هدف از این نوشته بهت و حیرت از سوال/جوابهای عصر ایران با رضا غبیشاوی است. مطالبی در آنجا آمده که به نظر من میتواند تاثیرات منفی بسیاری داشته باشد. تاکید من روی این سوال و جوابها است:
سوال:ولی افراد کمتر کتاب مطالعه می کنند.جواب:بله این موضوع صحت دارد. افراد کمتر کتاب می خوانند اما مطالعه افراد افزایش یافته است. کاهش کتاب خوانی لزوما به معنی کاهش مطالعه نیست و مطالعه را نمی توان صرفا در کتاب خلاصه کرد.کتاب یک وسیله انتقال اطلاعات است مثل مطبوعات، گوشی های موبایل و تبلت و دیگر وسایل و ابزارها که هر یک دارای مزیت ها و معایبی است.کتاب تنها یک وسیله است اما هدف، دریافت اطلاعات و معلومات است که به عنوان مثال در کتاب، به صورت کلمه در کاغذ چاپ شده اند.هم اکنون با تغییر وسیله ( از کتاب به گوشی موبایل و تبلت و …) افراد ترجیح می دهند اطلاعات خود را به شیوه دیگری دریافت کنند.
سوال:اطلاعات کتاب، عمقی است اما اطلاعاتی که فعلا مردم دریافت می کنند سطحی و کم عمق است.افراد در گوشی موبایل و تبلت خود مطالعه نمی کنند بلکه جوک و مطالب غیرمفید و سطحی می خوانند عکس وفیلم می بییند ولی مطالعه نمی کنند.جواب:به صورت قطعی نمی توان چنین قضاوتی داشت.اول: مطالعه مطالعه است و نمی توان دریافت تنها انواعی از اطلاعات را مطالعه نامید و بخش های دیگر را غیرمطالعه دانست.دوم: این مردم هستند که نوع مطالب مورد مطالعه خود را براساس نیازها و علاقمندی خود انتخاب می کنندسوم: مطالعه مطالب سرگرمی بهتر از مطالعه نکردن است.چهارم: مطالعه علاوه بر معنی خاص یعنی قرائت و خواندن، در برهه کنونی می توان برای آن معنای عام نیز متصور بود و آن اینکه شامل دیدن عکس، نقشه، شنیدن صدا، دیدن فیلم ، طرح، کاریکاتور، گرافیک و … شود.پنجم :مردم براساس نیازها و علاقمندی خود مجموعه ای از انواع و دسته های اطلاعاتی را دریافت می کنند یعنی شامل خبری، آموزشی و سرگرمی. نسبت هر یک از دسته ها و بیشتر و کمتر بودن هر یک به نیاز و علاقه افراد بستگی دارد.سوال:چرا مردم کتاب کمتر می خوانندجواب:1- کتاب وسیله انتقال اطلاعات است. وسیله انتقال اطلاعات تغییر کرده است. در کنار کتاب، گوشی موبایل و تبلت.2- در کل جهان، روند انتشار و مطالعه کتاب و همزمان انتشار رسانه های چاپی (روزنامه ها) روند کاهشی و همزمان دریافت معلومات از طریق وسایل نوین ارتباطی (سایت ها، گوشی های موبایل و …) روند صعودی به خود گرفته است.ایران نیز به مانند جهان.3- افراد در ایران اصولا نیازی به افزایش اطلاعات برای بهبود زندگی و کار خود ندارد.4 – کتاب در ایران براساس نیاز و علاقمندی مخاطبان منتشر نمی شوند ( به دلایلی از جمله نبود رقابت واقعی، پرداخت نادرست یارانه ها، لزوم دریافت مجوز ، سانسور،ارتباط ضعیف ایران با کشورهای توسعه یافته )5- جامعه ایران، جامعه شفاهی است.به دلیل مانع ها و جلوگیری ها در برابر ورود کتاب چاپی و چاپخانه به سرزمین دولت عثمانی و ایران، عمر دوره چاپ در ایران تا قبل از ورود وسایل ارتباطی دیداری و شنیداری، کم است. این یکی از مهمترین دلایلی است که فرهنگ کتاب و قرائت در ایران نهادینه نشد.
من چند نقد جدی به پاسخهای ایشان دارم. گفتم در اینجا بنویسم تا حداقل دوستانم مراقب باشند که نگاه دیگری هم میشود به این حرفها داشت. شاید حرفهای ایشان درست باشد ولی به نظر من این طور نیست.
