پ.ن: این بخش ادامه نوشته وحشی هستید یا اهلی؟ (۱) است و احتمالا تا دو قسمت دیگر هم ادامه دارد.
یکی از راههای شناخت هر موضوعی، طبقهبندی آن به بخشهای مختلف است. این گونه بهتر میتوان یک موضوع را شناخت؟
اهلی یا وحشی را میتوان برای حیوانات به کار برد. این موضوع در شرع به شدت بحث شده است. مخصوصا برای بررسی حرام گوشت بودن یا حلال گوشت بودن. اما این موضوع کارکردهای دیگری هم دارد. میتوان از این موضوع بسیار یاد گرفت. حیف است که فقط از دید خوردن به آن نگاه کرد.
اهلی شده Domesticated ابتدا به معنای «متعلق به خانه» برداشت میشد. یعنی آن حیوانی را که میتوانی در خانه نگه داری را اهلی میگفتند (به نوعی اهل خانه) و سایر موجودات را وحشی مینامیدند. اما این موضوع کمی دچار انحراف شد. یعنی وقتی شما به زنبور، ماهی، اسب و … میرسی کمی مفهوم در خانه ماندن تغییر کرد، و خود را به رامسازی داد. یعنی این که میتوان به وی دستور داد یا خیر؟
این موضوع را اگر در کنار این قرار دهیم که انسان میخواست هر حیوانی را زیر حلقه نفوذ خود در بیاورد، میفهمیم که آرام آرام مفهوم حیوان غیر اهلی (یعنی حیوانی که نمیتوانی در خانه نگه داری) به حیوان وحشی داد.
اگر حیوانی نمیتوانست (به لحاظ توان فیزیکی یا ذهنی) به انسان آسیب بزند، آنقدر مورد آزار و آزمایش قرار میگرفت تا بالاخره رام میشد! به این لیست نگاه کنید. ببینید چگونه تک تک حیوانات را به سمت رامکردن و اهلی کردن پیش بردهایم. (
این صفحه و
این لیست را ببینید)
این شد که اگر حیوانی جلوی رفتارهای وحشیانه ما میایستاد به او وحشی میگفتیم! این شد که اگر ما از حیوانی خوشمان نمیآمد، او را وحشی مینامیدیم. این وحشی بودن به چه معناست؟ یعنی این که شما اجازه کشتن وی را دارید. پشه، مورچه، خرس، فیل، تمساح و … اگر هم اهلی میشدند که آنها را در خانه و مزرعه پرورش میدادیم و بعد میکشتیم. دیگر نیازی به جستجو و سختی نداشت.
آرام آرام، با توجه به این که حیوانات نقشی در دیکشنریها، مطالعات و تعاریف ما نداشتند، کلمه وحشیگری به رفتاری اطلاق شد، که قابلیت کنترل توسط انسان را نداشت.
living in a state of nature and not ordinarily tame or domesticated
یعنی زندگی به حالت طبیعی و نه به صورت رام و اهلی شده
تبدیل شد به
not subject to restraint or regulation
passionately eager or enthusiastic
بدون مقررات و کنترل شده
حریصانه
البته ما میتوانیم خودمان را در دام باطل تعاریف بیندازیم و حالا بپرسیم مقررات چیست؟ اصلا کی مقررات را تعیین میکند؟ اصلا چه خطی میان حریصانه و غیرحریصانه وارد میتوان کشید؟
من وارد این بازی نمیشوم (هرچند بازی زیبایی است، اما وقت و انرژی کافی نیست). فقط به یک خاطره بسنده میکنم.
چند سال پیش یک بعد از ظهر جمعه بود که صحبتهای آقای حسن رحیمپور ازغدی در تلویزیون صحبت میکرد. من تنها خاطرهای و دانشی که از ایشان کسب کردم این بود که در بیان یک مطلب کمی معذب بودند، برای همین به حضار گفت: «ببینید هم من میدانم منظورم از این موضوع چیست و هم شما. بنابراین زیاد وارد توضیح نمیشوم!»
