پیش نوشت: توصیه میکنم قبل از مطالعه این نوشته،
«کدام را ترجیح میدهید؟ یک هفته کار (روزی ۱۵ ساعت) یک هفته استراحت یا هر روز ۸ ساعت؟»
را بخوانید و در دیدگاه هم نظر خودتان را بنویسید. در بخش بعد همین سلسله نوشته سعی میکنم این موضوع را کمی تحلیل کنم.
۱- نخند، رو نده، خوب کار نکن وگرنه سوارت میشن
حتما شما هم این جوک رو شنیدید که طرف میگه:
من تو خونه سعی میکنم خزیده از این سمت به اون سمت برم، وگرنه هر کسی بهم میگه تا سرپایی این کار رو بکن، تا سرپایی اون کار رو بکن.
متاسفانه موضوعی که در اغلب شرکتها دیدم اینه که همه کارها میافته روی نیرویی که عاشق کارشه! مثلا من در دانشگاه برخی اساتید عاشق کارشون رو میشناختم، برای دانشجوها وقت میگذاشتند، کارگاه واقعی و رایگان میگذاشتند، برای درس مدتها وقت میگذاشتند. اما کل فعالیتهای یکساله این فرد اندازه یک کنفرانس یارقوز آباد هم ارزش نداشت. جالب هم این بود که به خاطر مهارتش و عشق به کارش، هر کاری در گروه و دانشکده پیش میاومد مینداختن روی دوش اون بنده خدا، خب بالاخره اون آدم ماهرتره در این کارها، حالا این که تقدیری ازش نمیشه و هیچ امتیازی هم براش محسوب نمیشه به جهنم.
یادمه توی دانشگاه جلسهای بود برای مدیران مجلات (که خود من زمان خیلی زیادی رو به صورت تقریبا رایگان برای مجله میگذاشتم و همین شد که به ISI هم رسید و جزء بهترینها شد)، مدیران مجلات میگفتند میگید پول نداریم قبول، میگید .. قبول، حداقل یک امتیازی چیزی قائل بشید (کاری به نتیجه جلسه ندارم) اما حرف یکی از اساتیدی که در حال بازنشستگی بود، حرص همه ما رو در آورد:
اگر کسی عاشق این کار نیست، نکنه، این کار با غیر عشق ممکن نیست!
خواستم بهش بگم باشه از اون عاشقها یدونه هم برای ما پیدا کن.
موضوع اینه که ما عاشق کارمون هستیم ولی دلیل نداره که دیگران سواری ازمون بگیرن. این موضوع خیلی جاها نمود داره:
توی مهمونیها و تفریحات، اونی که غیرت داره و دوست نداره بقیه اذیت بشن، کل زمان داره کار میکنه (حتی توی خونه میبینی مادر یا پدر همین نقش رو داره) و بقیه با یک هندونه زیر بغل طرف گذاشتن مثل این که فلانی چقدر فرزه، یا چقدر دستپختش خوبه سعی میکنند طرف رو استثمار کنند!
توی تاکسی میشینی به طرف میخندی یا بهش محل میگذاری تهش یک درخواست اضافه ازت میکنه.
توی اداره یکی از بچهها که عاشق کار کامپیوتره، مرتب درگیر اینه که کار این رو راه بندازه و کار اون رو راه بندازه.
توی شرکت و اداره، اونی که عاشق کارشه و به کارها لبخند میزنه، کلی کار براش میتراشن! بهش میگن مگه نمیگی کارت رو دوست داری خب ما این مورد رو برات فراهم کردیم.
توی مملکت، مردم مشکلات و حماقتهای حکومت رو تحمل میکنن، به جای این که معذرت خواهی کنن میآن دو تا مشکل دیگه هم اضافه میکنن و با یک جمله ما مردم نجیب (توسری خوری) داریم، هندونه زیر بغل ملت میگذاریم.
