سلام میثم عزیز
اول اینکه خیلی ممنونم که مجدد مینویسی.خواستم چند نکته رو خدمتت بگم:
اینکه بهر حال بعد از این غیبت طولانی اومدی و یه پست گذاشتی وبهر حال دلایل غیبتت رو گفتی خیلی خوبه،ولی این کافی نیست!چرا که این صرفا بخش اخلاقی قضیه بود همانطور که خودت مستحضرهستی رابطه ما از چارچوب اخلاق فراتر رفته وما وارد چارچوب های حقوقی شدیم.واین هم بازی هست که خودت شروع کردی ونقشه را ارائه دادی! وگرنه ما کاری بهت نداشتیم:)!برا همین اومدی ویه تعهد رو پذیرفتی اون هم از نوع تعهدات به نتیجه ونه به وسیله!ینی اینکه در هر حال نه تنها اخلاقی موظف هستی حقوقی هم مکلف هستی،که اون پیمانی رو که بستی به پایان برسونی مگر درشرایط خاص مثل فورس ماژور(همون حوادث قهری امثال زلزله و…)که باعث میشه شما از زیر بار این مسولیت رهایی یابی.وگرنه تحت هیچ شرایطی نمیتونی از زیر بار این مسولیت شانه خالی کنی!مثلا ببین کارمحمدرضا ،تضمین نتیجه است ونه تعهدبه نتیجه!(این دیگه خیلی سنگینه)ینی محمدرضا تحت هرشرایطی کارش متوقف نمیشه حتی زلزله و…دیدی که موقع زلزله اومد وگفت به همکاران سپردم کاررو تعطیل نکنن!واون موقع تصورم این بودکه مثلا همه جا خراب شده ولی یکی میبینی رو خرابه نشسته داره با سرعت تایپ میکنه میگه من تعهد بستم ونباید نقض تعهدکنم!حالا درهمون حین میبینی یه بازیگر به نیت کمک!داره اونجا پرسه میزنه ازقضا طرفم علی ضیا بوده!میگه اینو نباید نجات بدی چون اون سال من رو ضایع کرد:)بجای نجات ،یه اجر برمیداره ومیزنه ومحمد رضا رومیکشه تا تلافی کنه!
علی ای حال ،طبق این قواعدحقوقی واون قانون که خودت وضع کردی ،میثم جان شما هم قصورکردی هم تقصیر!برای همین خیلی مسولیتت زیاد شده وباید جبران کنی،برای جبران مسولیت باید ببینیم ایا دراون قانون،ضمانت اجرایی درنظر گرفته شده یا نه؟خوشبختانه هست.طبق قانون باید ماهی ده بخش میگذاشتی ولی قصور کردی!وازاون طرف ضمانت اجراشو گذاشتی جریمه20درصدی!حالا به همین اکتفا میکنیم ومنتظریم شما خودت رو جریمه کنی:)وگرنه گذاشتن صرف یه پست که بار اخلاقی قضیه رو کم کرده فایده ای نداره!هر چی هم فکر میکنم دفاعی نداری که انجام بدی !هر دلیلی بیاری قابل قبول نیست چون تعهد به نتیجه بوده وباید انجام میدادی!مگر یه دلیل علمی داشته باشی اونم چون موضوع یادگیری هست.
ازهمه این ها گذشته یه اقراری هم دارم ،با اینکه از نزدیک ندیدمت ولی فکر میکنم کلا آدم خیلی اروم هستی ،ومن این رو تو نوشته هات احساس میکنم که خیلی ارامش داره.برا همون یه جورارامش هم کسب میکنم.
مستدام باشی.
این بخش واقعا فوق العاده بود. من همیشه مطالب این بخش رو دنبال میکردم و بعضی از متن ها رو بارهای بارها میخوندم. بیصبرانه منتظر فصلهای بعدی هستم. موفق باشید.
سلام
کاش در انتهای فصل اول چرا کتاب بخوانیم تعدادی کتاب هم برای مطا لعه معرفی
می کردید. هر چند نیازها، سطح علم و دانش و علاقمندیهای افراد مختلف متفاوت است اما باز هم معرفی کتاب از سوی شما به نظرم مفید می باشد. خیلی ممنون و سپاسگزارم.