۱– عمق دانش با وسعت آن قابل مقایسه نیست.
ما برخی موارد را شاید بتوانیم تجمیع کنیم و یک پارامتر تجمیع شده را برای آنها ارائه کنیم. مثلا اگر ۱۰۰ نفر انسان با محتوا و شرایط کاری یکسان، هر یک به مدت ۲۰ ساعت روی پروژهای کار کردهاند، میتوانیم بگوییم ۲۰۰۰ نفرساعت روی آن پروژه کار شده است.
اما برخی موارد قابل جمع کردن نیستند. مثل عمق و وسعت. نمیتوانید حجم را حساب کنید!
– فرض کنید شما در اتاق عمل زیر دست یک جراح هستید و او تا بریدن پوست را بلد است، عوضش لاستیک ماشین رو هم بلده پنچری بگیره!
– یک کارمند بلد نیست با کیبردش سریع تایپ کنه ولی عوضش میدونه رییس جمهور قبلی آمریکا چند درصد رای آورد.
فرق کتاب با سایر محتواها در همین است. کتاب (کلا فرهنگ کتابخوانی) سعی دارد، عمیق دانستن را به ما بیاموزد. میل به عمیق فهمیدن را بپروراند. آن عمیق دانستن باعث میشود شخص در حوزه تخصصی خود نیز عمیقتر بداند، چرا که هراسی از کتابهای قطور ندارد. توان این را دارد که هزاران صفحه را بپیماید، مانند یک دونده ماراتون، ذهن، قلب، ریه و ماهیچههای آبدیده برای این کار را در اختیار دارد.
شما ممکن است برای رسیدن به محل کار، صدها بار تا سر کوچه بروید و بعد برگردید. هزاران کیلومتر طی کردهاید، اما چه فایده آنجا که باید میرسیدید، نرسیدهاید. حتی در باشگاه هم چنین است تا ماهیچهها مورد فشار قرار نگیرند و خسته نشوند رشدی در کار نیست. پس مواظب باشید.
میتوانید در مورد اثربخشی مطالعه، این مقاله از محمدرضا را مطالعه کنید.
۲- فرایند مطالعه کتاب، چیزهایی میآموزد که محتوای آن نمیآموزد. کتاب صرفا ابزار انتقال محتوا نیست.
اگر سری مطالب چراکتاب بخوانیم بنده را خوانده باشید، بیشتر فواید مطالعه کتاب را ناشی از فرایند مطالعه دانستهام نه محتوای منتقل شده (بیشتر تاکیدم هم روی آنها بوده و اگر غیر از این بود، میشد «چرا مطالعه کنیم؟» یا «چرا دانش خوب است؟»). کتاب خود یک فرهنگ ارائه میکند، مطالعه کتاب یک نوع ورزش است. کتاب و کتابخوانی یک نماد است. کتاب و کتابخوانی یک الگو است. بیش از این نمیگویم فقط تاکیدم این است که لینک ارائه شده را ببینید و به تاثیر فرایند به جای محتوا دقت کنید.
۳- هر اطلاعاتی مفید نیست. هرزهنگاری و هرزهخوانی را کسب اطلاعات نمیدانم.
فرض کنید فرزند شما هر روز یکی از کارهای زیر را میکند:
۱- در خیابان قدم بزند و مرتب اندام دختران/پسران را نگاه کند، و شاید متلکی میاندازد و پسند خود از آن دختر/پسر را ابراز میکند.
۲- در مجلسی در حال مشاهده مراسم مبتذل باشد.
۳- در اتاقی خالی میرود و به دیوار نگاه میکند.
۴- در میان زنانی میرود که مرتب حرفهای خالهزنکی میزنند، از عمل دماغ نازیلا خانم تا شوهر بد آهو خانم.
۵- در سینمایی میرود که مرتب قتل و غارت و شکنجه را نشان میدهد.
۶- کتابخانه میرود و کتابهای تاریخی را مطالعه میکند.
خیلی باید دگراندیش باشید تا مورد ۶ را ترجیح ندهید (که لزوما بد نیست، بلکه به این معناست که من/جامعه این انتخاب را درک نمیکنیم و بهتر است توضیح دهید). حتی ممکن است در خانه ماندن و بیرون نرفتن را به ۵ مورد اول ترجیح دهید. چگونه است که همه اینها نگاه کردن هستند (۵ مورد اول کاریست که در شبکههای اجتماعی رایج است)، واقعا شما همه موارد را مطالعه مینامید؟ انصافا به مضر بودن خیلیها اعتقادی ندارید؟ میتوانید کسی را که در مجلس مبتذل میرود و مواد مخدر مصرف میکند به کار خوب تشویق کنید؟ آخه چرا ….
