من دوست داشتم همان شبی که زلزله غمانگیز کرمانشاه و مناطق غربی عراق رخ داد، تسلیت میگفتم. راستش میترسیدم و هنوز هم میترسم. این موضوع اصلا بهانه خوبی نیست و شاید نقص من است. یعنی آنقدر از حوزه تسلیت و کمکهای ظاهری دیگران آسیب دیدهام که نه راحت میتوانم به کسی تسلیت بگویم و نه میتوانم اظهار همدردی کنم! البته که چیز جالبی نیست، سعی میکنم این موضوع را رفع کنم. میخوام در این نوشته کمی در مورد بحث تسلیت گفتن و کارهایی که در این حوزه میتوان انجام داد حرف بزنم.
۱- در مکتب سعدی
این عنوان را از کتاب «مکتب حافظ: مقدمه بر حافظ شناسی» از «منوچهر مرتضوی» الهام گرفتهام. البته آن کتاب به گونهای کاملا ناب به تحلیل اشعار حافظ پرداخته. اما من اینجا صرفا قصد دارم چند حکایت بیان کنم که ربطش به موضوع بماند به عهده شما.
حکایت اول
یکی از شعرا، پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین و برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند، خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته.
امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود میخواهم اگر انعام فرمایی: «رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ»
امیدوار بود آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.
حکایت دوم:
ریشی (زخمی) درون جامه (جای بدی) داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی که چونست؟ و نپرسیدی کجاست؟ دانستم از آن احتراز میکند که ذکر همه عضوی روا نباشد و خردمندان گفتهاند هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد.
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی به زانکه دروغت دهد از بند رهایی
حکایت سوم:
یکی از ملوک بیانصاف، پارسایی را پرسید از عبادتها کدام فاضل تر است؟ گفت تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.
ظالمی را خفته دیدم نیم روز گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است آن چنان بد زندگانی مرده به
۲- آفت دروغ
شاید کوروش در زمان خود بهترین دعا را در حق کشور کرد:
خدایا، سرزمین مرا از حمله بیگانه و خشکسالی و دروغ در امان بدار.
من میخواهم به سومی بپردازم. دومی در حال حاضر کشته کمی میگیرد، اولی هر چند سال میآید و میرود. اما سومی یعنی دروغ، هر روز جان میگیرد!
مشکل این جاست که در زمان مشکلات و حوادث غیرمترقبه، آنقدر اخبار دروغ پخش میشود که تشخیص صحیح اتفاقات بسیار مشکل میشود، من یک اصطلاحی دارم و میگویم این جریان سریع اطلاعات را نجس میکنند! یعنی این جریان آب سریع و حیاتی که در تشخیص مشکلات میتواند بسیار مفید باشد را با اخبار یکسویه و جعلی نجس میکنند تا استفادهای نداشته باشد! (یک جور حمله DoS در شبکه است انگار!).
از خبر کمک فلان عرب گرفته، تا دزدیدهشدن پتوها و وسایل، از مسائل مسکن مهر گرفته، تا اخبار حزبی یکسویه. من یک خواهش دارم، بیایید، کانالها و رسانههایی را که جریان اطلاعات را نجس میکنند، تحریم کنیم. همین.
سلبریتی ها، بانکها و موسسات، به نحوی ناشیانه کمکهای خود را اعلام میکنند، اما با خودت میگویی، اگر واقعا این قدر کمک هست، پس چه نیازی به کمک من هست؟ یعنی حداقل اگر کمک نمیکنند، بگذارند، مردم بفهمند واقعیت ماجرا را، بگذارند مردم احساس کنند که خودشان هستند و خودشان. مثل مصدومی که یک پزشک میگوید من حواسم به بیمار هست، تو با خود میگویی، من زحمت اضافی را کم میکنم. اما….
