چند روز پیش با یکی از بهترین دوستانم صحبت میکردم که داشت از کشور میرفت. من اون شخص رو در دو حوزه بهتون معرفی میکنم:
– میتوانم بگویم در حوزه نرمافزار، جزء بهترینهایی است که دیدهام.
– به لحاظ اخلاقی و مذهبی هم جز سرآمدهاست. کما این که اگر تا کنون در بهترین دانشگاههای دنیا استاد نیست یا در بهترین شرکتهای تکنولوژی نیست، همین موضوع است. او دکتراش رو هم در ایران خوند و همینجا هم کار کرد.
لازمه یک اخلاق من رو هم بدونید که به هیچ وجه از کسی تعریف اضافه نمیکنم.
بهش گفتم از این ناراحت نیستی که در این اوضاع کشور رو تنها میگذاری؟ من هم تا حدود زیادی همین مشکل رو دارم برای رفتن.
یک موضوعی رو با من در میون گذاشت:
ببین گاهی که منابع محدود هست، باید تعداد آدمها کمتر بشه، یعنی اگر در یک شرکتی ۱۰۰ تومن بودجه و سرمایه هست و همه اوضاعشون بده، لازمه برخی برن بیرون، تا اوضاع بقیه بهتر بشه. حالا تهش بیشتر کار میکنن اون آدمها ولی حداقل زندگی خوبتری خواهند داشت.
دو موضوع جالب ناگهان به ذهنم اومد که دوست دارم بدونید:
۱- یک شغل خوب
چند سال پیش در یک شرکتی مشغول کار بودیم، اکثر آدمهای اونجا، خبرهترینها در حوزه خودشون بودن،به همین خاطر هم حقوق نسبتا خوبی میگرفتن. تعداد پروژهها و کارهای ورودی هم محدود بود. بعد از ۲ سالی که اونجا بودم، احساس کردیم که حضور این آدمهای خوب داره به سیستم ضرر میزنه! چون حقوق بالایی میگیرن (البته حقوقشون در بیرون ۲ برابر اینجا بود، اما به خاطر دور هم بودن و دوست داشتن کار مونده بودن).
خلاصه این که اومدیم بیرون، حدود ۷ نفر (به آرامی)، شاید کلی بار از روی اون شرکت برداشتیم و باعث شدیم نیروهای تازهکارتر و کمهزینهتر بیاره. کاری ندارم که دو سه سال به گند کشیده شد اون شرکت ولی بعدها خودش رو جمع کرد و اصلاح کرد.
۲- جنگ ابدیت
شاید فیلم Avengers: Infinity War رو دیده باشید (لو نمیدم انتهای داستان رو). نکتهای که تانوس (ضد قهرمان فیلم که عکس رو بالا قرار دادم) تنها راه نجات بشریت رو نصف کردن جمعیت دنیا میدونه! تمام تلاش اون هم در فیلم همینه و کلی آدم مقابلش میایستن. اما اون این موضوع رو در سیاره خودش امتحان کرده بود و کمی هم موفق بوده!
وقتی داشتم با دوستم بحث میکردم دقیقا این دو تا موضوع یادم اومد. تا حدودی بهش حق میدم و فکر میکنم حق داره زندگی خوبی داشته باشه، کما این که شرکتهای آخری که درشون کار کرده هنوز پولش رو ندادن!
حالا دوست دارم نظر شما رو بدونم. این که اشخاص از ایران برن رو برای جامعه مفید میدونید؟ به نوعی هم این وری ها جای بیشتری دارن و هم اونهایی که میرن خوشحالترن.
واقعیتش من اصلا سر در نیاوردم از حرفی که ایشون زده. منابع هر اقتصادی شامل منابع طبیعی (Land)، کار انسانی (Labor)، زیرساختها و وسایل ساخت شده توسط انسان (Capital) و نهایتا قابلیت کارآفرینانه (Entrepreneurial ability) میشه. موارد Land و Capital که یا تغییر نمیکنند یا حداقل در کوتاه مدت این اتفاق نمیافته پس ما باید خودمون رو در دو مورد دیگر تقویت کنیم و رفتن این افراد از این نظر لطمه خیلی بدی به کشور میزنه. اصولا خیلی از آدما به راحتی در کشور جایگزین میشن؛ فرض کنید که یک کارمند بانک مهاجرت کنه، خب 1000 نفر رو میشه همون فردا آموزش داد و جایگزین ایشون کرد (صرفنظر از وقت و هزینه احتمالی و اندک آموزش فرد جدید) و مشکل خیلی حادی هم پیش نمیاد ولی از دست دادن افراد متخصص مثل ایشون، کشور رو کمکم درونتهی میکنه چون به راحتی جایگزینشون پیدا نمیشه و تربیت فردی با مشخصاتی که شما دادی وقت و هزینه بسیار زیادی میخواد و ریسک قابلتوجهی هم دارد.
