دیروز پیامی به دستم رسید که آقای محمدرضا رضائی از اعضای خوب حراست دانشگاه صنعتی شریف فوت شدهاند. چنان بهتم زد و به فکر فرو رفتم که داشتم ناراحتیش رو با ناراحتی از فوت اقوام مقایسه میکردم. این موضوع در کنار فوت مادر یکی از نزدیکترین دوستانم اساسی جمعه من رو حزن آمیز کرد. موضوع اینه که من طی ۱۱ سالی که شریف بودم، حداقل هفتهای یکی دو بار ایشون رو میدیدم و تقریبا یادم نمیآد که بدون خنده و خوشوبش از پیشش گذشته باشم.
فقط باید میاومدم دانشگاه شهید بهشتی تا بفهمم چقدر فرق داره (من حقیقت رو مینویسم و کاری به مشکلات کاری که ممکنه برام پیش بیاد ندارم)، چقدر فرق داره که ۵ ماه از هیئت علمی شدنت گذشته باشه تا حاضر بشن راهت بدن و این میون، بارها بهت توهین کنن. در این حد که گاهی برای دانشجوها فیلم آموزشی مرتبط با کلاس میگذاشتم و میگفتم ببینید تا من کمی روحیه خودم رو به دست بیارم. با این که ۳ سال مدیریت مجله داری توی اون دانشگاه و ۵ سال درس دادی، اما باید ماهها بگذره تا حاضر بشه بهت یه گذرنامه از گیت حراست بدن. اعتراف میکنم که اون اوایل داشتم انصراف میدادم، اما دیگه تحمل کردم. بگذریم.
بعضی از مشاغل که جنبه امنیتی به خودشون میگیرن، روحیه صاحبان اون شغل رو هم عوض میکنن. مثلا حراستی که به نوعی ویترین دانشگاه هست، باید امنیت دانشگاه رو حفظ کنه اما میتونه با رفتار بدش تو رو آزار بده. حالا بماند که یک Trade-Off بین ساده گرفتن و سخت گرفتن وجود دارد (همیشه توی کلاسهای دادهکاوی به عنوان مثال خطای FN و FP مطرحش میکنم). به نظر من سخت گرفتن معادل بدخلقی نیست. لزومی نداره برای این که استاندارد اعمال شده رو رعایت کنی، دیگران رو آزار بدی، حتی اونی که ممکنه اشتباهی هم کرده باشه.
ایشون بهم ثابت میکرد که میتونی در یک شغل سخت باشی و یاد بگیری که میتونی با اخلاق خوب و روی خوش، کار سخت خودت رو انجام بدی. کافیه تلاش کنی یاد بگیری، حتی اگر ماهیت کارت هم تطابق زیادی با روی خوش نداشته باشه. میشه حتی به عنوان یک استاد، اخلاق خوب داشت (غیر از زمانهایی که دانشجوها به شدت توهین میکنن) و از سوءاستفاده دانشجویان جلوگیری کرد. فقط باید تلاش کرد تا یاد گرفت. البته من خودم رو در ابتدای کار میبینم و فکر میکنم سالها طول میکشه تا به اندازه کافی یاد بگیرم.
ان شاءالله خداوند ایشان را بیامرزد.
نکته مهمی را اشاره کردید. در مشاغلی که به خاطر فضا ومحیط اونها ضروریه که یک واحد جداگانه برای حفاظت یا حراست از اونجا تعیین بشه و رئیسی داشته باشه که تقریبا میشه گفت بعد از رئیس کل و یا مدیر کل آن مجموعه نفر دوم آنجا محسوب میشه،(به لحاظ اهمیت و مرتبه کاری) خیلی سخته که اون واحد و افرادی که در اون هستند خودشان را تافته جدابافته ندونند، و در عین انجام وظایف تعامل خیلی خوبی با دیگر کارمندان و کارکنان داشته باشند؛ بنده در دو فضای کاری نسبتا متفاوت(یکی مذهبی و دیگری آکادمیک) که هردو اینها هم نیروی های حراست داشتند، ولی دراولی متاسفانه با اینکه در فضای مذهبی هم بود، برخورد نیروها با دیگر کارکنان و حتی مردم عادی در برخی موارد خوب نبود؛ و حالتی رو ایجاد میکرد که احساس میکردی از موضع بالا با آدم برخورد میکنند. بنده چند باری هم بهشون بابت این موضوع باهاشون صحبت کردم ولی فکر نمیکنم به نتیجه رسیده باشه.