شینوهو هاشیموتو، دو روز پیش یعنی ۲۸ تیر ۱۳۹۷ در سن ۱۰۰ سالگی فوت کرد. او خالق بسیاری از کارهای کوراساوا بود. کوروساوا از دید من، جز ۷ کارگردان اول تاریخ است. حتی جز ۳ تا برای من. امروز که نگاه میکنم میبینم نقطه مشترک فیلمهای خوب او یک نویسنده (همان هاشیموتو) است.
گفتم به احترام این مردان بزرگ، یک نوشته در مورد یک مفهوم خلق شده توسط آنها بپردازم.
اگر ابتدای کتاب استیو جابز از والتر ایساکسون را خوانده باشید، میبینید که نویسنده در مورد اثر راشومون کمی صحبت میکند.
در نوشتن این زندگینامه احساسات مثبت یا منفی شدیدی را نسبت به استیوجابز مشاهده میکردم، به طوری که اثر راشومون را به خوبی میدیدید. ولی بیشترین سعی خود را به کار گرفتم تا تناقض ها را به طور عادلانهای موازنه و در مواجهه با منابع، شفافیت و صداقت پیشه کنم.
راشومون نام فیلمی است از آکیرو کوراساوا به نویسندگی شینوهو هاشیموتو، که برای اولین بار یک موضوع جالب را درسال ۱۹۵۰ به تصویر کشید. این موضوع هنوز هم در بسیاری از فیلمهای امروزی تقلید میشود.
خلاصه فیلم به این صورت است که
همسر یک مرد، در جنگل مرده است. حال این سوال وجود دارد که به آن زن تجاوز شده؟ به قتل رسیده یا خودکشی کرده؟
در واقع، یک حادثه واحد، رخ داده اما شاهدین ماجر، هر کدام تفسیر خود را ارائه میکنند. نکته جالب اینجاست که این کاراکترها،هر یک به صورت کاملا متقاعدکننده، متناقض با سایرین، داستان را نقل میکنند!
این پدیده، اولین بار در فیلم راشومون رخ داد و به همین خاطر چنین حالتی را که یک واقعه یکسان توسط چندین نفر به صورت متناقض توصیف میشود را اثر راشومون میگویند.
شاید مشاهده نوشته «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.» به درک بهتر ابعاد دیگر چنین تناقضاتی کمک کند.
امروزه در سیاست میبینیم که هر حزب وضعیت کشور را متفاوت توصیف میکند، خارجنشینان، داخل نشینان و اپوزیسیون، هر کدام برداشت خود را از حوادث مطرح میکنند. جدای از این که بسیاری ممکن است غرض داشته باشند یا مرض، ممکن است این تناقضات دست خودشان نباشد و هر کدام واقعا از دید خودشان راست بگویند. منتها مشکل زاویه دید است. برای همین از شنیدن حقایق متناقض شوکه نشوید و احساس بد نسبت به طرفین پیدا نکنید.
حتی در مدیریت یا توسعه مهارت هم باید مواظب این اثر راشومون باشید. مثلا ممکن است خودتان را با نگاه اطرافیانتان محک بزنید، با نگاه شاگردانتان یا مادرتان! از نگاه مادرتان شما بهترین موجود عالم هستید و از نگاه فردی دیگر ممکن است منفورترین آد م روی زمین.
هیچ کدام احتمالا دروغ نمیگویند، هر کدام نگاه خود را دارند.
سلام
همونطور که شما فرمودید کوروساوا کارگردان بزرگ و تاثیر گزاری در تاریخ سینماست. من یوجیمبو, هفت سامورایی و ریش قرمز رو دیدم. سریر خون رو هم سکانسهایی دیدم ولی همون چند سکانس پراکنده خیلی به نظرم خاص و دقیق بود. کلا فیلمهای کوروساوا رو باید سرفرصت با فکر ازاد و متمرکز و بدون عوامل محیطی ازاردهنده دید. دیدن فیلمهایش انرژی بر است. مخصوصا اشوب و سریر خون( در د همان چند سکانس که دیدم) . شاید فرهنگ خاص ژاپن تصویر شده در این فیلمها هم در این سخت بودن موثر باشد.
سلام.وقتتون بخیر.ترجمه:
«کارگردانای فیلم یا بهتر بگم آدمایی که چیزی رو خلق می کنن خیلی حریص هستن و هیچوقت راضی نمیشن.به همین دلیله که به کارشون ادامه میدن.من می تونم برای مدت خیلی زیادی کار کنم چون فک می کنم دفعه بعد می تونم چیزی رو بهتر کنم.»
فک می کنم افسردگی بزرگترین آفت این نوع حریص بودنه.به عنوان کسی که 2 سال بدجوری باهاش درگیر بودم حس می کنم.دارم سعی میکنم که این ویژگی رو توی شخصیتم دوباره راه بندازم.یه مدت در موردش می خوندم ولی کلا تاثیرگذارترین چیزی که خوندم جمله آخر یکی از متنای شما بود.
“صریح,حریص,جدی و صبور باشید”
ایده خوبی بود این جملتون تاثیر خوبی رو من داشت بخشی هم به خاطر تاثیرپذیری من از نوشته ها و ادبیات خاص شماست.من در مورد یونگ و روانشناسیش و تحلیل آرکتایپی خاصش خیلی کم میدونم ولی فک کنم این نوع حریص بودن رو تو ارکتایپ جنگجو دسته بندی میکرده.امیدوارم این قسمت جنگجوی همه فعال باشه.اگه وقت کردید در مورد افسردگی هم با نگاه و ادبیات خاص خودتون بنویسید.مرسی از لحظات خوبی که با نوشته هاتون برامون درست میکنید.
دوتا مشکل داشتی احتمالا که به افسردگی رسیدی:
۱- تُنگت رو به موقع عوض نکردی یا تنگ مناسبی برای شنا انتخاب نکردی.
۲- اهداف و ارزشهای متناقض داشتی.
این هفته کلا باید بنویسم تا قولهام رو برسم. اگر دوست داشتی، هفته بعد پیگیری کن تا برات در مورد این نوع افسردگی بنویسم. آرکتایپها رو هم زیاد جدی نگیر! اونها قراره به شما سواری بدن نه این که سوارتون بشن.
لطفا بیشتر در مورد اهداف و ارزش های متناقض بگو. چون فکر می کنم عمده مشکلات زندگی من و شاید خیلی از جوان های امروزی همین تناقضات ویران کننده است. با وجود اینکه از مرز 30 سالگی گذشته ام، باز این تناقضات خیلی از جاها گریبانمو می گیره…