شاید اگر تحقیقات راجب به تاثیرات بسیار خطرناک فیلم پورنو روی روابط خانوادگی را مطالعه کنید، با کمی تامل، تاثیرات شبکههای اجتماعی روی روابط انسانی و پوست احساسی افراد را درک خواهید کرد. به تازگی هم نتایج گذران وقت در اینستاگرام منتشر شده که بعدا مفصل تفسیرش خواهم کرد.
۴- برای اغلب نیازها و علاقمندیها کتاب داریم. با مفهوم سانسور و مجوز سالهاست که آشنا هستم، اما این موضوع، فرعی است.
شما موضوع سکس و سیاست ضد حکومت (یکی از صدها بخش حوزه سیاست) را کنار بگذارید. در چه حوزهای کتاب نداریم؟ شما به فروش آمازون نگاه کنید، چند درصد فروش/مطالعه در آمریکا را این دو حوزه به خود اختصاص دادهاند؟ حتی همان حوزهها هم در اینترنت فراوان و قابل دسترس هستند، آن هم رایگان (به لطف هر کس). اما موضوع این است که آنها هم خوانده نمیشوند آن چنان که باید.
گاهی ما طبل وارونه میزنیم و موضوعاتی را مطرح میکنیم تا بهانهای شود برای دیگران.
۵- «نیاز نداشتن» با «احساس نیاز نکردن» فرق دارد.
همه به مطالعه در حوزه تخصصی خود نیاز دارند. ممکن است احساس نیاز نکنند! این دو را باید به دقت به کار برد. لزومی ندارد یک منشی برای تایپ سریعتر خود پول بیشتری دریافت کند، اما خود او حس پیشرفت و امکان ارتقای شغل را خواهد داشت. شعبانعلی عزیز در این مورد بسیار نوشته (کافیست نام او را در کنار کلمه مورد نظر گوگل کنید!).
۶- وقتی از کاهش مطالعه کتاب چاپی صحبت میکنیم، لزوما به معنی کاهش مطالعه کتاب نیست! ebook با مطالب شبکههای اجتماعی رایج فرق دارد.
خواندن کتاب الکترونیک، اگرچه ممکن است ضعفهایی داشته باشد و به پای کتاب چاپی نرسد، اما با این حال فرایند و محتوایی غیرقابل مقایسه با مجلات، سایتها و کانالهای زرد دارد. در زیر مشاهده میکنید که مجموع فروش کتاب حفظ شده است ولی در طول زمان، کتاب الکترونیکی سهم بیشتری را به خود اختصاص داده است. این با کاهش کتابخوانی متفاوت است.
در دیاگرام زیر هم مشاهده میکنید که سهم افرادی که کتاب الکترونیک خواندهاند بسیار بیشتر شده است. نارنجی افرادی است که کتاب الکترونیک نخواندهاند و آبی افرادی است که کتاب الکترونیک خواندهاند.
۷- اعتیاد به تریاک، با اعتیاد به مطالعه و کار فرق دارد!
از نظر بیولوژیک، بدن انسان برای هر پیروزی یک پاداش را به صورت ترشح یک سری هورمون در ذهن در نظر میگیرد. مشکل مواد مخدر این است که این هورمونها که برای پیروزی طراحی شدهاند، را تحریک کرده و باعث ترشح بیاندازه آن میشوند. مثلا شما با «مصرف یک مقدار ماده مخدر»، به اندازه «کشف یک ناشناخته» پاداش میگیرید! حال کسی که معتاد میشود، نیازی به پیروزی در خود نمیبیند.
تا اینجا مصرف یک واحد تریاک با مطالعه یک کتاب کامل برابر است! مشکل کجاست؟ در واقع مشکل اینجاست که شما آرام آرام یاد میگیرید که با انجام یک کار مصنوعی کوچک به اندازه یک کار بزرگ پاداش بگیرید و به همین خاطر حاضر نیستید دست به کارهای بزرگ بزنید! اگر نیازی به اصلاح جامعه نمیبینید و جامعهای پر از زامبی را ترجیح میدهید که دیگر با شما سخن نخواهم گفت.
