ثروتمند شدن سریع - الگوبرداری از ثروتمندان - کارآفرینی

محمود حوایجی: میلیونر خودساخته‌ای که الگوی بسیاری از ماست.

محمود حوایجی، را شاید خیلی از شماها نشناسید. او  الان ثروتش بیش از ۱۰۰۰ میلیارد تومان است. در خاطراتش چنین می‌نویسد:

من در یک خانه ۷۵ متری زندگی می کردم، بیشتر روزها تا ساعت ۲ ظهر می‌خوابیدم, بیکار بودم و کاری هم بلد نبودم. گاهی عصرها تا چند مغازه پیاده می‌رفتم، چند نخ سیگار می‌کشیدم و از پشت ویترین مغازه‌ها به کفش و لباس‌ها نگاه می کردم، ولی توان خریدش را نداشتم، دچار افسردگی شده بودم.

از بی‌پولی و بی‌کاری، برای فرار از شرایط موجود قرص می‌خوردم, تا اینکه یک روز در مغازه دوستم که همیشه از او نسیه خرید می کردم، چشمم به جمله‌ای افتاد که نوشته بود:

تغییر از درون تو آغاز می گردد و آن بیرون منتظر معجزه ای نباش، آن معجزه خودت هستی.

در من جرقه‌ای بوجود امد, از درون متحول شدم, گفتم دیگر بس است, چرا من ثروتمند نباشم، باید کاری کرد، نباید نشست.

خلاصه، باید از جایی شروع می کردم, اما نه سرمایه‌ای داشتم, نه پس‌اندازی, و نه حرفه‌ای بلد بودم.

برای همین، رفتم خانه پدری و با پدر درد دل کردم. او یک مغازه ۳۰۰ متری که در چهار راه ولیعصر تهران داشت. تصمیم گرفتیم آن را ماهیانه 100 میلیون اجاره دهیم، و الان وضعم توپ است.

روی صحبت من با شما جوان‌هاست, دستتون و بزارین رو زانوهاتون و تلاش کنید.

 

متاسفانه بسیاری از داستان‌های موفقیتی که می‌شنوم از این دست هستند. طرف می‌گوید بله من تلاش کردم و موفق شدم تا صاحب کارخانه شدم، اما پشت ماجرا می‌بینید، این کارخانه را پدرش در اختیار او قرار داده است.

یا در حالت پیچیده‌تر، خیلی از ما قصد داریم به گوگل، فیسبوک و … تبدیل شویم. آرزو بر جوانان عیب نیست! اما فقط یک نکته بگویم و بس. شما به لحاظ تکنیکال نمی‌توانید آن‌‌ها را در ایران داشته باشید! در آمریکا هم همینطور!

خیلی از استارتاپ‌های به ظاهر موفق، آدم‌های ثروتمند و کارآفرین، آدم‌هایی که در جوانی به مقامات بسیار بالایی رسیدند، در همین جرگه‌اند. مثلا، همین جریان ژن خوب که این چند وقت کلی رسانه‌ای شد. من با بحث ژن خوب موافقم! حالا ممکنه دوستان ناراحت بشن، اما بدونید ژن فقط توی کروموزوم نیست، ناراحت‌کننده بودن موضوع چیزی از حقیقت تلخ جریان کم نمی‌کنه. در موردش خواهم نوشت.

ما باید برای خودمون مسیر پیدا کنیم. نه این که دنبال شبیه شدن به دیگران باشیم. اینجا یک تجربه جالب از طراحی براتون بگم. من یک چند وقتی (دلایلش بماند برای بعد) طراحی پوستر، جلد کتاب و .. می‌کردم. بعد از چند وقت دیگه تا یک نفر وقتی چیزهای خوب می‌دید و رد می‌کرد بهش می‌گفتم:

می‌خواهی طرح مورد نظرت، شبیه کدام طرح باشد؟

طرف دنبال طرح خوب نبود،‌ بلکه دنبال طرحی شبیه دیگری بود.

