴ میلیونه. حتی یک استاد دانشگاه هم ۴ میلیون نمیگیره.حالا برای برخی ممکنه یک فرصتی پیش بیاد که یک کاری رو به صورت جانبی در راستای همون کار پیش ببرن و پورسانت ببرن، مثلا ممکنه به عنوان یک استاد دانشگاه کلی پروژه ببرید و از سود اونها استفاده کنید. اما این موارد خیلی خیلی کمه.
شما فکر کن طرف صبح ساعت ۵ پامیشه ساعت ۹ شب میرسه خونه که در تهران یک شغل ۱۷۰۰ ی داره. من از این نمونهها به شدت زیاد دیدم.
حرفهام به هیچ وجه معنای این رو نمیده که هر کی توی شغل دولتی پولدار شد، حروم خوره، نه هرگز، منظور اصلی من اینه که در حالت متوسط درآمد بخش دولتی اصلا خرج خانواده رو هم نمیده. تازه اگر از این افتضاحهای اقتصادی این روزها هم اگر رخ بده که دیگه هیچی، سر یک سال میبینی حقوقت عوض این که ۳۰ درصد رشد کنه، ۵۰ درصد افت میکنه.
۳- انتظاراتی ازت هست که هیچ ابزاری براش نداری!
خیلی از مشاغل از شما کلی خروجی میخوان، بدون این که اصلا ابزارها و توانایی اونها رو داشته باشی. مرتب سعی میکنی خیلی از چیزها رو بپیچونی. در واقع کارمند سالم کارمندی خواهد شد که میپیچونه، وگرنه باید اونقدر در این سیستم حرص بخوره که چرا نشد، میبینی هیچ اعصابی براش نمونده.
مدیران دولتی به شدت از روش یکدستی استفاده میکنن و نمیدونن این روش ۳ بار جواب میده و از مرحلهای به بعد فقط اثر منفی داره. بقیه به طرف یاد میدن یا خودش میفهمه. مثلا تو وقتی وارد یک کار دولتی میشی، مدیران بخشت مرتب میگن باید این کار رو بکنی، باید اون کار رو بکنی. وقتی میگردی در کل اداره ببینی که با ۲۰ سال سابقه تونسته این کار تو رو انجام بده، دست خالی برمیگردی.
مثلا وقتی وارد دانشگاه میشی، بهت میکن، پروژه بیار، نمره نظرسنجیت فلان بشه، چند تا مقاله بده! و … یکی نیست بپرسه تو خودت بعد از ۲۴ سال سابقه همین کار رو کردی؟ میتونی مثل همه، سرت رو پایین بندازی و با تحقیر شخصیت خودت، تحمل مزخرفات بالاییها و … به کارت ادامه بدی. اما یواش یواش میبینی هیچ عزت نفسی برات نمونده،هیچ هیجانی، اعتماد به نفسی. وقتی به فضای دانشگاهها نگاه میکنم (و فضاهای دولتی پیشرو) کلی شیر وببر رو میبینم که پنجههاشون کنده شدن و دارن میومیو میکنن. کوش اون آدم سرزنده و شاد، کوش اون آدمی که میخواست دنیا رو تغییر بده؟ کوش اونی که دوست داشت ساعتها برای دانشجوها وقت بگذاره؟ کوش اون آدمی که میخواست مقالههای آتشین بده. خبری نیست و شما با یک باغ وحشی سر و کار داری که هیچ کدوم دندون و پنجهای ندارن تا یک وقت خدای نکرده به صاحب باغ وحش و کارمنداش صدمهای نرسه.
۴- تو در رحمی هستی که اگر نافت را پاره کنند میمیری.
من مدتها برای شرایط خروج از شغل مطالعه کردم و چیزی که از همه بیشتر برای شغلهای دولتی و … براش یاد میشد اصطلاح رحم بود. جایی که آب برات هست، خون میآد، نون هست، تو کافیه اون تو وقت بگذرونی. اما اگر بخوای یک روز از اونجا بیرون بیای، هیچ مهارتی نداری و حداقل باید دوسال رو سختی بکشی تا یاد بگیری راه بری و حرف بزنی. برای این کار باید هزاران بار کلمات رو اشتباه بگی و هزاران بار زمین بیفتی و هزاران بار جات رو خیس کنی!
