۱- یک بار در عمرتان ظرف بشورید.
شاید یک تبلیغ ایرانی مایع ظرفشویی شبیه عکس بالای صفحه را در تلویزیون دیده باشید (البته من اصلش رو نگذاشتم). طرف فقط اَبر رو به مایع ظرفشویی (مورد تبلیغ) آغشته میکنه، بعد وقتی روی سطح سوخته کف ماهیتابه میکشه، مثل بولدوزر، تمامی کثیفیها از بین میرن (مثل شکل بالای صفحه).
بعضی مواقع با خودم فکر میکردم، یعنی طراح این تبلیغ، یک بار توی عمرش ظرف شسته؟ یا به خاطر تبلیغات یک دروغ خطرناک را به عمد به خورد مردم میده؟
اگر هنوز ظرف نشستید بدانید که ما حداقل تا حالا چنین چیزی نداشتیم. شما باید کمی آب بریزید توی ظرفی که کفش سوخته، خیس بخوره، بعد چندین بار با مایع و سیم ظرفشویی (یا ابر برای ظرفهای نچسب) کف اون رو بسابید، اونقدر نباید فشار بدید که دستتون خسته بشه، چون فایده نداره. فقط باید چندین بار (به تعداد کافی) کف ظرف رو سیم بکشید. تموم که شد باید آبش بکشید.
دیدیم که سه مرحله داشتیم،
۱- خیساندن،
۲- چندین بار آرام ابر کشیدن کف ظرف،
۳- آب کشی.
البته خوب معلومه که خیلی از ظرفها رو باید مثل پاک کردن ظرف میوه شُست. کافیه فقط آب بگیرید. بعضی رو کم و بعضی رو زیاد. باید بعضیها هم نیاز به خیساندن ندارند. شمایید که با تجربه میفهمید کدام بهتر است. اما مهمترین چیزی که باید بدانید این است که همه ظرفها مثل هم شسته نمیشوند، حتی در تعداد مراحل هم فرق دارند.
اگر کتابهایی که خاطرات بازاریابهای حرفهای را خوانده باشید یا فیلمهای مربوط را دیده باشید، متوجه میشوید که با بیوجدانی تمام، بسیاری از عادات ما را هدف قرار میدهند، آنها را تخریب میکنند تا شاید محصول خود را بیشتر بفروشند.
۲- کتاب را هم همینطور بخوانید.
خیلیها برای ما تبلیغ میکنند که کتاب را باید مثل آن تبلیغ کذایی مایع ظرفشویی مطالعه کنیم. حالا به دلایل مختلفی این را میگویند. یا میخواهند بگویند ما خیلی خفن هستیم! خیلی باهوشیم! خیلی کتابخوانیم.
اما اگر کسی چند کتاب به عمرش خوانده باشد، میداند که فقط کتابهای داستانهای سطحی این طور خوانده میشوند. حتی کتابداستانهای اصیل و خوب را هم باید خیساند. خیلی از کتابها را باید دهها بار ابر کشید.
حالا فکر کنم بتوانم راحتتر بگویم که کافیست بدانید کتابها را مثل هم نمیخوانند.
۱- بعضی را فقط آب میکشند. یک دور با سرعت تمام، حتی جزئیات و پاراگرافها را هم جا بیندازید چیزی نمیشود! مثل سریالهای تلویزیونی که اگر ۱۰ قسمت را هم نبینید چیزی نمیشود. فقط کافیست مرور سریع روی آن داشته باشید.
۲- بعضی را باید کمی خیساند. یعنی یک بار مرور خیلی خیلی سریع. بعد از چند روز که به اندازه کافی در مورد آن مفهوم آمادگی ذهنی پیدا کردید، میتوانید آن را بخوانید.
۳- بعضی از کتابها را باید خیساند، بارها ابر کشید و بعد آب کشید. یعنی پیشزمینه را ایجاد میکنید، ذهن را آماده میکنید، بارها و بارها میخوانید. سپس در انتها یک بار مرور سریع روی کل نتایج میکنید.
۴- بعضی از کتابها را باید مرتب خواند. مثل ظرفهایی که مرتب استفاده میشوند و شما مجبورید چندین بار در روز بشوریدشان. با توجه به رشته تحصیلی، یا مسائل روزمره و احتیاجاتتان باید کتابهایی را بارها و بارها بخوانید.
