۱- توهم تخم مرغ و مرغداری
شاید شما هم کارتون ایکیوسان را دیده باشید. یکی از جذابترین کارتونهایی که هنوز هم دیدنی هستند. ایکیوسان نام دانشآموز باهوشی است که سعی دارد مشکلات شهر محل خود را حل کند.
در یک قسمتی که راستش پیداش نکردم (لطفا اگر پیداش کردید برای من بفرستید آدرسش رو) و در دوره فکر کنم ۱۰ سالگی دیدم، فردی شخص دیگری را متهم میکند که باید به او خروارها پول پس بدهد. چرا؟ چون در کودکی از او یک تخم مرغ دزدیده بود! استدلالش هم این بود:
اگر آن تخم مرغ را ندزدیده بودی، تبدیل به مرغ میشد، آن مرغ دهها تخم میگذاشت و همه آن تخمها تبدیل به مرغ میشدند و من بعد از ۵ سال باید هزاران مرغ میداشتم! باید پول آن هزاران مرغ را به من بدهکاری!
خواهشی که دارم این است که قبل از ادامه کمی به استدلال آن طلبکار فکر کنید، بعد ادامه دهید. کجای کار لنگ میزند؟ چقدر به صورت روزمره از آن استفاده میکنیم؟
.
.
.
.
.
بسیاری از مقایسات ما و اطرافیانمان، استدلال مشابهی را دنبال میکنند. مشکل کجاست،اغلب ناراحتیها و حسرتهای ما از همین جریان میگذرد. اصلا امکانات و رخدادهای دیگر را در نظر نمیگیریم، اصلا نیازمندیها و هزینههای لازم برای مرغ کردن تخممرغها را در نظر نمیگیریم.
مثلا فلانی را میبینیم که رفته در یک جایی موفق شده است، بعد با خود میگوییم، من که از اون باهوشتر بودم (بر فرض که بودی) من که از او تواناتر بودم (بر فرض که بودی) چرا اون فلان شد و من نشدم؟
اگر این مقایسات را از زندگی خودمان بگیریم، مطمئنم شادی بسیار بیشتر و ناراحتی بسیار کمتر خواهد شد. واقعتیتش اینه که اشتباهات ما هم همینطوری هستند، شرایط بد زندگی ما هم همینطوری هستند. شرایط بدی که در کشور رخ داده بود را اگر تخم شرارت و بدبختی بدانیم، تبدیل به مرغداری نمیشد. نیازی نیست خیلی خودمان را به ناراحتی بزنیم و حساب و کتاب کنیم که وای ونزوئلا شدیم، وای فلان شدیم.
مشکلات هستند قبول، اما اینجا باید مواظب باشیم که دچار توهم مرغ و مرغداری نشویم.
۲-تخممرغ شکسته و مرغداری رو کجای دلم بگذارم؟
من بعضی آدمها رو میبینم و واقعا دیگه هیچ جور نمیتونم استدلالهاشون رو توجیه کنم. حالا اون بنده خدا یک تخم مرغی داشت که میخواست مرغداری بشه، اما تو که همون رو هم نداشتی، تخم مرغت که شکسته بود.
آدمهای زیادی میبینم که در کارهای کوچک مثل درس خواندن یا کارهای روزمره هم انگیزه نشان نممیدهند و تلاش حداقلی رو هم نشون نمیدن. بعد وقتی میرسه توی مقایسه، میگن ببین فلانی چرا انقدر میگیره من انقدر کم؟
آدمهای زیادی رو میبینم که سالها چسبیدن به کارمندی (که شغل شریفیه از دید من) اما دوست دارن همون امتیازاتی که زندهبیروناومدههای آزادکارها دارند رو داشته باشن (اینجاشه که مسخره است).
من چند بار ناظر کارهام شرکتهای دولتی و شبه دولتی بوده، طرف که مثلا ۳ میلیون حقوق میگرفته، شاکی بود که تو چرا باید انقدر بگیری من انقدر کم؟ بهش میگم تو دهها ساله داری پشت این میز پول میگیری و کار جدی نمیکنی، من ده ها سال پول نگرفتم و ریسک کردم، کلی مثل من ممکنه پروژه گیرشون نیاد. همین آدمهای مثل تو باعث میشن بخش زیادی از پول من وصول نشه و من بیپول بشم. اونجاش رو نمیبینی؟
من میگم باشه اگر ریسک کردی و اگر تلاش کردی و با تمام وجود به سمت هدفت حرکت کردی، حداقل یک تخم مرغی داشتی، ولی کسی که همینها رو هم نداشته لطفا خودش رو مستحق مرغداری ندونه.
ما شاید ظاهرمون شبیه هم باشه ولی اعمالمون، شانسمون، رخدادهای زندگیمون کاملا متفاوته.
میگن امکان نداره که سیب بکاری و پرتقال برداشت کنی، من میگم، اگه سیب بکاری لزوما سیب برداشت نمیکنی. بابتش زیاد ناراحت نباش.