سلام با نظر شما موافقم
رسانه های اجتماعی الان در ایران به شدت مارو تحت تاثیر قرار داده و مسحور خودش کرده؛ کی هست که توی خانواده اش چند نفر معتاد به مثلا اینستاگرام نداشته باشه؟ میشه گفت بعد از 1 ساعت استفاده مداوم هیچ چیزی عاید انسان نمیشه و فقط وقت ارزشمند و ترافیک بی زبان تلف میشه؛ خیلی از افرادی که استفاده میکنند هم به این نکته واقفن، ولی اینکه چرا باز ادامه میدهند و یا به قول شما ترک نمیکنند رو باید در چیز دیگری جستجو کرد: تنبلی و بی برنامگی
ما به شدت به اینها دچار شدیم، تنبلی از این جهت که نمیریم سراغ تفریحات دیگه که احیانا سخت تر از گشت و گذار توی شبکه های اجتماعیه! و برای وقت ارزشمندمون هیچ برنامه ای درنظر نمیگیریم که برامون به واقع مفید باشه.
ضمنا بنده از سری پستهای شما بسیار استفاده کرده و لذت برده ام و منتظر فصل بعد اون هستم. با تشکر
میثم عزیز با سلام
بسیار زیبا و جذاب بود .به نظر بنده یکی از رموز موفقیت شما در نویسندگی طرح مطالب و توضیح آنها با مثالهای ساده و ملموس میباشد و این اوج خلاقیت یک نویسنده است.
پیروز و موفق باشید.
با سلام
تا به حال مانی به این جذابی و تاثیر گزاری ندیده بودم. من خودم خیلی وقت ها کتاب که می خونم مصداق همون جمله شما می شم که از کتاب سنگریزه ها رو بر می داره. یه دنیا ممنون از این که نکات کلیدی رو این قدر خوب بیان میکنید
سلام میثم بزرگوار؛
خوشحالم که دوباره نوشتی. اگه اغراق نکنم یک روز در میان به اینجا سر می زدم تا مطلب جدیدی بخونم و دست خالی بر می گشتم و علت را مشغله ات گمان می کردم.
امیدوارم برامون بیشتر بنویسی نه بخاطر اینکه کتاب بخونیم که کسی که راهش رو پیدا کرده به راحتی به بیراهه نمیره. برامون بنویسی چون نوشته هات کپسولی از ویتامین هاست.
با سلام: دکتر مدنی عزیز مدت ها ست که یکی از وظایف روزانه ام که به نظرم در دیدگاه و طرز نگرشم خیلی نقش داشت خوندن وبلاگ و مطالب مفید آن است. چالش های شما رو خیلی وقت ها از جان و دل درک و تجربه کردم اما هیچ وقت به جوابی مانند جواب های شما نرسیدم. من عاشق کتاب خوندن هستم اما وقتی که در زندگی مشگلی پیش میاد و می ببینم که ادم های که طالعه نمی کنند بهتر با این مشکل رو به رو می شن خودم رو تنبیه می کنم و کتاب نمی خونم اما باز دوباره به سراغ کتاب خوندن میام و تنها چیزی که به من آرامش می ده خوندن کتاب است.
خواهش می کنم من رو از مطالب زیبا و روشن گر خودتون محروم نکنید
سلام
راستش من این متن رو تغییر ندادم (اگر چه بعضیها رو تا به حال تغییر دادم) تا به سایر دوستان هم بگم، لطفا با لقب بنده رو صدا نکنید. من با همون اسم خودم «میثم» راحتم (در محیط وبلاگ).
ممنون از موضوعی که مطرح کردید. راستش اومدم پاسخ رو بنویسم دیدم در حد 4 تا نوشته میشه. در ماه پیش رو اونها رو خواهم نوشت. عنوانهای اونها رو هم برات مینویسم تا یادم نره: «ما زود فراموش میکنیم، در کمتر از یک چشم به هم زدن» «آقای چهگوارا: من رفیق تو نیستم!»
دوتای دیگش رو هم در
«چرا کتاب بخوانیم؟ * تا یکی از اولین اصلهای هندسه، یعنی خم جردن را با عمق وجود درک کنیم!»
«نکاتی برای کتابخوانی (۷) معمولا کتابها، صفحات و پاراگرافهای هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آنها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند.»