ببینید قبول دارم کار باید توسط متخصصش و اونی که واردتره انجام بشه، ولی ماهم باید شعور داشته باشیم و جواب اون کار رو بدیم! من جلوی ضرر صدمیلیونی بسیاری از شرکتها، روزنامهها و ناشران رو گرفتم، حتی زورشون اومده یک تشکر بکنن!
این مورد رو خیلی توی حوزه فنی دیدم مخصوصا! یعنی مثلا طرف یک مسئول در جایی هست، به جای این که بگه من آدمی رو میشناسم بگذار بهش یک پولی بدیم تا بیاد کمکمون کنه، میان ازش استفاده میکنن و در نهایت حتی اسمش رو هم نمیبرن. فکر میکنن به شرکت کمک کردن، ولی نمیدونن یک جایی این مورد خیلی بد پیش میره، دوست من تو با این کارت فقط ارزش کار افراد حوزه خودت رو پایین آوردی.
با اون صاحب بیزینس یا شرکت با ملایمت و بدون سختی حرف میزنی و چند جلسه مشاوره میدی، بعد طرف میگه خداحافظ! نکنید این کار رو، در جای بدی قرار میگیرید.
این مطلب رو هم ببینید: «ما بر سگِ هار سجده میکنیم و بر وفادار ضربه میزنیم.».
وحشتناکترین چیزی که این اواخر برام رخداد این بود که برای دریافت پولم ناچار شدم عصبانی بشم و طرف رو تهدید کنم! چون تا زمانی که تهدید نکردم، حتی جواب اساماسهای من رو هم نداد.
من تهدید میکنم چون حاضر نیستم برای پول خودم رو بدبخت و ندار توصیف کنم. حاضر نیستم دروغ بگم تا حقم رو بگیرم. تهش اینه که همکاریم رو قطع میکنم.
میدونم یکم خلاف رویه غرغر کردم! اما خیالتون راحت، این موضوع به کنترل درونی مربوطه، نه به کنترل بیرونی! توی نوشته بعد این سلسله نوشته خواهید فهمید.
۲- بیچاره مزد-ساعتیها مخصوصا خوبپول بگیرها
موضوع بعدی که میخوام باهاتون در میون بگذارم مشکلیه که نمیدونم اسمش رو بگذارم طمع، تکبعدی نگری یا غرق شدن در هدف، یا جمع کردن آذوقه برای زمستون، اما مشکل بعدی کسانی که میتونن از هر ساعتشون، حتی شب یا روز تعطیلشون پول خوب در بیارن اینه که دلشون نمیآد وقتشون رو تلف کنن!
بله میفهمم که بهمون گفتن وقتتون رو تلف نکنید، اما نگفتن که دقیقا چه زمانی وقت تلف کردنه! مثلا آيا اگر روزی یک ساعت پیادهروی کنید وقت تلف کردنه؟ اگر با خانواده هستید، بازی مکنید، یک کتاب سطحی میخونید… کدوم رو میشه وقت تلف کردن حساب کرد؟ آیا فیلم دیدن وقت تلف کردنه؟
حالا فرض کنید اطرافیان ایده خرید خونه یا یک ماشین خاص رو در ذهن شما انداختن، شما هم دارید به صورت ساعتی از چند سازمان پول در میآرید و بله، نتیجه، یک ماشین پولسازی خواهد شد. اون آدم حتی یادش میره خانوادهای هست، چیزی به اسم سلامتی هست، مسیر رو شاید اشتباه میره و شاید باید زود شغلش رو عوض کنه، با آدمهای ناجوری داره رفتوآمد میکنه.