شرکت در شبکههای اجتماعی از تریاک هم بدتر است! حداقل برای تریاک باید تدارک ببینید و هر جایی نمیتوانید! اما شما میتوانید صبح تا شب، جلوی زن و بچه، پدر و ماد، در کلاس پیش استاد و در تاکسی، شبکه اجتماعی غیرمفید مصرف کنید. مطلبی یا عکسی میگذارید و منتظر تا لایک بگیرید. هر بار کمی لختتر، بیحیاتر، بیشرمتر، بیادبانهتر…. چون هر بار به دنبال لایک بیشتر هستید! اگر هم صرفا نگاهکننده باشید، دنبال اشتراک آن هستید.
حالا کسی که از یک نمایش بیشرمانه در حالت مستی، هزاران لایک میگیرد، حاضر است برای یک مقدار کار درست، یک مقدار پول یا یک مقدار پیشرفت تلاش بزرگی بکند.
قدیمیها چه زیبا گفتهاند:
اگر میخواهی کسی را بیچاره و بدبخت کنی، با حقوق بالا استخدامش کن و بعد اخراجش کن!
فکر کنم در دنیای امروزی بتوان چنین معادلی را برای آن قائل شد:
اگر میخواهی ملتی را بیچاره کنی، برای مزخرفات و هرزهنگاریهایشان پسند بگذار، دیگر کسی به دنبال کارهای بزرگ نمیرود.
۸- محتوای نشخوار نشده بیفایده است! شبکههای اجتماعی برای شما وقت نشخوار نمیگذارند.
یک فرق عمده کتاب با سایر محتویات آن است که تمام میشود! وقت دارید چند ساعتی، چند روزی روی آن فکر کنید و به اصطلاح دانش و اطلاعات آن را نشخوار کنید. بالا و پایین کنید، احساسات عمیق خود را بروز دهید و از این دست.
محتوای زرد و شبکه اجتماعی مثل یک سریال بیسر و ته و بیانتهاست، که مرتب از صبح تا شب پخش میشود. همه جا در حال مشاهده هستیم، حتی در ترافیک. سوال اینجاست که چه زمانی میتوانید این اطلاعات را پردازش کنید و از آن بهره ببرید؟ میتوانید به داستان جارچی و کلاهبردار مراجعه کنید تا منظورم را بهتر بفهمید.
۹- پیادهروی برای کار با ورزش فرق دارد.
متخصصین تربیتبدنی، بارها و بارها تاکید کردهاند که پیادهروی به محل کار را ورزش حساب نکنید! باید سعی کنید آداب شروع ورزش (گرم کردن و …) و زمان حداقلی ورزش (حداقل ۳۰ دقیقه) را رعایت کنید. اگر نه فایده زیادی غیر از سوزاندن کالری نخواهد داشت، حتی میتواند آسیبزننده باشد.
فرق کتابخواندن با خواندن مجلات و محتوای دیجیتال بیهویت در همین است. خواندن کتاب آداب دارد، شرایط دارد، یک حداقل زمانی میخواهد. خواندن هر محتوایی مطالعه نیست، مثل پیادهروی به محل کار است و کتاب مثل ورزشی حداقل نیمساعته است.
۱۰ – فرهنگ کتابخوانی ربطی به تاریخ چاپ ندارد!
اگر هیچ یک از موارد بالا را نتوانم ثابت کنم، این یکی را میتوانم! به اینفوگرافی زیر دقت کنید. سرانه مطالعه در کشورهای مختلف را ارائه میکند.
آمریکا با ۲۵۰ سال تاریخ پر قدرت چاپ در کجاست، آلمان مهد گوتنبرگ کجاست؟ چرا از موضوعی صحبت میکنید که ربطی به فرهنگ مطالعه ندارد؟ کجای دنیا به اندازه انگلیس نویسنده بزرگ دارد، کجای دنیا ناشران انگلیس را دارد؟ به انتهای جدول نگاه کنید! حتی به سرمایه و اقتصاد هم ربطی ندارد. مهم رسانهها هستند، مهم رویاهای مردم یک کشور است که آن را کتابخوان بار میآورد.
من در بخشهای بعدی(قبلی) در مورد موارد بالا بسیار خواهم نوشت(نوشتهام). امیدوارم عصرایران مواظب باشد که میتواند چه چیزهایی را تبلیغات کند و برخلاف اهدافش ننویسد.
پانوشت ۱: من خیلی سعی ندارم بیش از این بنویسم، اما احتمالا نگاه اینگونه به مفهوم کتابخوانی باعث میشود ایرادات و معضلات کشور را نبینیم و به یک سری موجود ضعیف و رنجور تبدیل شویم.