میگنجونم. امیدوارم به دردتون بخوره.
میثم عزیز
می دونم که گاهی نوشتن کامنت نه تنها ضرورتی نداره بلکه منفعتی هم نداره. اما نوشتن توی این وبلاگ به من حس خوبی میده و باعث میشه با این وبلاگ و با شما حس صمیمت رو داشته باشم. شاید به همین علت باشه که هیچ پیشوندی قبل از اسمت نمیارم. ( توی ذهنم این بیت مولانا رو با خودم مرور می کنم که فرمود: شاه گر با تو بنشست برزمین*** قدر خود بشناس و نیکوتر نشین)
اما خواستم بگم که چهارمین کتابمو تموم کردم و کتاب پنجم رو شروع کردم.
سه هفته اخیر تقریبا کتاب نخوندم.
این بخاطر شماست؟ قطعا نه.
پست نذاشتن شما تاثیرگذار بوده؟ تا حدودی!
می دونی این جریانی که شما و شعبانعلی به راه انداختید منشاء خیری شده برای کتاب خونی. توی وبلاگ خودت این قضیه مشهود بود. یه کم که فیتیله پایین کشیده بشه اثرات خودشو روی افرادی که شما مشوقشون بودید می ذاره. لااقل من اینجوری برداشت می کنم.
البته اینو نمی دونم که آیا میشه “داخل معدن رفت و رو سیاه شد ” ولی در عین حال نوشت و صحبت کرد و این فتیله رو همچنان روشن نگه داشت یا نه؟ شما قطعا جوابشو بهتر می دونی.
سپاس
یک سوال بی ارتباط با بحث
کلی راجع به اینکه ذهن ما نامحدوده و مدام ازش کار بکشید تا کارامد بشه و … بیان میشده و حالا همه از توانایی محدود مغز و صرفه جوییش برای کارهای اساسی صحبت میشه مثل همین کتاب تصمیم گیری
سوالی و درخواستی که از شما دارم اینه
چند کتاب در زمینه محدودیت های ذهنی و نحوه استفاده صحیح از مغز معرفی کنید درواقع دفترچه راهنمای مغزی
چون خود من هم بشدت دچار حواسپرتی شدم و فکر کنم علتش پراکندگی داده های ذهنیم و ورودیهاش باشه
باتشکر بدرود
این مورد باید به طور کامل باز بشه. اما بگذار با یک داستان کمی شما رو به جواب نزدیک کنم.
به یه بندهخدایی گفتن میتونی ۵ تا نون بخوری؟ گفت صبر کن. رفت اون پشت و برگشت. گفت بله. خلاصه برای امتحان ۵ نون بهش داد تا بخوره و دید میتونه.
دوباره بهش گفت، ده تا نون رو چی؟ میتونی بخوری؟ باز هم گفت، بگذار برم اون پشت ببینم میتونم یا نه.
خلاصه برگشت و گفت بله میتونم. و باز ۱۰ تا نون رو خورد.
همینطور ادامه پیدا کرد و در آخر ازش پرسید ۳۰ تا نون رو چی میتونی؟
رفت اون پشت و برگشت گفت، نه دیگه نمیتونم. با تعحب پرسید اون پشت چکار میکنی؟
با لحنی مطمئن و حق به جانب جواب داد: خوب معلومه، میرم اون پشت ۳۰ تا نون میخورم، اگر تونستم بخورم، میام بهت میگم تونستم و اگر نشد میگم نشد!
توی ورزش هم همینه. فرض کنید اومدید تا با حریف قدرتون مسابقه دو بدید. آیا قبلش ۴ کیلومتر میدوید؟
نباید تقویت ماهیچه رو نزدیک مسابقه انجام داد. چیزی جز خستگی نداره براتون. باید ببینید توی اون زمان در حال تمرین هستید یا امتحان؟ یا مثلا فرض کنید دارید برای مسابقه دو آماده میشید. چقدر برای وزنهبرداری (بیهوازی) و چقدر برای ورزشهای هوازی وقت میگذارید؟ معلومه که به اون مسابقه مورد نظر شما بستگی داره. بنابراین در حالت مسابقه دو، افزایش توده ماهیچه به ضرر شماست! در حالی که در مسابه بدنسازی به نفع شماست.
