۱- درباره «درباره زمان»
شاید فیلم about time را دیده باشید، کارگردان این فیلم Richard Curtis را میتوانم در کنار Florian Henckel von Donnersmarck جزء کارگردانهایی بدانم که در صددرصد فیلمهایشان (که کارگردانی کردهاند و برای هر کدام حداکثر حداکثر ۳ تاست!) موفق بودهاند. من با خیلی از فیلمهای خوب او چون Love actualy لذتها بردهام. توجه کنید که معمولا امتیاز فیلمهای شاد کمتر از فیلمهای معمولی است.
بگذریم، در آن فیلم نقش اول داستان به قدرتی خانوادگی دست مییابد که میتواند کمی به زمان قبل سفر کند. کافی بود در یک جای تاریک مشتانش را گره کند! اوایل، استفاده از این قدرت سخت بود. چرا که برای درست کردن یک اشتباه چندین بار باید به عقب میرفت. یعنی یک چیز را درست میکرد ولی یک چیز دیگر از دست میرفت. مشکل این جا بود که با یک بار رفتن به عقب نمیتوانست چیز مناسبی یاد بگیرد و گاهی اوضاع بدتر میشد. آرام آرام یاد میگرفت که به سادگی با این موضع کنار بیاید و گاهی برای درست کردن یک رفتار یا اتفاق، چندین بار این کار را انجام میداد. (فیلمهای زیادی با این تِم ساخته شدهاند از جمله «اثر پروانهای ۱ و ۲».
وقتی فیلم را میدیدم، با خودم فکر میکردم که چقدر جالب، ما نسبت به چیزهایی که از تجربه یاد میگیریم هم چنین حالتی را داریم. باید یک چیز بد را دهها بار تجربه کنیم تا شاید بفهمیم در آخر، کار را چگونه انجام دهیم. منتها از بد روزگار، زمان، انرژی و سن به ما امان نمیدهد. امروز اشتباهی میکنیم تا تجربه کنیم اما بعد از این که خطای خود را فهمیدیم برای یادگیری دیر شده است. سالها میروید در یک رشته و در انتها میفهمید این اصلا رشته من نبوده است! سالها در یک عادت بد غوطهور هستیم و پس از سالها میفهمیم که یک چنین عادت بدی هم داشتهایم. بدی ماجرا این است که ما قدرت قهرمان فیلم «درباره زمان» را نداریم! زمانی را که از دست دادید رفته و از طرفی برای یادگیری یک کار به دهها بار تجربه نیاز دارید. آن هم باید تمامی اتفاقات را ثبت کنید تا شاید بتوانید با تامل زیاد آن عوامل پنهان تاثیر گذار را بیابید.
باز هم ممکن است با زمان و سن کنار بیایید، اما مشکل این است که وقتی مسئله را تجربه میکنید دفعه بعد دیگر مسئله همان مسئله نیست! آنهایی که با مکانیک کوانتوم آشنایی دارند میدانند که وقتی یک فوتون (کیوبیت در محاسبات کوانتومی) را اندازهگیری میکنید، اصطلاحا در هم فرو میریزد (collapse). مثل یک نامه مهر و موم شده که وقتی بازش میکنید دیگر نامه قبلی نیست!
گاهی یک اشتباهی را با همسرمان یا اطرافیانمان انجام میدهیم. شاید بخواهید سالها تلاش کنید تا به اول رابطه برگردید اما متاسفانه اعتماد، احساسات و … به راحتی برگشتپذیر نیستند. بعد از این که میزان اعتماد همسرتان را امتحان کردید در هم فرو خواهد ریخت! وقتی میزان تحمل دوستی را امتحان میکنید دوستی را از دست خواهید داد. به قول برخی دوستان بعد از برخی تجربهها، شما و اطرافیان دیگه اون آدمهای سابق نمیشید.
شما باید یک بستههای اطلاعاتی کافی از تجربههای ممکن داشته باشید. این بستههای اطلاعاتی باید به قدر کافی دقیق مسائل پیش روی شما را توصیف کنند. باید مدلهای مختلفی که میتوان در مقابل یک عمل میتوانید داشته باشید را دیده باشید. اثر هر یک را ببینید. بتوانید مرتب در آن بسته عقب وجلو روید تا درک بهتری از تاثیرات داشته باشید (امکان حرکت غیرخطی در محتوا). حالا بشمارید، بهترین بستههای اطلاعاتی در اطراف شما با شرایط گفته شده چه هستند؟
۲- طولانی و طاقتفرسا بودن
فرایند یادگیری، یک دوره طولانی و گاهی طاقتفرساست. شما به یادگیری قهرمانان ورزشی، تکنولوژی و علمی نگاه کنید. سالها کار متمرکز تا روزی به نتیجه مورد نظر برسند (همیشه استثناءها را فراموش کنید). اگر داستان مایکل فلپس پر افتخارترین ورزشکار تاریخ را نگاه مطالعه کنید (Michael Phelps: Beneath the Surface) مشاهده میکنید که برای یادگیری تکتک عادات و نگهداری تمرینات چه سختکوشانه فعالیت کرده است.
