۱- یک داستان کمربط بامزه
من از دوره راهنمایی یک خوره بازی کامپیوتری بودهام (تا همین ۲ سال پیش هم بودم و این روزها اگر دوستی باشد هم استقبال می کنم و با هم بازی میکنیم). خیلی از بازیهایی که تازه میآمد یا رفتنشان سخت بود را میسپردند به من. شاید برخی از بازی ها را من برای اولین بار در شهر و استان تا انتها رفته باشم (البته افتخار زیادی هم ندارد). یکی از رقابتهای ما هم اتمام بازی در سریعترین زمان ممکن بدون تقلب بود. رکوردهای خوبی داشتم مثل ۷.۵ دقیقه برای قارچخور یا ۳۸ دقیقه برای شیبنوبی و …
یم بازی که مرا دیوانه کرده بود و رام نمیشد،میوه خور بود، بازی به شدت بامزه بود اما سه نکته داشت، مرحله ذخیره نمیشد، زمان بازی حداقل ۸ ساعت پشت هم بود و پسورد و این چیزها هم نداشت که بتوانی در صورت باختن بروی از آنجا. از طرفی هم بازی نسبتا سخت بود.
یک روز عزمم رو جزم کردم تا کمر این بازی رو به خاک بمالم،از صبح در کلوپ شروع به بازی کردم تا بعد از ظهر بود که دیگه دسته تقریبا داغ کرده بود،از طرفی دسته از کنسول کمی شل شده بود، به دوستم گفتم اگر میشه اون دسته رو سفتش کن، اما متاسفانه اون صفرش کرد! (اگر اون دکمه آبی روی دستگاه رو میزدی دستگاه اصطلاحا صفر یا ریست میشد).
خلاصه این که ۶ ساعت بازی من به هدر رفت و تا مدتها حال کار رفتنش رو نداشتم (چند وقت تمومش کردم البته). دیگه توی بچهها این اصطلاح مد شده بود که طرف میاد سفتش کنه، صفرش میکنه!
حالا چه ربطی داشت، یک ماه پیش بود که فکر کنم نیما، زیر پسن «میخندی؟ باید گریه کنی! وقتی که ما بیموقع متخصص ریسکسنجی میشویم!» دیدگاهی گذاشته بود با این مضمون (اگر کم و زیاد هست خودش بگه اصطلاح کنم):
چرا انقدر مطمئنی که داری کار مهمی میکنی و پروژه بچه بزرگ کردن مهمه، خود تو هم که دچار توهم دانایی شدی.
منتها به دلایلی دیدگاهش رفته بود توی اسپم، من که اومدم منتشرش کنم، متاسفانه زدم پاکش کردم! همون خاطره اومد سفتش کنه، صفرش کرد افتادم.
از طرفی هم جعفرسیرجانی کمی شاکی بود که چرا جواب اینجور آدمهایی که آدم رو نقد میکنن رو میدم، چرا در مقابلشون سکوت نمیکنم؟ توی این نوشته قصد دارم کمی در مورد این موضوع بنویسم.
۲- متاسفانه فریادزنها تاثیرگذارند، هر چند احمق باشند و هر چند فریادشان مزخرف باشد.
جالبه بدونید که در یک سیستم چند عاملی و پیچیده، اثر ۱۰ تا آدم افراطی در توزیع یک مفهوم، از ۱۰۰ تا آدم منطقی و ملایم بیشتره! حالا جامعهای رو در نظر بگیرید که اون افراطیهاش در حال زیاد شدن باشن، پاسخ منطقی فایدهای نداره.
آدمهایی مثل تتلو، نمیدونم چیچی وحشی، داود هزینه و … (امیدوارم درست گفته باشم)، چنان اثر گذاری دارند که افرادی مثل لطفی و تختی هم ندارند. میدونم حقیقت تلخ و دردناکیه اما متاسفانه درسته. فکر نکنید به این خاطر اثر اونها رو به خاطر تعداد فالورهاشون میگمها، نه هرگز. به خاطر افراطهاشون میگم. من مثلا اعتقاد دارم آدم نادونی مثل حسن عباسی هم از افرادی مثل الهی قمشهای بیشتر اثر گذار هستند! با وجود این که الهیقمشهای معروفتر هستش.
