1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش ششم: تا نگاه به گذشته و آینده را یاد بگیریم

1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش ششم: تا نگاه به گذشته و آینده را یاد بگیریم

دن گیلبرت  را خیلی از ما با ویدیو‌ها و کتاب‌هایش در مورد رازهای شاد زیستن (در واقع تصمیم درست گرفتن) می‌شناسیم. در این ویدیوی خود، یک سری آزمایشات انجام داده‌اند برای اینکه نشان دهند ارزش‌های ما چقدر در طول زمان تغییر می‌کنند.

حال از افراد خواستیم برای ما پیش بینی کنند، به ما بگویند چقدر حاضرند همین الان برای دیدن اجرای موسیقیدان مورد علاقه فعلی خود، در کنسرت ۱۰ سال بعد، پول بدهند، و به طور متوسط، افراد گفتند برای آن بلیط ۱۲۹ دلار می دهند. ولی وقتی پرسیدیم چقدر میدهند تا کنسرت موسیقیدان مورد علاقه ۱۰ سال قبلشان را همین امروز ببینند، گفتند فقط ۸۰ دلار.

موضوع این است که ما معمولا تصور مناسبی از گذشته و آینده خود نداریم. ویدیوی فوق برای اثبات شهودی این موضوع مناسب است.

البته من می‌توانم موضوعات بیشتری اضافه کنم. استفاده از نوستالوژی … حتما هم شما با خیلی از افراد برخورد داشته‌اید که اصرار دارند ۲۰، ۳۰ یا ۵۰ سال پیش بهتر بود. البته این همیشه بحث همیشگی من با اطرافیان بوده، مخصوصا این‌ توهم که گذشتگان سالم‌تر و بهتر زندگی می‌کرده‌اند. حالا وقتی آمار امید به زندگی را گوشزد می‌کنم. تنوع غذایی اندک، پوشش اندک، دارو و دانش پزشکی اندک که بسیاری کودکان روی ۱۰ سالگی را نمی‌دیدند، باز هم می‌گویند گذشته بهتر بود. خیلی از موسیقی‌های گذشته هم چنین است. مثلا برخی موسیقی‌ها واقعا از سنتی گذشته‌اند و لذت آن‌چنانی ندارند، اما اصرار ادامه دارد حتی برای مباحثی که می‌توان مدرک و برهان آورد.

همچنین ما در کسب دانش از اشتباهات خود بسیار ضعیف هستیم. اشتباهات بسیاری را تکرار می‌کنیم. خیلی از اشتباهات را می‌توان با تجربه از اشتباهات شبیه به آن جلوگیری کنیم. برخی از افراد مانند دکتر هلاکویی هم که اصلا به نوعی منکر (من تا میزان زیادی به ایشان حق می‌دهم) تجربه می‌شود و روی کسب مهارت و دانش تاکید دارد وگرنه می‌گوید اشتباه چیزی به انسان یاد نمی‌دهد.حتی در کتاب بازنگری (Rework ) از «جیسون فرد، دیوید هاینمایر هان‌سن» نیز این مطالعه انجام شده که

نتایج یک مطالعه در دانشگاه هاروارد نشان می دهد کارآفرینان موفق، مستعد موفقیت های بعدی هستند (با احتمال 34 درصد)، اما کارآفرینانی که در کار اول خود شکست خورده اند، در کار بعدی دقیقا شانسشان معادل کسانی است که برای اولین بار شروع می کنند (با احتمال 23 درصد)

یعنی این طور نیست که تجربه چند کار به شما چیزی آموخته باشد. شما به استارتاپ‌های بزرگ دنیا (مایکروسافت،‌ اپل، فیسبوک و …) نگاه کنید، شکست باعث رشد نشده بود (برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به کتاب تافته‌های جدابافته از مالکوم  گلدول مراجعه کنید).

عجیب است. اما شاید بتوان بهتر به ماجرا نگاه کرد. برخی افراد توانایی یادگیری از گذشته (نه لزوما شکست) را به خوبی دارند و برخی کم دارند. اصلا هم مهارت و توانایی کمی نیست. لازم نیست حتما مایکروسافت و اپل تاسیس کنیدو شکست بخورید. کافیست تجربه و دانش لازم را از طریق کتاب (که تمام مراحل را نوشته نه اینکه فقط تکه‌ای از واقعیت یا دروغ را آورده باشد) به دست بیاورید مگر چقدر عمر، سرمایه، انرژی و … دارید.