بهرحال ایشون حتما لیاقت زیادی داره و حق داره برای زندگی بهتر مهاجرت کنه و اصولا من فکر میکنم کسایی که گزینه ماندن رو انتخاب میکنن (و میتونن برن) هم احساس میکنن اینجا مجموعا زندگی بهتری داشته باشن به دلایل مختلف.
در آخر باید بگم، رفتن امثال ایشون ضربه شدیدی به کشور میزنه، جو ناامیدی به وجود میاره و فکر نمیکنم که ایشون در کشور مقصد به اندازه موقعی که ایران بوده برای جامعه حیاتی باشه (یعنی نبودش خلل ایجاد کنه).
پ.ن 1: در ضمن اقتصاد کلان اصطلاحا zero-sum نیست. فکر کنم به نوعی با توجیه دوستتون مرتبط باشه.
زیادهگویی منو ببخشید 🙂
سلام. من بارها در مورد این محدودیت منابع فکر کردم. و نظرم اینه که این که این سیستم و جامعه مریض و فشل اگر از هم فرو نمیپاشه دلیلش خروج دایم ناراضیهای واقعی ( نخبه هایی که درک واقعی از شرایط دارند و قابلیت روشن کردن توده ها رو دارند) از جامعه است .این خروج دایمی انگار نوعی تخلیه انرژی درونیه که مانع از هم گسیختن سیستم میشه. مثلا منابع طبیعی واقعا محدوده . اگر صد یا دویست سال پیش بود, با این خشکسالی الان ده یا بیست سال بود که خیلی مناطق از جمعیت تهی شده بود. تکنولوژی فقط این روند رو به تاخیر انداخته. چون برنامه و درمانی برای محدودیت منابع نداریم. پس راه علاج کم شدن بهره برداران از منابع است. فقط مشکل اینجاست که بهره برداران با کیفیت بالاتر دارن میرن. پس کیفیت مهمترین منبع که همان نیروی انسانی است هم با رفتنشون پایین میاد. حتی در مهاجرت نیروی کارگر هم کارگر توامندتر و متهدتر و با پشتکارتر و باهوشتر و منظمتر کشور رو ترک میکنه. شما همین الان میتونید اثرات مهاجرت با کیفیتها رو در جامعه ببینید. بعضی وقتها ادم تو کوچه و خیابان رفتارهایی از مردم میبینه که حس میکنه اینها غیر از 5 دقیقه بعد حتی به 6 ساعت بعدشون فکر نمیکنند. توسعه و اخلاق و ترقی و باقی مسایل که دیگه هیچ. این نشونه بی کیفیت شدن جمعیته.
سلام آقای مدنی؛ بحث جالبی رو مطرح کردید. اتفاقا وسط دیدن این فیلم هستم، چون طولانیه نشد کامل ببینم. به نظر منم ابرشرور جالبیه، به جای از بین بردن دنیا، خیلی منطقی دنبال اصلاحات به سبک خودشه.
به نظرم سوالتون جواب قطعی نداره؛ افراد شاخص اگه برن و موفق باشن به نفع ایرانیهاست و اگه بمونن و تاثیرگذار باشن هم همینطور. مهم اینه رضایت داشته باشن و بتونن کار کنن، نه افسرده بشن و کارایی خودشون رو از دست بدن.
موضوع محدودیت منابع منو یاد یکی از کتابهای ست گودین انداخت که انتقاد میکرد از انجمنی در آمریکا که کارش حمایت از برنامه نویسان آمریکایی در مقابل مهاجرت برنامه نویسان هندی و چینی و … هستش. به نظرش در زمانی که با وجود اینترنت ظرفیت سازی آسون شده، رقابت مفیده و این مدل حمایت از شغل برای آمریکاییا اشتباهه.
