واقعا من چرا وبلاگت رو تو اینوریدر سابسکرایب نکرده بودم. ؛)
.
ببین میثم جان بلاگرها و بنظرم پادکسترها بسیار شبیه همند، دقیقا حرفی کز دل برآید بر دل نشیند و حرف دل یعنی تحلیل، استدلال و دقیقا تجربه ذهنی لازم داره.
.
کسایی که چیزی منتشر میکنند رو به دو دسته کلی میشه تقسیم کرد:
۱. کسایی که تلاش میکنند به خودشون و بقیه کمک کنند تا ارتقاشون بدند.
.
۲. کسایی که دنبال حل خود مساله هستند.
خوشحالم که لااقل تو ذهن من دسته دوم هستی.
حالا فرق این دوتا دسته چیه ؟!
تو دسته اول نقش خود فرد خیلی مهمه که یکی از آفاتش بازی تعریف کردنه.
قطعا همه دوست دارند با انتشار موثر و مفید باشند ولی بنظرم این موضوع نباید الویت داشته باشه به خود اون تحلیل و محتوا.
.
آفات بد دیگری که دسته اول بهش دچار میشن، موضوع عارضهیابیِ صرف هستش و شروع میکنن سلبی گفتن و نوشتن.
من به اینا میگم سلبرتیهای فرهنگی. ؛)
.
داستان بعدی این آدما غلبه کمیت بر کیفیته، چون خودشون رو ملزم کردن به انتشار مثلا آ پست در ب مدت.
در این راستا کتاب در باب حرف مفت نشر کرگدن رو پیشنهاد میکنم و یه سوال:
.
چرا فکر میکنی انگیزشیها ده درصد هستند ؟!
تعداد فالورهای اینستا انگیزشیها و حتی کتابهای پرفروش این گواه رو نمیدند.
سلام میثم جان.
فصل کار کتاب اقتصاد ایران به کدام سو میرود ازدکتر نیلی بحث مرتبطی به این موضوع است.
درآمد کارمندای دولتی و خصوصی در ایران رو باهم مقایسه کرده، ساین بازار این بوده که کار دولتی بهتره، متوسط حقوق کار دولتی در شهرستان از کار خصوصی در تهران بیشتر بوده، البته من امیدوارم که این وضعیت اقتصادی پارادایم رو عوض کنه.
.
فکر میکنم فصل تحصیلات اون کتاب هم برای شما جذاب باشه.
سلام
ممنون از پاسخت.
نکته ۱: اولا کتاب مال ۹۴ هست و تحقیقاتش مال قبلترش بود.
نکته ۲: یک فرق کوچیک در کار خصوصی هست که در بیرون نیست. مثلا من کلی آدم میبینم حقوقشون داره ۵ رد میشه، ولی در واقع حقوقشون ۱۲ یا ۳۰ هست! به خاطر بحثهای بیمه و مالیات، شرکتها این مبالع رو در مباحثی به عنوان پاداش و .. میگنجونن. دولت اما این کار رو نمیکنه. همون زمانی که حقوق نجومی مطرح شده بود، خیلی از دوستان من از اون نجومیها در خصوصی بیشتر میگرفتن! خیلی هم طبیعی و ریلکس!
نکته ۳: در حالت عام حرف درسته که یک آدم کارگر خصوصی از یک آدم کارمند پایه دولت خیلی کمتر میگیره، این جمعیتها خیلی زیادن و میانگین رو کاملا جابجا میکنن. اما برای کسی که فکر میکنه ارزشی داره و قابلیت رشد رو داره، حقوق خیلی بیشتری نسبت به دولتی در انتظاره.
نکته ۴: بحث هزینه فرصت هیچ وقت مطرح نمیشه توی این موارد که چون طولانیه ترجیح میدم حرف نزنم در موردش…
سلام بسیار از متنتون لذت بردم یک راهنمایی میخاستم ازشما
من 25 سالمه و تازه از مقطع ارشد رشته مواد فارغ التحصیل شدم و قبلا فکر میکردم برم ارشد بخونم کار راحتتر گیر میاد ولی الان متوجه اشتباهم شدم و علی رغم نظر اطرافیان دوست دارم مبحث مورد علاقه ام از دوران نوجوانی که کامپیوتر هست رو انجام بدم. دارم تعمیرات سخت افزار یاد میگیرم و میخام تکنسین و تعمیرکار کامپیوتربشم. مشکلی که دارم اینه که با توجه به تبلیغات زیادی که میشه مثل یادگیری وب، سئو، دیجیتال مارکتینگ و … به این مباحث هم علاقه مند شدم لطفا راهنماییم کنید چطور از مسیر اصلی خارج نشم و ایا اصلا امکانش هست که دو یا سه زمینه رو دنبال کنم یا خیر.با تشکر
سلام
ممنون از توضیحات خوب شما.
