اینروزها خیلی ارزشها و موضوعات مختلف مطرح میشوند و ما، به جای این که به توسعه خودمان از طریق این ارزشها فکر کنیم، شروع میکنیم دیگران را با این موضوعات قضاوت کردن، تحقیر کردن، یا طبقهبندی کردن، در صورتی که آن موضوعات صرفا مصرف شخصی دارند و نه مصرف خارجی.
۱- اصلیترین موضوع در تعیین حس و حال ما انتظار است.
در این نوشته «کی ناراحت میشوید؟ و کی خوشحال میشوید؟» سوالی از شما پرسیده بودم، دوست داشتم با خودتان بنشینید و تحلیل کنید ببینید چه موقع خوشحال میشوید و چه موقع ناراحت، اگر در مثالهای آن نوشته دقت کنید، رد پای انتظار را در همه حالتها میبینید، باز هم برگردید و آن سوال را پاسخ دهید، و بنویسید، حال نوشتههای خود را تحلیل کنید. جالب نیست؟ رد پای انتظار در تمامی آنها دیده میشود. اگر بتوانید بحث انتظار را کنترل کنید، بخش بزرگی از ناراحتی خود را کنترل کردهاید، توانایی شاد کردن خود را خواهید داشت و از این دست.
اگر در ماشین گلسر هم نگاهی بیندازید (این لینک از متمم را ببینید) اثری از انتظار نمیبینید، قبول دارم، اما شاید بتوان آن انتظار را در آن مدل درون فکر و عمل گنجاند.
اصلا لزومی هم ندارد این موضوع را در آن ماشین گنجاند،چون مدل جهانی نیست. نگاهی به تجربه، این شهود را در ما ایجاد میکند که انتظار بخش عمده ناراحتیها و شادیهای ما را تعیین میکند. ویلیام شکسپیر عبارت زیبایی دارد:
Expectation is the root of all heartache. William Shakespeare
انتظار ریشه تمام غصهها (دلشکستگیها) است.
من بارها گفتم که نتایج علمی در حوزه روانشناسی، بازیچه دست سیاسیون و دانشمندان است، اما اگر دنبال نشانهای علمی هستید هم به این مقاله سایکوتودی دقت کنید:
The Secret to Happiness and Compassion: Low Expectations
توی این مقاله داره میگه:
دانشمندان دانشگاه لندن، با مطالعاتی روی MRI مغز افراد، دریافتهاند که کلید شادمانی در انتظارات کم داشتن است. آنها افرادی را با مقدار کمی پول در قمار آزمایش میکردند. اشخاصی بیشترین شادی را داشتند که انتظار برندهشدن را نداشتند. انتظارات مثبت میتواند زمانی که انتظارات فرد برآورده شد باعث خوشحالی شود اما در سایر اوقات به ناامیدی و ناراحتی میانجامد.
حتی کتابهای بسیاری معنا را در مقابل لذت قرار دادند تا این را در ذهن افراد ایجاد کنند که اگر هم لذتت کم شد، انتظار معنا را داشته باش، در واقع از روش انتقال انتظار به جای کاهش آن استفاده کردهاند، اما حواسشان نبوده که این موضوع در سنینی مختلف و در جریانهای مختلف میتواند بسیار آسیبزا باشد.
۲- آنچه از خود بایدانتظار داشته باشی، از دیگران انتظار نداشته باش
محمدرضا شعبانعلی عزیز مثل همیشه اینجا خیلی قشنگ به موضوع سیستمهای چند سطحی اشاره کرده. من اغلب برای سادگی بیان در جمع دوستان و مدیرانی که اقتصاد یا مدیریت خوب میفهمند، سیستم را دوسطحی توضیح میدهم (میکرو و ماکر) اما واقعا اگر وقت باشد، برایشان مثال نقشه گوگل را میزنم که در هر زوم (مثلا زوم 5 شما باید در سطح دریا، رشتهکوه و …) تحلیل کنید و در سطح پایینتر مثلا زوم ۱۷ باید در سطح کوچه و خیابان تحلیل کنید.بحثمیتواند در سطح فردی و اجتماعی هم مطرح شود که محمدرضا همانجا هم اشاره کرده.
من اینجا قصد دارم کمی مثال بزنم، بگویم که خیلی موارد موجود در زندگی از همان نوع هست که خودمان باید رعایت کنیم اما نباید حتی تحلیل کنیم که طرفین ما انجام دادهاند یا نه، مگر مواقعی که نقش ما در سیستم یا اجتماع به ما میرساند که باید این موضوع را پیگیری کنیم. اما همین پیگیری هم شرایطی دارد و نباید به بهانههای مختلف وقت، ذهن و انرژی خودمان را تلف کنیم.
