پیشنهاد میکنم «نکاتی برای کتابخوانی: آفت مطالعه برای تعریف برای دیگران (۱)» را قبل از این نوشته بخوانید.
همانطور که در آن بخش گفتم وقتی شما سعی میکنید جهت تعریف برای دیگران مطالعه کنید، بخش عمدهای از خوبیهای مطالعه رو از دست خواهید داد. در این نوشته سعی دارم چند آفت دیگر را هم معرفی کنم و کمی راهکار بدهم.
۱- یک دروغ کوچولو!
یکی دیگر از مشکلاتی که در مطالعه برای تعریف (یا دیدن فیلم، شنیدن موسیقی و …) وجود دارد، چرخش و تغییر نامناسب یادگیری و احساسات است! به این متن از ملکوم گلدول توجه کنید (آدرس ویدیو تد):
مردم نمی دانند که چه می خواهند! درست است؟ همانطوریکه “هوارد” خیلی علاقه دارد به گفتنش، “ذهن می داند نه آنچه که زبان می خواهد.” این یک راز است! و یک مرحله مهم بحرانی در فهمیدن خواسته هایمان و مزه ها این است که دریابیم ما نمیتوانیم همیشه دقیقا توضیح دهیم که چه میخواهیم. اگر من از همۀ شما بپرسم، برای مثال، در این سالن، در یک قهوه چه میخواهید، میدانید شما چه جوابی خواهید داد؟
هر کدام شما خواهد گفت، “من یک قهوۀ ساده – بدون افزودنی – ، غلیظ، بو داده شده میخواهم.” این چیزیست که همیشه مردم زمانیکه از آنها بپرسند چه چیزی آنها در یک قهوه می خواهند، میگویند.
چه چیزی شما دوست دارید؟ ساده – بدون افزودنی – ، غلیظ، بو داده شده! چند درصد از شما واقعا یک – قهوۀ – ساده، غلیظ و بو داده شده را دوست دارید؟ بر اساس گفته های “هاوارد”، تقریبا ما بین بیست و پنج و بیست و هفت درصد از شما. بیشتر شما قهوه رقیق، به همراه شیر را دوست دارید. اما شما هرگز، به کسی که از شما می پرسد چه چیزی می خواهید نخواهید گفت که “من قهوه رقیق، به همراه شیر می خواهم.”
اگر همان ویدیو رو ببینید جای دیگری همین مثال را هم برای رب میزند و میگوید مردم وقتی نمیخواهند در مورد دلیل خوبی یک رب صحبت کنند، بسیار بهتر و دقیقتر یک رب خوب را انتخاب میکنند. در صورتی که وقتی از آنها میخواهید دلیل خوبی رب را بگویند، معمولا رب دیگری را انتخاب میکنند! تا بتوانند برای خوبی آن دلیل بیاورند. یعنی چیزی را انتخاب میکنند تا مزه تند یا خاصی را داشته باشد ولی دنبال رب خوب نیستند.
امیدوارم منظورم را درک کرده باشید. من اگر از مردم بخواهم چند کتاب خوب نام ببرند که حالشان را خوب کردهاند و … اغلب دروغ میگویند! شما هم اگر بخواهید برای دیگران از خوبیهای کتاب (به صورت مستقیم) بگویید، همین مشکل پیش میآید و ناچارید آنقدر موضوع را سطحی بیان کنید که موضوع واقعا تغییر میکند (شاید نوشته «چرا از «چرا» نوشتن سخت است؟ (۱)» بیربط نباشد).
اگر ده نفر از خیابان را انتخاب کنید و بپرسید خواننده مورد علاقه شما کیست؟ بسیاری میگویند شجریان! یا یک خواننده باکلاس دیگر. اگر بپرسی آخرین بار کی گوش کردید؟ چه میگویند! منظورم این است که شجریان نمادی تند از یک سبک موسیقی است. سایر خوانندهها هم در حوزه خود ممکن است دچار همین مشکل شوند.
