من تا به حال دلایل زیادی برای این که کتاب بخوانیم آوردهام. اما متاسفانه این موضوع بسیار مهم را کمتر مورد توجه قرار دادهام.
عنوان این کتاب را از کتاب «فقط برای تفریح» نوشته لینوس توروالدز (خالق لینوکس) و دیوید دیاموند الهام گرفتم. این کتاب رو جادی عزیز ترجمه کرده و رایگان قرار داده. البته امکان حمایت یا خرید نسخه چاپی کتاب هم وجود داره. این کتاب به زندگینامه لینوس توروالدز میپردازه. از نظر من برای دوستداران حوزه کامپیوتر، میتونه خیلی الهامبخش باشه.
۱- ما احتمالا انسانیم
من با پدر و مادرهای زیادی مواجه شدهام که از رمان و داستان خواندن یا از کمیک(تصویری) خواندن فرزندان خود شِکوِه میکردند. همان فرزند اگر پای برنامههای بسیار سطحی، مخرب و … تلویزیون و ماهواره بنشینند، مشکل کمتری خواهد داشت. حتی خیلی از بزرگترها هم به گونهای با فیلم و کتاب رفتار میکنند که انگار یک کتاب، باید تمامی مشکلات اولیه، مالی، رفتاری و … را رفع کند. وقتی سینما میرویم، کنسرت میرویم، فیلم میبینیم، باید ما را سرگرم کنند و اثر مخرب کمی داشته باشند. شاید در بلندمدت هم فایده زیادی داشته باشند.
این روزها با دانشجویان زیادی سر و کار دارم، که حوصله انجام تمرینات پایه را ندارند! وقتی از آنها میخواهم فلان سبک نوشتن برنامه را یاد بگیرند. حتی حوصله انجام تمرینات سطحی را هم ندارند. برایشان از باشگاه ورزشی مثال میزنم و میگویم:
شما در هر باشگاهی بروید، باید مدتها بدوید، نرمش کنید، بعد از گذشت ۵۰ درصد زمان باشگاه، به انجام تمرینات تخصصی میپردازید. قرار نیست اگر میخواهید جودو، تنیس یا … را تمرین کنید، همان اول پشت میز یا روی تشک بروید.
شما برای رسیدن به توانایی مطالعه مناسب، نیاز دارید سطوح مختلف کتاب را مطالعه کنید. از کتابهای سمی حذر کنید، اما خواندن بسیاری از کتابهای داستانی، ساده یا رمان را تفریح مناسبی میدانم. فرایند تکامل در ما انسانها به سرعت رخ نمیدهد. مهم این است که تا ابد نرمش نکنید!
۲- نگاه مقایسهای به تفریحات
میپذیرم که مطالعه تفریحی، یک تفریح سنگین حساب میشود! اما باید بین تفریح و اتلاف وقت تمایز قائل شویم. اگر بخواهم تفریح از فرهنگ ماریام وبستر استفاده کنم:
recreation: refreshment of strength and spirits after work; also : a means of refreshment or diversion
یا
تفریح به اعمالی گفته میشود که توسط افراد در زمان فراغت انجام میگیرد و باعث بازگشت شخص به حال تعادل و طبیعی میشود.
این موضوع را با سرگرمی (hobby)، خوشگذرانی و عیاشی (binge,debauch) یا وقتگذرانی (pastime) و وقت تلفکردن متمایز بدانیم.
منظورم اینه که بازگشت به حالت تعادل و آرامش درونی، یکی از خصیصههای اصلی تفریح (با تعریفی که من کردم) است. بنابراین، انجام بسیاری از کارهای دیگر میتواند نهتنها ما را به حال تعادل طبیعی برنگردانند، بلکه درون ما را تا مدتها آشوبناک کنند.
من مشکلی با ایجاد آشوب در درون ندارم. راستش من هنوز از پَسِ آشوب مطالعه برخی کتابها بر نیامدهام. حرفم این است که مانند آب، غذا و خواب که در واقع ما را به تعادل جسمانی میرسانند به تمرینات و تفریحاتی نیاز داریم تا ما را به حال تعادل و طبیعی در ذهن نزدیک کنند.
مطمئنم میتوانید خودتان به تفریحاتی فکر کنید که این شرایط را داشته باشند. بنابراین لزومی ندارد در تفریح رشد آنچنانی صورت گیرد، فقط باید در ایجاد تعادل ذهنی کمک کنند.
۳- نگاه سوپِرمَنی به آموختنیها را کنار بگذارید. فریب چیزهای «فقط برای فریب» را نخورید!
