۱- کت و شلوار را در بیاورید
من در خیلی از شرکتها و سازمانها رفتهام و متاسفانه با مورد عجیبی مواجه شدهام. مخصوصا جامعه تحصیلکرده دوست دارند از روشهای علمی حرف بزنند و در کنارش هم غری، آهی، نِقی و منمیدونم نمیشهای سر دهند! البته این جا امنترین جای ممکن در یک سازمان است، چون وقتی همه چیز به فنا رود که تو قبلا پیشبینی کردهبودی نمیشود و اگر هم کار کمی پیش رود، منت تو بر سر آنهاست که ببین من چقدر خوبم که کار شما را پیش بردم، حالا به من جایزه دهید.
واقعیت این است که کار دقیق و علمی خوب است، کار بر اساس اصول و تفکر خوب است، اما این موضوع را باید منطقی پیش ببرید، نباید خود را در علم و مدل خفه کنید، باید بررسی کنید که چقدر ریسک دارید، مثلا من خیلی از شرکتها را دیدهام که برای بهینهکردن ۵ درصدی کار، یک بیزینس را کلا انجام ندادند، در صورتی که در بهترین حالت هم ۳۰ درصد خطا داشت کار.
حتی همین متنهایی که مینویسم، اگر بخواهم آنقدر به ادا و اطوار نوشتن آلوده کنم، از ده تا نوشته به ۱ نوشته هم نخواهم رسید، و آنقدر هم خواننده متوجه نخواهد شد (یا میشود و میفهمد که این مسائل عادی است). مشکل دیگر هم این خواهد بود که چون فیدبک مناسب نخواهم گرفت پس از مدتی دلسرد میشوم. خالق وردپرس گفته بود، اگر از محصول اول خود شرمنده نشدید، بدانید زیاد برای محصولتان زمان گذاشتهاید.
اگر کسی متنهای من را خوانده باشد میداند که من کاملا با کار اصولی و طراحی شده موافقم، اما اعتقاد دارم در زمان عمل باید کمی فهم و درک داشت.
گاهی من در شرکتها میفهمم که همه نشستهاند و حرف میزنند، خودم کار را به عهده میگیرم و کار را میبرم جلو، اما افرادی را میبینم که مرتب کنارگود نشستهاند و از اصول حرف میزنند. همیشه این مثال را برایشان میزنم:
مثال ما مثل این است که کامیون (شرکت یا محصول) در گل (وسط بیابان) گیر کرده و من کت و .. را کندهام و دارم هل میدهم، افرادی هم اون دور و بر نشستهاند و از اصولی که HBRبرای آنها تجویز کرده حرف میزنند که مثلا باید هلیکوپتر بیاوریم! یا باید تا تابستان صبر کنیم تا گل خشک شود، …
تا همینجا هم مشکلی نداشتم، هیچ وقت به اینجای کار شاکی نبودهام. میدانید کجای کار به شدت ناراحتم میکند؟ آنجایی که به من ایراد میگیرند چرا لباست گلی شده؟ پرستیژ سازمانی را خراب کردهای! کلاس کار را حفظ نکردهای. انسان باید برند شخصی خود و نظافت را رعایت کند.
خلاصه این که این حرفها به شدت دردآور است، ولی گاهی فکر میکنم شاید دارم اشتباه میکنم؟ کلی دور و برم میگردم تا مثالی از موفقیت این سبک آنها پیدا کنم، صدها کتاب خواندهام و صدها مصاحبه گوش کردهام، اما متاسفانه خبری نیست.
همین موضوع را برای دولت هم داریم. هر روز میبیینم که همه ما و اطرافیان شروع کردهایم به توهین و تحقیر دولت ملی خودمان! همان که به او رای دادهایم. همان که میدانستیم (خود دولت فعلی هم میدانست) از چه جهنمی باید کامیون دولت را بیرون بیاورد، آورد هم، اما مشکلاتی بود. حالا همه به اصطلاح اقتصاددانان و … شروع کردهاند به حرفهای سلمبه قلمبه.
۲- من بلاک شدم!
یکی از اصطلاحا متخصصان حوزه مالی (پ.م) جملهای در لینکدین را به صورت گفتار بزرگان برای خود گذاشته بود:
دولت نباید چند ارزی ایجاد میکرد، ایران تنها کشوری است که سیستم چند ارزی را دارد و در تاریخ این اشتباه او خواهد ماند!
من تخصصم حوزه مالی نیست، اما حداقل چند مقاله و کتاب حوزه چندارزی خواندهام و میدانم اغلب کشورها وقتی دچار شرایط بحرانی میشوند این کار را میکنند (اروپا و آمریکای جنوبی)، الان هم چند کشور این کار را میکنند.
در واقع سه جمله گفته شده بود که سه جملهاش غلط بود. وقتی من این را گفتم و از طرف خواستم که اصلاح کند و معذرت بخواهد، او مرا بلاک کرد!