موضوع اینه که مردم حوصله فکر کردن ندارند! یعنی اگر یک گوشی،تیم یا هر چیزی در انتهای یک چیزی قرار میگیره (مثل آیفون برای گوشی یا مک برای لپتاپ) مردم اون رو میخرن، باز هم نه به خاطر این که اون چیز خیلی خوبه، بلکه به خاطر این که حال ندارن یا شاید دوست ندارن فکر کنن و در این مورد اطلاعات داشته باشن. من برای کسانی که واقعا از یک گوشی آیفون لذت واقعی فردی میبرند ناراحت نیستم، اما کمی با آدمهایی که آیفون دارند حرف بزنید، میفهمید که مسئله افراط در هزینه است.
اصلا برای همینه که نفر اول بودن در یک حوزه انقدر مهمه. مثلا توی مسابقات المپیک شنا یا دو، فرق نفر اول و دوم صدم ثانیه است و این هیچ اثر مهمی نیست، اما ما حوصله فکر کردن نداریم و معمولا نفرات دوم تا پنجم رو فراموش میکنیم. حتی در رده مدیران متخصص هم این مورد رو به شدت دیدم. با توجه به این که مدت زمان زیادی رو صرف ساختن شاخصهای کلیدی (نه کپی کردن) عملکرد بودم، مدتها با مدیران بخشهای مختلف صحبت کردم و دیدم که چیزهای خیلی شدید رو ترجیح میدن، که به قطع این چیزهای شدید با واقعیت فاصله داره (مگر در مورد بازار باشه).
, (Charles Bukowski ) یک جمله خیلی زیبایی داره که من واقعا بهش معتقدم.
The problem with the world is that the intelligent people are full of doubts, while the stupid ones are full of confidence.
مشکل دنیا این است که آدمهای باهوش سرشار از شک و تردید هستند در حالی که احمقها سرشار از اطمینان هستند.
همین میشود که وقتی به سرتاسر تاریخ و دنیا نگاه میکنی،میبینی که چه سهم بزرگ احمقانهای از مناصب و قدرت نصیب احمقها شده است!
نیمای عزیز شاید من هم احمق باشم، شاید من هم دچار توهم دانایی شده باشم (اصلا بعید نیست)، اما نکته این است که برخی مباحثی که گفته نمیشود را باید فریاد زد، باید به بحث نشست با کسانی که از طرز فکر تو خبر ندارند، از این که میتوان این طور هم به زندگی و جریانهایش نگاه کرد.
من در دورههایی که سیاهی دولتها را گرفته بود، احساس میکردم که این ماییم که باعث شدهایم آدمهای کوچک و ضعیف به قدرت برسند و داناها، ظاهرا متمدنانه و نجیبانه تمامی مناصب قدرت را به کفتارها تقدیم میکنند! خود من هم بارها چنین بودهام. سالها چنین بودهام. اما باید دانست، دنیا کوچک است و نمیتوانی تا ابد از کسی که با خشم به دنبالت افتاده فرار کنی، چندی بعد خودش یا همفکرانش روبرویت خواهند بود.
من این روزها با افراد زیادی صحبت میکنم و از آنها میشنوم که تنها کسی (بیشتر مذکر) که دارد این گونه از داشتن فرزند احساس خشنودی میکنی! از پوشک نمینالی (سر جایش مینالم و این ربطی به بچه ندارد)، انسانهای زیادی این لذت را تجربه نخواهد کرد چرا که فکر میکنن پرتگاه تاریکی است که نمیتوان در آن زندگی کرد. بله پرتگاه است ولی اینجا هم زندگی زیبایی در جریان است. در واقع رویاها و لذات ما مهندسی شدهاند و این بسیار خطرناک است. من یکم افراطی جلوی کسانی که رویاها و لذات مهندسی شده را به طور افراطی جار میزنند میایستم.