متاسفانه وقتی برخی از کارنامه و زندگینامههای مربوط به مدیران تبلیغات و فروش را میخوانم، بر خودم میلرزم! میبینم که چه ذهنهای باهوش، زمانهای زیاد و هزینههای گزافی در پس تبلیغات و استراتژیهای فروش قرار گرفته است «بخش کتابخوانی مربوط به عادت را ببینید». هر کدام سعی دارند تا عقدهها و حقارتهای روزمره ما را به کار گرفته و چیزی به ما پیشنهاد دهند تا بر آنها غلبه کنیم. از زیبایی ناگهانی تا لاغری ناگهانی، از جذب جنس مخالف تا ثروتمند شدن ناگهانی.
این مباحث فقط هم به فروش مربوط نمیشوند. مثلا فیلمهای ابرقهرمانی را ببینید. یک شخص مثل سوپرمن، هم زیباست، هم ضدگلوله! هم پرواز میکند و هم خوب بلد است جنس مخالف را جذب کند!
متاسفانه این تبلیغات متعدد (در انواع متن) ما را به سمتی میبرد که انتظار داشته باشیم، با نیش یک عنکبوت، با یک اشعه یا با یک اتفاق عجیب، ناگهان متحول شده و جهان را نجات دهیم.
اما متاسفانه ما در فیلم زندگی نمیکنیم! اگر هم باشیم، شاید نقش آن رهگذری را داشته باشیم که به خاطر مبارزه قهرمان و ضد قهرمان میمیریم!
تکامل در دنیای واقعی، سالها طول میکشد. اثر مثبت یک فعالیت ذهنی یا فیزیکی مدتها طول میکشد تا دیده شود. اوایل فقط درد دارد! امکان ندارد بروید باشگاه بدنسازی و دو هفته تمرین کنید بعد درد نکشید یا ماهیچههایتان سریع رشد کند. خواهش میکنم این موضوع را در نظر بگیرید. امکان ندارد وقتی میروید باشگاه، سریع وزنههای سنگین بزنید، کلی تمرین ساده لازم دارید. (آنهایی که تمرینات هوازی یا نرمش نمیکنند در درازمدت ضرر زیادی کردهاند).
خواهش میکنم نگاه سوپرمنی به کتاب را کنار بگذارید. انتظار متناسب داشته باشید. حداقل به اندازه رشد ماهیچه که بعد از ۱ سال فعالیت مداوم مشاهده میشود، به کتابها وقت بدهید. آن کتابهای سبک را به عنوان کار بیهوده نگاه نکنید.
۴- بقیه تفریحها را هم یاد بگیریم. اول بفهمیم چی هست؟
در زمانهای دور (۵۰ سال پیش)! پدرم، وقتی آخر هفتهها تفریح میرفت، وقتی جنگل، رودخانه، بیابان، کوه، چشمه میرفت، بسیاری از اطرافیانش میگفتند که چی؟ خوب میری توی برهوت، چه فایدهای داره؟ اصلا میری کنار رودخانه یعنی چی؟ خود پدرم هم، وقتی علاقه بسیاری از مردم به فوتبال را میدید میگفت این چیه که ۲۲ نفر میافتن دنبال یک توپ! این همه پول…
یعنی هر کدام از ما ممکن است تفریحات دیگران را مسخره کنیم یا اصلا ندانیم که چه تفریح متفاوتی میتواند وجود داشته باشد. در دنیایی که تصور اطرافیان ما از تفریح: سیگار کشیدن، جوجه زدن، قلیان کشیدن است، افرادی هم هستند مانند ضابطیان، پوریا صفرپور، علیرضا مختار (علیرضا از دوستان من و همان «شیخ بزول» در «نشریه نیش شتر» در دانشگاه صنعتی شریف است!) کلی تفریح به ما یاد میدهند.
وقتی سفرنامه میخوانیم، رمان میخوانیم، داستان میخوانیم از وجود تفریحات بسیاری که میتوان داشت آگاه خواهیم شد.
چندی پیش که استادیوم آزادی رفتم، چنان دودی از بالای آن میآمد که گفتم حتما جایی آتش گرفته! اما وقتی رفتم دیدم دود سیگار است! (عکس بالا که فکر کنم مربوط به کیهان بینالملل است) وقتی دریاچه چیتگر تهران میرفتم، چنان هوایی متراکم از دود قلیان و دود جوجه کبابها را تنفس میکردم که با خودم میگفتم کاش میرفتم انقلاب، آنجا هوا بهتر بود.