مثلا در طراحی سایت، کلی طراحی (با انواع استاندارد و خلاقیت) می‌کردم، اما طرف تصورش از یک طرح خوب دیجیکالا بود. مهم نبود که اصلا تجارت طرف متفاوت بود و با طراحی سایت دیجیکالا سازگار نبود. بلکه او طرح خوب را یک چیزی شبیه دیجیکالا می‌دونست.

حرفم اینه که ما باید دنبال مسیر زندگی خودمون باشیم، نه این که بریم زندگی دیگران رو کپی کنیم. ما از لحاظ شرایط، شبیه دیگران نیستیم. سیستم متفاوتی داریم.

 


پانوشت ۱: این متن را من از یکی دوستانم دریافت کردم و توی وب منبعی براش پیدا نکردم. اگر بود بگید تا بنویسم.

پانوشت ۲: شاید بپرسید چه ربطی به عکس بالای صفحه داره؟ ربطش اینه که یک شب که خونه فامیل بودم، دیدم که در برنامه پایش یک کارآفرین رو به عنوان آدم موفق آورده بودن (داستان رو کمی تغییر می‌دم تا به کسی بر نخوره). داشت از سختی‌هاش می‌گفت که:

من داشتم کارگری می‌کردم، اوضاعم اصلا خوب نبود. تا این که با برادرم رفتیم یک کارخانه فلان چیز رو زدیم و الان کلی موفق شدیم.

من داشتم به این فکر می‌کردم که یک کارگر ساده، چجوری کارخونه زده؟

خوشبختانه یکی پیام فرستاد و مجری کمک آقای حیدری، اون رو پرسید. سوال این بود که پول کارخونه رو از کجا آوردی؟ مگه کارگر ساده نبودی؟

مهمان برنامه گفت: البته کارگر ساده هم که نبودیم… چند سالی پیمانکاری بزرگ داشتیم!

دیگه بیشتر نمی‌گم چون لو می‌ره.

6 دیدگاه در “محمود حوایجی: میلیونر خودساخته‌ای که الگوی بسیاری از ماست.”

  1. سلام استاد،
    اينكه ميگين از نظر تكنيكال شدنى نيست، به همون دليل بحث دوره ى زمانى مناسب انجام اين نوع كارها هستش كه در كتاب outliers گفته شده يا دليل ديگه اى داريد ؟

    1. در آمریکا که معلومه چرا نمی‌شیم. چون شما آمریکا به دنیا نیومدید! شاید اگر آمریکا به دنیا می‌اومدید، یا روابط کشورمون با اونجا درست و حسابی بود (مورد عجیب ایلان ماسک از آفریفای جنوبی) می‌تونستید کسب و کار بزرگی توی آمریکا راه بندازید.
      در ایران شدنی نیست، چون ما حداقل تا ۱۰ سال دیگه به خاطر بحث ارتباط با کشورهای دیگه، بحث زبان جامعه هدف، قوانین کپی رایت، زیرساخت، شما امکان نداره بتونید یک چیزی در حد گوگل و آمازون و…. داشته باشید. تهش می‌تونید اندازه دیجیکالا، آپارات و … بزرگ بشید. حالا شد یک چیزی. در مورد این موضوع حرفی ندارم (یعنی دارم ولی جواب سوال، تموم شده). توجه کنید که باید ۱۵۰ میلیون دلار دیجیکالا در مقابل 83 میلیارد آمازون یا 128 میلیارد اپل، یا ۱۶۷ میلیارد آلفابت (اینایی که گفتم ارزش سهامه نه برند! یعنی خیلی بیش از این حرفا می‌ارزن) چقدره؟ یه جورایی هزار تا دیجیکالا می‌شه یدونه گوگل!

  2. سلام آقای مدنی
    امشب از سایت دوست عزیز آقای کلانتری به سایت شما رسیدم. مطلبتون جالب بود.