در کشورهای مهاجرپذیر این بحث همیشه هست. به نظرم ترکیب این دو روشه که تا حدی جواب داده؛ از یه طرف محدودیتهایی برای مهاجران ایجاد میشه از طرفی گروه دیگه سعی میکنن بهترین مهاجران رو جذب کنن و ظرفیت سازی کنن. برای ما هم فکر میکنم برآیند تاثیر دو گروهی که میخوان برن و برجسته بشن یا بمونن و شرایط رو بهبود بدن؛ بهترین حالته.
سلام
آره با رفتن موافقم
موندن بعضی جاها اسراف عمر و تواناییه
وقتی میشه با تخصصی که برای بدست آوردنش سالها زحمت کشیدی به پیشرفت دنیا کمک کنی، چرا جایی بمونی که راکد کننده ست؟
شاید فکر کنیم رفتن نیروهای متخصص به ضرر جامعه ست اما واقعیت اینه که موندن متخصصانی که از زندگی راضی نیستن به تدریج باعث خمودگی و اهمالکاری اونها میشه، یه متخصص هر چقدر هم توانمند باشه نمیتونه در برابر نیروهای بالادستی که با برنامه ها و نقشه های بیمارشون سبب بی اثر شدن و به بیراهه رفتن توانایی ها میشن ایستادگی کنه. خیلی از کارها و اثرگذاریها در یک جامعه نیاز به همراهیِ خود جامعه هم داره.
خلاصه اینکه یا شما باید خلاف جریان قوی و همه جانبه این رود شنا کنید و بدون هیچ طی طریقی به تقلا کردنتون تا مرگ ادامه بدید یا همراه این جریان قوی و مخالف حقیقت طلبی و حامی کلاهبرداری شنا کنید( حتی اگر شنا هم نکنید، خودبخود اما با سرعت کمتری باهاش پیش می رید) یا جهت رودخانه رو عوض کنید( کدوم شناگری میتونه مسیر رودخانه رو عوض کنه؟)
اگر به فکر عوض کردن جهت رودخانه هستید باید بگم این کار شناگرها نیست، این کار باید از سرچشمه و توسط میرآب صورت بگیره، اگر نه جاذبه و سنت های طبیعی دنیا رو نمیشه و نباید عوض کرد.
سلام. کسانی که موندند ولی دلشون اینجا نیست و هر روز هر لحظه حس می کنند که توانایی ها وظرفیتهاشون بی استفاده مونده (که حق هم دارند) عملا سالها پیش رفته اند فقط جسمشون اینجاست و این فایده ای نداره. به نظرم خود این اتفاق فساد و نارضایتی به بار می آره. در مرحله اول برای خودش و بعد برای جامعه. همه باید تکلیف خودشون رو مشخص کنند.
در نهایت کسانی که می روند و میخواهند بروند آنقدری نیستند که در کلیت جامعه تاثیر قابل توجهی بگذارند. ضمن این که کشور ما حداکثر کیفیت موردنیاز آدماش مثلا 60 است که اتفاقا آدم با نمره 60 زیاد داریم. حالا آدمایی که نمره 80 و 90 و 100 دارند اینا عملا برای جامعه ما overqualified محسوب میشن. خب این آدم باید بره جایی که کیفیت مورد نیاز 120 باشه تا احساس کنه حالا جایی هست که باید باشه.
به طور کلی به نظرم اثر مثبت داره رفتنشون. به چند دلیل.
1. اگر دل به این آب و خاک داشته باشند که یک روز برمیگردند و برای این اب و خاک کاری می کنند. اگر هم نه که بروند جایی که دلشان خوش است برای همه بهتر است.
2. جا برای آدم های دیگه باز می شود و فرصت تجربه کردن و ارتقا شاید پیدا کنند و خودی نشان دهند. (ضمن این که قحط الرجال نیست به ازای هر یک نفری که برود به نظرم راحت 10 جوان خوش فکر و پرانرژی داریم.) ممکن است این وسط گپی بیفتد مثل داستان شما ولی در نهایت جامعه تعادل خودش را پیدا میکند.
سلام،
با اطلاعاتی که شما از این بزرگوار فرمودید، قطعا پیدا کردن جایگزین برای ایشون در ایران سختتره تا در کشورهای مهد نرمافزار.