یک جای دیگر هم مشکل پیش میآید. فرض کنید من در حوزه علوم داده فعالیت میکنم. اگر از من بپرسند چه کتابهایی خواندهام، ممکن است چند کتاب تخصصی این حوزه را نام ببرم. اما در واقع بسیاری از کتابهایی که در حال حاضر خیلی هم معروف هستند، جذابیت و عمق مناسبی ندارند. زمان زیادی از من صرف مطالعه سمت مشتری شده، ناچارم کلی کتاب مدیریت، اقتصاد، بهداشت، برنامهنویسی ساده و … را بخوانم تا در شغلم موفق باشم. این روزها میبینم در لینکدین و چند رسانه دیگر مد شده که عکس یک کتاب مشهور (ولی کم عمق و نامناسب) را میگذارند و میگن چه کتاب خوبی! بارها شده که از افراد پرسیدهام نظرت در مورد فلان فصل چیست، پاسخی نداشتهاند. بزرگترین مشکل این موضوع گمراه شدن دیگران است. بسیاری از دوستان موفق رویشان نمیشود بگویند که چه کتابهایی میخوانند. وقتی با آنها صحبت میکنی از کتابهای کلاسیک یا اصلی نام میبرند. در دراز مدت خود شخص هم حرفهای خودش باورش شده و از مطالعه کتابهای سطح دو غافل میشود.
۲- خلاصهبرداری هم آفات مشابهی دارد
البته بعدا مفصل در مورد خلاصهبرداری مینویسم، اینجا صرفا یک مقدمه میآورم. وقتی یک کتاب درسی یا کتاب خوب را میخواهید خلاصهبرداری کنید، همان اتفاقی رخ میدهد که میخواهید برای دیگران تعریف کنید. تنها تفاوتش این است که آن را میخواهید برای خودتان تعریف کنید.
شما در حین مطالعه باید دهها کار انجام دهید، خط کشیدن زیر متن، یا خلاصهبرداری همزمان بامطالعه از دید من اشتباه است! چون موجب میشود مغز شما آرام آرام یاد بگیرد با ظاهرسازی فیزیکی، اصل درک موضوع را فراموش کند! چرا؟ چون اعمال فیزیکی و ظاهرسازی انرژی کمتری میطلبد.
البته این که افرادی هستند با توانایی بسیار بالا که میتوانند همزمان خلاصهبرداری و مطالعه را انجام دهند قابل کتمان نیست. اما، این افراد نسبتا نادر هستند. امتحانش سخت نیست. این بار سعی کنید آگاهانه خلاصهبرداری کنید! دقت کنید چقدر از انرژی ذهن صرف کجا میشود. توجه کنید، توجه کنید، ما نمیتوانیم چند کار را با هم انجام دهیم.
۲- راهکارهایی برای مقابله با آفت مطالعه برای دیگران
راهکار بسیار ساده است، بگذارید کمی بگذرد!
خلاصهبرداری: مثلا فرض کنید در حال مطالعه یک کتاب هستید ومیخواهید نکتهبرداری کنید. پیشنهاد این است حداقل دو دقیقه بعد از هر صفحه یا بخش، به صورت ذهنی نکتهها را روی یک کاغذ بنویسید، کمی هم میتوانید با نگاه به کتاب به خودتان کمک کنید (البته فقط کمی). پس به جای این که خلاصهبرداری همزمان انجام دهید، اجازه دهید دو دقیقه از مطالعه بگذرد، بعد شروع به نوشتن کنید، حتی میتوانید برگردید و کتابتان را خطخطی یا حاشیه نویسی کنید، میتوانید برای خودتان صدایتان را ضبط کنید تا در راه به آن گوش کنید. اما همه اینها بعد از مطالعه است، قرار نیست مطالعه را صرف یک چیز فرعی کنید (مطالب «شما چای را به خاطر قند میخورید یا قند را به خاطر چای؟ » نسبتا مرتبط است).
شبکههای اجتماعی: میخواهید از کتاب در اینستاگرام یا سایر جاها مطلب بگذارید؟ مشکلی نیست، کتاب را بخوانید (تمامش را) بعد به عنوان جایزه، آن هم از ذهن مطلبی را انتخاب کنید. اما هر بار خواستید همزمان با مطالعه دنبال تقلب باشید، خودتان را به شدت جریمه کنید و از خیر اعلام مطالعه آن کتاب بگذرید.