موضوع این است که به قول محمدرضا شعبانعلی «حرفی که برایمان درد نداشته باشد چیزی به ما نیاموخته است». من هم میگویم فرایندی که به اندازه کافی طولانی نباشد، یادگیری را در پی نخواهد داشت.
جالب ماجرا این جاست که نمیتوان با کلمات کوتاه، دورههای کوتاه و … یادگیری داشت. آنها شاید برای تثبیت مفاهیم یادگرفتهشده خوب باشند اما برای یادگیری مناسب نیستند. ریزکاریها از کلیات مهمتر هستند. حالا دیگر شما فرصت ندارید همهچیز را به صورت تجربی یاد بگیرید. برای یادگیری واقعی هر مفهوم یا حرکت باید سالها تلاش کنید. از طرفی انرژی، زمان و فرصتهای شما هم محدود است. یعنی وقت ندارید تا آخر عمر تلاش کنید تا بفهمید اشتباه کردهاید.
میدانستید یک ورزشکار بعد از ترک تمرینات به شدت افت میکند؟ ما هم توان یادگیری و صبر سختیها و فرسایش یادگیری خود را از دست میدهیم. باید با یک دوره تمرینی همیشگی، ذهن و جسم خود را روی فرم نگه داریم تا بتوانیم در هر زمان سختی و فرسایش یادگیری مفاهیم جدید را تحمل کنیم.
کمی به اطراف خود نگاه کنید. چه ابزاری میبینید که به اندازه کافی به شما صبر و تحمل یادگیری را ارائه کند؟ مثالهایی که غیر از کتاب میبینید را نام ببرید.
۳- ارتقا توان، تکنولوژی یادگیری
ماجرا این است که ما باید با روشهای مختلف یادگیری آشنا بشویم، تکنولوژیهای انتقال محتوا (نه به لحاظ بستر و فنی بلکه به لحاظ سبک) هر روز بهبود پیدا میکنند. وقتی به کتابهای خودآموز گذشته نگاه میکنم و آنها را با جدیدها مقایسه میکنم. وقتی نحوه نوشتن نویسندگان مدرن را با قدیمیها مقایسه میکنیم متوجه میشویم که چقدر در روشهای انتقال مفاهیم رشد پیدا کردهایم. اصلا خیلی از روشهای گذشته دیگر منسوخ شدهاند.
حتی نحوه تعامل ما با کتابها هم تغییر کرده است. ما هر روز روشهای بهتری را برای نوت برداری، حاشیه نویسی، درک زواید و … پیدا میکنیم. موتورهای جستجو، فرایند فهم و درک مطالب کتابها را به شدت تغییر دادهاند. دیگر نیازی نیست برای این که بفهمید فلان کلمه به چه معناست، فلان شخصی که در آن کتاب نمیشناسید کیست و … کلی بگردید دنبال شخص آگاه. با یک جستجو میفهمید.
حتی فصلبندی و روانی گفتار در کتابها هم کاملا متحول شده است. سرعت عمل، یادگیری پایین به بالا به جای از بالا به پایین، استفاده از تصاویر و منابع بزرگ اطلاعاتی و … همه و همه اوضاع یادگیری را متحول کردهاند.
موضوع این است که ما باید یک مسیر اصلی را دنبال کنیم و از ابزارها برای کمک بهره بگیریم. ابزارها نباید ما را کنترل کنند. از این رو شاید گرفتن مسیر یک کتاب (یا یک دوره مفهومی با کتاب، ویدیو و…) و استفاده از ابزارها برای فهم بهتر آن اهمیت زیادی داشته باشد تا این که بخواهیم در انواع ویدیو، سایت و … غرق شویم و در آخر مثل یک قایق گمشده در اقیانوس، نفهمیم اصلا کجا هستیم و به کجا میرویم.