حالا فرض کن تا ۲۰ سالگی در رحم بودی و میخوای بیای بیرون! اون جامعه نهتنها مسخرت میکنه بلکه اصلا راحت نمیده.میگه برو ته صف.
من همیشه این رو برای سرهنگهای نظامی مثال میزدم. برام جای تعجب بود که چطور دلشون میآد (در هر کشوری) انقدر بیرحمانه رفتار کنن؟ چطور میتونن این همه تحقیر رو تحمل کنن؟ چطور میتونن اینجوری بگذرونن و زندگیشون دست خودشون نباشه؟
بعد با یک سوال، پاسخم داده شد. اگر یک سردار رو از جاش برداری بندازی بیرون به طوری که نتونه از رانتش و روابطش رد نظام استفاده کنه، از گرسنگی میمیره! حتی به درد شاگردی ساختمون هم نمیخوره! حتی توی نونوایی هم برای نون انداختن نمیخوره.
سیستم دولتی، با اساتید، کارمندان، نظامیها و … همین کار رو میکنه. تو رو وابسته میکنن و در انتها تو رو به خودشون وابسته میکنن به طوری که با کنار گذاشتن اونها زندگیت فلج میشه. دیگه اون آدم ۲۵ ساله نیستی که مسئؤلیتش کم بود، دیگه اون آدم سابق نیستی که اجازه اشتباه در زندگیش داشت. امروز که ممکنه ۴۰ سالت شده باشه، باید به هر خفتی تن بدی. رییست که میآد باید تا کمر خم بشی. حتی باید مواظب آبدارچی هم باشی که چیزی بر علیهت لو نده.
۴- شاخصهای سنجش تو، نابود کننده هستند!
شاید مطالعه این نوشته «گامهایی برای مقابله با مدرک گرایی: ۲- تکامل شاخصهای کلیدی به جای چرخه تکامل معکوس » برای درک این بخش بد نباشد.
وقتی شاخص مناسبی در سازمان نباشد، رشد تو کج خواهد بود! فرض کن برای یک درخت یا گیاه صرف داشته باشد که روی زمین بخزد تا نور بیشتری جذب کند به جای این که ارتفاع بگیرد! این میشود که همیشه این گیاه ۳۰ سانت ارتفاع خواهد داشت و کلی مساحت. تو نمیتوانی همزمان عرضی و طولی رشد کنی. این میشود که نابود میشود.
مثلا فرض کن حقوق تو بر اساس سنوات زیاد میشود! نه این که مثلا امروز ۲۰ تا کار بار ارزش کردی! یعنی فروختن عمر، کار اصلی است که باید در سازمان انجام دهی.
فرض کن تو ۱۰ برابر بهتر از دیگران درس بدهی،فرض کن دانشآموزان تو ۱۰ برابر عمیقتر موضوع را بفهمند. کسی اهمیت میدهد؟ این میشود که آرام آرام یاد میگیری زمان گذاشتن برای تدریس اشتباه است و شاید باید به کار غلط تدریس خصوصی (که غیرقانونی است برای معلم همان مدرسه) روی میآوری.
فرض کن تو کلی داری به صورت عمودی رشد میکنی و تا معاونت میرسی، ناگهان از بالا دستور میآید و ریاست عوض میشود. حالا تمامی معاونها و مشاورها تعویض میشوند. یعنی تو به جای این که عمودی رشد کنی،باید عرضی رشد کنی. بگذارید یک عبارتی را از کتاب «استارتاپ شما» نوشته «رید هافمن» برای شما بیاورم (البته خودش این عبارت را از کتاب آتلانتیک نقل میکند):
امروزه کارمندان مسن بازنشسته نمیشوند، بلکه دوباره نیروی کار میشوند و این تنش به سطوح پایین کشیده میشود که کارکنان با سوابق کاری کمتر،به مراتب بالا ارتقا پیدا نکنند. به جای ترفیع با آهنگی ملایم، هر کسی باید روی دیگری قدم بگذارد و میکوشد موقعیت او را تصاحب کند.