تعریف برای دیگران: میخواهید کتابتان را برای دیگری تعریف کنید؟ خوب من به شدت این موضوع را توصیه میکنم. برای زن و شوهرها، خواهرها، دوستان و … یکی از مکالمات معمول من و همسرم، صحبت از کتابهایی است که خواندهایم. اما نکتهای را باید رعایت کنید، طرف باید عمق فهم شما را بسنجد؟ یعنی روی موضوعات مطرح شده بحث کنید، طرفی که مطالعه شده به چالش کشیده شود و این اطمینان حاصل شده باشد که مثل کتابهای کنکوری، نکته و تست حفظ نکرده است.
در تمامی موارد فوق گفتم باید دو موضوع را رعایت کنید:
۱- با طرف احساس راحتی کنید و مواظب باشید خودتان یا دیگران را گول نمیزنید.
۲- در جریمه کردن خودتان به خاطر حواسپرتی در طول مطالعه، رحم ندارید.
میثم عزیز سلام.
دو متن در رابطه با آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران را خواندم. حرف دومم را اول میزنم. در مورد علاقهی واقعی مردم که گفتی همیشه سر دو کتاب مشکل اساسی با اطرافیانم داشتم: مرشد و مارگریتا و صدسال تنهایی. گویا کتابهایی بسیار معروف و عمیق هستند ولی من بعد از تقریبا دوبار خواندن مرشد و مارگریتا و یک بار خواندن صد سال تنهایی نه لذتی برام حاصل شد نه مطلبی دستگیرم. همیشه هم در این رابطه شنیده ام که شما کتاب را متوجه نشده ای و دوباره بخوان و الی آخر. اما از این خوشحالم که همیشه هم مصر گفته ام از نظر من این دو کتاب مزخرفند حالا شما بگید طلا.
دوم اینکه بعد از خواندن نوشته ات دقت کردم و متوجه شدم بخش نسبتا قابل توجهی از یادداشت برداری هام جهت تعریف برای دیگران بوده . خوب این مساله رو که حل خواهم کرد. اما در مورد خلاصه برداری روش من اینه که چند صفحه رو میخونم بعد هرچی تو ذهنم مونده باشه رو به صورت خلاصه ی اون چند صفحه مینویسم گاهی زیاد میشه و گاهی هم کم. گاهی چندین صفحه رو میخونم و نیازی به خلاصه برداری نمیببینم. اما بزرگترین مشکلم هنگام خلاصه برداری ترس از حافظه اس. یعنی حس میکنم خیلی حافظه ی خوبی ندارم و بخصوص یه عدد یا یه مطلبی رو اگه زود ننویسمش یادم میره. یه روش دیگه که جدیدا استفاده میکنم اینه که تو کیندل کتاب میخونم هایلات میکنم بعد میام هایلات ها رو به فارسی ترجمه میکنم(معمولا زبان اصلی ها را با کیندل میخونم) . البته اشاره کردی که متن مفصلی راجع به خلاصه برداری خواهی نوشت. من هم منتظرم.
ممنون که مینویسی .
من سبک های مختلفی رو برای مطالعه امتحان کردم الان مدلی رو که رعایت میکنم به این شکله که یکبار کتاب رو می خونم و زیر قسمت های مهمش خط میکشم فصل که تموم شد برمی گردم معمولا روز بعد و همون هایی رو که زیرشون خط کشیدم رو دوباره می خونم و خلاصه اش رو می نویسم و در آن روز تو مسیرهایی که پیاده میرم یا تو زمانهای پرت با خودم مرور می کنم چی خوندم و وقتی کتاب تموم شد خلاصه ها رو میخونم و از روی خلاصه یه خلاصه سه چهار صفحه ای مینویسم که همیشه جلو دستم باشه و هر از گاهی بهش مراجعه کنم و بعد میام اینترنت می چرخم ببینم دیگران در مورد کتاب چی گفتن و سعی می کنم تا مدتها بتونم با عینک اون کتاب به قضایا نگاه کنم و خودم رو مجبور کنم که آموخته ها رو به کار بگیرم به صورت عملی و در نهایت بعد از چندوقت که دیگه می خوام اون کتاب رو بفرستم بایگانی تازگی ها به دفتردرست کردم که همه حس و حالم رو به اون کتاب بنویسم و تاثیراتی که گرفتم واقعیتش این زمان زیادی رو از من میبره دیگران شاید همزمان با من سه چهارتا کتاب می خونن اما میدونم تاثیرش واقعا در من زیاده و دیگه خودم رو راضی کردم همینجوری بخونم و حتی با وجود این هم اعتقاد دارم که هنوز اون کتاب رو به بهترین شکل دریافت نگردم. و البته باز واسه خودم برنامه گذاشتم پایان هر فصل یه هفته ای همه چیزهایی رو که در اون فصل خوندم مرور کنم هنوز این کار رو انجام ندادم.