من میگویم اصلا فرض کن چنین سیستمی نبود، فرض کن ایران تنها کشور است، کار تو غر زدن نیست، کار تو تحقیر دولتت نیست، افتخار نیست که دولتت را میکوبی. این را که همه بلدند، راه نو بیار به کار، آستین را بالا بزن و حرفی بزن که راننده تاکسی نتواند بزند.
چه کسی قرار است این مملکت را بسازد؟ چه کسی قرار است این فرهنگ را بهبود دهد؟ سیاهنگری ساده است و ساختن بسیار سخت. آنکه ادعایی دارد باید ۵ درصد سیاهنگری کند و ۹۵ تا بسازد.
آنهایی که دستی بر آتش دارند، باید بسازند، باید کت و شلوار را به کناری بیندازند و ماشین هل دهند، پا را در گل و لجن کنند و تکانی دهند، چه بسا بسیاری از چیزهایی که ما همین امروز داریم، مدیون افرادی است که در ایران و خارج چنین کردند و گلمال شدند.
در انتها شاید بهتر باشد داستانی را از بازرگان نقل کنم (به مضمون) برایتان:
مهندس بازرگان در آن اواخر که میخواست استعفا دهد داستانی را تعریف کرد:
روزی مردی کنار دیوار نشسته بود و میخواست نان و پنیری بخورد، تا میآمد لقمهای بگیرد، گربهای که روبروی او نشسته بود میگفت: مَوو
لقمه را به گربه داد، تا آمده لقمه دیگر را بگیرد، گربه لقمه قبلی را خورده بود و دوباره گفت: مووو
این کار که چند بار تکرار شد، مرد نان و پنیر را جلوی گربه گذاشت و گفت: حالا من مَووو
کار افرادی که مرتب غر میزنند به دولت را اینگونه جواب میدهم. اگر راست میگویند بیایند و مشکلی را بگشایند، من مشکلی با نداشتن مقام و لقمه نگرفتن ندارم فقط کار پیش رود.
یک لحظه که فردا خواستید به دولت غر بزنید، به روحانی تیکه بندازید، به این فکر کنید که او هم کار بازرگان را کند و یکی مدل رییس قبلی بیاید و بعد روحانی مثل اولین مناظرات بگوید مَووو…
گاهی یک دولت، یک شرکت، یک حکومت، بهترین تلاشش را میکند در گل میرود اما همین است که هست، غر زدن فقط حالتان را بد میکند و جو ناامیدی را افزایش میدهد.
پ.ن: یک لحظه فرض کنید سربازی که در کنار ایستاده (داخل عکس بالا) در میان هل دادن افراد، آنها را به خاطر کثیف شدن پوتینشان توبیخ کند.
سلام بزرگوار
سوال : چرا این تعداد هجمه ها در دولت های قبل (قلبتر از قبلتر از قبل و …) نبود .
خیلی ها پیشنهاد کار میدهند و نمونه اش این همه جوان و استعداد و نخبه و خبره و …
به نظر در این دولت سربازها میخواهند ماشین رو هل بدند و از گل بیارند اما آقایون سوار کامیون هستند و دستی رو کشیدند و دنده عقب انداختند و قصد حرکت ندارند .
یه عده پیر فرتوت که اگر کار کن بودند مشکل نبود مشکل اینه که اومدن این آخر عمری خانه سالمندان نرن .
یک مشکلی این وسط وجود داره، به قول آلن دباتن، خیلی اوقات شایستهسالاری به معنی نابودی نیروی انسانی با استرسه.
من از خود شما یک سوال میکنم، بهش فکر کن، فرض کن ده تا جوون در اطرافت یا اصلا کسانی که میشناسی رو میتونی بکنی (خودت و برادرهات و پدرو فرزندت نه) وزیر و رییسجمهور، فقط نام ببر! که فرایندها و سیستم رو از اونهایی که هستند بهتر بشناسن یا مطمئن باشی از اونهایی که سرکارن بیشتر کار میکنن!
میدونم احتمالا نمیتونی و سریع میری سراغ کسایی که تا حالا گند مدیریتشون بلند نشده، یا مجبور میشی جهت اینکه از سابقه طرف مطمئن باشی چند تا ژن خوب انتخاب کنی.
حرف عمومی زدن خیلی راحته، ولی وقتی میخوای توی عمل پیاده کنی، کار خیلی سخت میشه.
به صورت کلی حرف شما رو قبول دارمکه باید آستین بالا زد و کت و کند هل داد اما واقعا باید خواستنی هم در سیستم باشه وگرنه این خواستن مانند هزاران نخبه ای که کار کردند و نهایت سرخورده شدن به نتبجه نخواهد رسید
بله اگر فعل خواستن برای بهتر کردن شرایط باشه و همچنین تلاش و کار باشه نتیجه اگر هم خوب نباشه قابل قبوله اما نه سیستمی که اصولا میلی برای تغییر و حرکت نداره !