ارتقا شغلی که در گذشته سیر عمودی را طی میکرد، امروزه مسیر افقی به خود گرفته و با شبکه افرادی که با آنان تبادل دارید مورد ارزیابی قرار میگیرد.
خلاصه این که در انتها میبینی تو به جای ارتقای خود داری روی تخریب حریف مایه میگذاری. به جای این که جوانترها را تعلیم دهی و کمک کنی در سیستم بهتر رفتار کنند، آنها را آزار میدهی تا دیرتر به رقابت با تو برسند.
۵- تو چیزی برای مذاکره نداری!
فرض کنید شما یک جواهر دارید که میلیاردها میارزد و امروز تا یک سال دیگر گرسنه خواهید ماند. بالاترین قیمت در سمت تقاضا ۱ میلیون است، چه میکنید؟
حالا فرض کنید در حال تولید یک دستگاه لپتاپ هستید که هیچ مشتری ندارد، چه میکنید؟
فرض کنید دارید روی توسعه شرکتی کار میکنید که در آينده هیچ کس مایل به خرید یا پول دادن به آن بابت محصولات نیست،مگر با قیمت ناچیز. چه میکنید؟
حرفم اینه که در سیستم دولتی، مذاکرهای در کار نیست. سر سال، کسی با شما مذاکره نمیکنه! شما نمیتونید مثلا سر سال بگید من میخوام برم دانشگاه X مگر این که ۱ میلیون بگذاری روی حقوقم! شما تا ابد اونجایید و تنها کسی که برای شما تصمیم میگیره دانشگاهه.
شما ده سال در یک سازمان کار میکنید و نمیتونید سر سال برید به رییس بگید من ۱ میلیون حقوق بیشتر میخوام چون رشد کردم، چون گرون شده، چون … آخه خود اون رییس هم یک کارمنده که هیچ اختیاری نداره. از بالا دستور میآد که مثلا در شرایطی که ۱۰۰ درصد تورم داشتیم، ۶ درصد ببرید روی حقوقها.
همه هم خوشحال خواهند شد که خدایا شکرت، ۶ درصد حقوق ما اضافه شد (در صورتی که قدرت خرید ۴۰ درصد کاهش پیدا کرد).
یک دوستی داشتم که روش جالبی داشت، البته برنامهنویس قهاری در دانشگاه بود و رزومه علمی خوبی هم داشت. هیچ شرکتی رو بیشتر از ۱ سال نمیموند، مگر این که 40 درصد حقوقش رو زیاد میکردن. خیلی سریع تونست حقوق خودش رو اصلاح کنه.
حالا سوال اینه که حتی رییس جمهور هم چنین توانی داره؟
ببینید مسئله پول نیست، بلکه بحث پاداش و جزاست. تو اگر ضعیف بودی، نمیتونی مذاکره کنی و اگر قوی باشی سر سال میتونی مذاکره کنی. به همین راحتی.
۶- گول بیمه بازنشستگی را نخورید.
من دو سه تا از اقوام رو میشناسم که الان ۶۰ سالشون شده و دارن بیمه بازنشستگی میگیرن. چقدر؟ ۱ میلیون تومن، البته خیلیها هم تا ۲ میلیون میدن.
من حتی دارم اوضاع آینده رو بدتر میدونم. ما داریم تمام نیروهای تجاری و خوبمون رو مجانی میفرستیم خارج، نیروهای کمریسک دولتی دوست رو نگه داشتیم. تجارتی رخ نمیده، پول آنچنانی نمیآد و یکهو تمامی دهه شصتیها و دهههفتادی آوار میشن روی بیمه. به نظرتون بیمه توان پرداخت پول اونها رو داره؟
شاید داشته باشه ولی پرداختیش در حدی نیست که بشه حتی خرج مهمونی نوهها و بچههات رو بدی. یک جور یارانه است.
خیلی پدران و مادران ما در دورهای کارمند شدند که تعداد کارمندان و حقوقبگیران اینگونه نبود. حتی آنها هم در دریافتی حقوق مناسب برای خود درمانده هستند.
