درود به ميثم عزيز
با مطالعه اين نوشته شما به ياد درسي در گارگاه زندگي شاد متمم افتادم كه به اين پرداخته مي شود كه، تجربه نمودن مي تواند شادي بيشتري در لحظه داشته باشد تا صرف خريد يك كالا (در يك طيف خريد-تجربه).
* در به ياد اوردن تجربه هم بنظرم شادي بيشتري هست.
سبز و كامروا باشيد.
سلام.
دقیقا یادمه که بهمن 94 بود که داشتم برای زیمنس کار میکردم که دزد به مغازه پدرم زد و همه دار وندار اون مغازه رو جمع کرده بود و برده بود.
پدرم توی فکر مغازه بود که همراه مادرم داشتند میرفتند سمت بیمارستان که تصادف کردند و هر دوشون روی تخت بیمارستان تا ماهها بعدش نتونستند تکون بخورند.
از این طرف هم از جاهای مختلف برای من دعوتنامه میاومد. پدرم هم به خاطر حساسیت بالا و احتمال فلج شدن، با پروتزهایی که با پرینتر سه بعدی طراحی شده بودند همراه با لیزر، جراحی شد.(توسط پزشکی ایرانی آلمانی )
مادرم هم چند ماهی نمیتونست راه بره و چند تایی عمل جراحی داشت.
خلاصه من چیزی نزدیک به 30 هزار یورو توی حسابم داشتم که خرج این دوران شد.
اما به قول خودتون یک لحظه فکر کردم که آخرش چی میشه؟ نهایتش من میمیرم . اما دوست دارم وقتی که مُردم ، راحت بمیرم و ناراحت نباشم.
به همین خاطر تصمیم گرفتم که دو سال از عمرم رو صرف کنم اما به نتیجه برسم.
توی همین مدت هم تونستم خونه خودم رو از مستاجر پس بگیرم و دوباره برای چند تایی شرکت خارجی پروژه کار کنم. ( اما نه در حد کار قبلی)
اما توی این دوسال هم سواد و هم دانشم تخصصیام و شخصیتیام( شناخت از خودم) رو طوری افزایش دادم که می تونم این دوسال رو با کل دوران زندگیام مقایسه کنم.
اما در نهایت خواستم این رو بگم که توی دوران جوانیام نمردم ، اما دوران مرگ رو سپری کردم و دوباره متولد شدم و این تولد بهترین نعمتی است که من میتوانم به آن افتخارکنم.
——————————–
من این متن موشی رو که آرزو داشت گربه بشه و بعدش… از کتاب مسافر خوشبختی نوشته امیر مدرسی خوندم. کتابشون حاوی 105 داستان از این دسته داستانهای کوتاه و زیباست. پیشنهاد میکنم که کتابش رو مطالعه بفرمایید. برای بعضی مواقع حال خوب کنک، خیلی عالیه.
سلام
من هم بهت افتخار میکنم.
ممنون از معرفی کتاب.
به نظرم آنچه که بهش تبدیل شدی، خیلی مهمتر از چیزی هست که ممکن بود داشته باشی. توی بحث “to be” یا “to have” درموردش زیاد مینویسم.
من که هر روز به وبلاگتون سر میزنم یکی از انتظارای جالب برا من اینکه یه مدت پست نمیزارین ولی بعد چندین روز میبینم چند روز پشت سر هم یک یا دو پست گذاشتین واقعا برای من خیلی لذت خاصی داره
مثل هميشه عالي و اثرگذار…
شايد به لحاظ موقعيتي كه در حال حاضر در كشورمان هست و همگي باهاش مواجهه هستيم اين مطلب بسيار ملموس باشه. اما بهترين كار براي انگيزه ادامه راه اين هست كه حرفهاي شما را مرور و عملي كنيم و به خودمون بگيم كه تلاش كن در همين شرايط بهترين خودت باشي.