۴- ساختار مطالب و شبکه ارجاعات
اگر به اندازه کافی کتابهای مدرن را مطالعه نکنیم، با نحوه گفتار و بیان محتوا در دوره جدید آشنا نخواهیم شد. ادبیات مدرن، شفاف، صریح، بیرودربایستی و مرتبط با بیرون است. الان هر کتاب خوبی را که باز کنید (غیر رمان) دهها ارتباط با سایر منابع اطلاعاتی را در آن مشاهده میکنید. این موضوع در کتابهای ۴۰ سال پیش کمتر دیده میشد.
اکثر کتابهای خوب نقشه یادگیری دارند و در ابتدا ترتیبهای ممکن مطالعه فصلها را نشان میدهند. نحوه فصلبندی، پاراگرافها، زیرنویسها، عکسها و ضمیمهها، همه و همه جذاب هستند. این بار که یک کتاب مدرن خوب را برداشتید به این موارد دقت کنید که نویسندگان ناخودآگاه آن را رعایت کردهاند.
شما باید به نحوه فصلبندی، بخشبندی، پاراگرافها، عکسها و ارجاعات دقت کنید. به نظر من این موضوع خیلی اهمیت دارد. این موارد خیلی اوقات ناخودآگاه شکل گرفتهاند اما در شکلگیری مطالب در ذهن شما به شدت موثر هستند.
۵- نقدی بسیار کوتاه بر یادگیری بر اساس نیاز
با یک داستان خیلی معروف و کوتاه شروع میکنم:
هیزم شکنی در حال بریدن درختان با یک اره کند (تیز نیست) بود، او مرتب با تمام تلاش سعی میکرد درختان زیادی را قطع کند. دوستی نزد او آمد و به او گفت: «چرا ارهات را تیز نمیکنی؟» هیزم شکن گفت: «به اندازه کافی وقت تیز کردن اره را ندارم».
اگر شما جای هیزم شکن بودید و میخواستید با توجه به نیازتان مطالعه کنید، در مورد چه چیزهایی مطالعه میکردید؟ برای این که این را تعیین کنیم بهتر است اول تحلیل نیازمندی کنیم:
-(من زیاد خسته میشوم) راهحلهای پیشنهادی: ۱- بیایید از فلان قرص ویتامین c ما بهره ببرید تا تقویت بشوید! ۲- کمتر کار کنید و بیشتر بخوابید. ۳- در دوره تقویت عضلات باشگاه ثبت نام کنید ۴- از قرصهای جدید فلان شرکت استفاده کنید.
– (من نمیرسم به اندازه کافی درخت قطع کنم) راهحلهای پیشنهادی: ۱- بیشتر کار کنید و کمتر بخوابید. ۲- در دوره تقویت عضلات باشگاه ثبت نام کنید. و….
البته من میتوانستم لیست فوق را ادامه دهم. اما نکته این جاست که این نیازها را بر اساس مشکلات روزمره میبینیم. از کجا میفهمید که میتوان جنگل را عوض کرد! اره را تیز کرد! به سمت یک شغل دیگر رفت! این راهحلها با آگاهیهای جانبی شما شکل میگیرد و نه نیازمندیهای شما. کسی که بر اساس نیازمندی لحظهای خود اطلاعات کسب میکند با چندین خطر بسیار عجیب مواجه میشود:
– ما معمولا وقتی بر اساس نیازمندی میخواهیم دانش کسب کنیم، دنبال روشهای بسیار سریع هستیم! مثل این است که الان چاق هستیم و نیازمندی ما لاغری برای عروسی دو هفته دیگر است! چه روشی را پی خواهید گرفت؟ دانشی که سریع کسب میشود به قطع عمق، جزئیات و عملکرد کافی نخواهد داشت.
– ما معمولا وقتی بر اساس نیازمندی میخواهیم دانش کسب کنیم، آرامش و انرژی ذهنی کافی برای یادگیری را نداریم! من از یک کلمه عام انرژی استفاده کردم تا مسئله را ساده کنم اما این کلمه به معنای علمی انرژی نیست و شامل خیلی موارد میشود. یک سوال ساده دارم. چند درصد مطالبی که شب امتحانی خواندهاید را به خاطر دارید؟ (اگر زیاد است به شما تبریک میگویم). خیلی مفاهیم نیازمند آرامش درونی و انرژی کافی برای یادگیری هستند. نمیتوانید وقتی یک مار (کلاهبردار) میخواهد به شما حمله کند، روشهای مقابله با حمله مار را یاد بگیرید! تبلیغ زیر اگرچه جذاب است ولی اصلا در عمل امکانپذیر نیست.
