1- مورد عجیب مسمومیت با قهوه.
سال گذشته، به خاطر این که شرکتهای مختلفی میرفتم و از طرفی عاشق قهوه اسپرسو بودم! میشد که روزی 4 یا 6 بار قهوه اسپرسو میخوردم. روزی در یکی جلسات که دوستان داروسازم هم حضور داشتند یکی از دوستانم که بسیار هم با او صمیمی بودم، از من پرسید:
میثم قهوه زیاد میخوری این روزها؟
من هم راستش را گفتم.
او هم گفت، حرکت دستها و عملکردت نشون میده با قهوه مسموم شدی!
خلاصه این که توصیه کرد، قهوه رو تا حد ممکن کنار بگذارم. راستش رو بخواهید از اون موقع شاید 10 بار هم اسپرسو نخوردم و تا حالا هم مشکل آنچنانی پیش نیومده برام.
این موضوع برای من دو تا درس داشت:
– این که من خیلی احساس میکردم برای رفع خستگی یا افزایش بازدهی مغز به قهوه نیاز داشتم کاملا غلط بود. کمی چای هم میتونه کار خودش رو بکنه.
– چیزی که (به ظاهر) عاشقش بودم رو به سادگی کنار گذاشتم و فهمیدم اصلا عاشقش نبودم، فقط به نوعی شرطی شده بودم.
بدن انسان به طور متوسط میتونه حدود ۲۰۰ میلی گرم کافئین در روز رو بدون مشکل تحمل کنه. چیزی حدود سه تا اسپرسو، یا 6 قاشق چایخوری قهوه فوری. حتی چای زیاد هم مشکلات زیادی به همراه داره که باید مواظب بود.
2- برنامهنویس کسی است که کافیین را به کد تبدیل میکند؟
برای بسیاری از ما که نیاز به بهانهای برای رهایی از کار داریم (مثلا پا شدن از پشت کامپیوتر، رها کردن بحث، فکر کردن و …) داشتن یک روش و بهانه مناسب خیلی خوبه. توجه کنید که دستشویی رفتن فقط میتونه 2 دقیقه به شما زمان بده که معمولا ناکافیه و از طرفی کمی وجهی خوبی نداره.
مثلا وقتی خونهایم یا سر کار بیسکوییت و … دم دست داریم، این بهانه را با خوردن به دست میآریم.
اغلب اوقات هم این کار را به چای و قهوه انجام میدهیم.
اگر بتوانیم آگاهانه جایگزین مناسبتری برای کارهای فوق پیدا کنیم، خیلی خوب خواهد شد. از طرفی باید خط قرمزهایی را هم برای این کار ایجاد کنیم (مثلا نخوردن بیسکوییت یا خوراکی، نکشیدن سیگار).
خیلی اوقات ما نه گرسنهایم و نه نیازمند قهوه، فقط آب میخواهیم. فقط کمی زمان میخواهیم. این کار میتواند با کمی نرمش، پیادهروی یا مطالعه کاغذی هم انجام شود.
حدود نه ماهی است که از ساعت 6 عصر به بعد سعی میکنم چای نخورم، و شاید تا الان 4 یا 5 بار پیش آمده که اینگونه نبوده، در روند سحرخیزی این تصمیم رو گرفتم و یکباره مصرف چای رو در بازه زمانی که گفتم قطع کردم.
قبلش تا چندوقت ذهنم درگیراین مسئله بود که حتما خیلی اذیت خواهم شد و اگر چای نخورم سردرد میگیرم، بازدهیم پایین میاد و موارد مشابه که باعث میشد تصمیمم رو عملی نکنم، ولی بعد از شروع دیدم که هیچ اتفاق خاصی نیفتاد.
بنظرم بیشتر ترسهای هنگام تغییر فقط ساخته ذهن ما است و وقتی شروع کنیم میبینم که مسیر اونقدرها هم ترسناک و دردآورد نیست.