خلاصه این که اون آدم اصطلاحا ذوب میشه در جمعآوری پول، چیزی براش نمیمونه.بدی ماجرا هم اینه که آدم نمیدونه واقعا کار درست کدومه؟ تا کجا میتونیم از سرمایه ذخیره سلامت و اجتماعمون هزینه کنیم؟
از اون اساتید در شرف بازنشستگی ما هم داشتیم. یادمه تو یکی از جلسات اساتید مشاور انجمنهای علمی یکی از اساتید جوان گفت که حداقل یک امتیازی بابت وقتی که اساتید مشاور میذارن قائل بشید. یکی از اساتید قدیمی توپید که این کار را تنها باید از روی علاقه انجام بدید و گرنه اصلا نباید مسئولیت را قبول کنید. جالب اینجاست که ادعای کار فی سبیل الله و از روی علاقه داشتند ولی به محض این که قانون طوری شد که اگر بیشتر تو دانشگاه میموندند پاداش پایان خدمت کمتری دریافت میکردند تعداد زیادیشون خودشون را بازنشسته کردند
من فکر میکنم خود فرد متوجه به هم خوردن تعادل تو زندگی میشه. من یک مدت بطور همزمان با دانشگاه جایی پاره وقت کار میکرم تا تجربه کار در صنعت پیدا کنم. کار را دوست داشتم ولی بعد مدتی چون دیگه فرصتی برای کلاس ورزش نداشتم احساس ضعف و درد جسمانی بهم فهموند که این رویه را نمیشه ادامه داد. از طرفی عذاب وجدان نداشتن وقت کافی برای فرزندم خیلی قوی بود. کم کم از نظر روحی هم در آرامش نبودم. من الان حتی اگر کار شخصی خود را هم داشته باشم, خود را عادت میدهم که روزهای کاری هفته را روزی حداکثر 9 ساعت کار کنم و بقیه را به سایر جنبه های زندگی بپردازم
سلام نمی دونم شما با توجه به تجربه هاتون چه راهکاری رو برای حالت اول پیشنهاد می کنی چون خود من هم گاهی تو اون موقعیت قرار گرفتم و کاری رو با تمام وجود برا کسی انجام دادم طرف مقابلم فکر کرده من وقت اضافه دارم یا وقت من کم ارزشش تر از اون هست و حتی به خودش اجازه داده و چون فکرکرده من حتما بیکارم که برای اون وقت گذاشتم یه کار دیگه هم به من داده انجام بدم، بدی ماجرا این هست که منی که برای طرف مقابلم وقت گذاشتم و تو کاری مجانی کمکش کردم و احترامش رو نگه داشتم ارزشم کمتر از اونی هست که بهش گفته من وقت ندارم و نمی تونم و اگه قرار شده سودی به کسی برسونه به اون بوده. من به این نتیجه رسیدم یه مرز رو باید پیدا کنم ولی پیدا کردن مرز کار سختیه یه مدت بداخلاقی و عصبانیت میخواد تا حال بعضی ها رو سرجاش بیاری:)
بی ربط به مطلب شما نیست. حوصله کردید بخونید.
لینک متن کامل: http://tarjomaan.com/barresi_ketab/9153/
از نظر تاریخی، الگوهای کاری انسانها به صورت صَرف انرژی زیاد و بعد استراحت بوده است. برای نمونه، زراعت عموماً در قالب بسیج همۀ نیروها در فصل کاشت و برداشت صورت میگیرد و در فصلهای بدون محصول نیز کارهای خُرد انجام میشود. کارهای بزرگ مثل ساختن خانه یا تدارکدیدن جشن نیز معمولاً به همین شکل هستند. انسانها همیشه همینطور کار میکردهاند. دلیلی نداریم که بگوییم اگر طور دیگری کار کنیم به بهرهوری و کارآمدی بیشتری میانجامد. اتفاقاً اغلب نتیجۀ عکس میدهد.
یکی از دلایل این که کار در طول تاریخ بیقاعده بوده این است که عمدتاً تحت نظارت انجام نمیشده است. این سخن دربارۀ فئودالیسم قرون وسطا و بخش اعظمی از تشکیلات کاری تا همین اواخر نیز صادق است، حتی در مواقعی که رابطۀ در قرن چهاردهم، فهم عمومی از چیستی زمان تغییر کرد؛ زمان تبدیل شد به چارچوبی که کار را با آن اندازه میگرفتند، به جای این که خودِ کار معیار اندازهگیری باشد
بین کارگر و ارباب به شدت ناعادلانه بوده است. اگر آنانی که زیردست بودند محصول خواستهشده را تولید میکردند، آنانی که فرادست بودند خودشان را خسته نمیکردند که بفهمند وقتشان را چطور گذراندهاند.