خلاصه این که دیگر امیدوارم بدانید منظور من از وحشیگری چیست. زمانی است که شما خارج از کنترل خود رفتار میکنید.
با فرض این که شما از حداقل عقل و خردی بهره بردهباشید و کمی بتوانید مجرد فکر کنید، ادامه میدهم. زمانی که فقط با کمی فکر کردن، استراحت یا آرام کردن ذهن، میفهمید کارتان درآن لحظه اشتباه بوده است. این زمان اندک به شما دانشی نمیدهد، بلکه به شما آمادگی تصمیم و تفکر بهتر میدهد. چه بسا در آن شرایط نبودید (با سطح دانش یکسان) چنان تصمیمی نمیگرفتید.
فرض کنید، صبحانه نخوردهاید، کم خوابیدهاید، کسی به شما نارو زده، باید با سرعت تمام به کاری برسید و زمان کم دارید، حالا به خاطر این که فلان ماشین جلوی شما پیچید، شما قفل فرمان را برمیدارید و به او حمله میکنید. انجام ندادن این حرکت نیازی به دانش نداشت، بلکه نیاز به آرامش داشت.
این شرایطی آرامی که مطرح شد، میتواند در یک لحظه باشد یا در طول یک دوره باشد! گاهی آنقدر در این شرایط میمانیم که فراموش میکنیم این شرایط میگذرد. گاهی آنقدر این شرایط را با عمق وجود جذب میکنیم که با از بین رفتن فیزیکی آن، هنوز هم به طور ذهنی در آن درگیریم.
معمولا رفتار وحشیانه با حرص، طمع، بخل و شهوت همراه است. گاهی به خاطر مسائل شهوانی چنان فجایعی رخ میدهد که اگر خود آن شخص را نیم ساعت قبل در مقابل خودش قرار میدادی هرگز باور نمیکرد که چنین آدمی میتواند وجود داشته باشد.
اما ذهن توجیهگر ما، خودمان و دیگران را توجیه میکند. کافیست کمی اطرافیانت، همسرت، فرزندت، کارمندانت، پیروانت در شبکههای مجازی روی شعله کوچک وحشیگری تو بنزین بریزند، تا چنان شعلهای بلند شود که میلیونها نفر را به کشتن دهد.
بعدها کلی آدم دیگر، در شرایط همین شعلهها وحشی میشوند و آرام آرام این وحشیگری دامن میگیرد. باور کنید یک داستان آخرالزمانی برای شما تعریف نمیکنم. همین الان میتوانم صدها و هزاران داستان برای شما بگویم، فقط به صفحه یک سلبریتی مراجعه کنید.فقط کمی اخبار را دنبال کنید، کمی تاریخ بخوانید.
اصلا نه، بگذارید کمی عمیقتر شویم، از جمله آثار وحشیگری، تهیه منابع و مایحتاج بیش از مقدار نیاز است (به حدی که ممکن است به اصل موضوع صدمه بزند). یعنی مثل این میماند که شما میخواهید برای سفر به پاریس پول جمع کنید، وقتی درگیر پول جمع کردن و کار میشوید، فراموش میکنید که اصلا برای چی پول جمع میکردید، سالها میگذرد و میگذرد تا در روزی که یادتان رفته برای چه این همه کار کردهاید، پاریس رفتن هم برایتان جذابیتش را از دست خواهد داد. بعد خود را توجیه میکنید که اصلا هم نیازی نبود (پانوشت ۱).
من میگویم، وحشیگری، واگیردار است! واگیرداری آن از نوع آتش جنگل است، کافیست به درختان، به اندازه کافی گرمای شعله دیگر درختان برسد، آن درخت هم سوختنی است.
سالها برای من سوال بود که چرا ما ایرانیان نرمافزارهای بزرگ، کتابهای بزرگ، اثرهای بزرگ و … نمیآفرینیم؟ چرا اروپای شرقی و آمریکا مهد ریاضیات و نرمافزارهای بزرگند؟ چرا انگلیس مهد نویسندههای بزرگ است؟ چرا ما وحشی شدهایم و توسط سایر کشورها رام میشویم؟ (به رفتار همین وحشیها در کشورهای دیگر نگاه کنید).