فردی مثل ایشون با موندنش جای کسی رو تنگ نکرده و حتی می تونه برای عدهای جا باز کنه. اما اگر به آمریکا یا کانادا بره، افراد زیادی با سطح مهارتی و علمی خودش و بالاتر رو به عنوان رقیب خواهد دید و شاید اونجا اون اتفاق بیفته که با توجه به حجم بالای تقاضا، اون اتفاق هم نمی افته.
به نظر من از منظر کشور، رفتن ایشون قطعا ضرر زیادی داره.
اما یک پای ماجرا هم خود فرده. هرکس یک بار می تونه زندگی کنه. آیا موندن در ایران برای این فرد رشد فردی، تجربهی کافی، فرصت، شکوفایی و … به همراه خواهد داشت یا نه کم کم پژمرده خواهد شد؟ این بحثی شخصی و تصمیم گیری با در نظر گرفتن همهی بده و بستونهایی که هر فرد با مهاجرت خواهد داشت. خیلیها معتقدند که اگر از حدی باسواد تر بشی، باید از روستا به شهر و در مرحله بعدی مرکز استان تا تهران مهاجرت کنی. چراکه جا برای بکارانداختن دانش و مهارت تو نیست. این داستان مهاجرت ادامه دارد…
تصور کنید کسی بخواد بازیگر بشه و در شهرستانی که متولد شده بمونه؟ میشه؟
میثم عزیز
من میگم هرجا بیشتر خوشحال وبهش خوش میگذره بره.این بحث های خدمت به جامعه و…هم خیلی وارد نیست!چرا که تولد ما کاملا اتفاقی بوده ودلیلی نیست که حتما همونجایی که متولد شدیم، کار کنیم وبمونیم. من اگه بودم به دوستت میگفتم چقدر خوب که این تصمیم رو گرفتی!نه بخاطر وضعیت الان کشور.بلکه برای اینکه ایشون به این نتیجه رسیده اونجا خوشحال تره یا موثرتر کارکنه(البته اسدلال ایشونم وارد نیست!). موندن وکارکردن ما تو یه کشور بیشتر ازاینکه تابع استدلال باشه به نظر تابع یه احساس هست ومخصوصا براکشورهایی مثل ما.به نظرمیثم یکی ازایراداتی که بهت وارد هست همینه! که سعی میکنی ادم ها رو با استدلال قانع کنی.کاری که به نظر من نتیجه ای نداره!درهیچ زمینه ای.بی خود نیست که اقای الهی قمشه ای ازباب ادبیات وارد شده ونه فلسفه وبجای استدلال از زیبایی ونیکویی میگه.استدلال فقط برای محکمه هست (تازه همونجاهم قبول نمیکنن!). من معتقدم هرشخص حقیقی یاحقوقی باید انقد قدرت زیبایی وخوبی داشته باشه که طرف خودش اونجا رو انتخاب کنه بارضایت تمام.قبلا هم میگفتی که تلاش میکردی دراین زمینه ولی فک نمیکنم موفق بوده باشی!یا حتی همین اواخر که گفتی برا شرکتت دنبال دونفر توانمد بودی وبا کلی استدلال قانعشون کنی که بیان شرکت تو. چراکه اگه یه نفر با استدلال هم قانع بشه باز خیلی زود استدلاال دیگه مطرح میشه اون رو قانع میکنه که بره! من عاشق کسایی مث مرحوم اقای کاتوزیان هستم که گفته بود من فقط ایران برام مهم بود وهر چیزی رو به جان خریدم .حتی درزمان انفضال هر6ماه یه بار گوشت میتونسته بخره! ولی کشور روترک نکرده! یا اقای باطنی (جالبه همونها که که دم از انقلاب واسلام میزدن خودشون الان امریکان! مثل سروش) ببین من الان بهت میگم خدا روقبول ندارم تو فک میکنی بتونی منو قانع کنی یا خدا روبرام اثبات کنی؟ بعیدمیدونم (قابل توجه ات اینکه اجازه نداری از متون دینی ات استفاده کنی که چرا میشه مصادره به مطلوب)! من خدا رو میبرستم چون به نظر یه احساس درونی ویه کشش همین .هرکی هم نخادبببرسته دنبال این نیستم قانعش کنم.(البته بگم ها این به معنی بی خیالی نیست) تو طلاق هم همینه!اگه بخای با استدلال طرف رو نگه داری طولی نمیکشه که جدا میشه.من اگه مث شما انقدتوانمد بودم انقد شرکتمو قوی میکردم تا هرکس خودش منو انتخاب کنه بارضایت. کاری که ما تو کشاورزی میکنیم.سال هایی هست انقد میوه خوب تولید میکنیم که همه زنگ میزنن وجلوتر سفارش میکنن.من میگم باید از هر کس اول بپرسی مثلا چراتاالان مونده؟چرا تجربی؟چراوکالت؟بعدکه فهمیدی مبانی اش چیه اونوقت میتونی واردمذاکره بشی. اگه مبانی اش اخلاقی بود ازدر اخلاق وارد میشم.