آقای مدنی عزیز
چیزی که می خوام بگم تکراریِ ، اما گفتن تکراری ها خوب و ارزشمند به نظرم ضروریِ . خوندن وبسایت شما یکی از لذت ها ، برای من به حساب میاد .جاهای که قاطعانه برخورد میکنید کیف می کنم وتوی نوشته هاتون اطلاعات دقیقی که ارائه میدید و اینکه از موضوعات مختلف صحبت می کنید لذت می برم و از منابع مختلف استفاده می کنید و چیزی که برام از همه چیز مهم تره ساده نوشتن شماست که این واقعا عالیه .. عالی
سلام میثم عزیز
امروز به واسطهی دوستان با اینجا آشنا شدم. غبطه میخورم که چرا زودتر پیدا نکرده بودم. ضمنا دوستان مشغول در حوزهی داده رو هم به سختی میشه توی وبلاگها پیدا کرد. پس از این به بعد، به هیچ عنوان، مطالب جدیدتون رو از دست نمیدم.
سربلند و سلامت باشید.
من فکر میکردم،شما با کارکردن حین تحصیل موافقی! چون قبلا هم گفته بودی ازدبیرستان کارمیکردی. این مدل رو برای تمام مقاطع میدونید یا فقط لیسانس؟ واگه کسی بخواد بعدلیسانس بره سرکار، اگه بعدازچندسال بخواد بخونه شما توصیه ات اینه اون شغل رورها کنه؟ (البته من باتوجه به رشته خودم گفتم ،مث وکالت و سردفتری و…).
بعداینا کارنکردن منجر نمیشه مثلا بعد از۱۵سال که اومدیم توکار وحشی بشیم؟ به این دلیل میگم که من کسایی رو دیدم که توهمون پرهیزکاری بودند ولی الان که تو کار هستند، خیلی پرهیزکار نیستند! و اونایی که قبلا هم کار میکردند، اگرچه اندازه این دوستان افتخارات نداشتند ولی تو بازار باهات کار میکنند.
جعفر عزیز
مخالف نیستم! من میگم هدف چیه؟ اگه کارت مشخصه، میدونی دقیقا میخوای چکاره بشی، ریسکش رو میپذیری که در مسیر اشتباه بیفتی؟ ریسکش رو میپذیری که خودت رو به لایه پایین هرم مازلو محدود کنی، من موردی نمیبینم.
بعد بحث کارآموزی با کار کردن فرق داره.
این که تابستون بری یا در یک ترم مشخص در کلاسها بری سر کار، من مشکل زیادی توش نمیبینم، اگرچه همین هم مشکلات و ریسکهای خودش رو داره.
بگذار در بخشهایی بیشتر بازش کنم.
سلام و ممنون به خاطر این متن زیبا.
فقط یه سوال برام پیش اومده که در حوزه های مختلف هم با اون روبهرو شدهام.
در این دو خط آخر شما گفته اید که سه روز طول میکشد.
این سه روز پشتوانه علمی دارد یا نه یک تجربه شخصی است.
چون مدتی پیش یکی از دوستانم وابسته یک معشوق بود و از او جدا شده بود و از مدت جدایی آنها یکسالی میگذشت. او دائما با خودش میگفت که از هر رابطهای که جدا شده است ، مدت زمانی معادل سی برابر آن زمانی را که صرف او کرده است ، باید بگذراند تا او از ذهنش پاک شود.
اینها برای من خندهدار بود و به نوعی با تمرکز بر روی اهداف زندگی در تضاد است.
البته حدود 60 درصد مطالعات من را روانشناسی ( در حوزهها و شاخههای مختلفاش ) در برمیگیرد و با این پشتوانه این نظرم را بیان کردم.
مسلما به افراد بستگی داره، به تواناییهای شخصی و حجم تمرکز مورد نیاز هم مربوطه. گاهی اوقات یک اعدادی مطرح میشه که در هر صورت میشه توشون شک و شبهه ایجاد کرد. اما بهتره یک مقداری داشته باشن تا یک تصوری از میزان زمان داشته باشه.