– ما معمولا وقتی بر اساس نیازمندی میخواهیم دانش کسب کنیم، سعی خواهیم کرد محتوای منطبق بر دانش کنونی را یاد بگیریم. اینجا را با بازنشر عبارتی از محمدرضا شعبانعلی شروع میکنم:
میزان یادگیری را بر اساس ساعت و روز و ماه و مقدار مطالعه و تعداد مدارج علمی نمی توان سنجید.
میزان یادگیری، متناسب با دفعاتی است که با مطالب جدیدی مواجه شده ایم که با دانسته های قبلی ما در تعارض بوده است. در غیر این صورت، آنچه یادگیری می نامیم، چیزی جز تقویت پایه های نادانی گذشته نیست.
وقتی شما بر اساس نیاز مطالعه میکنید و یاد میگیرید، به طور معمول دنبال راهحلی سریع و کمهزینه خواهید بود. از این رو سعی میکنید از راه حل کنونی سر در بیاورید. حاضر نیستید راههای جدید را یاد بگیرید. وقت ندارید به حرف مخالفان عقیده خود گوش کنید.
– ما معمولا وقتی بر اساس نیازمندی میخواهیم دانش کسب کنیم، نیاز اصلی را نمیبینیم، بلکه دنبال رفع نیازمندیهای فرعی میگردیم. به همان داستان تیز کردن اره در بالا دقت کنید. سوال این است که نیازمندی اصلی فرد، انتخاب جنگل مناسب، تیز کردن اره، تغییر شغل است؟ یا رفع خستگی کار شدید؟ این موضوع را به طور مفصل در بخش «چرا کتاب بخوانیم؟ * مثل آن کسی نباشیم که در چاه، خاک را از زیر پا میکند و بر سر خود میریخت و بدتر از همه اسمش را کار میگذاشت.» باز خواهم کرد.
یک موضوع مهم را هم به خاطر داشته باشید، رسانهها، مجلات و اخبار، دنبال رفع نیازمندی شما نیستند! اگرچه شعار زیبایی است. اما باید خدمتتان عرض کنم برای یک رسانه، مهمترین علل نوشتن یک مطلب موارد زیر است:
۱- ارزان باشد.
۲- دردسر نداشته باشد.
۳- متناقض با منافع حزبی، سیاسی و اقتصادی نباشد.
۴- اطلاعات به اندازه کافی سوخته یا زرد باشد.
در مورد آخر لازم است یک نکته مهم را خدمت همه شما عرض کنم. شخص من وقتی در صنایع مختلف کار میکنم و یک نتیجه خوب به دست میآورم، آن را در مجلات چاپ نمیکنم! بلکه با آن پول در میآورم. اگر شما ترند مباحث واقعی تکنولوژی دنیا را از روی مقالات مجلات پیگیری میکنید، لازم است به اطلاعتان برسانم که اشتباه کردهاید. آنها یک کارت کرواسی هستند. من نمیخواهم شما را ناامید کنم فقط مستندهای دارپا (صنایع پیشرفته دفاعی آمریکا) را مشاهده کنید (کافیست DARPA Documentary را جستجو کنید). اولین اصل بیرون دادن یک اطلاعات یا محصول، گذشتن ۱۰ سال از استفاده آن محصول است!
میپذیرم که این موضوع تلخ است ولی من هم تا ورودم به صنایع پیشرفته حاضر نبودم این موضوع را باور کنم. شرکتهای تکنولوژی، مثل ما نیستند که چیزی را که هنوز نداریم را توی بوق و کرنا میکنیم. تفاله دانش را در اختیار ما قرار میدهند. در این مورد بحث زیاد است و ترجیح میدهم در چند پست جدا در موردش بحث کنم. دانشی که شما بعدها کسب میکنید صرفا برای تکمیل کردن ایدههای شماست. یعنی انگار آنها دانه پاشیدهاند برای شما. آنچه میخورید خواست آنهاست.
شاید با خودتان فکر کنید که کتاب هم همین وضعیت را دارد! من با شما موافقم. اما توجه کنید کارکرد کتاب چیست؟ کارکرد مجله چیست؟ شما مجلات را برای آشنایی با اخبار روز میگیرید و کتاب را برای یادگیری.
۶- در مورد انباشت اطلاعات
یک موضوعی که اینجا کوتاه به آن اشاره میکنم و بعدها مفصل آن را باز خواهم کرد بحث انباشت اطلاعات است که بعضی دوستان مطرح کردهاند. چنین صحبتی را مطرح میکنند که:
وقتی زیاد کتاب بخوانی، دچار انباشت اطلاعات میشوی یا به نوعی در دام محتوا میافتی.
من با این عبارت مشکلی ندارم اما روی یک جای آن تاکید دارم.