اکثر جوامع در سرتاسر تاریخ حتی تصورش را هم نمیکردند که روزی وقت یک نفر متعلق به کارفرمایش باشد. اما امروزه برای شهروندان کشورهای دموکراتیک این کاملاً طبیعی است که یکسوم از روز خودشان یا حتی بیشتر را اجاره بدهند. ارباب مدرن با عصبانیتِ کسی که احساس میکند مالی را از او به سرقت بردهاند فریاد میزند: «به تو پول نمیدهم که ول بگردی.» چه شد که به اینجا رسیدیم؟
—————————
به نظر من راه حل اینه که آدم زمانش رو نفروشه. کارش رو بفروشه. پروژه ای کار کنه. آدم با زمانفروشی تمام لحظات رو با پول مقایسه می کنه و هی حساب کتاب می کنه و تمام لحظات کوفتش میشه و دچار استرس و وسواس میشه. چون داره کنتور میندازه. مثلا میگی این یک ساعتی که مثلا به شوخی و مسخره بازی با دوستان یا خانواده گذشت فلان قدر می ارزید و من از دستش دادم. در صورتی که حتی با نگاه هزینه / فرصت هم که قضیه رو ببینی باز این یک ساعت فراغت لازمه تا بتونی کار با کیفیت انجام بدی.
من کار فول تایم رو مساوی زمان فروشی نمی دونم. درسته تعهد دارم که ساعت های مشخصی رو سرکار باشم. ولی در این حالت زمان رو ارزشگذاری نمی کنم (لااقل کمتر مقایسه می کنم). و تعهد اصلی خودم رو این میدونم که کارم رو درست انجام بدم و باید به کارفرمام کار تحویل بدم و نه زمانم رو. اینه که آرامش بیشتری دارم.
البته کار با کار فرق می کنه. در سطح کارهای مهندسی این مدل ذهنی جواب میده.
مساله این نیست که عاشق کاری باشی یا نباشی، از فلان کار لذت ببری یا نبری. مساله اینه که وقتی به کاری تعهد داری و مسئولیت پذیرتری همه کارها خراب میشه رو سرت. مسئولیت پذیری اگه برای همه باشه خوبه شهر آباد میشه کشور آباد میشه . میشیم یه ژاپن دیگه. ولی تو ایران همه از زیر کار فرار میکنن
آقای مدنی به مساله مهمی در سازمان ها و شرکت ها اشاره کردی.
مدیران و کارمندان مسئولیت پذیر، با روی گشاده کارها رو می پذیرن و با کیفیت خوبی انجامشون میدن.
در مقابل، مدیران و کارمندان تنبل و بی مسئولیت، وقتی که میخوان بهشون کاری بسپارن، غرغر میکنن یا اون کار رو یکجوری سمبل می کنن و سروتهش رو هم میارن.
خب مدیران رده بالا و ارباب رجوع کم کم یاد می گیرن که به مدیران و کارمندان مسئولیت پذیر مراجعه کنن و رفته رفته این روند ادامه پیدا می کنه تا زمانی که اون مدیر یا کارمند انقدر وقتش پر بشه که نتونه وظایفش رو به خوبی سابق انجام بده یا استعفا بده.
راه حل چیه؟
فردی که میخاد کارش رو خوب انجام بده، از پذیرش انجام کارهای جدید خودداری کنه یا زمان تحویل اون ها رو عقب بندازه و اگر مسئولیت جدیدی بهش میسپارن، در قبالش امتیازی مثل افزایش حقوق رو درخواست کنه.
مدیران رده بالا، وظایف و مسئولیت های هر فردی رو مشخص کنن و بر اساس اون یک سیستم ارزیابی عملکرد و پاداش و تنبیه ایجاد کنن.