– مهربانی: چه چیزی بهتر از مهربانی؟ این که با دیگران خوب باشیم، با آنها (در سطح معقول) مهربان باشیم خیلی هم خوب است، اما اگر از دیگران انتظار داریم که با ما مهربان باشند و اگر نبودند، از آنها دلخور شویم، واقعا بیعقلی است. شما میتوانید بعد از مدتی افراد مهربان را در دایره خود بیشتر کنید اما نمیتوانید به همسر، فرزند و … خود فشار بیاورید که با من مهربان باش! صبحت کردن از خواستهها با انتظار آنها خیلی فرق میکند، نباید هر روز ناراحتی درست کنیم که چرا همکارم، فرزندم یا همسرم با من مهربان نیست. باز هم میگویم بررسی فصلی یا تغییر منابع و مکان میتواند به شما در انتقال به جاهای بهتر کمکتان کند، اما انتظار این کار به نظرم خیلی به سمت بحث مهرطلبی میرود و ما را به آدمی نامهربان و کم تحمل تبدیل میکند. من بارها از این طنز جالب در توصیف چنین موقعیتهایی استفاده کردم:
برخی دوستان که گله میکردن و میگفتند چرا به ما سر نمیزنی، میگفتم:
روزی از پشهای پرسیدند که شما زمستانها کجا میروید؟ گفت، نیست حالا همون تابستون با ما خوب رفتار میکنید که میخواهید بدونید زمستان چرا نیستیم؟
خیلی اوقات همسرها، مدیران، کارمندان و … با طرف مقابل نامهربانی میکنند که چرا با ما مهربان نیستید! تازه حتی اگر مهربانی هم کنید دلیل نمیشود با شما مهربان باشند، چه برسد به این که با آنها نامهربان باشید.
– مدرکگرایی: دوستانی را دیدهام که برخی پستها را در سازمان هدف قرار داده بودند، اما در این تفکر بودهاند که مدرک لازم نیست. اما حواسشان نیست که شما خودتان باید مواظب باشید به مدرک توجه نکنید، نه این که انتظار داشته باشید دیگران به مدرک شما توجه نکنند! شما باید حواستان باشد که مدرک برای درک و فهم موضوع کافی نیست، اما انتظار نداشته باشید که دیگران در دادن پروژهها، یا مسئولیتها این موضوع را لحاظ نکنند.
– باسواد بودن: خیلی این موضوع را دیدهام که در جلسهای بودیم و افراد به جای این که تمرکزشان روی یادگیری باشد، در حال برانداز کردن سواد و توانایی طرفین است. دوستی میگفت انرژی چند ساعت اول سخنرانیها همیشه صرف این میشود که افراد سواد مرا محک بزنن. تازه بعد از چند ساعت وارد فاز یادگیری میشن. بحث اینه که کلی چیز هست برای یادگرفتن، نباید انتظار سواد بالای طرف رو داشته باشید، نباید احمقانه طرف رو محک بزنید. خودتون باید سواد داشته باشید.
قناعت: در همان لینک از محمدرضا شعبانعلی این بحث به خوبی باز شده، جالب این که کلی از حرفهای وزرا و مسئولان (مثل بحث لنگ در یمن، ۵ ساعت کار اضافه ژاپن، کمتر خوردن سایر کشورها و …) هم به چالش بزرگی تبدیل شده بود. این که یک مسئول از دیگران بخواد این کار رو بکنن خیلی ناجوره، اما اگر خودش یا هر کسی این کار رو انجام بده خیلی هم خوبه.
۳- استثناءها
بحثهایی مثل مسئولیت اجتماعی، مسئولیت فردی رد مقابل اجتماع و شرکت و … خیلی اوقات با بحث فرد و جامعه مخلوط میشه. مثلا من باید مواظب باشم حاکمها و مسئولان مناسبی انتخاب بشن، اگر خطایی کردن بازخواست بشن، جامعه به فساد کشیده نشه، افراد شرکت دزدی نکنن، فضای مهربانی رو زیاد کنم و … اما اونقدر درگیر این کار میشیم که اصل موضوع که زندگی خود ماست فراموش میشه.