    یک بیماری که این روزها ما را گرفتار کرده؛ به خاطر سرعت بالای رشد و پیشرفت تکنولوژی، سطحی نگری بیش از حد در بسیاری از امور زندگی است.
    این بلایی است که کمتر کسی را رها کرده و صدا و سیمای ما هم از آن بهره مند شده و نمونۀ عالیش هم این بحث دعوت از میهمان هاست. صدا و سیما به خاطر بودجه، حاضر است هر آقا و خانم محترمی را در برنامه هایش دعوت کند.
    حال این فرد چه تاثیری بر ذهن جوانان و کل مردم می گذارد، هیچ اهمیتی ندارد و کسی هم از حضرات پرسش نمی کند و اگر هم بپرسند، کسی پاسخگو نیست!
    دیگر برنامه های عمقی و اساسی برای صدا و سیما رویای بیش نیست. احتمالا آن مجری کمک آقای حیدری هم توجیه نشده بوده است! کاش …! بگذریم.
    راستی اجازه می دهید نام و آدرس سایتتان را در بخش دوستان سایتم ثبت کنم؟ منتظر پاسختان هستم. مانا و نویسا باشید.

  3. سلام کاظم هستم ازافغانستان
    من علاقمند خاص آقای مدنی هستم
    من هم دوسال است کی دنبال کشف شغل مورد علاقم هستم ولی تافعلا کی به هدفم نرسیدم
    ولا دیگه افسرده شدم ازبس ازاین شغل به اون شغل پریدم
    لطفا کمکم کنید

  4. سلام آقای مدنی

    با خوندن پست و نوع نگاهتون به “الگوی موفقیت”، به این فکر افتادم که «ما تا الان چه‌قدر با داستان‌های موفقیت و پیشرفت‌ کردن‌هایی که از آدم‌های موفق شنیده‌ایم، کلاه سرمون رفته و گول خورده‌ایم!»
    به قول خودتون در کامنت، اصلا رسیدن و حتی نزدیک شدن به میزان موفقیت‌هایی که بعضی آدم‌ها یا شرکت‌ها به دست آورده‌ان، توی “شرایط و کشورهای دیگه” «غیرممکنه» و تلاش برای الگوگیری از اون‌ها و شبیه شدن بهشون، جز سرخوردگی و از دست دادنِ عزت نفس دستاورد دیگه‌ای برای مخاطب نداره.

    .
    اما اونچه که عجیب و حتی دردآوره این مسئله هست که صدا و سیما و منابع آموزشی ما در مدارس و آموزش و پرورش که مسئولیت رشد دادنِ ذهن و تفکر بچه‌ها رو دارن، به مقوله‌ی «شرایط و شانس» توجهی ندارند؛
    و بدتر اینکه طوری داستان موفقیت دیگران رو برای ما نمایش میدن که انگار «شانس و ژن خوب و…» یه سری فاکتورهایی هستند که توجه کردن بهشون نشانی از «تنبلی و بهانه‌تراشی» ماست! 🙁
    واقعا غیرواقع‌بینانه و عذاب‌آوره که بخواهی از کسی الگو بگیری که کلا فاز و شرایط و شانسی که داشته، از زمین تا زیرزمین با تو و شرایطی که درش هستی متفاوته.

    همونطوری که گفتید، ژن خوب وجود داره و به قولی ژن خوب فقط در رنگ چشم، طول قد، عرضِ شانه(!) و میزان مقاومت بدن در برابر بیماری‌های واگیردار خودش رو نشون نمیده؛ بلکه همین که یه آدمِ بیکار و ناامید که چندین سال در یک آپارتمان 75 متری زندگی می‌کرده و هیچ مهارتی هم نداشته، بتونه با درد دل کردن با پدرش ماهیانه صد میلیون اجاره بگیره، نشانه‌ای از «شانس و ژن» خیلی خوب هست که خیلی‌ها ازش بی‌بهره هستند.

    به قول شما:

    “” من با بحث ژن خوب موافقم! حالا ممکنه دوستان ناراحت بشن، اما بدونید ژن فقط توی کروموزوم نیست، ناراحت‌کننده بودن موضوع چیزی از حقیقت تلخ جریان کم نمی‌کنه.

    ما باید برای خودمون مسیر پیدا کنیم. نه این که دنبال شبیه شدن به دیگران باشیم.
    حرفم اینه که ما باید دنبال مسیر زندگی خودمون باشیم، نه این که بریم زندگی دیگران رو کپی کنیم. ما از لحاظ شرایط، شبیه دیگران نیستیم. سیستم متفاوتی داریم.””

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.