۷-ضعف ذهن
دن گیلبرت آزمایش جالبی انجام داده بود. مضمونش این بود که فرض کنید دو حالت دارید:
- به شما ۱۰۰ دلار در ماه اول، ۹۰ دلار در ماه دوم و ۸۰ دلار در ماه سوم میدهند.
- به شما ۸۰ دلار در ماه اول، ۹۰ دلار در ماه دوم و ۱۰۰ دلار در ماه سوم میدهند.
کار دولتی از نوع ۲ است! یعنی کلی زمان باید بگذارید بدون حقوق، با حقوق کم شروع کنید و شاید بعد از مدتی حقوقتان رو به افزایش باشد.
کار خصوصی یک جورهای از نوع ۱ است. یعنی از همان ماههای اول حقوقی دارید، در آن میان ممکن است حقوق شما کاهش یابد، کارتان متوقف شود یا … اما در کل خیلی بیشتر گرفتهاید.
یعنی شما در روش دوم خیلی مدون افزایش حقوق اندکی دارید. اما با کار در شرکت خصوصی ممکن است کمی پول بیشتر در بیاورید. اتفاقا من در کنفرانسی گفتم:
هیئت علمی معادل ۱۵۰ میلیون پول است! یعنی ۱۵۰ میلیون پول در بانک، درآمد بیشتری از یک هیئت علمی با تمامی مدارک و … دارد.
بله اینجا شما کافیست کمی سرمایهگذاری کنید و پول را به خوبی مدیریت کنید. به شما قول میدهم،به لحاظ مالی، آزادی، اختیار، قدرت خیلی بیشتری دارید.
این نوشته، احتمالا در صورت سوالهای شما در دیدگاه ادامه خواهد یافت.
توصیه میکنم کتاب «چرا دانشآموزان A برای دانشآموزان C کار میکنند و دانشآموزان Bکارمند دولت میشوند» را از رابرت کیوساکی بخوانید. با دقت بخوانید. جاهایی ممکن است با آن مخالف باشید، ولی بخوانید.
سلام میثم عزیز
همون اول خودتو راحت کردی واینکه گفتی این نوشته به معنای خوب دانستن فضای کسب وکار خصوصی نیست.حجت رو بر همه تمام کردی. ومن هم به نوع نوشته ات نقد وارد نمیکنم.وگرنه در غالب فضای خصوصی هم آنطور که شما میگی نیست!یااینکه درفضای دولتی مهارتت افزایش پیدا نمیکنه!شاید اکثرا اینجوری باشه ولی خیلی جاها افزایش مهارت هست منتهی کم،عکسش هم درمورد خصوصی صادق هست.یااینکه گفتی اگه از فضای دولتی یا نظامی بیان بیرون هیچ کاری بلد نیستن ومیمیرن!مگر خصوصی باشن بلدن برن نانوایی کارکنن؟!اونام فقط همون مهارت که دارن رو بلدن!به نظرم میاد تحلیل تر رفته به سمت فقط کامپیوتر!(راستی پزشکان وکلا رو خوب اومدی خوشم اومد.)
خارج ازنوشته:من یه ذره درمورد نوشته هات دچار تناقض شدم!مثلا یه مدت میگفتی تحقیقات شده تو امریکا که بیشترین آرامش رو هییت علمی ریاضی دارن با حقوق کم.بعد اومدی هیت علمی رو نفی کردی که شما رو گروگان میگیرن!یا مث این اخری هییت علمی مث اینه حقوه تو تو بانک گذاشتی!یه جا اومدی از خوب بودن علوم پایه گفتی ،همین چندپست قبل گفتی به کسی توصیه نمیکنی بره علوم پایه مگر بخاد اپلای کنه.یه جا گفتی خودتو رو فقط با خودت مقایسه میکنی.ولی این اواخر خودت رو با پزشکان مقایسه میکنی که کاراونا ناعادلانه است وبیشتر از ساعتی 90تومن میوفتن!آخر سرهم به اینجا رسیدی که باید قانون اجرا بشه.خب این که آرزوی همه ماست ،که قانونم اصلا اجرا نمیشه نه فقط در پزشکی خیلی جاهای دیگه!واینکه حالا میخاد بازار پزشکی کساد بشه یانه!هرکی اون زمان عاشق باشه میمونه هر کی ام نه میره یه کار دیگه.ومطعن باش هر چقد هم الان استدلال کنی بازم بچه ها میرن تجربی!یه جا ازتفکر کشاورزی میگی ،باز یه جا میگی ماچون زمان دانشجویی دیدیم استاد ها هم هییت علمی اند هم شرکت زدن هم زندگی خوب،شماهام خوندی که همچین زندگی داشته باشی !ولی دیدی حقوق هییت علمی شده500دلار و…من یه ذره گیج شدم!
