۱- ذبیحالله منصوری
نمیتونم از تاثیر ذبیحالله منصوری و کتابهاش روی زندگی خودم و بسیاری از اطرفایانم نگم. کسی که بخ خاطر فوت پدرش، پدر خانواده شد، از تحصیل دست کشید و شروع به کار و تامین مخارج خانواده کرد. خوب اگر به کارهای مناسب در آن دوره نگاه کنیم، کارگری و … را میبینیم، معلمی یا از این دست شغلها. حتی ۳۵ سال بعد از آنهم (به قول پدرم) کمتر کسی به فکر تاسیس یک روزنامه میافتاد. او که قبلا به خاطر مراورده با پزشکان فرانسوی و تحصیل در مدرسه فرانسوی کردستان، زبان آنها را یاد گرفته بود کمی با اطرفایانش احساس تفاوت میکرد. به همین خاطر او در سال ۱۳۰۱ شمسی با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد. پنج سال بعد با روزنامه اطلاعات و پس از آن با روزنامه کیهان، روزنامه ایران ما و گاهی هم با مجله خواندنیها و دهها محله و روزنامه دیگر همکاری کرد.
اولین کتابهای او به همکاریاش با کیهان بازمیگردد که کتابهایی را ترجمه میکرد. او بیش از ۶۰ سال نوشت ولی به قول علیاکبر قاضیزاده (در ویکیپدیا):
اما نصیب خود او از این همه کار گذران یک زندگی زیر متوسط بود. تا سال ۵۲ در خانهای در خیابان امیریه زندگی میکرد که هیچکس از دوستان او آن خانه را ندیدهاست. بعد هم در کوی نویسندگان توانست آپارتمانی دست و پا کند که عاقبت در همین خانه هم درگذشت. بیشتر عمر او در بالاخانهای در یک ساختمان قدیمی در کوچه خواندنیها (اول فردوسی از جنوب، نرسیده به کوشک مصری) گذشت. با آنکه در اغلب مطبوعات مطرح زمان خود همکاری داشت و با اینکه کار قلمی او با رونق فروش آن مطبوعات نسبت مستقیم داشت، عاقبت به عنوان حروفچین و از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود. کارگران حروفچین هم منصوری را خوب میشناختند و هم او را دوست داشتند.
نمیخوام بیشتر در مورد ایشون ادامه بدم، فقط این رو بدونید که یه جورایی جامعه کتابخوانی به ایشون مدیونه. کتابهای ایشون بود که به ن اعتماد به نفس مطالعه کتابهای چندجلدی و چند هزار صفحهای رو داد. ایشون بود که با متن شیوا و رساش، به خیلیها مزه تاریخ رو چشوند. ایشون بود که به من در راهنمایی و دبیرستان که عاشق بازیهای کامپیوتری (آتاری، میکرو، سگا و سونی) بودم، فهموند که میشه لذت مطالعه کتاب رو حتی با بازی کامپیوتری هم مقایسه کرد. اولین بار بود که با واقعه مطالعه شبانهروزی کتاب آشنا شدم. برخی کتابهاش رو (مثل خواجه تاجدار، خداوند الموت،پطر کبیر و …) در سه شبانهروز میخوندم!
فکر نکنید که تا اون موقع کم کتاب خونده بودم، اما هیچ کدوم چیزی تا این حد گیرا به من ارائه نکرده بود.
۲- ترجمه اصیل یا وابسته به متن
وقتی سال دوم و سوم لیسانس بودم، کمی پیشنهاد ترجمه کتاب داشتم، (یه جورایی پشیمونم و یه جورایی خوشحال از این که اون کارها رو کردم) حدود ۲۰ کتاب ترجمه کردم یا شبیه ترجمه. تعدادی چاپ شدند و تعدادی هم نه. به جایی رسیدیم که ناشرها با ما به بدترین نحو ممکن برخورد کردند، این شد که با یکی از بهترین دوستانم انتشاراتی رو تاسیس کردیم. هدفمون کیفیت خیلی زیاد و پیروی از خواستههامون بود (بعدها حداقل من در این بخش به شدت شکست خوردم و انتشارات رو بعد از حدود ۳۰ کتاب رها کردم).
تا اینجا که خیلی مرتبط نبود. یک روز با خودمون گفتیم بیا به سبک ذبیحالله منصوری ترجمه کنیم. مایی که روزی ۵۰ صفحه ترجمه میکردیم، نمیتونستیم حتی به صفحه ۱۰ برسیم. اونجا بود که تازه فهمیدم چقدر این روش (برعکس چیزی که به نظر میرسه سختتره). ترجمه تحتالفظی رو میشه با سرعت مطالعه متن یکی دونست، اما وای به حال زمانی که بخوای اصطلاحا متن رو بومی و رام کنی.