در خیلی از قسمت ها استدلال شما صرفا مبتنی بر تمثیل منطقی یا همان قیاس یا آنالوژی ایتوار شده بود و علی رغم زیبایی کلام و حلاوت سخن متاسفانه منطقا خیلی قدرت اقناع ندارند.
متاسفانه حق با شماست…
من تا به حال قانع کردن از طریق منطق برای یک عمل هزینهبر ندیدم! یعنی اونقدر همه چیز رو می شه به خوبی توجیه کرد. حتی من هنوز اثبات منطقی وجود خدا رو ندیدم، چیزی که هزاران ساله مورد بحث بوده. بیشتر بحث ها فلسفی هستند.
کلا هر جا لازمه هزینهای بشه، نمیشه منطقا اثباتی کرد، چرا که اون هزینه وابسته به عوامل مختلفه
سلام میثم جان خیلی تبریک میگم، دوست داشتم این تکه از کتاب سیر عشق آلن دوباتن رو که احتمالا خودت هم خونده باشی اینجا بزارم.
شأن خانه داری:
به کار بردن واژه «شأن» برای اموری چون بردن بچه ها به مدرسه و آوردنشان به خانه و امور مربوط به لباسشویی کاملا بیجاست، چرا که ما متاسفانه آموخته ایم که این واژه طبیعتا متعلق به جای دیگری ست، به امور سیاسی سطح بالا یا تحقیقات علمی یا سینما یا مد.
اما شأن ماهیتا تنها به هر چه که در زندگی مهم تر و شرافتمندانه تر است، مربوط می شود.
ظاهرا نمی خواهیم بپذیریم که افتخار بشر فقط به پرتاب ماهواره، تأسیس کارخانه ها و تولید نیمه رساناهایی که به طرزی شگفت آور باریک اند خلاصه نمی شود، بلکه توانایی گذاشتن قاشق در دهانهای کوچک، پیدا کردن جوراب های گم شده، تمیز کردن توالت، کنار آمدن با کج خلقی ها و پاک کردن چیزهای چسبیده به میز هم، حتی اگر این توانایی به طور گسترده در میان میلیاردها نفر مشترک باشد، جزء افتخارات محسوب می شود.
جناب مدنی عزیز،
سپاس از معرفی پایگاه های مربوط به حوزه ی کتاب و هر آنچه که مربوط به کتاب هست.
برای بنده اون لینک مربوط به تهیه قفسه های کتابخونه جالب به نظر اومد از اون جهت که درحال تدارک کتابخونه ای برای خونه ام هستم. قیمت هاشون هم در مقایسه با سایر جاها، منصفانه و ارزونتره (البته باهاشون تماس گرفتم وهمونطوری که خودتون هم اشاره کردین، خرید آنلاین از این پایگاه فعلا امکانپذیر نیست و باید حضوری اقدام کنی).
در ضمن، پادکست های بی پلاس که توسط علی بندری تهیه میشه هم برای طرفداران کتاب های صوتی میتونه سودمند باشه. آدرسش:
روز بخير. ممنون بابت اين معرفي؛
من چندبار از سايت “باهوك” خريد كردم.
با اينكه تا جايي كه مي دونم در كرج مستقر هستند ولي پرسنل مودب و كوشايي داره كه تلاش مي كنن كارشون رو درست انجام بدهند. در ضمن براي خريد بيشتر از 50 هزار تومان، ارسال رايگان دارند كه خودش انگيزه خوبي براي خريد كتاب به صورت غيرحضوري مي تونه باشه.
با سپاس
https://www.bahook.com/
سلام.