(این موارد فقط برای اینه که خودم بیشتر با مدل فکری شما اشنا بشم ونوع متن فقط حاکی ازنوعی سوال است ونه گستاخی!اونم نسبت به کسی که کلی چیز ازش یادگرفتم ومیگیرم.)
ممنون از نکته بینی و سوال خوبت. جواب کوتاه من:
۱- من کاملا میپذیرم که خیلی از اوقات اشتباه حرف میزنم. جاهایی اصلا مشکل داره حرفهام.
۲- موضوعی که مطرح کردی به هیچ وجه تناقض ندارن. من همیشه گفتم،گاهی جزئیات از کلیات مهمتره!مثلا ممکنه دانشگاه فردا بیاد برای من چیزهایی که از نبودشون رنج میبردم رو تضمین بده! خوب بر میگردم. فقط یک احمقه که روی یک حرف اشتباه میایسته. تمامی مواردی که مثال زدی، در جزئیات تفاوت داشتن. ازت خواهش میکنم تلاش کنی خودت در این دیدگاه جزئیاتی که اون موارد رو متمایز میکنه بیان کنی. من هم کمک خواهم کرد.
۳- نوشتهها و کتابها مثل قانون نیستند که دقیق و خیلی صریح باشند. گاهی میگن
اتفاقا برای یک نوشته در نقشه راه برنامه ریخته بودم به نام «محتوای کتابها را چون گلادیاتورها در میدان جنگ بیندازید! آنجاست که ضعیفها میمیرند یا تیمهای خوب میچینید.» توی اون بخشی از این مشکلات رو پاسخ خواهم داد که به بهانه دیدگاه تو، بهش اولویت میدم.
۴- شما برای یک تصمیم ممکنه صدها پارامتر رو بررسی کنی، مشکلی که وجود داره اینه که کسی پارامترهای پنهان رو نمیبینه! یعنی مثلا ممکنه دهها نفر اطرافیان تو در مدح کار دولتی (از روی عجز و تفکر کارمندی) بیان حرف بزنن و تو دنبال بهانه یا دلیلی برای اون سمت ماجرا باشی! مثل دادگاهی میمونه که وکیل نداری و خودت هم حق نداری حرف بزنی! تو ممکنه بخوای بین دو تا شغل انتخاب کنی. شاید اصلا خواهرت اونجا باشه و بخوای بری سر کار پیش خواهرت! من باید این موارد رو هم بگم؟ نه. من فقط پارامترهایی که باید در نظر بگیرید رو با کمی حاشیه میگم.
۵- مسئله بعدی اینه که نباید روی استثنا مانور داد. باید ببینی به طور متوسط کسی که در کار خصوصی بوده فعالتر بوده یا کسی که در کار دولتی بوده بهتره! مثلا نمیتونی بگی من برم روحانی بشم تا رییس جمهور بشم. چون 4 تا از 5 تا رییس جمهور آخرمون روحانی بودن! میای میانگین رو میگیری. اگر آدم خاصی هستی که بحثش جداست. اتفاقا چند ماه پیش یک نفری بهمون پیشنهاد شد که توی یکی از بخشهای مهم بانک مرکزی مسئول شبکه بود. من درجا ردش کردم! گفتم کسی که توی دولتی کار کرده باشه رو استخدام نمیکنم! با این که باهاش دوستم، به دانشش اعتماد دارم، اما اون آدم توی اون سیستم لوس و تنبل بار اومده. من انرژیش رو ندارم، ریسکش رو هم نمیپذیرم که بخوام یک آدم لوس و تنبل رو زرنگ و جنگجو کنم! اونقدر اوضاع بده که خود من هم همیشه میترسیدم روحیه دولتی پیدا کنم. متن پایین رو بخون خودت تحلیل کن اوضاع رو.