-
- فرض کنید شما باید حواستون باشه اون مدرسی که پای تختهاست سواد کافی داشته باشه، و اساتید باسواد بیان و جایگاه رو به دست بیاره، اما اگر بد عمل بشه و استاد حس بد بهش دست بده، اتفاقا اساتیدی که شوآف خوبی دارن جلوتون قرار میگیرن، اساتید خوب شما رو رها میکنن، مثل این میمونه که مرتب دوست یا همسرتون رو با بلایای مختلف آزمایش کنید، معلومه اگر اون جای دیگهای داشته باشه و سرش به تنش بیرزه، شما رو ترک میکنه!
- فرض کنید شما باید مواظب مدیران و مسئولین باشید که ثروتاندوزی زیاد نکنن، اگر در این کار زیادهروی کنید، افرادی میآن سر کار که با پررویی تمام بعد از ۲۰ سال سابقه مدیریتی میگن یک میلیون توی حسابمونه! یا خونمون اجارهای هستش، اما اگر مدیری درست کار کرده باشه، زندگی خوب داشتن براش چیز کریه و بدی نیست، شما آدمهای خوب رو پس میزنید و آدمهای دورور و حقهباز رو میآرید سر کار!
- اگر مرتب از همسر یا دوستتون انتظار محبت دارید و فکر میکنید اون باید مثل یک ماشین به شما ادای محبت و احترام بکنه، فقط یک سری آدم پاچهخار و کنه دور و برتون رو میگیره، افرادی که لنگ شما هستند،وگرنه کدوم آدمی میتونه همیشه رو فرم و خندان باشه و به شما مثل یک ماشین احترام بگذاره؟
- اگر از کارمندتون انتظار دارید همیشه در حال کاردیده بشه و اشتباه نکنه، یک مشت آدمی گیرتون میآد که هیچ کاری نمیکنن و همیشه در حال اجرای نمایش کار کردن هستند.
حالا چکار میشه کرد؟
هر چند وقت یک بار بررسی کنید، هر روز تحقیق نکنید، هر روز آزمایش نکنید، هر روز تحلیل نکنید. مثلا اگر وزیری رو میخواهید بررسی کنید همه کارهاش طی سال گذشته رو بررسی کنید نه این که در لحظه اشتباه کلامی با خاک یکسانش کنید. اگر میخواهید استادی رو ببینید که خوبه، در انتهای دوره که تموم شد، کلیت کارش رو بررسی کنید نه این که اون وسط هی روی اعصابش برید و مجبورش کنید جواب سوالات مزخرف شما رو بده. اگر میخواهید ببینید دوستان خوبی دارید یا نه اولا در شروع، خط قرمزهای مناسبی داشته باشید و در انتها هر چند ماه یک بار تحلیل کنید چه جور دوستی هستند. به کارمند یا مدیرتون فرصت اشتباه بدید، اجازه بدید بعضی مواقع اشتباه کنه، اما در انتها ببینید داره چطور عمل میکنه و در واقع کارنامه آخر سالش رو در تحلیلتون لحاظ کنید.
حد و حدود خودتون و محیطتون رو بفهمید: خیلی دوستان رو دیدم که حتی زحمت مطالعه یک کتاب رو هم به خودشون نمیدن، هیچ فشار جدی هم به خودشون نمیآرن و انتظار دارن محیط و حقوق گوگل رو داشته باشن، کشورشون سالها غرق رد فساد و ضعف اقتصادیه، انتظار دارن مثل کشورهای مرفه زندگی کنن، خود شخص به لحاظ سوادی افتضاح هست اما دوست داره دوستان و همسرش عالی باشن، خود شخص پدر و مادر فقیری داشته و با یک خانواده مثل خودش وصلت کرده، بعد دوستانی رو توی سر همسرش میکوبه که زمین تا آسمون با اون فرق میکنه (البته حتی هم سطح رو هم نباید کوبید تو سر طرف). یکم عاقلانه نگاه کنید، یک نگاه به خودتون بکنید و در حد و حدود خودتون و محیطتون توقع داشته باشید.
انتظار تغییر شخصیت نداشته باشید: شخصیتها به ندرت تغییر میکنن
پانوشت: این نوشته یکمی شبیه این مقالات زرد شد (مخصوصا آخراش)، اما چیزیه که اومد به ذهنم.
سلام ميثم جان
مثل هميشه عالي زدي وسط هدف و در تاييد نوشته هات اين شعر مولانا همه اش تو ذهنم تداعي ميشد :
در زمين ديگران خانه مكن/ كار خود كن كار بيگانه مكن
میثم عزیز سلام
موضوع خیلی خوبی رو مطرح کردی. یادم هست توی دانشگاه گاهی اوقات که قصد داشتیم یه کلاس رو تعطیل کنیم یه عده پیدا می شدن و می گفتن اگر همه نیان ما هم نمیایم. واضحه که این اتفاق هیچ وقت نمیفته.