این سایت همیشه با 15 درصد تخفیف کتابهاش رو میفروشه.بانک کتابش هم بد نیست.یکی دوبار هم تعداد بالا خرید کردم و خوب خیلی به صرفه بود.
http://www.manoketab.com
با سلام
خیلی متشکرم از کار مفیدی که در این راستا شروع کردین…و حتما دنبال میکنم
یک سایتی رو من چند سال هست که تقریبا نود و نه درصد خرید اینترنتی کتابهام رو از اونجا انجام دادم که اسمش رو در میان سایتهایی که لیست کردین خالی دیدم
این سایت خیلی گسترده ست و البته معتبر چون در این چندین خرید تا به حال به مشکلی برخورد نکردم به ویژه از نظر ارسال و سالم بودن مرسوله
سایت شهر کتاب آنلاین:
https://shahreketabonline.com/
میثم عزیز
درمورد مهاجرت:انچه که به نظرم میاد اینکه مهاجرت اصلا هم بد نیست!قبلا هم گفتم هرجا راحتریم میتونیم باشیم(معتقدم جامعه یه کل(متشکل ازاجزا مختلف) هست ونه کلی(مرکب از افراد متعدد)،تا با موندن یا رفتن یه عده اخلال درکارش ایجاد بشه هرچند نبود برخی احساس خواهد شد ولی جایگزینش پیدا خواهد شد یا نهایتا وارد خواهند کردم،یه جامعه زمانی رو به جلو پیش میره که همه اعضا درست کار کنند هرچند تلاش برخی قابل ستایش هست ودرجای خودش موثر).وجالبی کاراینه که خیلی ها که مهاجرت کردن اتفاقا خیلی زندگی خوبی دارن(این به معنی این نیست که اونها که نکردن زندگیشون بده)وخیلی ها هم زندگی خوبی نتونستن تشکیل بدن.ولی چیزی که به نظر اکثار دچارش میشن این “قیاس “های بی ربط هست.مثلا فردمیگه امریکا خیلی خوبه ،ازادی هست حقوق مدنی و…درست هم میگه.ولی سوال اینکه نسبت به کجا؟نسبت به ایران؟چرا همه اونایی که میرن امریکا وشهروند اون کشور میشن مدام خودشون رو با ایران مقایسه میکنن ومیگن عالیه!ولی ایا نسبت به خود شهروندهای امریکا هم وضع شون خوبه؟یا اونایی که میگن ما موفق هستیم.شاید درست بگن ولی نسبت به خود امریکایی ها کجا قرار دارن؟قبلا هم گفتم من هیچ عرقی رو کشورم ندارم.ولی تلاش میکنم مسولیتم رو درست انجام بدم تابلکه اندکی وضعیت کشورم بهتر بشه.ولی اونایی هم که میرن اون کشورها جرئت ایون دارن اصلا درمورد اون کشور یا قوانینش حرف بزنن؟ما تاوقتی ایران هستیم فقط از بدی ها وایرادتش میگیم ولی به محض اینکه میریم امریکا ازنظم،محیط زیست و…یا اونجا سرشون میندازن پایین ومث یه غریبه(درحالی که شهروند شدن)برخلاف ایران !فقط کارشون رو میخان درست انجام بدن.اگر ما هدفمون این داستان های موفقیت وتاثیر گذاری نباشه!وفقط به مسولیت هایی که داریم عمل کنیم وبپذریم ما تو شبکه ای از تعهدات داریم زندگی میکنیم وبا هر انتخاب مسولیت جدیدی بر عهده میگریم وبجای اینکه به اثرش یا موارد دیگه سعی کنیم تا حد ممکن اون وظیفه رو درست انجام بدیم تا تکلیف از ما برداشته بشه.
پی نوشت:برای دوری ونیفتادن دردام این قیاس های الکی،درصورت تمایل بهتون توصیه میکنم مبحث قیاس ازکتب اصولی شیعی رو مطالعه کنید البته من جستجو کردم ویکی شیعه هم اطلاعات مقدماتی خوبی داره ومفید هست فک کنم متمتم هم درمورد آنالوژی سرفصل های داری ،که متاسفانه من بلد نیستم لینک بدم!یک بار برا همیشه این قضیه رو حل کنید تا اگر خواستید بمونید یا برید حداقل درست تصمیم گرفته باشیدوبر مبنای اصول وقواعد ونه اینکه فقط ظواهر رو دیده باشید.