این که من بتونم بگم، حرف دوستتون پایه علمی نداره خیلی سخته، اما احتمالا دور از حقیقته! منظورم اینه که بسته به نوع تمرکز شما در زندگی بعدی، این عدد میتونه به شدت کم یا زیاد بشه! مثلا فرض کنید شما بعد از قطع رابطه بیکارید و وقت دارید به همه چیز فکر کنید، یا این که اونقدر مشغولید که حتی نمیتونید به معشوق فعلیتون هم فکر کنید.
سوییچ کردن در هر صورت هزینهبر است. اما من گاهی تا سه روز طول کشیده تا بتوانم در موضوع جدید متمرکز شوم (تهیه مقدمات، آمادهسازی ذهن برای انجام کار جدید، یادآوری موضوعات مرتبط و …)
درمورد ذبیح الله منصوری،به نظر میرسه دلایل هر دو گروه ینی هم مدافعان وهم مخالفان قوی هست.منتهی چیزی که هست اینه که هر گروه از منظری به قضیه نگاه کردند.مثلا مدافعانی بزرگ همچون اقای باستانی پاریزی،غلامعلی سیار،زبیده جهانگیری داشته که ویژگی های سبک منصوری رو،نثر روان،آشتی دادن مردم با کتابخوانی،عامل افزایش کتابخوانی ،وتغییرواضافه کردن مطالب در هنگام ترجمه،میدونستند.منتهی مخالفان همچون کزازی،کریم امامی،مینوی هم داشته که ایراد اینها بیشتر به عدم وفاداری به متن،وجعلی بودن نام برخی نویسندگان بوده وجالبه حتی مخالفان هم تاکید کردند که وی در اشتی دادن مردم با کتاب وتوانایی در نگارش بالا اذعان داشتند.پس میشه بگیم شیوه نثر ایشون بیشتر باعث کتابخوانی میشه،تا دادن اطلاعات دقیق تاریخی!چون هدف از داستان تاریخی اینجورثبت دقیق وقایع نیست!البته مثالی هم که شمازدی میثم عزیز،در مورد قابل اطمینان نبودن رسانه ها یا اینکه مثلا کیهان دروغ گفته در 100سال اخیر یانه؟!همونطور که خودت میدونی سبکی هست بنام “ژورنالیستی تاریخی یا تاریخ نویسی ژورنالیستی که نویسنده معمولا نظرات شخصی،تبلیغ،جوسازی ،عجله در نوشتن،غرض ورزی از ویژگی های این نوع تاریخ نگاری هست.که خیلی بعنوان مستندات تاریخی استفاده نمیشه .منتهی سبک خاص خودش هست.پس ما نمیتونیم بگیم خیلی ازوقایع دروغ هست!منصوری در جایی گفته بود این سبک رو برای کارمندان نوشته ،که درسطح کارمندی مانده اند.اگر بخواهیم یکدفعه آن ها را بالا ببریم حاضر نیستنداز سطح خودشان بالاتر بروند.به همین دلیل وقتی بنده منظور نویسنده را میفهمیدم ان را تغییر میدادم به شکلی که خواننده ایرانی بتواند بفهمد.یا لیلی گلستان میگه که خدمت او این بود که کتاب نخوان ها را کتاب خوان کرد.اگر نام تالیف را بر ترجمه هایش میگذاشت این همه مشکل بوجود نمی آمد.منتهی همونطور که گفتی جامعه کتابخوانی ما به ایشون مدیون هست.چون واقعا نثر گیرایی داره.من خودم وقتی عشق صدر اعظم ،سینوهه یا مادام دو پاری رو خوندم واقعا نمیگذاشت کتاب رو بذاری زمین.
