سالها افتخار شاگردی دکتر محمودیان را داشتم و چیزهای مختلفی هم از او آموختم. یکی از مقالات جالب او نوابیغ است. کسانی که ادعاهای عجیب میکنند و کلی آدم را در دردسر میاندازند. کسانی که ادعا میکنند آینده را میبینند، مسائل عجیب ریاضی را حل میکنند و اصرار میکنند که دارند در این کشور حیف میشوند.
من هم تا دلتان بخواهد به پست نوابیغ خوردهام. نمیخواهم حرفهای دکتر محمودیان را تکرار کنم. فقط روی چند جای آن دوست دارم تاکید کنم. یکی از مهمترین جاهای آن، دردسری است که نوابیغ برای آدمهای خبره ایجاد میکنند.جایی که از دهها جای مهم دولتی از آن نامه حمایت میشود.
ما در ریاضیات قضایایی داریم که مثلا میگویند تثلیث زاویه با خطکش و پرگار ممکن نیست، حالا نوابیغ که فهم این مسئله را ندارند، کلی بلوا به پا میکند که من آن را انجام دادهام.
داشتم با خودم فکر میکردم باز خوش به حال ما ریاضیها! بیچار اقتصاددانان، مهندسین تجربی، پزشکان حاذق چه میکشند. تو لااقل خیالت راحت است که طرف نمیتواند تثلیث زاویه را انجام دهد و عذاب وجدان نمیگیری.
اما کلی آدم این سالها داشتهایم که اتفاقا بسیاری از آنها مقامهای بالایی هم داشتهاند. ادعاهایی کردهاند که هیچ جنبه واقعی نداشت، اما با کمال تاسف، بخش بزرگی از جامعه به خاطر جو رسانهها، آن را پذیرفتهاند. فقط به عناوین زیر نگاه کنید.
- سیاستمداران دنیا از من توقع مدیریت جهان را داشتند.
- من ماشینی ساختهام که صدها کیلومتر بدون بنزین میرود (با چه تکنولوژی؟)
- با لوله توی استخر وسیلهای ساختهام که ابرها را بارور میکند.
- من پدر علم فلان هستم. باید فلان کنید (کلی گفتم به کسی بر نخورد)
- نباید مسواک بزنید شبها! و کلی دستورات سنتی دیگر.
- من از ده تا دانشگاه هاروارد و پرینستون دعوتنامه داشتهام.
- شرکتهای تسلا و … میخواستهاند بچه من را استخدام کنم اما نرفتهام.
- ما حرف اول را در گوگل و ناسا و … میزنیم.
- من میتوانم دنیا را تغییر دهم.
- اصفهان نصف جهان!
- معجزه هزاره سوم (نام یک کتاب هست در مورد یک فرد).
- هیچ جا موسیقی و ادبیات ما را ندارد.
- ما باهوشترین آدمهای جهان هستیم.
- موتور بدون سوخت
- تولید انرژی هستهای توسط دختر نوجوان در زیرزمین
- مولدی که از هیچ، برق تولید میکند
- خودروی آب سوز
دوست ندارم در مورد موارد بالا حرف بزنم. صرفا خواستم مثال زده باشم. فقط در نظر بگیرید که وقتی کسی ادعای ابطال نظریه گالوا و حل نظریه ۲۵۰۰ ساله رو داره، میتونه بشینه ۱۶ واحد جبر بخونه تا بفهمه نظریه گالوا چیه؟ حالش گرفته نمیشه که کلی استاد بزرگ که میشد ازشون یاد گرفت، تحویلش نگیرن؟
متاسفانه این بحث در همه جا رخنه کرده، من در شرکتها و دانشگاه کلی آدم میبینم که ملقب به دانشمند داده هستند. وقتی مدلهاشون رو میبینی، خندت میگیره که کاش حداقل آمار رو در لایههای سطحی بلد بود. کاش کمی عمیق بود.