همیشه با خودم میگم ما تو دانشگاه یک سال تحصیلی تقریبا هشت کتاب رو می خوندیم تازه خوب هم یاد نمیگرفتیم اون کتابها درس زنذگی هم نبودن ساده تر بودن از نظر من اما الان چیزهایی در خصوص زندگی می خونیم که درکش سخت تره به همین خاطر فکر می کنم شاید در طول سال نهایتا بتونم به این شیوه ده الی پانزده کتاب مثلا سیصد صفحه ای بخونم اگه خیلی هنر کنم.
روشت تقریبا درسته (از دید من البته). کمی مسائل احتمالا وجود خواهد داشت. سر موقع در موردش حرف میزنم.
سلام اگه گودریدز دارید لطفا آدرسش رو بذار استفاده کنیم.
سلام، خوشبختانه یا متاسفانه ندارم.
سلام
اول اینکه بگم من زیاد کتاب آزاد نمیخونم.مخصوصا رمان واین چیزا.دلایلشم ایناس:رمان ها معمولا دریکی دوروز تموم نمیشه،واگه نشه وبزاری برای هفته بعد ،کلا یادم میره موضوعش چی بوده.واگرهم خواسته باشم به اون رمان فکر کنم که یادم باشه تمرکزم رو روی درس های خودم تو هفته میگیره.واگه بخوام آزاد بخونم معمولا متفرقه وابسته به رشته ام میخونم.مثلا میرم تاریخ حقوق میخونم،واینا خیلی برام جذابه که یکسری احکام تو حکومت های قبل اسلام هم بوده یانه؟.یا جامعه شناسی حقوق یا روان شناسی حقوق یافلسفه حقوق وامثالهم میخونم.وعلت اینکه خیلی متفرقه نمیخونم اینه که معتقدم،”الدرس حرف والتکرار الف”من الان روی همین درس های خودم کلی فکرم درگیر میشه وهمش تو راه وجاهای دیگه همونا رو مرور میکنم.خب باز کی میخام مثلا تو هفته به رمانی هم که خوندم فکر کنم؟!واون رمان تاثیر گذار باشه؟!(من بیشتر دوستام که کارمند هستن رمان میخونم چون فکرشون درگیر موضوعات تخصصی نیست.وهمه هفته اینا رمان های مختلف میخونن.) وگرنه اگه بخای تموم کنی ویه جایی مثل گودریدرز واین جاها بزاری که میشه!بگی من مثلا درسال صد جلد کتاب خوندم!من همه وقت ازادم رو صرف مطالعه نمیکنم!بیشتر با پدرومادرم یا نامزد یا برادروخواهر کوچیکم هم هستم.وازطرفی تو یه موضوع هم معمولا من شیوه ام اینه که چندین کتاب میخونم.تانگاه های مختلف به قضیه رو بفهمم وبهترهم یادبگیرم.به نظر من عمیق بودن تو یه موضوع ازگسترده بودن وپراکنده خوانی بهتره.فقط موضوعاتی که بهم پیوسته نیست میخونم مثل شعر .
باهات در بخشهایی موافقم، اما این روشت در دراز مدت نابودکننده است! بعد از چند وقت به سطحی میرسی که من بهش میگم کلمه بازی یا نماد بازی. اون موقع دیگه ظرفت اونقدر کوچیکه که خیلی چیزهای مهم رو درک نمیکنی. شاید در کوتاه مدت همه کارهات رو راه بندازی، اما در درازمدت دور خودت یک دیوار بلند درست کردی.
میثم خیلی مبهم نوشتی.منظورت اینه که نخوندن کتاب های متفاوت،مساوی با تک بعدی شدن؟از طرفی چون موضوعات تخصصی زمانی که به تسلط برسیم دیگه فکر کردن شاید درموردشون معنی نداشته باشه واین منجر به این بشه که نتونیم خوب فکر کنیم وتحلیل؟وذهن به این شرایط عادت کنه؟واین اخرروهم نفهمیدم؟”دردراز مدت دور خودت یک دیواربلند مدت درست میکنی”
می نویسم برات.