(این پاراگراف مدتها جای حرف دارد)، سالها در دانشگاه رویاهای دانشجوها را مهندسی میکنند، لذاتشان را برای بهینه بودن جهت انجام یک کار خاص تغییر میدهند و در نهایت وقتی شخصی دانشگاه را تمام میکند (مخصوصا دکتری)، عاشق هیئت علمی شدن (رویای مهندسی شده) و مقاله دادن و درس دادن (لذت مهندسی شده) میکنند، در صورتی که اینها فقط یک نوع دیگر از زندگی و لذت هستند و اکثر ما چنین لذت و رویایی مناسبمان نیست. متاسفانه همه سر در گریبان دارند و کسی نیست فریاد بزند با دانشجویان بحث کند که دوستان، رفقا این مسیر یکی از هزاران مسیر پیش روی توست که صدها عیب هم دارد، به احتمال بالا با تو سازگار نیست، به نظر شما اگر سکوت کنیم و صدها نفر سالها در این رویا نابود شوند، متانت است؟ آیا فریاد زدن و بحث کردن با دیگران از روی توهم دانایی است؟ خیر چنین نیست.
سکوت خیلی از اوقات نشانه متانت نیست، بلکه عدم تفکر سیستمی و عافیتطلبی است.
سلام میثم عزیز
خیلی وقت بود مطلبی نذاشته بودی،دلتنگت شده بودیم.قبلا هم گفتم اینکه همیشه نگاه متفاوتی دارری خیلی دوست دارم.البته قبلا هم من نظری دریه موضوع دیگه داده بودم که شما ازمنظر دیگه ای به قضیه نگاه میکردی وخیلی برا من جالب بود.حتی تو خوندن ذبیح الله منصوری هم همینطوره.
دراون مورد من مبنای دیدگاهم توجه به خود فرد بودولی شما اینجا از منظرتاثیرگذاری اجتماعی نگاه کردی.ومبنای اون هم چندسال پیش درمتمم میخوندم درمورد دوری از افراد سمّی،واینکه خیلی از وقت ها ما انرژی مون رو بخاطر اونها هدر میدیم ادم هایی که هرچی بهشون بگی حاضر نیستن بپذرین.من دیدگاهم اونجا مبتنی بر این مبنا بود وهمینطور مطالب قبلی شما،که حتی میگفتی تو تاکسی هم از جامون تکون نخوریم چون انرژی باید مصرف کنیم.حالا نمیدونم چقدر با اون موارد مرتبط هست.منتهی من منظورم این بودوالبته همونجا هم فک کنم تاکید کردم نباید به “هرکسی”پاسخ بدیم ونه اینکه کلا پاسخگو نباشیم.من نظرم این بودکه به اهلش پاسخگو باشیم.این مورد دراون مساله خارج رفتن هم صادق هست من مبنام همین بود.من میگم کسی که تصمیم گرفته بره وهرروز داره کشورشو فحش میده،اگه ما بگیم نرو یا بخاییم ازتاریخ بگیم به نظرت موثره؟ولی اگه کسی مشورت بخاد خب من اگه بلد باشم دریغ نمیکنم .معمولا هم ازمزایا میگم هم معایب.مثلا ببین ما اشنا هایی داریم که چهار سال پیش اومده بودم تهران با هم رفتیم خرید اونم پاساژقائم.این اقا شما بشینی پای صبتش همش ناله میکنه وازازدواج نکردن میگه،واینکه پول نداره!درحالی که اون زمان مثلا کفش تو شهرمون بود 50تومن تو اون پاساژه زیر 300تومن نبود!من وقتی دیدم دنبال این چیزاس گفتم تو تا صدساله دیگم نمیتونی ازدواج کنی(که نکرده).ازهمونجا گفتم دیگه من باشم به این بگم ازدواج خوبه وازمزایاش بگم.من خیلی ساله که (ازده سالگی)با کارگرها بودم.تو دبیرستان خیلی نگران بودم که اینا چقدر سخت زندگی میکنن.بعدها دیدم که خیلی ازاینها خودشون دوست دارن اینطوری زندگی کنن وگرنه کارگری که کارکنه میتونه خودشه بکشه بالا غالبا.جمعه میرفتی دنبالشون میگفتن امروز که میخاییم بریم کوه!امروز خسته ایم!درحالی که ما سالها نه جمعه داشتیم نه عید(همین الانشم نداریم!