یک تهدید در انتظار شماست. شما ممکن است به حالتی ملایمتر از موارد فوق دچار شده باشید که باعث بد شدن حال شما شود. شما ممکن است با مطالعه و تجربه بسیار کم، انتظار داشته باشید که چیزهای زیادی به شما داده شود. این یعنی کلی حال شما بد میشود. در واقع نوابیغی که به جامعه و نوابغ جامعه هجوم میآورند، هم نوابغ را میآزارند و هم خودشان را. اما بسیاری از ما در حد خودمان و در درون خودمان نوابیغ هستیم (پانوشت ۱).
اگر از جامعه توقع اضافی نداشته باشید، جامعه خیلی زیباتر خواهد شد، خیلی راحتتر با آن برخورد میکنید. مثلا به فوتبال دقت کنید، وقتی یک بازیکن، توسط بازیکن تیم حریف لمس میشود، وی دهها متر روی زمین غلط میزند، خود را به این سمت و آن سمت پرت میکند، فریادمیزند، به داور معترض میشود، حتی وقتی بلند میشود به عمد چند قدم را لنگان لنگان میرود، اما کمی که میگذرد میبینی از همه سرحالتر است.
فرض کنید بچه کوچکی در کوچه به زمین میافتد. اگر پدر و مادر، یا کسی که هوای او را خواهد داشت، باشد، شروع به گریه و زاری میکند، اما اگر بداند کسی نیست که گریهاش را بشنود، بازی را ادامه میدهد.
به نظر من، ما در این کشور، دچار توهم ضربه خوردن (مثل بازی فوتبال) شدهایم. من ضربه را انکار نمیکنم، اما خداییش انقدر نیست که شما هر روز خودتان را روی زمین میکشید، فریاد میزنید و زاری میکنید.
چند مثال میزنم و خواهش میکنم در زندگی خودتان کمی کنکاش کنید، ببینید شبیه همین موارد در شما وجود دارد؟ به نظرتان بسیاری از اوقات که حالتان بد میشود، از چنین توهماتی نیست؟
۱- من مدرک گرفتهام و برایم کار نیست! (چه کسی گفته باید برای مدرک کار داد؟، هیچ کشور سالمی در دنیا چنین چیزی را تضمین نمیکند)
۲- من در برنامهنویسی خیلی قوی هستم و جای من شرکتهایی مثل گوگل و … است (بشین یک برنامه جانانه بنویس، ببینم چقدر قدرتمندی؟ بسیاری از چارچوبهای و کتابخانههای خوب دنیا توسط افراد آزاد نوشته شده است)
۳- من دکتری گرفتهام و دانشگاهها من را استخدام نمیکنند (خیلی وقت پیش باید پیشبینی میکردی که تعداد خروجی دکتری، یک صدم ورودی هیت علمی هم نیست).
۴- من وقت نداشتم درس بخونم، وقت ندارم وگرنه کلی کتاب خونده بودم.
۵- من جایی گفته بودم اگر کسی بیاید بگوید من در تمامی دوره لیسانس ۸ ساعت کتاب خواندهام یا توسعه دادهام خودم را، استخدامش میکنم. کلی ایمیل گرفتم، هیچ کس بالای ۴ نبود. در صورتی که ابتدا ادعای ۱۰ ساعت را داشتند.
۶- آزمون برنامهنویسی گرفتهام، کلی افراد ادعا دارند که ۱۹ یا ۲۰ میشوند، اما در عمل میبینی برگه را به اندازه ۲ نوشتهاند! پروژه تحویل ندادهاند و کلاس هم نبودهاند.
۷- من کمی عکاسی بلدم، کمی .. بلدم، کسی من را استخدام نمیکند.
واقعیتش اینه که من بزرگترین پیشرفت استادی هستم که من رو از این جو در آورد و گفت:
میثم هر ۱ ثانیه که برای پیشرفتت وقت بگذاری، نتیجش رو میبینی، حالا خیلی دیر یا خیلی زود، خیلی کم یا خیلی زیاد!
ببینید من ادعا نمیکنم کشور مرفه یا خوبی داریم. دارم میگم علت این که کشورهای پیشرفته پیشرف کردن، این بوده که زحمت کشیدن، حتی بچههای کوچیک هم سر کار میفتن، مثل جامعه امروزی نبوده که طرف تا ۳۰ سالگی محتاج پدر و مادره. من میگم اولین نقطه پیشرفت، شناخت واقعی خودمون و شرایط زندگیمون هست. اگر در توهم خفن بودن خود و داغون بودن مملکتیم، واقعا هیچ جا حالمون خوب نمیشه.