زیاد یعنی چقدر؟
آیا شما به روزی ۲ تا ۳ ساعت مطالعه زیاد میگویید؟ یا به روزی ۱۲ ساعت؟
خواستم بگویم که من یک فصل «۹- چه موقع کتاب نخوانیم؟» در مورد این که در چه زمانهایی اجباری نیست کتاب بخوانیم حرف میزنم. میفهمم که گاهی خستهاید، گاهی در پروژه گیر کردهاید و گاهی حس و حال کتاب خواندن ندارید اما خواهشا زیر میز نزنید!
ممکن است روزی ۱۳ ساعت مطالعه باعث کاهش کارکرد شما بشود، یا به قولی باعث انباشت اطلاعات بشود (آن هم به شرایطی بستگی دارد). اما خداییش دیگه روزی ۳ ساعت مطالعه باعث انباشت نمیشه! روزی ۳ ساعت میشه ماهی ۴ تا ۵ کتاب. اگر تا این اندازه مطالعه کنید، به شما قول میدهم دچار انباشت اطلاعات نمیشوید. بحث بیشتر بماند برای بعد.
۷- نگاهی به رقبا
خوشبختانه، در عصر حاضر به نوعی رقبای جدی برای کتاب در حوزه یادگیری ایجاد شدهاند. از دورههای ویدیویی بگیر تا سایتهای آموزش آنلاینی چون متمم، مدرسه زندگی. از کتابها و دروههای صوتی بگیر تا نرمافزارهای آموزشی.
من به هیچ وجه، مخالف یا منتقد حضور و کارایی این رقبا نیستم. اما حرفم این است که اینها رقیب نیستند! کارکرد آنها با کتاب متفاوت است. به نوعی میتوان آنها را مکمل همدیگر دانست.مثلا من با گوش کردن به کتابها و دورههای صوتی چون: هلاکویی، شعبانعلی، ساعد باقری، شاهین فرهنگ، دنگیلبرت، کن رابینسون، احمد شاملو، الهی قمشهای، شاهنامهخانی محمد جعفر محجوب، محمدرضا شجریان!
چیزهایی آموختم که در کتابها نمیتوانستم! (پانوشت ۱) آنقدر نحوه کلام اهمیت دارد که میتواند متن را تحت تاثیر قرار دهد. شاید من اگر در آموزش و پرورش کارهای میشدم، گوش کردن کارهای شاملو و ساعد باقری را در درسهای ادبیاتشان میگنجاندم. جالب ماجرا میدانید کجاست! آنکه همه آنها در مورد کتاب بودهاند! دورههایی آنلاینی که دوست دارم، تقویتکننده روحیه کتابخوانی است. دورههای ویدیویی که میبینم مکمل کتابخوانی است.
یعنی شاید اگر بخواهم محکی برای مراجعه به رقبای کتاب داشته باشم، آن محک «میزان مرتبط بودن به کتاب است».
نکته نهایی هم بحث کارکرد است. کارکرد گوش کردن به گلستان با مطالعه کتاب آن یکسان نیست. نمیتوانید کارکرد گوش کردن به یک کتاب را با مطالعه آن یکی بدانید. چه از نظر عمق، ارتباط، صبر و … بسیار تفاوت وجود دارد. مثل این است که غذا خوردن را با سُرُم زدن یکی بگیرید. اگر یکی میدانید این متن را ادامه ندهید! اگرچه که متن تمام شد.
پانوشت ۱: البته من خیلی بیشتر از اینها گوش کردهام وتفسیر گرفتهام. اما
پانوشت ۲: بنیاد ملت و مجلۀ بخارا، در ۲۲۸امین نشست از مجموعه شبهای بخارا (من تاحالا نرفتم)، میزبان شب مرحوم «محمد جعفر محجوب» پژوهشگر فرهنگ و زبان ادبیات فارسی بود. گزارش این نشست را در اینجا ببینید.
سلام
میثم جان مطلب عالی بود
در مورد سایت مدرسه زندگی توضیح میدی ما که زبان انگلیسی مون خوب نیست
ایا متممی دیگر است؟
حتما. در نوشته ای جدا می نویسم در موردش
سلام،به نظرم تحصیلات آکادمیک شاخص ترین نوع یادگیری بر اساس نیاز هستش و صحیح بودن خودشو نشون داده.
اونچه که شما نقد کردین بیشتر یادگیری در ظرف محدود زمانی هستش.
سلام و ادب
بسیارعالی بود برای بار دوم بعد از چند ماه خواندمش
عالی
سلام!
امشب برای بار سوم میخواندم، و باز جالب و جذاب بود. سپاس