۲- خاطرات تلخ
همین چند سال پیش، که دولت و اقتصاد در کار بودند تا مرا در فقر نگه دارند، یکی پول نمیداد، یکی ورشکست میشد و پول مرا میبرد! یکی قانون را تغییر میداد، ماشینم آتش گرفت! منزلم آتش گرفت، …
هی….
بگذریم….
از آن روزها، هنوز جای کمک و تسلیت دوستان و اطرافیان درد میکند! ماشینم خراب میشد، آنهایی که بوق نمیزدند و میخواستند کمکم کنند، میزدند کنار و به کنار من میآمدند که این ماشین قدیمی است، برو نو بخر! انگار من بلد نبودم.
وقتی منزلم آتش میگرفت، یا ماشینم (همان پژوهای معروف)، کلی ملامت شنیدم (در محتوای کمک) که چرا حواست نبود. چرا … آن روزها، به محض این که اتفاق بدی برایم رخ میداد، اولین تلاشم این بود که اطرافیان را از خودم دور کنم، تا بنشینم و برای حل مسئله فکر کنم. چون کمک زیادی نمیدیدم. البته که خیلی مسائل مثل همین زلزله، به کمک نیاز دارد.
بیایید به خودمان نگاه کنیم. با این تسلیتهای مجازی، فقط خودمان را خالی کردیم. در واقع به خودمان پاداش خیرخواهی و خوبی خودمان را دادیم! خوب دیگر نیازی به کمک نیست! دیگر نیازی برای تیمسازی نیست. دیگر نیازی نیست تلاش آنچنانی کنیم.
خیلی از ما، رسانهها و کانالها، بلد نیستیم چگونه در مواقع بحران، حرف بزنیم. چطور آرامش دهیم. از آب گلآلود ماهی میگیریم،
– یکی از مشکلات مسکن مهر صحبت میکند. به نظر من، اصلا جایش الان نیست، به جایش، مسیر دادگاه را پیش ببرند. شما ببینید، چقدر مسئله مسکن مهر، اصل موضوعات که جان و احساس امنیت هموطنهایمان هست را به فرع میبرد؟
– یکی از مشکلات دولت کنونی میگوید، ببینید، من اینها را در تحلیل کاملا منطقی میدانم، اما در اخبار و رسانه، اصلا درست نمیدانم. به مسئله پلاسکو نگاه کنید، در آن زمان کلی احساسات گلوله شده بود و چند روز گذشت، هیچ کس حتی سراغی از کسبه و داغداران آن پاساژ مخوف نمیگیرد!
۴- مسئولین محترم، پرداختن به مسائل ضروری و غیر فوری را جدی بگیرید.
با همین شهر تهران شروع میکنم. کلی سوله در نظر گرفته شده بود برای حوادث بدی مثل برف و کولاک، زلزله و از این دست. شهرداری احساس کرد اینها خالیاست. چه کاریه که بیکار بمونه، هر کدوم رو داد به یک نهاد! از نهادهای مذهبی گرفته تا رسانهای. همه ما هم خوشحال. داریم متراژ سولهها را با جان آدمها معامله میکنیم.
گاهی با خودم فکر میکنم، مگر ذخیره ۱۰۰ هزار پکیج برای ۱۰۰ هزار خانوار، کار سختی است؟ هزینه زیادی میبرد؟ اگر پکیج شامل چادر،کنسرو برای یک ماه، لوازم گرمایشی را ۱ میلیون تومان حساب کنیم، کلش میشود ۱۰۰ میلیارد تومان! اندازه جوایز ماهانه برنج فلان یا بانک بهمان هم نمیشود! اندازه بودجه یک سازمان متوسط هم نمیشود. حالا سوال اینجاست که در این دوره، مردم باید چادرهای آماتور برای این کار بفرستند؟ یعنی دولت شرم نمیکنه؟
غذاها، پتوها و چادرهایی که مردم تهیه میکنند، کاملا غیر تخصصی هستند، برای چنین شرایطی، پتوها، چادرهای مخصوص وجود دارد تا ایمنی و آسایش حداقلی را داشته باشد. پدرم وقتی از سیل سال ۴۲ تعریف میکند، چنین چادرها و پتوهایی را تحویل گرفتند. خواهش میکنم یکم فکر کنید، گذاشتن یک هواپیما و یک ناوگان حمل و نقل مخصوص برای رساندن این موارد به هر جای کشور زیر ۲۴ ساعت، چقدر هزینه بر میدارد؟ حاضرم شرط ببندم هیچ.