اووو میثم شمام زندگی سختی داری!برای همه چی وهمه کارات باید پاسخگو باشی.به نظر من اونایی که درمورد بی خوابی،پوشک بچه ویا ازدواج این حرف ها رو میزنن درست میگن!ولی اُسکل تشریف دارن!چرا که معلومه که بی خوابی داره،اذیت داره ،سختی داره،خود ازدواج کلی دغدغه میاره برات.ولی چیزی که اینا فراموش کردن اینه که مگه تااخر عمر باید پوشک بشه که انقد نگران اون باشم!یا بی خوابی ،مگه قراره همیشه نصف شب بلند بشه !نهایت دوسال هست.خود ازدواج کلی برکت میاره برات که اون مسایلش باهمه سختی هاش بهت خوش میگذره.وبجای همه اون سختی ها شیرینی های دیگه برات میاره.
بعدم شما خیلی خودتو اذیت میکنی!یعنی به همه واقعا جواب میدی؟!من یا جواب نمیدم یا اینجور وقت ها برعکس جواب میدم!تا طرفو خوشحال کنم چون طرف دنبال همین چیزاس است. مثلا میگم شما اشتباه منو نکن واصلا ازدواج نکن!یا به اونایی که سیگار میکشن ،میگم سعی کن بیشتر بکشی ،هیچ اتفاقی برات نمیفته!دکترا دروغ میگن!ندیدی سیگاری ها چقدر عمر میکنن!چرا که معتقدم ما وظیفه نداریم انسان ها رو هدایت کنیم مگر فقط ازموضع تخصص مون.اگه هرکس فقط از موضع تخصصش بره جلو وسعی کنه کمک کنه،ودر سایر موارد چون علم نداره بهتره توقف کنه واگه دنبال حقیقت هست بره پی شو بگیرهیا ارجاع بده به متخصص اون رشته انقدمشکل نداریم.بعدم معتقدم ،”هرکسی از طن خود شد یار من”.من خیلی ازدوستام تو نداری ازدواج کردن!نه مُردن ونه مشکلی براشون پیش اومدوحتی تو همین نداری بچه هم آوردن!من بجز خوشحالی ندیدم.جالبه تو کارشئن هم پیشرفت کردن!یکی ازدوستام 6ماه پیش میگفت عجب ابلهی بودم که انقد دیر ازدواج کردم!چه فکرای بیخودی میکردم.
با خوندن این متن یاد نوشتهی “افکار دیگران” در کتاب مسافر خوشبختی افتادم.متن به شرح زیر است.
مردی در کنار جاده، دکهای درست کرد و در آن ساندویچ میفروخت.چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود. بنابراین روزنامه هم نمیخواند. او تابلویی بالای سَر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچهای خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکهاش میایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق میکرد و مردم هم میخریدند. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد به کمک او پرداخت. سپس کمکم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدرجان، مگر به اخبار رادیو گوش ندادهای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود میآید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی…
پدر با خود فکر کرد: هرچه باشد پسرش به مدرسه رفته، به اخبار رادیو گوش میدهد و روزنامه هم میخواند پس حتماً آنچه میگوید، صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمیایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمیکرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت : پسر جان حق با توست! کسادی عمومی شروع شده است…
این پایان داستان بود.در اکثر اوقات وقتی این را برای کسی تعریف میکنم، در ادامه میگویم:
“حالا به نظر شما، در چه وقتی پیرمرد کور و کر بود؟ در زمانی که پسرش در کنارش بود ، یا در زمانی که پسرش در کنارش نبود؟ ”
اراتمند
سعید فعلهگری
به به.
سلام میثم جان.
آقا حسابی تبریک میگم. 🙂 خیلی خوشحال شدم.
این قسمت رو حسابی زندگی کردم:
«آقا جان، من میفهمم که این کارها سخته، عادت کردن به این دوره زمان میبره، اما کلی خوشی داره، کلی حس عجیب داره که تو نمیتونی با مدرک فلان، سفر فلان، خوب خوابیدن و … مقایسش کنی.»
مخلصم.
سلام
تبریک فراوان عرض میکنم به هردوی شما (پدر و دختر) بابت این نعمت بزرگ.