۵- کتاب؟
بخواهم این متن را خلاصه کنم، میگم:
از خودمون توی کتاب خوندن انتظار خیلی زیاد نداشته باشیم. از کتابها هم همینطور. باید کمی رعایت کنیم میزان سختی و راحتی مطالعات رو. کمی سخت، کمی آسون. کتابهای رمان، داستان، تفریحی و … رو از یاد نبریم.
به نظرم اونقدر در خوندن کتابها آرامش، احساس و بازگشت به خویشتن هست که کمتر جایی پیدا میشه. به جنبه تفریح شناسی، خودشناسی و متعادل کننده کتابها هم فکر کنیم. لازم نیست کتابها حکم قرصهای دانش رو داشته باشن.
اگر دوست دارید خودتون کتاب خوندن رو شروع کنید یا فرزندانتون به کتاب خوندن عادت بدید، از کم شروع کنید، از کتابهای تفریحی و آسون شروع کنید (پانوشت ۱) و البته همیشه توی این حالت نمونید.
پانوشت ۱. (نه چندان بیربط فنی). این ترم که مبانی کامپیوتر رو برای بچههای سال اول کامپیوتر درس میدادم، براشون به جای «جاوا» یا «سی»، شروع کردم با «پایتون» درس دادن. اگرچه بسیاری از اساتید قدیمی با این کار مخالف هستند. اما حداقل چیزی که پایتون داره، اینه که میتونی توی ترم ۱ بهشون بازی نوشتن رو درس بدی! بهشون نوشتن برنامههای کاربردی رو یاد بدی. حالا اگر در ترمهای بعد لازم شد، جاوا و … رو هم بهشون درس میدیم. بیخودی نیست ۷۰ درصد دانشگاههای برتر دنیا، این درس رو بردن روی پایتون. در مورد این موضوع یک نوشته بلند نوشتم که در آینده منتشرش میکنم.
همین موضوع برای کتاب خوندن هم مصداق داره. من برای کتابهای اول، یا کسایی که مدتی از کتاب خوندن دور بودن، چیزی جز زندگینامه و رمان پیشنهاد نمیدم. اگر هم غیر از اینها بخوام بدم، یک کتاب خیلی ابتدایی در رشته مورد نیاز فرد پیشنهاد میدم. اما همون اول هم میگم باید ۶ ماه با این فرمون پیش بره. بعد آروم آروم، کتابها رو سنگینتر کنه.
اول اینکه اون روز یادم رف بگم خوشحالم ازاینکه مجدد مینویسید.من هرروز میومدم سرمیزدم ومیگفتم چرا نمینویسه میثم ؟!یه روز اومدم دیدم کلا سایت باز نمیشه!!گفتم دیگه کلا بیخیال نوشتن شد.بهر حال خوشحالیم که هستید.
اون مورد پدرشما چندوقت قبل برا منم پیش اومد.پنجشنبه شب اومدیم به بچه های فامیل تو گروه تلگرامی یه فیلم معرفی کردیم.که شبکه4گذاشته بود ولی قشنگ بود همزمان با پخشش بازی پرسپولیس هم بود.اومدم گفتم فوتبال که برا من هیچ جذابیتی نداره!ولی اونچه برام جالب بود اومدم برا شما گذاشتم!همه شاکی شدند که چرا داری از فوتبال بد میگی!!!اینجا همه فوتبال دوست دارند تو بهتره بری همون فیلم رو ببینی !خلاصه هیچی دیگه .بعدشم کلا بهشون برخورده بود.اومدیم کلی استدلال که هرکسی خب ازیه چیزی خوشش میاد.ولی خب قبول نکردند.
سلام
کتاب سمی یعنی چطور کتاب هایی؟
وقتی با کتاب های خوب شروع می کنیم و پیش میریم، کم کم متوجه میشیم که همه ی کتاب ها به درد من نمی خوره، به درد حال من، شرایط یا علایق من و اون ها رو کنار می گذاریم این باعث میشه سرخورده نشیم و انتخاب کنیم و اگر احیانا اشتباه انتخاب کردیم نامید نشیم و باز هم ادامه بدیم. کتاب هایی بوده که شروع کردم یا اصلا خوشم نیامده و یا خیلی سخت بودن و یا ترجمه ی خوبی نداشتن. کم کم فهمیدم اشکال نداره کنار بگذارم.
در مورد کتاب خوندن یک نکته ی مثبت وجود داره و اون هم اینکه وقتی شروع بشه به نظرم تموم نمیشه یک جور اعتیاد به وجود میاد. ممکن هست در همین حین که داریم کتاب می خونیم سوالاتی پیش بیاد و به مواردی برسیم که هیچ وقت بهشون فکر نکرده بودیم و حالا فکر کنیم و کلا خط سیر مطالعه امون عوض بشه.