من هنوزم نشده افتاب بزنه خواب باشم حتی جمعه)وخداروشکر ثبات هم رسیدیم ولی خیلی ازاونها وضعیتشون بدتر شد.جالب بود بابای من میگفت باید کار کنید میگفتن شما دیوانه اید وحریص!(همین چندهفته پیش هم به بابام گفته بودن چرا انقد کار میکنی؟!ماجای تو بودیم همش میخابیدیم!).ببین کسی که عبادتش رابطه مستقیمی با رفتار آخوندها داره میتونی از مزایای دین بگی؟من میگم خیلی ازاینها دنبال حقیقت نیستن فقط میخان یه چیزی بگن وتورو هم زخمی کنن. خیلی ازموارد که گفتم باید بی تفاوت باشیم منظورم اینجور آدم ها بودونه بی تفاوتی صرف.که البته دیدگاه شما بهتره
سلام جناب مدنی و سایر دوستان
آیا در مورد فرزندآوری هم جمله (این مسیر یکی از هزاران مسیر پیش روی توست) را قبول دارید؟ و اینکه هرکسی برای بچه دار شدن مناسب نیست؟ هرچند بسیار انسان شریف، موفق و دانایی باشد. اگرچه طبیعت امکان و قابلیت تکثیر نسل را در تقریبا تمام موجودات قرار داده است . ولی شاید ما تنها موجوداتی هستیم که به مرحله ی اختیار در تولید مثل رسیده ایم. همانطور که گروهی در ایران امروز شما را برای بچه دار شدن سرزنش میکنند، عده ای نه چندان اندک با سرافرازی به خود اجازه میدهند بچه ندارها را شماتت کنند . که چون فرزندی نداری و میلی هم به آن نداری زندگیت بی حاصل است و بی معنی. در جامعه ، ما به سبک زندگی، عقاید و تفکرات متفاوت از خود احترام نمیگذاریم.
خیر من هرگز سرزنش نکردم، بلکه بسیاری را حتی مناسب ازدواج هم نمی دانم، چه برسد به فرزند آوری.
نکته این است که این هم سبکی از زندگی است، اما این که به خاطر جزئیاتی کم اهمیت (مثل پوشک) بیایی و آن را نفی کنی اشتباه است.
حداقل بسیاری از دوستان من این را میدانند.
خود من سالها مورد شماتت بودم که چرا فرزند نمیآوری! کوچکترین اهمیتی هم برای من نداشتند، چون شرایطش را نداشتم. حتی سال پیش هم نمیتوانستم به خوبی امسال از این نعمت بهره مند شوم.
اما اگر یک چیز در حال رشد باشد (مثل اوضاع کنونی کشور) و رویاهای مهندسی شده بر ما غلبه کند با آن مشکل دارم، حتی اگر آن رویا فرزندآوری باشد، حتی اگر ازدواج باشد. صحبت من دقیقا منطبق با نگرانی شماست.
اگر بد رساندهام در نوشتهای جداگانه توضیح خواهم داد.
آقای مدنی اصلا منظورم این نبود که “شما” کسی را سرزنش کردید. من که چنین برداشتی نداشتم. منظورم جمع مردمان در جامعه مان بود. اگر نه که عرض کردم ، هرکس در سبک زندگی ، مادامی که به دیگران آسیب (کوتاه مدت یا بلند مدت) نرساند، آزاد است. هرچند من هم معتقدم امثال پوشک و شیرخشک و …. کم اهمیت ترین مسائل در فرزندآوری است.
میشه بپرسم چرا آقای حسن عباسی 《نادان》هستند؟توی این دنیای مجازی آدم همیشه دنبال نظرات موافق خودش میره و پیدا کردن نظرات مخالف سخته ،خوشحال میشم نظرتون رو درباره ایشون بدانم
سلام، شاید بهتر باشه بگم ترجیح میدم نادان بشمرمش تا دشمن، یا نان از نادانیخور. فقط کافیه سه تا از سخنرانیهاشون رو به صورت تصادفی انتخاب کنید، و بررسی کنید موضوع رو.
یک مطلب کم ربط:
میشه نظرتون رو درباره افرادی مثل حسن عباسی و آقای رائفیپور بدونم ،آیا این افراد از نظر شما مشوق تئوریهای توطئه(conspiracy theory) هستند و حرفهایشان قابل استناد نیست یا بالعکس ؟