این شعر سعدی هم به نحو ظریفی به دیدگاه تو مربوط میشه. اما در مورد دیدگاهت نوشتهها دارم.
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند کـه ای روشـن گـهر پـیر خـردمند
ز مصـرش بـوی پـیراهن شـنیدی چــرا در چــاه کـنـعـانـش نـدیـدی
بـگفت احـوال ما بـرق جـهانست دمـی پـیدا و دیگـر دم نـهانـسـت
گـهی بـر طـارم اعـلـی نـشـینـم گهی در پـشـت پـای خـود نبـینم
اگـر درویش بـر حـالـی بـمـانـدی سر دست از دو عالم برفشاندی
سلام آقای مدنی عذر میخوام با خوندن پاسختون یک سوالی در ذهنم به وجود اومد؛ اینکه زرنگ و جنگجو بودن کلا یه صفت مثبته یا برای شرایط ما اینطوره؟ اون جمعیت محدودی که در کشورهای پیشرفته و آرام اروپایی زندگی می کنند هم مفهوم زرنگ و جنگجو بودن رو دارند یا نیاز بهش از یه مرحله ای از رشد جامعه انسانی از بین میره؟ ایده آلم اینه که جایی که نظم و قانون برپا بشه دیگه نیاز به پوست کلفتی از بین میره؛ فکر کنم چون ذاتا خیلی حساسم این ایده رو دارم که در جایی یا زمانی دنیای لطیف تری رو تجربه خواهم کرد.
اون معنی زرنگ بودن یا جنگجو بودن (درمعنای خوبش) برای پیشبرد کار لازمه.
اتفاقا اون ملتهایی که نیازشون به جنگجو بودنشون از بین رفت، مثل جوامع سرخپوستی (به خاطر دریافت پول و اقامتهای رایگان) گه بعد از چندین سال اغلبشون دچار اعتیاد شدید به مواد مخدر یا بیکاری و جرم و جنایت شدن.
حالا ممکنه شما رقابت کردن رو دوست نداشته باشید (پدیده رایج در خانمها) اشکالی نداره. اما باید روحیه جنگجویی (به معنی پرتلاش و هدفدار زندگیکردن) رو داشته باشید.
همون ملتهایی که فکر میکنید اوضاعشون خوبه، با مبارزه به اینجا رسیدن. الان دارن لذتش رو میبرن. البته شما میتونی مثل یک انگل، یا مهمون سرزده خودت رو بندازی توی سفره اونها و اونها هم ممکنه به خاطر شرم و حیاشون، چیزی بهت نگن، ولی کار درستی نیست و آخرش به مشکل بر میخوری. البته این که بخوای برای نون بجنگی، یا برای پیشرفت دنیا، دو نوع جنگجویی هستش که لزوما یکی بر اون یکی ارجحیت زمانی نداره.
میثم عزیز
اول اینکه ممنون ازوقتی که برای پاسخ به این دیدگاه کلی من گذاشتی.راستش اولش فکر کردم اینارو بگم شاید منوفحش بدی!ولی من با این پیش فرض این مطالب رو گفتم که مخاطب این وبلاگ مطالب قبلی رو خونده،ومنتهی شاید فقط یه کلیاتی درذهنش هست و مثل من چنین ایرادی براش پیش بیاد(که اگر دقیق تر میخوند قبلی ها رو شاید بوجود نمیومد).دوم اینکه خواستم با این سوال اتصال بین اون موارد قبلی رو با جدیدها دقیق تر بدونم که شبهه ای برای خودم نباشه.