فعلا قصد ندارم وارد این موضوع بشم که کدوم روش ترجمه بهتره، فقط حرفم اینه که این موضوع خودش یک سبکه و کار هر کسی هم نیست،چندین برابر هم زمان میبره.
۳- الکی مثلا ما دروغ نشنیدیم!
توی سالهایی که در حوزه کتاب فعال بودم، برخی صحبتهایی رو میشنیدم که مثلا ذبیحالله منصوری دروع بافته،کتابهاش بیارزش یا دزده. حتی وقتی دوستانم به الموت میرفتند، کارشناس تاریخی اونجا با افتخار توضیح میداد که آره ذبیحالله منصوری توی کتاب خداوند الموت خیلی چیزها رو دقیق نگفته یا غلط گفته.
من با این جور آدمها فقط یک صحبت ساده دارم. ازش میپرسم فرض کن همین الان یک اتفاقی میافته. شب تلویزیونهای داخلی و خارجی در مورد این موضوع صحبت میکنن، میتونی با اطمینان بگی که کدوم رسانه درست میگه! تازه در تاریخ نویسی اوضاع خیلی هم سختتر میشه، شما باید به یک رسانه در طول سالها اعتمادکنی تا بتونی یک جریان تاریخی رو ارائه کنی. حالا آیا مطمئنی که مثلا تلویزیون یا روزنامه کیهان در طول این۹۰ سال دروغ نگفتن؟
این همه یه دستی زدن،دروغ گفتن و اشتباه گفتن معلمها، پدر و مادرها و سیاسیون رو ندیدی؟ حتی بسیاری از بزرگان امروزی هم در مورد حال خودشن دروغ میگن.
اگر کتاب «استیو جابز» از «والتر ایساکسون» رو خونده باشید، به کرات از بحث «دایره تحریف واقعیت» استیو جابز صحبت میشه. حوادث و رخدادهای تاریخی که استیو جابز به سهو یا عمد جور دیگه تصور یا بیانش میکرد. چیزهایی رو میگفت که وجود خارجی نداشت یا چیزهایی رو نفی میکرد که رخ داده بودند.
به کرات هم میخوانیم که فلان جا استیو جابز موضوع مهمی رو جور دیگهای بیان کرد.
خلاصه این که مخصوصا در یک بحث تاریخی، ما درک زیادی از یک واقعیت نداریم. شاید چند نوشته، اثر باستانی یا نقل قول پیدا بشه که توسط حاکمان نوشته یا کنترل شده بوده. حکومت بعدی هم بر اساس وحشیگری یا قدرتطلبیش تمام آثاری که دستش میرسیده رو نابود میکرده، به همین سادگی.
خلاصه این که در جواب اونهایی که دم از حقیقتهای تاریخی میزنن و به ذبیحاله منصوری دشنام میبندن یا بد میگن میگم:
الکی مثلا ما دروغ نشنیدیم!
۴- داستان تاریخی یا رمان تاریخی
گاهی اوقات هم در مورد ذبیحالله منصوری بحث میشنوم که از مستند بودن یا نبودن کتابهای ایشون حرف میزنن. از نظر من این بحثها خوب، مفید و به نوعی (برای حالتهای حادش)احمقانهاست.
به نظرم بسیاری از این افراد اصلا عنوان «داستان تاریخی» یا «Historical fiction» به گوششون نخورده!
به این متن از ویکیپدیا توجه کنید
داستان تاریخی نوعی از کتابنویسی است که مرز میان تاریخ و ادبیات بهشمار میرود. در این گونه کتابها معمولاً از هیچ منبعی یاد نشده یا از منابع کمی یاد میشود. در رمان تاریخی دروغ یا حقیقت داشتن مطلب مهم نیست بلکه نوع نوشتار اهمیت دارد و کتاب از نظر ادبی حائز ارزش است. این کتابها معتبر محسوب نشده و در مباحث تاریخی تقریباً بیارزش محسوب میشوند.
مثلا کتابهای ایروینگ استون مثل «شور ذهن»، «شور هستی» یا «شور زندگی» همه و همه از این دست هستند، یکی داستان زندگی ونگوگ رو میگه، یکی داستان فروید و اون یکی داستان زندگی داروین. حتی کتابهای «زندگی ابدی» که به زندگی بنتون فرمونت میپردازه و چندین کتاب دیگش هم رمان تاریخی هستند. اینجا اطلاعات خیلی خوبی رو میتونید در مورد بحث رمان تاریخی یاد بگیرید. حتی جایزه مهمی به نام والتر اسکات هم هست که به بهترین رمان تاریخی داده میشه. اینجا میتونید لیست برندگان این جایزه رو ببینید.