من نمیفهمم چرا مسئول مدیریت بحران کشور و حوادث غیرمترقبه، دادگاهی نمیشه؟ یعنی شما به این فکر کنید توی سال 95 برای مدیریت بحران کشور بودجه تعریف نمیشه! یاد این مدیرای دانشگاهی میافتم که با افتخار از برگردوندن بودجه به وزارت صحبت میکنن! در صورتی که کلی دانشجو در همون زمان خوابگاه ندارند، کلاسها امکانات ندارند و از این دست… دیگه بیلیاقتی از این بیشتر؟ دیگه افتضاح از این بیشتر؟ اصلا وقتی این به اصطلاح مدیران بحران کشور، فهم و درک حرف زدن در مورد سیل را نداشتند، دیگه انتظاری از کارکرد نمیرفت. خواهش میکنم، داریم با اعتماد مردم بازی میکنیم. اگر ماجرای «سگ اکبر آقا» و «دنیا از نگاه داده: مهرههای شطرنج من و … مردم ایران» را خوانده باشید متوجه میشوید این داستان، تکراری است:
مسئولان ما به انجام کارهای ضروری و غیرفوری اعتقادی ندارند! شاید چون نمیتوان رسانهای کرد. شاید چون احساس میکنند بار انتخاباتی ندارد. اما این موضوع در درازمدت، به اعتماد عمومی ضربه میزند.
البته چه فایده، مثل قضیه پلاسکو، همه کلی از موضوع حرف میزنن و فقط دو ماه بعد، هیچ کس خبر نداره، الان کجان؟ وضعیت چی شد؟ کدوم مدیر به خاطر عدم پیشبینی مسائل عزل شد؟ میدونید به چه نتیجهای رسیدم؟
توی سیستم دولتی ایران، شما کافیه کار نکنید، تا خطاتون کم بشه! بودجهها رو برگردونید، تا مدیران بالادستیتون خوشحال بشن، کارهای رسانهای کنید تا در حوزه خودتون سلبریتی بشید. الان سیستم ما این جوری میچرخه.
میثم جان
یه جورایی حرف دیشب بابای منو زدی.من بابام ،فقط یه کشاورز ساده ست،دیشب که اومدم اخبار روگوش کنم که وضعیت کرمانشاه چطوره!گفت گوش کردن اینا چه فایده ای داره!اینا میخوان بگن همه چی درکنترل ودولت داره همه تلاششو میکنه!به من گف اگه میخوای پاشوبرو اونجابهشون کمک کن گوش کردن اخبار هیچ خاصیتی نداره.الان رسانه هادغدغه شون شده مسکن مهر بی کیفیت بوده!حالا یکی میگه ازاون دولته !یکی میگه اینا تو این دولت تکمیل شده!میثم جان ما انگار چیزی بعنوان کارهای ضروری وغیرفوری تو این کشور نداریم!فک کنم جایی هم بگیم بهمون بخندن!فقط میخواییم یه اتفاقی بیفته همه به ساده ترین وابتدایی ترین شکل ها بگن داریم کمک میکنیم.درصورتی که اگه تدابیرش اندیشیده بشه،هم بهتر کمک میشه هم سریعتر به اون حادثه رسیدگی.ولی الان همه میخوان کمک کن منتهی همنطور که فواد گفته فقط موجب زحمت ودردسر میشن.تازه حالا بماند تو این هوای سرد بااون چادرها!