ممنون از دیدگاه دقیقت
فقط یک نکته رو داشته باش، بحث کیهان و تلویزیون رو از این جهت گفتم که تاریخ نگاری و حتی رمان های تاریخی با حقایق کوچک به عنوان یک پازل ساخته می شن. توی خیلی از کتاب ها حتی با توجه به نامه های رد و بدل شده، قطعات پازل رو شکل می دن. شما اگر بخوای یک کتاب بر اساس تحقیق یا مصاحبه در مورد ۴۰ سال پیش بنویسی، به کجا مراجعه می کنی؟
حالا حالا ها با ذبیح الله منصوری کار خواهیم داشت، سعی دارم در ابعاد مختلف، چیزهایی رو در موردش بنویسم.
من هم با امانت کتاب و کتاب دسته دوم و… چندان موافق نیستم از آنجایی که خودم فقط میتوانم کتابی را بخوانم که مال خودم باشد و انگار به آن حس مالکیت برای خواندن کتاب نیاز دارم، اگر کسی بفهمد کتاب چقدر برای او سودمند است حاضر است هرمیزان پولی بابت آن بدهد ما چطور با حقوق کارمندی و کارگری تلویزیون پنج میلیون تومانی میخریم؟ سالها پیش که چندان کتابخوان نبودم با خودم فکرمیکردم افراد چگونه مثلا صد هزارتومن برای یک کتاب میدهند تازه آنهم افرادی که اصلا وضعیت مالی مناسبی نداشتند. بعدها که خودم به ارزش کتاب و کتابخوانی بیشتراز همیشه پی بردم اصلا به ته جیبم یا درآمد ماهیانه ام نگاه نمی کردم و بی محابا خرید می کردم حتی کتابهایی خریده ام که فکر نکنم حالا حالاها بتوانم آنها را بخوانم همیشه با خودم می گویم مثل یک ثروتمند کتاب بخریم.
ممنون از نوشته های خوبتون.
[…] اگر اهل مطالعه هستید و یا تصمیم دارید کتابخوان شوید، مجموعه مقالات میثم مدنی درباره کتابخوانی از بهترین منابع برای آموختن چرایی و چگونگی مطالعه مؤثر […]
درود به ميثم عزيز
دو سوال برام مطرح شده.
I) قبلا يه بخش كوتاهي پيرامون صفحات كتاب نوشته بودين كه يك تعدادي بايد بيشتر باشه، يك حداقلي. مثلا شازده كوچولو كتاب نيست. حال بنظرت بايد چند صفحه باشه. بشخصه با خودم قرار دارم هر روز حتي شده يك صفحه بخونم ولي خب موندم چون شانزده كوچولو رو براي خودم كتاب در نظر گرفتم و من چون فقط نه ماهه حدودا كتاب مي خونم و هنوز از چهل تا نگذشته. البته فرموده بودين كه بعدا توضيح مي دين.
II) اينكه چه كساني اطرافيانم باشن برام خيلي مهم شده، تا جايي كه برام مقدوره سعي مي كنم فاصله بگيرم از اشخاصي كه براي من نامفيدن. بيشتر زمان روزانم رو سعي مي كنم با شما، محمدرضا، دوستان متممي و كتاب باشم تا بتونم مدل هاي ذهني بيشتري اطرافم باشه و البته يادگيري و فراگيري داشته باشم. و از اون طرف با دوستانم به صورت فيزيكال كمتر زمان مي گذرم به نسبت مواردي كه گفتم ولي خب تو در ذهنم هستن و امروز به ذهنم رسيد اگر به فكرم جهت گرفت سعي كنم اگاهانه جايگزين كنم با انچه از شما محمدرضا و كتاب ها يادگرفتم. نظر شما چيه؟ چگونه اطرافم رو مناسب تر كنم؟ مي خوام رشد كنم ولي اگر اطرافيانم به نظر همون لول قبلي باشن يكجوري نيرو وارد مي كنن براي اينكه به همون سطح برگردم و به شخصه سعي مي كنم اگاهي خودم را در حد مقدوريتم افزايش بدم تا به شكل مفيدتري حداقل در بخش اطرافيانم به صورت كلي مناسب سازي كنم.