به خاطر حساسیت رمان تاریخی برخی قواعد خاصی برای این حوزه مطرح شده، مثلا:
- انجمن رمان تاریخی ( Historical Novel Society) میگه باید ۵۰ سال بعد از رخداد مورد نظر نوشته بشه (یه جورایی آدم زندهای نتونه با خاطرا دقیقش اون رخدادهها رو نفیس یا پذیرش کنه! از طرفی بیشتر بر اساس تحقیقات صورت بگیره تا خاطرات شخصی).
- کسایی مثل Lynda Adamson هم ۲۵ سال رو کافی میدونن.
درمورد ذبیح الله منصوری،به نظر میرسه دلایل هر دو گروه ینی هم مدافعان وهم مخالفان قوی هست.منتهی چیزی که هست اینه که هر گروه از منظری به قضیه نگاه کردند.مثلا مدافعانی بزرگ همچون اقای باستانی پاریزی،غلامعلی سیار،زبیده جهانگیری داشته که ویژگی های سبک منصوری رو،نثر روان،آشتی دادن مردم با کتابخوانی،عامل افزایش کتابخوانی ،وتغییرواضافه کردن مطالب در هنگام ترجمه،میدونستند.منتهی مخالفان همچون کزازی،کریم امامی،مینوی هم داشته که ایراد اینها بیشتر به عدم وفاداری به متن،وجعلی بودن نام برخی نویسندگان بوده وجالبه حتی مخالفان هم تاکید کردند که وی در اشتی دادن مردم با کتاب وتوانایی در نگارش بالا اذعان داشتند.پس میشه بگیم شیوه نثر ایشون بیشتر باعث کتابخوانی میشه،تا دادن اطلاعات دقیق تاریخی!چون هدف از داستان تاریخی اینجورثبت دقیق وقایع نیست!البته مثالی هم که شمازدی میثم عزیز،در مورد قابل اطمینان نبودن رسانه ها یا اینکه مثلا کیهان دروغ گفته در 100سال اخیر یانه؟!همونطور که خودت میدونی سبکی هست بنام “ژورنالیستی تاریخی یا تاریخ نویسی ژورنالیستی که نویسنده معمولا نظرات شخصی،تبلیغ،جوسازی ،عجله در نوشتن،غرض ورزی از ویژگی های این نوع تاریخ نگاری هست.که خیلی بعنوان مستندات تاریخی استفاده نمیشه .منتهی سبک خاص خودش هست.پس ما نمیتونیم بگیم خیلی ازوقایع دروغ هست!منصوری در جایی گفته بود این سبک رو برای کارمندان نوشته ،که درسطح کارمندی مانده اند.اگر بخواهیم یکدفعه آن ها را بالا ببریم حاضر نیستنداز سطح خودشان بالاتر بروند.به همین دلیل وقتی بنده منظور نویسنده را میفهمیدم ان را تغییر میدادم به شکلی که خواننده ایرانی بتواند بفهمد.یا لیلی گلستان میگه که خدمت او این بود که کتاب نخوان ها را کتاب خوان کرد.اگر نام تالیف را بر ترجمه هایش میگذاشت این همه مشکل بوجود نمی آمد.منتهی همونطور که گفتی جامعه کتابخوانی ما به ایشون مدیون هست.چون واقعا نثر گیرایی داره.من خودم وقتی عشق صدر اعظم ،سینوهه یا مادام دو پاری رو خوندم واقعا نمیگذاشت کتاب رو بذاری زمین.
ممنون از دیدگاه دقیقت
فقط یک نکته رو داشته باش، بحث کیهان و تلویزیون رو از این جهت گفتم که تاریخ نگاری و حتی رمان های تاریخی با حقایق کوچک به عنوان یک پازل ساخته می شن. توی خیلی از کتاب ها حتی با توجه به نامه های رد و بدل شده، قطعات پازل رو شکل می دن. شما اگر بخوای یک کتاب بر اساس تحقیق یا مصاحبه در مورد ۴۰ سال پیش بنویسی، به کجا مراجعه می کنی؟
حالا حالا ها با ذبیح الله منصوری کار خواهیم داشت، سعی دارم در ابعاد مختلف، چیزهایی رو در موردش بنویسم.