من بصورت کلی اون مطالب رو به هم بسط دادم!بله اگه دقیق بشیم تناقضی نداره!درباب تفکر کارگری وکشاورزی که دربخش هفتم دیدگاه ها گفتی.تفکر کارگری تفکر روز مزد هست اما تفکر کشاورزی تفکر صبرکردن وماهها یا حتی چندین سال (مثل پسته کارها،زعفرون کارها) هزینه وزمان صرف کردن وبعد برداشت کردن آنهم شاید!ونه قطعا!(که درمورد زعفران کاملا مشهود هست.)واون مورد که من هم گفتم به نظر درراستای همین تفکر هست!ونه در مقابل!که باعث میشه بفهمیم چندسال بعد ممکنه اصلا این شرایط نباشه.درمورد هیئت علمی هم به نظر اشتباهی که صورت گرفته اینه که شما اون شغل رو نفی کردی!بلکه جو حاکم براون فضا و شرایط امروزی دانشگاه های ما مورد نقد قراردادی واگر شرایط فراهم باشه به نظر باز هم حاضر باشی برگردی. من دچار این اشتباه شدم که تو درهر حال باید تو اون شغل بمونی چون گفتی آرامش داره!وگام کردم که از موضع قبلی عدول کردی درحالی که به نظر دراستای اون مدل فکری ات هست.ولی درمورد مقایسه باپزشکان به نظرم انجام دادی!شایدم منظورت این بوده که بگی که پزشک ها باوجود اینکه درآمد بالایی دارن،این صرفا بخاطر تخصص شون نیست!بلکه به عواملی مثل کم کاری،وعدم توجه دقیق به جزییات گذشته بیمار مورد نظر هست که باعث میشه اینها انقد پذیرش بالای بیمار داشته باشن وبالطبع درامد بیشتر.یعنی اینکه منظورت دقیق شدن تو کار پزشکان هست وعملاشاید مقایسه ای صورت نگرفته.
ودرپایان ،اون شعری هم که گفتی قشنگ بود.
بهر حال بازم ممنون.
سلام مطلبی که می خوام بگم ربطی به این متن نداره؛ اگه می شه در مورد بحران آب هم بنویسید. ممنون
سلام حتما. اما اگر کسی از من بخواد اولین رویکرد ذهنیم رو در این زمینه بگم، میگم نوشته زیر رو بخونه. مفصل خواهم نوشت.
سخنی با استفن هاوکینگ. داستان مدفوع (پِهِن) اسبهای گاری را شنیدهای؟
توی توییتر من از آقای مصطفی نقی پور یه نقل قول دیدم که برام خیلی جالب بود ایشون هم از قول یه نفر دیگه می گفتن الان بهش دسترسی ندارم که منبع رو بزارم ولی خلاصه مطلب این بود:
– یه زمانی شما یه پولی دارین که می خواین برا خودتون یه هدیه بخرین هم قمیت براتون مهمه و هم کیفیت.
– یه زمانی پول یه نفر دیگه اس و میخواین برا خودتون هدیه بگیرین قیمت دیگه براتون مهم نیست فقط کیفیت.
– تو حالت دیگه پول مال شماست و میخواین واسه یه نفر دیگه هدیه بخرین دراین حالت قیمت بیشتراز کیفیت براتون مهمه
تو یه حالتی پول مال شما نیست و میخواید واسه یه نفر دیگه چیزی بخرید در این حالت نه کیفیت براتون مهمه و نه قیمت و کار دولتی مثال بارز این حالت می باشد.
سلام به میثم عزیز و سایر دوستان
ترجمه ای نادقیق و شاید نادرست:
دولت ها نمی خواهند با دادن اگاهی و دانش مناسب توانایی تفکر انتقادی را به افراد بدهند ، این چیزی است که مورد علاقه آنها نیست.آنها دنبال کارمندان فرمانبردار و بله قربان گو هستند. کارمندانی که سطح هوشی آنها نهایتا مناسب برای انجام یک کار ماشینی تکراری یا کاغذ بازی های اداری باشد و به اندازه کافی حرف شنو باشند و منفعلانه همه چیز را بپذیرند.