تبریک به شخص شما. چون داشتن دختر یک نعمت بزرگه.
و تبریک به دختر شما. چون “فرزند میثم مدنی بودن” هم خودش یک نعمت بزرگه
🙂
از تجربه پدر شدن من سالهای زیادی میگذره. نزدیک به دو دهه.
اون زمان هم از دست این 95 درصدیها در امان نبودیم که پوشک و شیرخشک و بیخوابی رو مدام یادآوری میکردن.
بعدها هم دخالتهای بیجا در مواردی که: چرا فلان مدرسه نذاشتمشون. چرا هرگز کلاس زبان و کلاسهای تقویتی نذاشتمشون و در یک کلام چرا “مثل دیگران” بچه هامو تربیت نکردم؟
چقدر با دانش ناقص (و احمقانهشون) دنیای منو تیره کردن
چقدر (بدون اینکه ازشون بخوام) در نقش بزرگتر منو راهنمایی کردن که این روش تربیت فرزند درست نیست.
چقدر از معلم هاشون متلک شنیدم.
از دید همۀ اونها من “بدترین پدر دنیا” بودم!
پدری که واژه موفقیت رو متفاوت از “دیگران” میدید و این تنها گناه من بود برای شنیدن اون حجم بالای متلک آبدار
اما امروز:
با دیدن موفقیت درخشان فرزندانم (که ساکن ایران هم نیستن) همگی اون پند دهنگان سابق، جزء فراموشکاران مصلحتی شدن! به نظر میاد این “فراموشی مصلحتی” هم نعمت بزرگیه.
درعینحال “ناشنوا بودن” هم برای من نعمت بزرگی بود. 🙂
From پویا شیخ حسنی on کتابها را برای هم تعریف کنیم یا جایی پیدا کنیم تا آن را به کار گیریم.
Go to commentFrom پویا شیخ حسنی on چالشها و ریسکهای کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی
Go to commentFrom میثم مدنی on چالشها و ریسکهای کار دولتی (۱) - انتخاب رشته و مسیر شغلی
Go to commentFrom رضا محمدی on جمله «شغلی را انتخاب کنید که دوست دارید» را زیاد جدی نگیرید! بحث انتخاب رشته
Go to commentFrom سید احمد بنی جمالی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیزدهم: تا یاد بگیریم، درخت همیشه سبز بی بَر و بار است.
Go to commentFrom میثم مدنی on ۱- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیزدهم: تا یاد بگیریم، درخت همیشه سبز بی بَر و بار است.
Go to commentFrom معصومه شیخ مرادی on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to commentFrom میثم مدنی on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to commentFrom امین رضا on معرفی مکانها، سایتها و وبلاگهای مفید در مورد کتابخوانی، کتابخری و کتاببازی! (۲۲مهر)
Go to commentFrom سارا حق بين on معرفی مکانها، سایتها و وبلاگهای مفید در مورد کتابخوانی، کتابخری و کتاببازی! (۲۲مهر)
Go to commentFrom افشین on معرفی مکانها، سایتها و وبلاگهای مفید در مورد کتابخوانی، کتابخری و کتاببازی! (۲۲مهر)
Go to commentFrom فاطمه رضایی on معرفی مکانها، سایتها و وبلاگهای مفید در مورد کتابخوانی، کتابخری و کتاببازی! (۲۲مهر)
Go to commentFrom میثم مدنی on معرفی مکانها، سایتها و وبلاگهای مفید در مورد کتابخوانی، کتابخری و کتاببازی! (۲۲مهر)
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on دچار توهم تخم مرغ و مرغداری نشویم! اغلب ناراحتیها و حسرتهای ما به همین توهم مربوط است!
Go to commentFrom جعفرسیرجانی on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to commentFrom ابراهیم عبداللهی on سریالهای خوب استراحت میانفصلی دارند، شما چطور؟
Go to commentFrom سعید فعله گری on دچار توهم تخم مرغ و مرغداری نشویم! اغلب ناراحتیها و حسرتهای ما به همین توهم مربوط است!
Go to commentFrom امین آرامش on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to commentFrom میثم مدنی on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to commentFrom سعید یگانه on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to commentFrom میثم مدنی on میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!
Go to comment