راستی بعضی وقتا در مورد خودم فکر می کنم، برای فرار از چیزی کتاب می خونم. برای فرار از فکر نکردن. درسته کتاب خوندن رو دوست دارم و جز عادت هام شده و خیلی کتاب های زیادی هست که دوست دارم تا وقتی زنده هستم بخونم ولی این سوال همیشه هست. می خوام در مورد چیزی تصمیم بگیرم میگم حال صبر کن این کتاب تموم بشه. می خوام کاری شروع کنم میگم حالا صبر کن این کتابه هم تموم بشه شاید لازم باشه این رو هم بخونم بعدش شروع کنم.
راستی می خواستم تشکر کنم. خوبه امثال شما و آقای شعبانعلی هستید. با نوشته هاتون باعث امیدواری هستید که هنوز هم اینجا امید وجود دارد. ممنون.
کتاب سمی، کتابیه که بیشتر انرژی منفی توشه، در حالی که رشد و دانش آنچنانی پشتش نیست! تکیه اش رو تحقیر و تقدیس نامناسب آدمها است.
کتابهایی که آشوب نامناسب در شما ایجاد می کنه! بخوام مثال بزنم، فرق یک ماده مخدر صنعتی با یک سخنرانی متحول کننده در چیه؟ هر دو آشوب ایجاد می کنند.
کمی سخته تشخیص دقیقش، اما باید مواظب باشیم.
توی تصمیم گیری پارامترهای زیادی اهمیت دارن. سعی دارم سر موقع به اون موضوع ها بپردازم.
گاهی ما برای خودمون تصمیم می گیریم و گاهی نگران اثرات تصمیماتمون رو تصور یا زندگی دیگران هستیم. برای همین به نحوی در دور باطل می افتیم، چون در چند بلوک متمایز تصمیم گیری می افته تصمیماتمون! مشکل درگیری در ناسازگاری ارزش هاست.
اگر ناسازگاری ارزش نداشتید، کمی خوب بخورید، بخوابید بنویسید، تصمیم بگیرید. اگر می خواهید طول بدید از خودتون برنامه اجرایی بخواهید.
مطالعه هم باید طبق برنامه باشه، اگرنه توی همون مسیری که گفتید می افتیم
سلام آقای مدنی،
خیلی وقت است ننوشته اید!
امیدوارم سلامت باشید، منتظریم…
لطف داری. ممنون از حسن توجهت.
میثم عزیز سلام:
…..و چقدر کوچک است دنیا
دوست خوبم چندی پیش از طریق محمد رضا شعبانی عزیزبه بازدید از وبلاگتان دعوت شدم . چه نام آشنایی ” میثم مدنی؟؟؟!!!! ” ،وقتی وارد وبلاگتان شدم با دیدن عکستان خاطرات 17 سال پیش دوران پیش دانشگاهی برایم تداعی گردید. همان چهره ساده و بی آلایش ولی اصطلاحا جا افتاده تر. البته پیشتر از طریق دوستانی قدیمی که با آنها در ارتباط بودم خبر پیشرفت و موفقیتهایتان را در حوزه ریاضیات،IT، کامپیوتر و…..پیگیر بودم و بسیارخوشحال و مسرور شدم از این که پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاری ولی از این که دستی بر قلم داری اطلاعی نداشتم تا اینکه با دیدن وبلاگت شوکه شدم البته جای تعجب نیست بلاخره نوابغ کسانی هستند که بر خلاف جریان آب حرکت میکنند و شما اینگونه هستید این را بنده در کلاس درس به وضوح دیده ام.
برخی از نوشته هایت را خواندم و بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم خاطراتت برایم ملموس است.
با آرزوی موفقیت روز افزون شما در تمامی مراحل زندگی
ارادتمند شما عبداللهی
سلام دوست قدیمی عزیز. من رو به خاطر دیر پاسخ دادنم ببخش. ممنون که یاد آن دوران خوب و سخت انداختی من رو. ببخش که در خاطر ندارمت. یعنی به خاطر سختیهای اون دوران، خیلی از مسائل رو فراموش کردهام. اما واقعا بهم لطف داری و داشتی. خیلی خیلی ممنون.
با سلام. جناب مدنی میتونم بپرسم چرا به یکباره فعالیتتون متوقف شده تو وبلاگتون؟ من خیلی وقت منتظر مطالب جدیدتون هستم
سلام.
بله میتونید بپرسید!