با سلام به نظر من آدم هایی مثل دوست شما درختی هستند که تو خاک این کشور رشد کردند و الان وقت میوه دادنشونه و میوه هاشون باید تو همین کشور چیده بشه حالا اگر باغبونه ما بی کفایته و میوه های درخت دارند از بین میرند نباید میوه های درخت تلف بشن .
رفتن این ادمها قطعا ب ضرر مردمه که قرار بود از این میوه ها بهره مند بشند این رو هم قبول ندارم که رفتنشون جا رو واسه بقیه باز میکنه چون ارزش افزوده ای که این آدم ایجاد میکنه بیشتر از پولیه که میگیره مثلا به اندازه 100 واحد ارزش ایجاد میکنه ولی 20 واحدش رو میگیره و اون 80 تای باقی مونده میره تو جیب اون مجموعه در صورتی که اگر یک فرد ضعیفتر بیاد 20 واحد ارزش ایجاد میکنه و 15 واحدش میشه واسه اون مجموعه پس در کل اون مجموعه از رفتن این ادم متضرر میشه. همچنین باید از این آدمها استفاده کرد تو همون مثالی که شما زدید اگر شرکت شما تعدادی نیروی جدید استخدام میکرد و دانش شما به اونها آموزش داده می شد شرکت میتونست هم شما رو داشته باشه و هم اونها رو و حتی پروژه های جدید بگیره و کار رو گسترش بده
نیروهای متخصص تاثیر زیادی بخصوص در شرکتهای دانش محور دارند از طرفی حق انتخاب دارن و به نظرم واسه خودشون رفتن بهتر از موندنه واصلا هم دینی به کسی ندارند و کاملا آزادند ولی نه با این توجیه که جا برای بقیه باز شه ضمنا در بدترین حالت میتونن برند و اگر نخواستند و شرایط خوب نبود بزگردند ولی اگر نرند باید همیشه دچار تردید و دودلی برای رفتن یا موندن باشند.
من کاملا با نظر اقای سیرجانی موافقم دلیل دوستتونم به نظرم اصلا نه منطقی و نه درسته به نظر شخص بنده بیشتر یه بهانه است واقعا نمیفهمم بخاطر جا باز شدن رفتنو… اگر همه ادمهای مفید با همین بهانه برن دیگه چی میمونه؟
الان که خیلی هاشون هستن اوضاع اینه…و اینکه بخاطر بقیه بری یا بمونی هم اصلا درست نمیدونم ادم باید خودش با خودش کنار بیاد در نهایت هم باید به خودت جواب پس بدی اگر هستی یا میتونی میری حالا با هر عواقبی ربطی به بقیه، لطف کردن و … نداره چه بسیار اونایی که میگن بخاطر بقیه موندیم و عملا به خاطر این توهم لطف به بقیه ،دیگه هیچکاری هم نمیکنن منتظر دستبوسی ان
من سه هزار کلمه در موردش نوشتم.
http://moshirfar.com/why-i-come-back/
البته مستقیما به نوشتۀ شما ارتباطی نداره.
با مهر
یاور
سپاس یاور عزیز،
اتفاقا خوندمش دیروز.
سلام بر استاد عزیز.
اگر نظرم نپخته و نسنجیده بود بگذارید پای بی تجربگی ام.