حال اگر مهارت کافی استخراج دانش از زندگی و نوشته‌های دیگران را به خوبی به دست آورید می‌توانید از زندگی خود و روزنوشته‌های خود هم دانش کسب کنید. می‌فهمید که (با نگاه به یک کتاب موشکافانه و دقیق) نباید مسائل را ساده کرد. ساده‌ترین تصور این است که

ایده کامپیوتر را اولین بار استیو جابز زد و توی گاراژ منزل کلی کامپیوتر ساخت و پیروز شد.

زاکربرگ یک شبکه اجتماعی نوشت و سپاه اونور! (سیا و موساد و …) سرمایه گذاشتن و کلی پولدار شد.

دیجیکالا یک سایت زد که هیچ مشابهی نداشت و موفق شد و پول پارو می‌کند.

بیل گیتس ایده استیو جابز را دزدید و به سادگی کلی ویندوز و کامپیوتر فروخت.

اسنپ داره پول پارو می‌کنه، تازه همشون هم زیرمجوعه سپاهه! وگرنه کی اینجوری می‌تونه کار کنه.

یعنی اکثر مجامع و دورهمی‌های (حتی با تحصیلات بالا) که می‌روم کار اولم این است که بگویم چنین نیست!دراپ‌باکس بعد از ۱۰ سال تازه به سوددهی رسیده. خیلی‌های بالای ۸ سال برای سود صبر کرده‌اند. شاید فقط خواندن کتاب تافته‌های جدابافته یا کتاب زندگی‌نامه کامل یکی از بزرگان براش کافی باشه.

پس با مطالعه کتاب می‌آموزیم که چگونه به گذشته نگاه کنیم، خیلی چیزهایی که لازم هست را ببینیم، مثلا جادی  در «فریب «هر کی تلاش کنه موفق می شه» رو نخورین» خیلی جالب سخنرانی تد خانم لیلی گلستان را تحلیل کرده است (به معنی موافقت کامل من با آن متن نیست). وقتی کمی مثل جادی کتاب خوانده باشین سریع تحت تاثیر یک سری شعار و بزرگ بودن آدمی که حرف می‌زند قرار نمی‌گیرین، به قول لینوس پائولینگ (متاسفانه سال‌ها پیش خوانده‌ام و منبعش یادم نیست):

اگر بزرگی با تو داشت سخن می‌گفت سر خود را پایین بنداز و با تمام وجود گوش کن، اما یک کلمه را نپذیر، این تویی که باید با دانش خود آن را تایید کنی.

اما نگاه به آینده. در همان ویدیوی دن گیلبرت بیشتر تاکید روی ضعف ما روی نگاه به آینده است. معمولا دلهره‌های بیهوده داریم کما اینکه دیل کارنگی در «آیین زندگی» گفته که

۹۰ درصد نگرانی‌های ما برای اتفاقاتی است که ۹۹ درصد رخ نمی‌دهند. اغلب تخت‌های بیمارستان هم (حتی بیماری‌های به ظاهر فیزیکی) به خاطر همین نگرانی پر هستند.

ما نمی‌توانیم به خوبی ۲، ۵ یا ۱۰ سال آینده خود را متصور باشیم. نمی‌توانیم از نگرانی‌ها دست بشوییم. خواندن تاریخ (به اندازه کافی) ما را تعلیم می‌دهد تا بدانیم دنیا همیشه همینجوری بوده! یه عده ظالم، یه عده مظلوم، یه عده در حال جنگ، کلی هم آدم بزرگ و با طراوت رشد کردند. کتاب‌های تخیلی ۲۰ سال پیش الان قدیمی شدن. کتاب‌های ژول‌ورن خیلی سال پیش تقریبا واقعی شدن! کتاب‌های تخیلی آیزاک آسیموف، دیگه تخیلی نیستند.

اینکه یاد بگیریم چطور در مورد آینده‌مون فکر کنیم و از اون بهتر اینکه بنویسیم، هنر بسیار بزرگیه. تغییر مناسب هدف خیلی مهمه. هدف رو باید مثل okr تنظیم کرد. چیزهایی که تقریبا بهشون نمی‌رسیم. همه این‌ها با خوندن تعداد کافی کتاب ممکنه.