بگذارید همه شما را راحت کنم، من وحشیام! خودم هم از این وحشیگری ناراضیام. آثار چنین وحشیگری را در آینده خود میبینیم. در تلاش برای درمانم، از طریق شناخت.
ادامه دارد….
پانوشت ۱: توصیه میکنم حتما انیمیشن (2009) UP را ببینید. همچنین توصیه میکنم کمی از زندگی ناصر جبلی را هم بخوانید! ربطش را به حرفهایم خواهید فهمید.
میثم عزیز
یه چیزی رو چند وقت هست،که میخام ازت بپرسم به این دلیل که تو نگاهت متفاوت هست.منتهی به موضوعت بی ربط هست ولی سعی میکنم اخرشو ربط میدم .مثلا هر چی درمورد قدرت نامحدود ذهن یا مدیرت زمان میدونستم تو جور دیگه میگی والبته دقیق تر وبا جزییات ببیشتروتقریبا مخالف میگی. .برا همون من تو رو شیخ طوسی میدونم درفقه:)شیخ کسی بوده که هرچی فقها میگفتن اون دقیقا مخالف بقیه نظر میداده!وجالبی کار اینجاس که محکم هم نظر میداده وبه این راحتی نمیتونستن نظرشو رد کنن!حالا سوالم در مورد توسعه فردی هست.اینکه تقریبا بچه ها تمام تمرکزشون روی توسعه فردی هست واین رو شرط موفقیت میدونن!من راستش خیلی موافق نیستم.برااثبات مجبورم یه مقدمه از فلسفه بگم:در فلسفه در باب علت مرکب میگن که سه جزءداره:مقتضی،شرط،عدم مانع.برای اینکه معلولی بوجود بیاد باید مقتضی باشه شرایط فراهم بشه ومانع مفقود باشه .مثلا برای تولید گندم ،مقتضی بذر هست شرایط آب،خاک وکود هست وموانع مثلا تگرگ ونبود سن و…اگه باشه محصولی بنام گندم تولید میشه.حالا با این مقدمه آیا تنها شرط موفقیت توسعه فردی هست؟ چون من دیدم دوستان میگن اگه این کارها رو انجام بدی موفق میشی!یعنی اگر رو خودت کار نکنی موفق نمیشی!یعنی توسعه فردی رو مقتضی میدونن در حالی که من معتقدم اون جزءشرایط هست وشاید یکی از مهمترین عوامل .جالبی کار اینجاس معمولا این رو بسط میدن به کسب وکار!به نظر من رشد یه شرکت فقط به توسعه فردی افراد اون شرکت نیست!ومواردی مث دولت هم خیلی موثره.بچه ها طوری از توسعه فردی میگن که امگار تو یه جامعه دولت هیکاره هست!کافی هست همین دوستان خودشون شرکت بزنن به نظر من به ورشکستگی کشیده میشه !به نظر من مجموع یکسری شرایط هست که منجر به نتیجه مطلوب میشه ونه صرفا یه عامل.حالا کسی که روی توسعه فردی کار کرده وشرکتی زده جنسی رو تولید.اگر شرایط اقتصادی طوری بشه که مثلا دولت جنسشو نخره این منجر به این نمیشه که این آدم وحشی بشه ؟چون ما میگیم که شرط موفقیت توسعه فردی هستش،حالا اگه این ورشکست شد چی سرش میاد ؟چی فک میکنه؟
سلام
پاسخت یکم مفصل و شکل داره، دوشنبه توی یک نوشته جداگانه می نویسم.
جعفر عزیز، خدا رو شکر تونستم به قولم عمل کنم، از این جا پاسخت رو ببین
«الگوی رشد و موفقیت (ظاهری) بر اساس توسعه مهارت»
سلام
سوال بجایی پرسیدن این دوستمون، این دغدغه ذهنی منم هستش؟