یه زمانی فک میکردیم پزشکا هستن که فقط دارن خدمت میکنن بقیه خیلی نقشی ندارن!اینا چقد میرن مناطق محروم!چقدربه مردم رسیدگی میکنن!بعدها دیدیم زهی خیال باطل! خیلی هاشون فقط ازروی اجبار وبخاطر تعهدهاشون میرن اون مناطق ولی وقتی جایی میرسن همسراشون میگن دکترخیلی خیّره !همش به فکرمردم!نمیگفتن دولت فرستاده واجباری بوده!بعدها فهمیدیم خیلی از اینا عمدا برات ازمایش وموارد اضافی مینویسن تا هم خودشون هم بقیه همکارا بیکار نباشن!(امروز تو روستاهای ما میگن اگه میخوای بیمار شی برو دکتر!!!هرچی بیشترمیری دکتربیشترمریض میشی!انگار رابطه مستقیمی بین شون هست! پیرمردهامیگن که، اندازه یه کیسه بزرگِ کاه، برات قرص وازمایش مینویسن!جالبی کار اینجاس بندرت میرن دکترولی مریض هم نمیشن!کارخاصی هم نمیکنن!میگن که ایناهم پولاتومیگیرن هم اخرسرمیکشنت!) موقع محصولات مهندس ها میگفتن تامیتونید سم بزنید!ولی برای خودم یه قسمت رو جدا کنیداصلا سم نزنید!!!یه موقع سرطان نگیریم!ازیه جایی فهمیدیم مهندس ها الکی اند!فقط خودتی وخودت ووجدانت.مجبوری محصول کمتربدی بازار ولی حرف اونارو گوش نکنی!
اون سال های قبل،وقتی میشنیدیم دولت میخواد کود بده به کشاورزها ،چقد خوشحال میشدیم،چقد برنامه ریزی!سال تموم میشد ولی کودی نمیرسید! یکی از استادام میگف اگه دولت میگه فلان تن کود صادر شدبرای فلان منطقه ،یه موقع پانشین با ماشین برین به خیال اینکه ما،ده ساعت اب داریم پس یه تن سهممون میشه !کود میاد ولی فقط چند کیسه!برای کل منطقه!باید مشت تون بگیرید فقط یک قاشق کود سهم هرکس میشه!
ازدادگاه گفتی،دست رو دل من گذاشتی،من میگم اگه دادگاهم تشکیل بشه اتفاقی نمیفته!متاسفانه شرمم میشه اینو بگم که وضعیت حقوق وقانون ودادگاه خیلی وحشتناکترازین حرفاس!همون مسولیت پذیری که قبلا بحث داشتین ،نیستش!من بیشتر دوستام قاضی هستن ،هدف خاصی نداشتن!جالبی کار اینجاس اکثرا مطالعه هم نمیکنن!فقط کپی رای میکنن!ولی میرن تو نهادهای خیریه،استان قدس ومراسم های مذهبی…عضومیشن،هم سریع درجه قضایی شون میره بالا هم حقوقشون!سال90یکی ازقضات اومد یه حرکتی بزنه، ارای کاملا تحلیلی ومستدل صادر میکرد دادستان مربوطه بهش گفته بود تو داری قلم بیت المال رو حروم میکنی!چراانقدزیادمینویسی!بهش گفته بودند میخوای سوادتو به رخ بکشی!!!اینم استعفاداد اومدبیرون!تو قضیه پلاسکو من گفتم دیگه شهردار وقت استعفا میده!(نمونش اروپا بود که طرف استعفامیداد.وحتی معذرت خواهی میکرد،ماکه اینجاندیدیم!)منتهی دیدیم نه بابا خیلی قدرتمند داره به کارش ادامه میده تازه تقصراونام نیست، یکی میگه ساختمونه برا این بنیاد بوده یکی میگه اون بنیاد بوده !حالا پیداکن پرتقال فروش رو!(مث الان کرمانشاه درموردمسکن مهر)
معذرت میخوام انقدطولانی شد