من فکر می کنم این استدلال بیشتر یک بهانه است. اگر نمونه این افراد بروند جایگزین کردن آنها کار ساده ای نیست. این که بگوییم خب من می روم تا جا برای چند نفر دیگر باز شود برای کسی با این سابقه به نظر من درست نیست. به خصوص این که این افراد عموما به شکل مستقیم یا غیرمستقیم باعث ایجاد شغل می شوند و تاثیرشان در تعداد شغل ها نه تنها منفی نیست که من فکر می کنم مثبت است. شاید این ایجاد شغل چندان مشخص نباشد اما وقتی شخصی در مقطع ونبالایی از یک شغل استراتژیک باشد و برای سرپا ماندن فضایی تلاش کند هر چند به اون نمی گویند کارآفرین اما به صورت نامحسوس باعث ایجاد شغل هایی می شود که خودش هم خبردار نیست.
به این نکته هم باید دقت کنید که این موضوع محدود به شما نیست. در دانشگاهی که من درس می خوانم هم یک استاد از همین ترم و چند استاد زمزمه رفتنشان برای ترم های بعد به گوش می رسد. این خب حاکی از جو ناامیدی است. نه به معنای منفی. نه این که جو کاذب باشد که به نظر من واقعی است. چیزی درست نخواهد شد همان طور که تاکنون نشده است. درست است که رفتن شما باعث ایجاد ناامیدی خواهد شد لااقل در دل من دانشجو اما این ناامیدی باعث می شود حواسم را جمع کنم و کلاهم را قاضی.
من فکر می کنم رفتن یا نرفتن بستگی به شرایطی دارد که تاکنون برای خودتان ساخته اید یا می توانید بسازید. یک زمانی است اگر بمانید می توانید کارهای بزرگی کنید و از شما حمایت می شود تا کارهای بزرگی کنید (بزرگترین مثالش حمایت از دکتر حسابی برای زدن دانشگاه) خب در این شرایط رفتن بیشتر خودخواهی است. اما اگر شرایط اینگونه نیست و اگر بروید جایی لنگ نمی شود و یا مثل استاد شعبانعلی نمی توانید جریانی مثل متمم را ایجاد کنید خب ماندن شما نتیجه اش بیشتر مستهلک شدن خود شماست. این که بروید و وقتی به شما نیاز داشتند برگردید و دین خود را ادا کنید شاید هم به نفع شما باشد و هم به نفع جامعه.
از شما چه پنهون یکی از مسیرهایی که توی ذهن من به عنوان دانشجویی کارشناسی می گذشت این بود که اگر بمانم دوست دارم لااقل با آدم های پرتلاشی که می بینم همکار شوم. یا حتی به این فکر می کردم که آیا می شود شهید بهشتی بزنم و دانشجوی شما باشم. که خب نشد 🙂
ان شالله که موفق باشید
آلمان سرزمین مردم http://amirtaghavi.com/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85/
تصور میکنم تا چند دهه دیگه دنیا به دو قسمت تقسیم میشه، یه طرف دنیا انسان ها و کشورهای پر تلاش و سازنده ای رو میبینیم که هموطن و همخون و نژاد و رنگ همدیگه نیستن ولی به معنای واقعی کلمه یک شهروند هستند و برای جامعه خودشون مفید،
و در طرف دیگه دنیا، ملت های بی خاصیت و مخربی رو میبینم، که با وجود اینکه هموطن و هم نژاد هم هستند ولی (شهروند) نیستن و جز تخریب خود و جامعشون فایده دیگه ای ندارن. جماعتی مصرف گرا و مخرب
هرگز در اینکه گروهی شهروند متعهد اهل فکر میتوانند جهان را تغییر بدهند تردید نکنید. در واقع، تنها چیزی که در تاریخ وجود داشته همین است.
مارگارت مید
————–
هیچ جامعه ای بدون داشتن نخبگان متعهد و پیشرو پیشرفتی نداشته ، کما اینکه پسرفت ها و بیچارگی ها و ظلم ها هم از ناحیه ی همین نخبگان ناشی شده است. مالزی یا ترکیه تغییر نکردند مگر با داشتن گروهی شهروند متعهد اهل فکر، سنگاپور لم یزرع و بدون منابع هم با داشتن نخبگان متعهد پیشرفت کردند. البته نقش جامعه الیت سیاسی پر رنگ تر و تعیین کننده تر است.