پانوشت ۲: چند کارتون باحال در وب دیدم، گفتم با شما به اشتراک بگذارم:
سلام
لطفا اگر صلاح می دانید، لینک این نقد را به عنوان دیدگاه در ذیل مطلب عصر ایران درج نمائید. دوستانی که نقد شما را اینجا مطالعه می کنند، دغدغه مطالعه و کتاب دارند. ولی خوانندگان عصر ایران، احتمالا با خواندن آن سوال و جواب ها؛ سرمست از حس آگاهی می شوند، بدون اینکه بدانند مصاحبه شونده حتی در حد یک معرفی نامه یا روزمه کاری از خود نیز در فضای وب محتوا ارائه نکرده است.
البته رضا غیبشاوی عزیز از پیشکسوتان و بزرگان حوزه وبلاگ هستند. از سال ۱۳۸۴ وبلاگ فعالی دارند. در همنیجا هم اعترافی بکنم بد نیست. جواب کسانی که دوستشان ندارم را نمیدهم! برایم مهم نیست خارج از قطب من چه میگذرد (به لحاظ احساس نسبت به خودم). هم عصرایران را به عنوان معدود رسانههای تحلیلی خوب آنلاین (که تا حدودی از حزب کلیک فاصله دارد) میشناسم، هم ادب شاگردی را نسبت به رضای عزیز به جا میآورم، چرا که او ۱۲ سال است وبلاگ دارد و من ۲۰ روز!
جناب مدنی گرامی
ملاحظه شما قابل تحسینه، چون به جای اشاره به غیرفعال بودن وبلاگ از سال 91، به تاسیس آن در سال 84 اشاره کردین، وبلاگ رو من هم در جستجوی ابتدائی خودم دیده بودم، اما برخلاف عادت خیلی معمول وبلاگ نویسان، حتی یک پاراگراف از سوابق ایشان ارائه نشده تا خواننده به پشتوانه آن، در نظرات و تحلیل هایشان تاملی بکند.
پیشنهادم برای درج نقد شما در ذیل مطلب اصلی هم، به این دلیل بود که نظری مشابه با شما نسبت به عصر ایران دارم و خواستم خوانندگان دیگر هم دیدگاه مخالف و البته مستدل شما را مطالعه کنند. البته محمدرضا شعبانعلی به موضوعی در نوشته هایش اشاره کرده، یکی از فضیلت های دوران جدید، مخاطب داشتن است، به همین علت است که عصر ایران در همان روزی که مطلبی فهرست وار از دکتر سریع القلم منتشر نموده، سوال و جوابی چنین سطحی و بی پایه رو با آقای غبیشاوی ارائه می کند، تا بتواند محدوده گسترده ای از مخاطبان را حتی به قیمت گمراهی بیشتر آنان با خود همراه کند.
ممنون واسه نقد و نیز پاسخی که بهم دادین.موفق باشید
شاید خیلی بیحیایی به نظر برسد، اما با فهرست بدون توضیح مخالفم! حتی اگر طرف من، محمود سریعالقلم باشد. شما به نوشتههای محمدرضای عزیز نگاه کن، لیست ۳۰ موردی بدون توضیح میبینی؟
امیدوارم استدلالهایم به حدی برسد تا بتوانم یک نوشته تمام و کمال تقدیم به وی بنویسم. شاید محمود سریعالقلم طرفداران زیادی را در شبکههای اجتماعی پیدا کرده باشد، اما (آنچنانکه محمدرضا در لبخند مک لوهان به بیبیسی گفته) محمود هم نوشتههای اینچنینی خود را در حد شبکههای اجتماعی مبتذل پایین آورده.
بگذارید با اولین گذاره او شروع کنم، تا بهانهای باشد بعدا ادامه دهم.