این مباحث در مورد مهاجرت هم صادقه، خیلی از ما خودمون رو با بعضی آدمهای موفق مقایسه میکنیم که کاملا اشتباهه، چرا خودت رو با اون روهنگاییها که کشتار جمعی شدند، یا اون فرانسویها و آلمانیها که توی جنگ جهانی کشته شدند مقایسه نمیکنی؟ میگی من اگر فلانجا بودم استیوجابز میشدم؟
با خوندن این متن یاد نوشتهی “افکار دیگران” در کتاب مسافر خوشبختی افتادم.متن به شرح زیر است.
مردی در کنار جاده، دکهای درست کرد و در آن ساندویچ میفروخت.چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود. بنابراین روزنامه هم نمیخواند. او تابلویی بالای سَر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچهای خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکهاش میایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق میکرد و مردم هم میخریدند. کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد به کمک او پرداخت. سپس کمکم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدرجان، مگر به اخبار رادیو گوش ندادهای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود میآید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی…
پدر با خود فکر کرد: هرچه باشد پسرش به مدرسه رفته، به اخبار رادیو گوش میدهد و روزنامه هم میخواند پس حتماً آنچه میگوید، صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمیایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمیکرد. فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت : پسر جان حق با توست! کسادی عمومی شروع شده است…
این پایان داستان بود.در اکثر اوقات وقتی این را برای کسی تعریف میکنم، در ادامه میگویم:
“حالا به نظر شما، در چه وقتی پیرمرد کور و کر بود؟ در زمانی که پسرش در کنارش بود ، یا در زمانی که پسرش در کنارش نبود؟ ”
اراتمند
سعید فعلهگری
میثم عزیز
درمورد مهاجرت:انچه که به نظرم میاد اینکه مهاجرت اصلا هم بد نیست!قبلا هم گفتم هرجا راحتریم میتونیم باشیم(معتقدم جامعه یه کل(متشکل ازاجزا مختلف) هست ونه کلی(مرکب از افراد متعدد)،تا با موندن یا رفتن یه عده اخلال درکارش ایجاد بشه هرچند نبود برخی احساس خواهد شد ولی جایگزینش پیدا خواهد شد یا نهایتا وارد خواهند کردم،یه جامعه زمانی رو به جلو پیش میره که همه اعضا درست کار کنند هرچند تلاش برخی قابل ستایش هست ودرجای خودش موثر).وجالبی کاراینه که خیلی ها که مهاجرت کردن اتفاقا خیلی زندگی خوبی دارن(این به معنی این نیست که اونها که نکردن زندگیشون بده)وخیلی ها هم زندگی خوبی نتونستن تشکیل بدن.ولی چیزی که به نظر اکثار دچارش میشن این “قیاس “های بی ربط هست.مثلا فردمیگه امریکا خیلی خوبه ،ازادی هست حقوق مدنی و…درست هم میگه.ولی سوال اینکه نسبت به کجا؟نسبت به ایران؟چرا همه اونایی که میرن امریکا وشهروند اون کشور میشن مدام خودشون رو با ایران مقایسه میکنن ومیگن عالیه!ولی ایا نسبت به خود شهروندهای امریکا هم وضع شون خوبه؟یا اونایی که میگن ما موفق هستیم.شاید درست بگن ولی نسبت به خود امریکایی ها کجا قرار دارن؟قبلا هم گفتم من هیچ عرقی رو کشورم ندارم.ولی تلاش میکنم مسولیتم رو درست انجام بدم تابلکه اندکی وضعیت کشورم بهتر بشه.ولی اونایی هم که میرن اون کشورها جرئت ایون دارن اصلا درمورد اون کشور یا قوانینش حرف بزنن؟ما تاوقتی ایران هستیم فقط از بدی ها وایرادتش میگیم ولی به محض اینکه میریم امریکا ازنظم،محیط زیست و…یا اونجا سرشون میندازن پایین ومث یه غریبه(درحالی که شهروند شدن)برخلاف ایران !فقط کارشون رو میخان درست انجام بدن.اگر ما هدفمون این داستان های موفقیت وتاثیر گذاری نباشه!وفقط به مسولیت هایی که داریم عمل کنیم وبپذریم ما تو شبکه ای از تعهدات داریم زندگی میکنیم وبا هر انتخاب مسولیت جدیدی بر عهده میگریم وبجای اینکه به اثرش یا موارد دیگه سعی کنیم تا حد ممکن اون وظیفه رو درست انجام بدیم تا تکلیف از ما برداشته بشه.
پی نوشت:برای دوری ونیفتادن دردام این قیاس های الکی،درصورت تمایل بهتون توصیه میکنم مبحث قیاس ازکتب اصولی شیعی رو مطالعه کنید البته من جستجو کردم ویکی شیعه هم اطلاعات مقدماتی خوبی داره ومفید هست فک کنم متمتم هم درمورد آنالوژی سرفصل های داری ،که متاسفانه من بلد نیستم لینک بدم!یک بار برا همیشه این قضیه رو حل کنید تا اگر خواستید بمونید یا برید حداقل درست تصمیم گرفته باشیدوبر مبنای اصول وقواعد ونه اینکه فقط ظواهر رو دیده باشید.