اما من می گفتم که من نمیام. حتی اگر کلاس تشکیل بشه. همین حرف نشونه ای از مصمم بودن من بود. این نشونه اثر خودش رو میذاشت و عده ای همراه می شدن و موج راه می افتاد و کلاس تعطیل میشد.
شبیه همین ماجرا، تا موقعی که برای پیاده روی و ورزش و … منتظر همراهی چند نفر بمونیم، برنامه مون روی هواست. اما اگر مستقل از نظر دیگران شروع به اقدام کنیم و در این راه مصمم باشیم دیگران هم ذره ذره همراه میشن.
اینکه از دیگران انتظار داشته باشیم منصف باشن، یا مهربون باشن، یا با سواد باشن و بدون مطالعه در زمینه خاصی در اون زمینه اظهارنظر نکنن انتظار بیجایی نیست. اما خب متاسفانه توی این دنیا همه چیز سر جای خودش نیست که ما هم این انتظارات رو داشته باشیم.
این نوع انتظارات (مثل مهربان بودن، با انصاف بودن و …) رو از دیگران داشتن، شبیه اینه که بخوایم کلاس دانشگاه رو تعطیل کنیم و بگیم اگه همه نیان ما هم نمیایم. مسلمه که همچین اتفاقی نمیفته.
شاید قول مولانا اینجا بی مناسبت نباشه:
گر پشیمانی بر او عیبی کند *** آتش اول در پشیمانی زند
خود پشیمانی نروید از عدم *** چون ببیند گرمی صاحبقدم
همین که تردید و پشیمانی، پیش آمد، دل و دماغ برای حرکت به سمت اهداف سرد و سست میشه. اما اگر اهتمام جدی وجود داشته باشه حتی هیچ پشیمانی پدیدار نمیشه.
خصوصاً اگر هدفمون از ابتدا کاملاً و به صورت واضح مشخص باشه همراهی کردن یا نکردن دیگران توی عمل ما احتمالاً تاثیر کمتری خواهد گذاشت.
با خوندن متن شما این ضرب المثل انگلیسی به ذهنم رسید؛
know more than other, work more than other, expect less than other.
بیشتر از دیگران بدون
بیشتر از دیگران کار کن
کمتر از دیگران انتظار داشته باش
ویلیام شکسپیر
به نظرتون ميشه انتظارات رو كم كرد و بعد پيشرفت كرد؟
آدم وقتي انتظارات رو از خودش رو مياره پايين طبيعتا ديگه نمي تونه براي موفق شدن تو كار هاي بزرگ تر از محدوده ي امنش تلاشي كنه چون انتظارِ موفق شدن و به سرانجام رسوندنش رو نداره…
اشتباه ميگم به نظرتون؟
سلام میثم عزیز
باز هم نکاتی بسیار درست و جالب که توجه بدان ها بسیار مفید و راهگشاست. ما عادت کردیم که همیشه دیگران رو به نظم و انضباط و یادگیری و هزار کار دیگه امر کنیم، اما خودمون هیچ کاری رو بلد نیستیم!
کَل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!
فکر می کنم ما دوست نداریم مسئولیت کارهای خودمون رو بپذیریم و برای همین هم هست که دائم به دیگران دستور و پیشنهاد می دیم و وقتی نتیجۀ لازم و معمول رو از کار نگرفتیم، شروع می کنیم به سرزنش دیگران که شما باعث شدید و شما خراب کردید و…
در مورد نزدیکان هم کاملا حق با شماست! اگر ما سطح توقعاتمون رو از اون ها پایین بیاریم یا توقعی از اون ها نداشته باشیم، کمتر غُر می زنیم و کمتر روی اعصابشون راه می ریم و احترام به خواسته های اون ها محیط زندگی رو برای ما و همۀ افراد خانواده امن تر و خواستنی تر می کنه. باز هم سپاس از این مطلب سودمند و کاربردی!
سلام ممنون از شما این نوشته عالی بود.
من شخصا خیلی درگیر انتظارات بودم چه از خودم چه ازدیگران و همچنین انتظاراتی که دیگران از من دارند.
این نوشته خیلی از مسایل رو برام باز کرد ممنون که مینویسین. امیدوارم زود به زود آپدیت کنین و ما رو از مطالب جدیدتون محروم نکنین.
راستی منتظر پاسختون هستم همچنان.