اگر در حال حل مسئلهای بزرگ هستید، خوب نباید تمرین سنگین انجام بدید و اگر نه میتونید تمرینهای متناسب با مسابقات انجام بدید.
برای معرفی منابع هم در همون متنهای مخصوص معرفی خواهد کرد.
میتونید با هر زندگینامه واقعی شروع کنید.
آقای مدنی عزیز
خدا قوت
نام کتاب داستان های زندگی که معرفی کردید ، لطف می کنید آدرس لینک برای خرید معرفی بفرمایید . وقتی اسم این کتاب رو جستجو می کنم کتابای دیگه با عنوان مثلا درباره معنی زندگی میاد .
ممنون
میثم عزیز سلام:
…..و چقدر کوچک است دنیا
دوست خوبم چندی پیش از طریق محمد رضا شعبانی عزیزبه بازدید از وبلاگتان دعوت شدم . چه نام آشنایی ” میثم مدنی؟؟؟!!!! ” ،وقتی وارد وبلاگتان شدم با دیدن عکستان خاطرات 17 سال پیش دوران پیش دانشگاهی برایم تداعی گردید. همان چهره ساده و بی آلایش ولی اصطلاحا جا افتاده تر. البته پیشتر از طریق دوستانی قدیمی که با آنها در ارتباط بودم خبر پیشرفت و موفقیتهایتان را در حوزه ریاضیات،IT، کامپیوتر و…..پیگیر بودم و بسیارخوشحال و مسرور شدم از این که پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاری ولی از این که دستی بر قلم داری اطلاعی نداشتم تا اینکه با دیدن وبلاگت شوکه شدم البته جای تعجب نیست بلاخره نوابغ کسانی هستند که بر خلاف جریان آب حرکت میکنند و شما اینگونه هستید این را بنده در کلاس درس به وضوح دیده ام.
برخی از نوشته هایت را خواندم و بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم خاطراتت برایم ملموس است.
با آرزوی موفقیت روز افزون شما در تمامی مراحل زندگی
سلام دوست قدیمی عزیز. من رو به خاطر دیر پاسخ دادنم ببخش. ممنون که یاد آن دوران خوب و سخت انداختی من رو. ببخش که در خاطر ندارمت. یعنی به خاطر سختیهای اون دوران، خیلی از مسائل رو فراموش کردهام. اما واقعا بهم لطف داری و داشتی. خیلی خیلی ممنون.
From جعفرسیرجانی on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom سهیلا.م on اتمام فصل اول کتابخوانی «چرا کتاب بخوانیم؟»
Go to commentFrom مطهره on اتمام فصل اول کتابخوانی «چرا کتاب بخوانیم؟»
Go to commentFrom سها on نقشه راه من، برای نوشتن در حوزه کتابخوانی (۱۵ خرداد ۹۸)
Go to commentFrom محمدط on در پاسخ به آرش: بنزین رو نریز اونجا که میسوزه!
Go to commentFrom ابراهیم عبداللهی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و سوم: به خاطر تولد تدریجی یک رویا.
Go to commentFrom ال on اتمام فصل اول کتابخوانی «چرا کتاب بخوانیم؟»
Go to commentFrom سارا حق بین on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom ال on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom میثم مدنی on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom احسان کارگزارفرد on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom میثم مدنی on روی سیاهم آرزوست، گربههای شمعبهدست و نویسندههای تک کتاب.
Go to commentFrom صدف on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.
Go to commentFrom میثم مدنی on 1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش پنجم: تا استثمار نشویم.
Go to commentFrom رسا on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و دوم: فقط برای تفریح.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و دوم: فقط برای تفریح.
Go to commentFrom آلاله on نکاتی برای کتابخوانی (۵) با فرایند سیگاری شدن، کتاب خواندن را شروع کنیم.
Go to commentFrom میثم مدنی on نکاتی برای کتابخوانی (۵) با فرایند سیگاری شدن، کتاب خواندن را شروع کنیم.
Go to commentFrom ابراهیم عبداللهی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و دوم: فقط برای تفریح.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و دوم: فقط برای تفریح.
Go to commentFrom مهشید on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و دوم: فقط برای تفریح.
Go to commentFrom میثم مدنی on چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی و دوم: فقط برای تفریح.
Go to comment