سلام مجدد
من در حال حاضر در یک شرکت خصوصی کار میکنم ولی به دلیل انجام پروژه هم برای شرکت های دولتی و هم خصوصی با فضای آنها آشنایی کافی دارم به نظرم کسی که روحیه چالشی نداره و صرفا دنبال اینه وقتش رو بگذرونه و یه زندگی اروم داشته باشه و یه درآمدی داشته باشه کار دولتی مناسبترین شغله .از طرفی تو سیستم دولتی معمولا شایسته سالاری وجود نداره شما گاهی تو سیستم دولتی میبینی یه مدیر بی ربط مثلا مدیر حراست تو حوزه کاری کاملا غیر مرتبط قدرتش از همه بیشتره ولی تو شرکت خصوصی اینطوری نیست .اما مهمترین نکته به نظر من روحیات شخصه به عنوان مثال یکی از همکارای خود من تو کار پر چالشی مثل کار ما به شدت اذیت می شد و حتی زندگی خانوادگیش هم تحت شعاع این قضیه قرار گرفته بود ایشون در حال حاضر در یک شرکت دولتی کار میکند و زندگی بهتری راتجربه میکند منظورم اینه شما باید روحیه خودت رو ببینی این خیلی مهمه بعضیا واقعا فیت کار دولتی هستند اینا تو شرکت خصوصی یک ماه هم دوام نمی اورند و بالعکس.
اما نکته اخر اینکه در کل میزان درامد و هزینه ها چه در دولتی و چه در خصوصی متناسب نیست .
از اینکه کتاب رابرت کیوساکی رو پیشنهاد کردین خیلی تعجب کردم. چون تا جایی که خاطرم میاد کتاب بابای پولدار، بابای بی پولش رو قبول نداشتین و گفتین آدمی هستش که بدون توجه به گذشته خودش و اینکه چطور به جایگاه فعلیش رسیده، کارمندی رو مورد انتقاد قرار داده. آیا تحلیل هاش رو تو کتاب حاضر واقع بینانه میدونین؟
این کتابش هم مثل همونه تا حدودی، کامل قبولش ندارم، چون جاهایی از انصاف خارج میشه، ولی برای درک یک سری موضوعات عالیه.
سلام میثم جان.
فصل کار کتاب اقتصاد ایران به کدام سو میرود ازدکتر نیلی بحث مرتبطی به این موضوع است.
درآمد کارمندای دولتی و خصوصی در ایران رو باهم مقایسه کرده، ساین بازار این بوده که کار دولتی بهتره، متوسط حقوق کار دولتی در شهرستان از کار خصوصی در تهران بیشتر بوده، البته من امیدوارم که این وضعیت اقتصادی پارادایم رو عوض کنه.
.
فکر میکنم فصل تحصیلات اون کتاب هم برای شما جذاب باشه.
ارادت
سلام
ممنون از پاسخت.
نکته ۱: اولا کتاب مال ۹۴ هست و تحقیقاتش مال قبلترش بود.
نکته ۲: یک فرق کوچیک در کار خصوصی هست که در بیرون نیست. مثلا من کلی آدم میبینم حقوقشون داره ۵ رد میشه، ولی در واقع حقوقشون ۱۲ یا ۳۰ هست! به خاطر بحثهای بیمه و مالیات، شرکتها این مبالع رو در مباحثی به عنوان پاداش و .. میگنجونن. دولت اما این کار رو نمیکنه. همون زمانی که حقوق نجومی مطرح شده بود، خیلی از دوستان من از اون نجومیها در خصوصی بیشتر میگرفتن! خیلی هم طبیعی و ریلکس!
نکته ۳: در حالت عام حرف درسته که یک آدم کارگر خصوصی از یک آدم کارمند پایه دولت خیلی کمتر میگیره، این جمعیتها خیلی زیادن و میانگین رو کاملا جابجا میکنن. اما برای کسی که فکر میکنه ارزشی داره و قابلیت رشد رو داره، حقوق خیلی بیشتری نسبت به دولتی در انتظاره.
نکته ۴: بحث هزینه فرصت هیچ وقت مطرح نمیشه توی این موارد که چون طولانیه ترجیح میدم حرف نزنم در موردش…