من خودم طرفدار سایت‌هایی هستم که اخبار فناوری (برای کمک به آینده) یا سایت‌های معرفی مشاهیر به همراه تاریخچه مختصر (برای شناختن آدم‌های جدید) هستم. اما این‌‌ها اگر کنارشون مطالعه دوبرابری کتاب نباشه، شما رو بسیار ناامید می‌کنه و صرفا به یک انسان منفعل (مثل کسی که خودش هیچ ورزشی نمی‌کنه و اضافه وزن شدید داره اما پیگیر فوتبال هست) که حسرت شرکت‌ها و آدم‌‌های بزرگ رو می‌خوره تبدیل می‌کنه. اگر نگاه به گذشته رو یاد بگیرید متوجه می‌شویدکه هزاران بار قدرت جابه‌جا شده و در بدترین محیط‌ها هم آدم‌های بزرگ با قدرت کم و تصمیمات متوسط رشد کرده‌اند (برای همین سال‌‌ها است که کتاب‌هایی که تاریخ یک قداست رو تعریف می‌کنند مطالعه نمی‌کنم). پس ما هم می‌تونیم. اگر نگاه به آینده رو خوب یاد بگیریم، می‌تونیم دنیای خودمون رو بسازیم و دچار افسردگی ناشی از اخبار نشیم.

جالبه که حتی در یک شبکه تخصصی مثل لینکدین  هم مرتب به جای کمک و تشویق همدیگه، به جای یادگیری، به فضای غر زدن و اجرای پروژه قدیس‌سازی شرکت‌ها و افراد خارجی (هر چی باشه) مشغولن، هر روز برندهای خودمون سرکوب می‌شن اما به اجرای یک چارچوب ساده اونوری کلی افتخار می‌کنند.


پانوشت:

در  اینجا می‌تونید ببینید یکی از اسطوره‌های دوره دبیرستان من یعنی آیزاک آسیموف سال ۲۰۱۴ رو چجوری پیش‌بینی کرده، نمونش عکس فوق هست که ماشین‌های خودران رو با دقت مناسبی در سال ۲۰۱۴  ترسیم کردن. واقعا شاهکار بود کارهاش. یکی از پیشنهاد‌های اولیه من برای مطالعه نوجوانان کارهای همین آیزاک هستش.

2 دیدگاه در “1- چرا کتاب بخوانیم؟ بخش ششم: تا نگاه به گذشته و آینده را یاد بگیریم”

  1. سلام .خدا قوت اقای مدنی
    نوشته هاتون عالی هستن
    در باره ی قسمت اول متن ،گذشته از اینده و حتی حال زیبا تر به نظر میرسه و حتی خیلی ها دوست دارن که تو گذشته زندگی می کردن فیلم midnight in paris رو پیشنهاد می کنم به دوستان

  2. سلام
    (حال اگر مهارت کافی استخراج دانش از زندگی و نوشته‌های دیگران را به خوبی به دست آورید.)
    چجوری میشه این مهارت رو کسب کرد؟ نقشه راه خاصی براش متصور هستین؟
    (یه نکته دیگه هم حداقل مدل یادگیری خود من اینطور بوده که اول اشتباه کردم، شکست خوردم و بعد که کتابی مرتبط با اون اشتباه رو مطالعه کردم و یا غیرمرتبط اما به اون موضوع هم اشاره شده و فهمیدم اشتباه من دقیقا کجا بوده و بهتر یاد گرفتم. یعنی تا وقتی تجربه نکردم و احساس متعلق به اون تجربه به من منتقل نشده یادگیری برای من ناقص بوده. به نظرم نمیشه نقش تجربه رو اینقدر کم رنگ دونست. یعنی لزومی نداره برای اینکه بگیم کتاب بهتره اون رو در مقابل تجربه قرار بدیم و تجربه رو ضعیفتر بدونیم. ما توی اشتباهات و تجربیاتمون می‌فهیم کجا می‌لنگیم. و میریم اون رو بهبود میدیم. یه مقدار به مقدار تو مطالبتون احساس می‌کنم اون نگاه ریاضی‌وار وجود داره و به راحتی یه فرضی رو درست می‌گیرین و از اون یه نتیجه می‌گیرین و مطلب رو می‌بندین به همین سادگی و از خیلی پیچیدگی‌ها و فاکتورهای دیگه صرفنظر می‌کنین؟)
    توی همین جمله بالا که اشاره کردین، زندگی دیگران همون تجربه‌اس دیگه؟!

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.