چرا کتاب بخوانیم؟ بخش بیست و هشتم: تا بجوشد آب از بالا و پست (حرص دانش)
سلام میثم عزیزمثال ها خیلی قشنگ بودند.من فقط اون موردمسواکه،برای اون طرف خیلی غصه خوردم!
ما دیگه خدایگان ادعا هستیم.یه مثال جالبی محمدرضا عزیز میزد درمورد کسایی که میرن خارج کشور.اینکه طرف خودش رو محروم از حقوق اجتماعی میدونه وانگار شهرونداون کشور نمیدونه!فقط روز وشب درس میخونه.اما اینجا نه!طلبکار اجتماعی هستیم!احساس مسولیت داریم درمقابل جامعه!
درمورد اون 8ساعت دوره لیسانس،به نظر میرسه هر کی انقد بخونه،فک کنم تا اخر لیسانس همه کتابای تخصصی رو خونده باشه!من خوندم برای امادگی ازمون ها یکی دوسالی میخوندم تقریبا همه کتب مرجع روخوندم.
یه مچیزی هم یادم اومد ازاساتید قبل انقلاب که روحانی وارسته ای بوده ،دردانشکده حقوق به شاگرداش میگفته،سعی کنید بجای دومتر دُم، یک متر شاخ داشته باشید.ولی ما امروزه غالبا دم درازی داریم.
سلام زیبا نوشتید، حرفاتون رو کاملا قبول دارم. یک مساله ای که به نظرم حال ما رو بد میکنه و توقعمون رو بالا میبره و شایع هم هست، مقایسه کردنه. اون فارغ التحصیل دکترا خودش رو با اساتیدش و یا استخدامی های جدید هیات علمی مقایسه میکنه و میگه اکثر اونها هم دانشی فراتر از من ندارند، چرا این جایگاه رو دارند.
برای خیلی از جایگاه ها این مقایسه ممکنه بشه که کسایی که اونجا شاغل هستند هم بهتر از من نیستند یا صرفا همون مدرک من رو دارند. مادرم همیشه حسرت شغلهایی رو برام میخوره که کار چندانی انجام نمیدن و میگه مگه الان خانوم فلان که توی دفتر امور فارغ التحصیلان نشسته بود داشت چیکار میکرد؟ کاش چنین کاری برات جور بشه 🙂 به نظرم این نوع تفکر زیاده.
من متاسفانه جزو همون 10 در سخن و کمتر از 4 در عمل که گفتید هستم. خیلی ایده پردازی میکنم و حرف میزنم و از خودم انتظار دارم ولی به کار اصلی نمیپردازم. از طرفی طرحی که برای کارم دارم نیاز شدیدی داره که به خودم نظم و ساختار بدم. این نوشته هاتون برام خیلی مفیده تشکر میکنم.
با سلام
میثم عزیز نوشته شما رو خوندم چندتا موضوع تو ذهنم هست که مطرح شون میکنم:
1-بی عدالتی
موضوعی که واسه شخص من وجود داره بیشتر از اینکه بحث کمبود امکانات یا توقع از جامعه و دولت بحث بی عدالتیه به عنوان مثال یکی داره با رانت میاد تو جایگاهی قرار میگیره و کلی پول به جیب میزنه یا وام کلان می گیره و قوانین تو کشور درست اجرا نمیشه و همین آدم راست راست واسه خودش میچرخه و در مقابل بانکها دنبال بدهکارهای ریز هستند و واسشون انواع و اقسام جریمه ها رو وضع می کنند من نمیگم از بدهکارای ریز بگذرن بلکه میگم با همه یه جور برخورد کنند و یک سری قانون شفاف و غیر قابل تفسیر وجود داشته باشه که همه در برابرش یکسان باشند حالا نه فقط در زمینه وام در همه امور.