۵- بعضی کتابها را هم باید با سیم و محکم کشید، اما این طور نیست که با همان یک بار همه چیز حل شود. در هر بار باید تعمق و فشار زیادی را تحمل کرد.
شرح اجزا به صورت زیر است.
- در مرور بسیار سریع، شما سعی میکنید یک جمله از هر صفحه را بخوانید، عکسها را ببینید، تیترهای ۱ و ۲ و ۳ را مرور میکنید. پاورقیها را میبینید. پشت کتاب را بخوانید. البته این موارد در صورتی است که آن موضوع داستان نباشد! کتاب را مانند فیلمی که آن را تندتند جلو میزنید خراب نکنید. اما برای کتابهای سنگین این امر ضروری است. البته این مرور بسیار سریع میتواند در مورد هر فصل هم رخ دهد. یعنی هر بار فقط یک بخش را مرور سریع کنید.
- خواندن با توجه به عمق و زمانی که صرف میکنید ممکن است چندین بار رخ دهد. ممکن است اصلا ناچار باشید برای فهم یک مطلب جستجویی کنید، کتاب دیگری بخوانید و از این دست… ممکن است برای آن حاشیهنویسی کنید، یادداشتبرداری کنید یا خلاصهبرداری کنید (سه کار کاملا متفاوت) یا هیچ کدام را انجام ندهید، چون کاملا بستگی به کتاب دارد.
- آب کشیدن معادل مرور بسیار سریع بر یادداشتها و نوشتههای خودتان است. اگر هم این کار را نکردهاید، حاشیهنویسیهایتان. اگر این را هم نکردید (که کاملا طبیعی است) باید همان مرور بسیار سریعی که در بخش اول گفتم را انجام دهید. خیلی سریع کل کتاب را مرور کنید، اگر نکتهای را دیدید که نخواندهاید به آن توجه کنید و اگر لازم بود دوباره بخوانید.
میبینید که حتی یک تجربه ساده را هم میتوان به کتابخوانی ربط داد.
پس نتیجه این که در کمک به مادرتان، همسرتان و … حداقل یک بار ظرف بشویید. حداقل به شما در کتابخوانی کمک میکند.
۳- چطور تشخیص دهیم؟
اولین گام، تجربه است. آرام آرام مثل یک دانشآموز یاد میگیرید که هر کتابی را در کدام دسته بگنجانید. میفهمید که اغلب اخبار، داستانهای سطحی و … از نوع ۱ هستند.
میتوانید از دیگران کمک بگیرید. بپرسید. شاید تجربه آنها به کارتان بیاید. اگر مربی داشته باشید که میتواند در این بخش کمک شما باشد. اما توجه کنید دیگران مشاور شما هستند نه رییس شما! شمایید که با توجه به روحیه، شرایط ذهنی و … باید تعیین کنید که یک کتاب خاص را در کدام بخش بگنجانید.
از سایتهای مختلف، نقدها و تعاریف هم میتوانید کمک بگیرید. وقتی بخشهایی هست که ندیدهاید، از طرفی آنها مهم بودهاند، معلوم میشود که احتمالا بد خواندهاید.
امتحان کنید، از پایین به بالا. یعنی یک بار مرور سریع کنید. ببینید چقدر برداشت کردهاید؟ کمی بخیسانید، مرتب بیشتر زمان بگذارید. بالاخره به حد آستانه مورد نظر خواهید رسید.
حتی میتوانید یک کتاب را (که خیلی نگران لو رفتن داستانش نیستید و حتی برای این موارد میتوانید فصل به فصل رفتار کنید) بارها و بارها مرور سریع کرد.
البته لازم به ذکره که کل فصل «چگونه کتاب بخوانیم؟» به توضیح بیشتر موارد بالا مربوطه.
الان داشتم یک کتاب می خوندم. حوصله ام سر رفت. پشت سیستم نشستم و بعد از کمی گذر از سایت های مختلف، بدون بدون هیچ تصمیم قبلی شروع به خواندن این مطلب کردم. بعد از اینکه مطلب تموم شد سیستم را بسته و دوباره شروع به خواندن کتاب کردم ولی این بار باحوصله خوندم.