اولین مورد او در «۳۰ مزیت کار با جهان» مورد زیر است:
« ۱- شهروندان، فرصت مقایسه پیدا میکنند؛»
حالا من میپرسم، اصلا چرا «مقایسه» مزیت حساب میشود؟ مقایسه در چه؟ مقیاس مقایسه چیست؟ مگر ما مقایسهپذیریم؟ مگر تاریخ و تکنولوژی و زیرساخت ما یکی است؟ اصلا این مزیت در چیست؟ اقتصاد (به نوشتهام در مورد والمارت و آمازون نگاه کنید)؟ سیاست (با توجه به تفاوت عجیب ما با سایر کشورها) یا اجتماع؟
حالا فرض کنید، من دانستم خوب است. بعدش که چی؟ بدبختیها و بیچارگیهایم را به آن نسبت دهم؟
من نمیگویم این مورد از لیست او درست است یا نه. من حتی تا حدودی درک میکنم خود سریعالقلم عزیز احتمالا تا عمق این مورد را درک کرده و پاسخ دارد، کافیست نگاهی به کتاب ۱۰۰ صفحهای او « ایران و جهانی شدن چالش ها و راه حل ها» بیندازیم. اما کسی چون او نباید خود را آلوده به ساختار سطحی شبکههای اجتماعی کند. حاضرم خوانندگان عصرایران را به چالش بکشم که این نوشتهها شاید «داده» به ذهن آنها افزوده باشد، اما «دانش»، بعید میدانم. ده نفر بیایند بگویند من بعد از خواندن این نوشته دکتر سریعالقلم فلان تاثیر را گرفتم. فلان میکرواکشن را به خاطر آن حرف آغاز کردم. شما خودتان چی؟ بدون این که دوباره مراجعه کنید، آیا یادتان هست؟
من در تمامی دورههای دادهکاوی که درس میدهم از هرم دانش استفاده میکنم ومیگویم: داده، اطلاعات، دانش و خرد تفاوت دارند. این دست نوشتهها «داده» هستند. نمیگویم بد هستند، اما انتظارم از او بیش از این حرفهاست.
فقط یک نمونه برایتان بگویم: کتاب عایشه یا کتاب ماریانتوانت (ترجمه ذبیحالله منصوری را بخوانید، میبینید که خیلی از اتفاقات تاریخی، ناشی از رخدادهای بسیار کوچک بود! جنگهایی که به خاطر حسادت زنانه شکل گرفت! چطور میتوان جنگ جمل را تحلیل کرد بدون آنکه از حسادت زنانگی عایشه و علتش ندانست؟ فرض کنید یکی از دلایل مهم انقلاب فرانسه ناشی از اختلالات یک شاهزاده (که شاه شده) بود.
امیدوارم وقت به من امان دهد تا در این مورد بنویسم.
سلام مجدد
احتمالا به این نکته پی برده اید که از روز گذشته، حضور شاگردان محمدرضا شعبانعلی در وبلاگ شما پر رنگ شده. من هم مثل سایر دوستان گرم مطالعه نوشته هاتون شدم، مخصوصا که به زمینه تخصصی شما هم علاقه زیادی دارم. شاید بهتر بود باب این آشنایی رو در همون کامنت اول باز میکردم. ممنون که خوب می نویسید و داشته هاتون رو در اختیار بقیه می گذارید.
راستش من هم تمایلی به لیست مورد اشاره نداشتم و ترجیح دادم که به مطالعه کتابشون ادامه بدم. هرچند اینکه چرا سری لیست های 30 تایی توسط ایشان ارائه میشه و از میان همه مقالاتشون، عموما این لیست های مختصر توسط خبرگزاری ها منتشر میشه، احتمالا باز هم به مساله ذائقه مخاطب برمی گرده. به نظرم نمیشه از خبرگزاری ها -که هرچقدر خبرهایی با تیتر جذاب و متن کوتاه ارائه بدن، بیشتر کلیک میخورن- توقع داشت که فرهنگسازی کنن ولی این ضدفرهنگسازی عصر ایران دیگه خیلی جای تعجب داشت.
ممنون که صمیمانه باب گفتگو رو باز کردین و خوشحالم که اشاره من باعث شد شما بیشتر توضیح بدید و بعدا بیشتر بنویسید.
راستش شعبانعلی عزیز از ۱۵ روز پیش بود که به من لطف داشت، اسکریپتی هست که ارجاع شما رو به عنوان کامنت در سایت مرجع قرار میده. از همون روزی که اجازه داد کامتهای اون اسکریپت در بلاگش بمونه، بازدید زیاد شد. در مورد لطفش یک مطلب بلند نوشتم که بنا به برخی ملزومات، چند روز بعد از معرفی توسط محمدرضا منتشر خواهم کرد. جواب چیزهایی که احساس برمیانگیزانند را سریع نمیدهم! چه خوشحالی و چه ناراحتی، چه تمجید و چه توهین. دوست دارم نوشتهام از سر هوشیاری باشد و نه احساس، اگرچه دومی هم بد نیست. از تمام دوستانی که مطلبی گذاشتهاند و به من لطف داشتهاند ممنونم، یکی یکی خدمتتان میرسم.