بسيار ممنونم از وقتي كه مي گذاريد.
سبز باشيد.
سلام
۱- قبلا در مورد خط قرمزها نوشته بودم، این موضوع به ایجاد خط قرمزها ربط داشته و نمیخواستن کتابخانهها مرتب در مورد هر کتاب تصمیم بگیرند. البته شما میتونی خودت خط قرمزها رو برای خودت جابجا کنی یا تعریف جدیدی ارائه کنی. مشکلی نیست.
۲- ممنون از لطفت. وقتی شروع کنی به توسعه فردی، خود به خود آدمهای دور و برت دستچین میشن، نیازی نیست خیلی به خودت فشار بیاری. خود به خود با آدمی که منطقی نیست یا کتابهای کمی خونده، حرف کمی خواهی داشت. اینجوری میشه که دیگه از هم گریزان خواهیدشد. بهتره یک خط قرمزها و اهداف مشخصی رو برای خودت بنویسی و تا حد ممکن بهشون پایبند باشی. از این که یک سری دوستان در اطرافت حذف میشن زیاد نگران نباش. حتی ارتباط با فامیل (غیر از پدر و مادر که خط قرمز هستند) هم کم کم برات کم اهمیت خواهد شد.
بیشر مینویسم.
شهر کتابها، نشر چشمه در تمامی پاساژها، کتابفروشی پردیسهای سینمایی کوروش یا موزه سینما، باغ کتاب، کتابفروشیهای گسترده در جای جای مختلف مثلا میدون ولیعصر، کریمخان، شهرک غرب و ونک هم هست. کتابفروشیهای میدان انقلاب هم که جای خودش رو داره.
From عليرضا on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom سعید فعله گری on فوقِش میمیرم!
Go to commentFrom میثم مدنی on فوقِش میمیرم!
Go to commentFrom سینا on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom سارا حق بين on یا مثل آدم زندگی کن و لذت ببر، یا بمیر!
Go to commentFrom آلاله on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom میثم مدنی on بخش حالٍْخوبکُنَک!
Go to commentFrom آرگان on مرا از خوردن شیر، شرمی نیست. نگاهی به نگاه عاقل اندر سفیه
Go to commentFrom علی کریمی on یا مثل آدم زندگی کن و لذت ببر، یا بمیر!
Go to commentFrom ایمان نظری on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیو ششم: مثل آن کسی نباشیم که در چاه، خاک را از زیر پا میکند و بر سر خود میریخت و بدتر از همه اسمش را کار میگذاشت.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیو ششم: مثل آن کسی نباشیم که در چاه، خاک را از زیر پا میکند و بر سر خود میریخت و بدتر از همه اسمش را کار میگذاشت.
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on سفر به دشت ستارگان
Go to commentFrom میثم مدنی on سفر به دشت ستارگان
Go to commentFrom سعید فعله گری on سفر به دشت ستارگان
Go to commentFrom میثم مدنی on سفر به دشت ستارگان
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on رمان تاریخی، Historical fiction یا Historical novel (با محوریت ذبیحالله منصوری)
Go to commentFrom میثم مدنی on رمان تاریخی، Historical fiction یا Historical novel (با محوریت ذبیحالله منصوری)
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهارم: تا کتابها نوشته شوند.
Go to commentFrom اگر میخواهید دیگران را کتابخوان کنید، به کتابهایی که میخوانید عمل کنید - شهرآزادگان on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش اول: ۱ مساوی ۴!
Go to commentFrom عليرضا on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.
Go to commentFrom میثم مدنی on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.
Go to commentFrom امیرمحمد کرمعلی on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.
Go to commentFrom ابراهیم عبداللهی on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.
Go to commentFrom میثم مدنی on به فروشگاهی که نامش نمایشگاه است نرفتم.
Go to comment