شاید بهتر باشه، کمی در مورد کتابهای پاورقیوار توضیح بدم. کتابهای زنده، کتابهایی هستند که شما در حین تکمیل شدنشون باهاش پیش میرید. مثلا کتاب استثنایی و عالی The book of life رو در نظر بگیرید، آروم آروم فصلها و بخشهاش تکمیل میشه. یا یک مثال خیلی جالبش کتاب پیچیدگی و سیستمهای پیچیده محمدرضا شعبانعلی بزرگوار. حتی میشه به کتاب «لینوکس برای زندگی» از جادی اشاره کرد. همین کتاب «کتابخوانی» هم یک جورایی کتاب زنده است.
برخی از کتابها هم پاورقیوار هستند! پاورقی رو از کتاب «خاطرات چرچیل از جنگ جهانی دوم» اشاره کرد که ابتدا به صورت یک سری از خاطرات در مجله لایف چاپ میشد و با کمی تاخیر هم ذبیحالله منصوری در روزنامه صبا ترجمه میکرد. این مجموعه به صورت پاورقی چاپ میشد. یک جورایی بر خلاف کتاب زنده، کل کتاب یا ایده قبلا نوشته شده بوده (شکل گرفته بوده) و به آرامی به صورت قطعه قطعه چاپ میشده. از این نمونه مخصوصا زیاد داریم. مثلا من خودم طرفدار سری «پاورقی دنبالهدار کتاب» از دیجیمگ هستم. الان سایتهای زیادی هستند که این جوری کتاب پاورقی دارند. اینها هم کاربردهای خودشون رو دارند. یک جورایی مثل یک سریال میمونن.
من از کتابهای زنده برای یادگیری فرایند کتابنویسی و نوشتن بهره میبرم. معمولا کتابهایی رو انتخاب میکنم که به نویسندشون علاقه داشته باشم و به اصطلاح فنشون باشم. چون در غیر اینصورت نمیدونم آیا اصلا این مطلب جدید اضافه شده ارزش خوندن رو داره یا نه. اما نویسندهها و افراد مورد علاقتون اگر کتاب زنده دارند، میتونید اونها رو دانلود و استفاده کنید. اگرچه باید مواظب باشید کوتاه نباشند مقالات و تغییراتشون. اگر تغییرات کوتاه باشن، بهتره به صورت دورهای مطالعه بشن. یک وقت دچار سر زدن بیاختیار نشید. همچنین باید مواظب حواسپرتی باشید. از طرفی اگر بتونید در اون کتابها مشارکت کنید و نحوه تکمیلش رو ردگیری کنید برای نویسنده شدنتون خوبه.
کتابهای پاورقیوار رو هم باید به صورت دورهای مطالعه کنید. نباید مرتب سر بزنید و قطعه قطعه بخونید مگر این که مطالب هر بخش به اندازه کافی سنگین باشن. یعنی کسایی که کتاب پاورقیوار مینویسند باید مواظب باشند قطعاتی که تولید میکنند به اندازه کافی غنی باشه.
شاید یک مثالی براتون بزنم بهتر باشه. یک زمانی که ورزش میکردم، مربیم میگفت زمانی که به نفس افتادی و عضلاتت شروع به تعریق کردن، تازه زمان رشد آغاز میشه. اگر مطلب خیلی سطی میخونی و تو به فکر نمیافتی و دردی درک نمیکنی، یعنی اون ورزش برای رشد تو مناسب نیست. باید از زمان بعد از ۳۰ دقیقه ورزشهات رو جمع بزنی. یعنی آغاز رشدت از زمانیه که ۳۰ دقیقه ورزش تموم شده.
زمان شروع اثر کتابخوانی از دقیقه ۳۰ به بعد رخ میده (۳۰ یک عدد فرضیه و به سطح شما بستگی داره). بنابراین اگر حتی کتاب چاپی میخونید و میبینید نمیتونید تمرکز کافی بیش از ۳۰ دقیقه مطالعه رو داشته باشید، یعنی مطالعه کتاب شما خیلی با مطالعه تلگرام و … فرقی نداره. باید بتونید به اندازه کافی در کتاب عمیق بشید. به اندازه کافی در کتاب فرو برید و با مفاهیم و اتفاقاتش درگیر بشید. آدمهای بسیاری دیدم که کتاب میخونن و نمیتونن بلند مدت ادامه بدن. در واقع اونها کتابوار… کتاب نمیخونن! بلکه تلگراموار کتاب میخونن. خوب معلومه که درک عمیقی نخواهند داشت. بخوام استعاره مناسبی به کار ببرم، شاید بتونم ماهیگیری با قلاب رو مثال بزنم. کسی که تور میندازه، نارنجک میندازه یا از این چیتهای عجیب و غریب میکنه، در واقع ماهیگیری نمیکنه! اگرچه ماهی میگیره. اون کار نیاز به صبر، تمرکز، یادگیری مداوم در استفاده از طعمه، پرتاب، انتخاب موقعیت و … داره.
پس مشاهده کردیم که کتاب رو میشه به صورت یکجا یا به صورت سریال مطالعه کرد. حالا این سریال میتونه به صورت دیجیتال، صوتی یا چاپی باشه. در واقع ترکیبهای مختلفی از کتاب رو میتونیم داشته باشیم. البته توجه داشته باشید که این تقسیمبندی من کمی مندرآوردی هست و هیچ اصراری بر کامل بودن یا جامع بودنش ندارم.
البته شاید بشه، دانشنامهها (دایرهالمعارفها) و ویکیها رو هم در دسته جداگانهای از کتابها در کنار ۱- یکجا، ۲-زنده ۳-پاورقیوار گنجوند. فرهنگها شاید به صورت یکجا، پاورقیوار یا زنده تولید بشن. اما نکتش در اینه که ما اونها رو بر اساس نیاز میخونیم، نه این که یکجا بخونیم. البته من برخی از دانشنامهها مثل «دایرهالمعارف هندسه» ۱۷ جلدی، «کتاب دایره المعارف» یا دانشنامه جهان از آیزاک آسیموف، را که فکر کنم ۳۳ جلد بود (پانوشت ۲) به طور کامل خواندهام.
پس دو جور تقسیمبندی از این سبک داریم. کتابهایی که یکجا یا سریالی ارائه میشن، و کتابهایی که به صورت یکجا یا سریالی به اونها مراجعه میشن.
من خیلی دیکشنری رو جز کتاب نمیدونم، اگرچه همهجوره در معنی کتاب میگنجه. مثل این میمونه که کلی کلمات تصادفی به فرم یک شعر تولید کنی و کلمات آخر مصرع اول و هر بیت رو هموزن انتخاب کنی. اسمش رو بگذاری غزل. اما واقعیت اینه که از دید من غزل نیست، اما طبق تعریف غزله.
پانوشت: اگر کتاب خوبی میشناسید از نوع پاورقیوار یا زنده، لطفا با لینک نام ببرید.
پانوشت ۲: دوره دبیرستان خواندمشان. از کتابخانه عمومی میگرفتم، فکر میکنم بهترین سری برای علاقهمند کردن دانشآموزان به کتابخوانی است، متاسفانه سالها از چاپ آن میگذرد. کاش یک ناشر خصوصی آن را از ناشر دولتیاش بخرد و دوباره چاپ کند. خود من چندین سریاش را خریدارم.
آقاي ميثم مدني ممنونم از ذهن زيبا و فهميده بودن شما سالها بود با يك ادم ارام و عاقل روبرو نشده بودم مرسي از بودنتون