2- تصمیم های غلط مهم
افرادی دارند واسه ما تصمیم می گیرند که شایستگی لازم رو ندارند و منافع شخصی و گروهی رو تصمیم گیری ها دخالت می دهند و تصمیماتشون تاثیر مستقیم تو زندگی مردم داره و برای تصمیمات اشتباهشون هیچ بازخواستی نمی شوند.( شاید بگی تو تمام دنیا همینه ولی خب همه مون می دونیم اصل پاسخگویی که اونجا وجود داره اجازه نمیده هر کاری دلشون میخاد انجام بدند)
به عنوان مثال دولت تو همین سه ماه اخیر چندنا تصمیم در مورد ارزگرفتنه و بعد تغییرش داده این یعنی هیچ نوع تفکر سیستمی تو مدیریت کشور وجود نداره مثلا وقتی قیمت ارز بالامیره ،دولت سریعا قوانینی تصویب میکنه که باز واسه یک سری افراد رانت ایجاد میشه
3- عدم تناسب نیاز و خروجی دانشگاهها
موضوع بعدی اینه بین ورودی های دانشگاه و نیازمندی کشور هیچ تناسبی وجود نداره مگه صنعت این کشور چندتا مهندس نیاز داره و اینکه کی باید مدیریت کنه که در سال چند نفر مدرک فلان مهندسی رو باید بگیرند امسال آمار کنکور تعداد شرکت کنندگان رشته تجربی 640 هزار نفر در برابر 140 هزار نفر رشته ریاضی در صورتی که 10 سال قبل تعداد شرکت کنندگان ریاضی بیشتر بود. این ها هیچ کدوم برنامه ریزی شده نیست و احتمالا در آینده نزدیک شاهد افزایش دانشگاههای غیر انتفاعی و آراد در رشته های علوم تجربی خواهیم بود و همچنین در 10 سال آینده تعداد زیادی فارغ التحصیل بیکار در رشته های علوم تجربی خواهیم داشت و شاید با کمبود مهندس مواجه شویم
شاید این یه موضوع کوچک و ساده به نظر بیاد ولی تاثیرش به شدت بزرگ خواهد بود.
4-مقایسه در آمد و انتظارات بالا از فارغ التحصیلان دانشگاهای تاپ
میثم جان شما به انتطار افراد از جامعه اشاره کردید ولی برعکسشو اشاره نکردید یعنی انتظاری که جامعه از افراد داره به خصوص وقتی کسی از یک دانشگاه درجه یک فارغ التحصیل میشه اطرافیان سریعا شروع به مقایسه می کنند و ازش انتظار دارند که به موقعیت خیلی خوبی برسه و درآمدش چندین برابره کسی باشه که دیپلم هم نتونسته بگیره (حتی ممکنه خودش همچین توقعی از خودش نداشته باشه و بدونه که همچین چیزی غیر منطقیه ولی این توقع اطرافیان فشار زیادی رو وارد می کنه و این باعث سرخوردگی این آدم میشه)وقتی نمیتونه به همچین شرایطی برسه مجبور می شه این کشور رو ترک کنه و در واقع به معنی واقعی فرار کنه و بره
5- عدم توانایی برنامه ریزی واسه آینده
من آدمی را می شناسم که برای خرید خونه برنامه ریزی کرده بود و در عرض 6 ماه قیمت خونه دو برابر شد و خونه خریدنش به رویا تبدیل شد ، الان اگر شما خودت جای این آدم باشی چیکار میکنی ،بحث طلبکاری اجتماعی نیست بحث اینه شما هیچ برنامه ریزی نمی تونی انجام بدی
6- بی ربط :
این 8 ساعت که به آن اشاره کردید ، یک عدد نمادین و برای مثال است یا واقعا منظورتان 8 ساعت برابر با 480 دقیقه است؟
ببخشید که طولانی شد
ممنون از زمانی ک صرف نوشتن می کنید.
۵ تای اولی رو راست میگی، من هم میپذیرم. بگذار سر صبر در موردشون حرف بزنم.
۸ ساعت رو از ساعات کار یک کارگر ساده در آوردم. گاهی مقایسه میشه که میگن یک بازاری یا کارمند صفر بیشتر از یک فارغالتحصیل امکانات و سرمایه داره. من هم همیشه گفتم تو به اندازه همون آدم در جبهه خودت کار کن، وضعت از اون بهتر میشه.