من اصلا به ابن دقت نکرده بودم که موقع نوشتن خلاصه باید از تو ذهنم بنویسم و همیشه از رو کتاب مینوشتم!!
امروز که به این شیوه انجام دادم فوق العاده بود.یعنی بار اول حتی زیر نکات مهم خط نکشیدم فقط گفتم باید یاد بگیرم
و بعد از زبان خدم توضیح دادم.کتاب و بستم و ذهنی خلاصه نوشتم.خیلی خوب بود و یادگیری بهتری داشتم.
من خودم گاهی شروع به خوندن نمبکنم خصوصا درسی چون ذهنم مقاومت میکنه به خاطر پروسه اش.اول میخونم بعد لایت میکنم مهم ها رو بعد خلاصه مینویسم .بعد سوال میخونم و استخراج نکات سوال و نوشتن تو خلاصه ها.نهآیتا خلاصه ها را خلاصه میکنم و ویس خودم را هم میگیرم.یعنی از یه کتاب ۱۰ ۱۲ صفحه خلاصه و ویس ۳۰ دقیقه ای خودم را دآرم.وقتی میخوام مرور کنم یا نه به طور کلی که بخوام ارزیابی کنم خیلی یادگیر خوبی داشتم اما هزینه سنگینی دارم براش میدم.اون هم تعلل و پپرداخت یه وقت خیییلی زیاده.چون پروسه طولانیه درواقع موقع شروع خیلی تعلل میکنم و حوصله داشتن برای انجامش خیلی سخته.
من مثلا ۱ ماه طول میکشه یه درس را اینجوری بخونم درصورتی که دوستانم در عرض ۵ ۶ روز.وای خوب اون ها فقط میخونن و نهایتا نئات مهم را لایت میکنن
در عوض اونها در ۱ ماه ۴ کتاب خوندن من ۱.البته الان آف هستیم و برای امتحان جامع میخونیم .
از نظر یادیری اونها الان مطلب و به یاد دارن اما طولانی مدت روش من بهتر جواب میده.اما خوب در عوض من حجم کمتری پیش میبرم.واقعا هنوز نمیدونم روش من بهتره یا اون ها.
و اینکه ای کاش قسمت چجوری خندن را زودتر شروع میکردین.واقعا خیلی کمک کنندس.ممنون
شما احتمالا کمی به وسواس دچار شدی. هدف مطالعه هم خیلی مهمه. گاهی ما داریم یک موضوعی که دونستنش برامون مهم نیست رو امتحان می دیم. یا بعداً وقت بیشتری داریم.
سبک مطالعه هر مورد فرق می کنه.
گاهی باید توی چند سطح کتاب ها رو بخونی.
یعنی مثلاً یک دور روزنامه ای همه کتاب ها رو بخونی بعد بری یک لایه عمیق تر.
گاهی باید متفاوت عمل کنی.
به زمان، محتوا و شخص بستگی داره
در مورد دروغ گفتنمون که بالا گفتی شاید به خاطر اینه که ما بعضی از درد ها و مشکلاتمون خیلی شخصیه و اون خودافشاییه برای ما سخته
اما من دو تا پست نوشتم خودافشایی بیش از حد کردم و از این که مورد قضاوت قرار بگیرم نترسیدم یا بگن این چقدر رک و صریح نوشته
البته بعدا حذف کردم دیدم زیاد شخصیه و اما بعضی ها هم نبود
شما خودت هم به نوشته های خودتون نگاه کنین یه جورایی نزدیک به اون خودافشایی هایی شخصی یا واقعیت هایی که خیلی از ماها باهاش مواجه ایم
این پست خوب وعالی بود برای من قسمت یک و دوش
خیلی ها دارن تو وبلاگ هاشون می نویسن ازکتاب ها از خاطرات از تفریحاتشون و خیلی چیز های دیگه
بالا در مورد تعریف کردن فیلم هایی که دیدیم یا کتاب هایی که خوندیم وگفتنش برای دیگران گفتین
اما کیه که مثل شما بیاد این جوری وقت بزاره و تحلیل کنه و دنبال واقعیت باشه و دنبال مسائل ذهنی و رفتاری ما بره
من هم یه جورایی مسیرم رو دارم عوض می کنم
ممنون بابت سخاوتتون