KTANFF، زیر پست «به تعویق انداختن لذت و انجام کارهای غیر فوری و ضروری!» یک متن بسیار پرمغز و زیبا نوشتند که دوست دارم شما هم بخوانید. حیفم آمد در کامنتها غرق شود و بخواهم پاسخی کوتاه به آن بدهم.
آیا کتاب خواندن یا کتابخوان بودن یک وظیفهی اخلاقی است یا طریقی برای رسیدن به اهداف معینی در زندگی است؟
ما با آدمهای زیادی در جامعه مواجه میشویم که به دلیل شکل تعلیم و تربیت جاری در کشورمان، نمیتوانند تفاوت بین ایفای وظیفه و برنامهریزی برای نیل به اهداف زندگی را بفهمند گویی در ساختار فکریشان تنها شیوهای که برای تحقق موفقیت وجود دارد این است که
– بگرد و یک یا تعدادی آدمهای موفق (موفق در همان هدفی که خودت داری) پیدا کن
– از آنها بخواه برای تو نسخهی موفقیت را بپیچند
– «وظیفه» خودت قرار دهد هر روز همان نسخه را اجرا کنی
– یا به هدفت میرسی یا اگر نرسیدی همین که تلاشت را کردهای به همان پشتکار خود ببال و شاد باش!این یعنی دیدگاه وظیفهگرایانه داشتن نسبت به زندگی.
شما میگویید تلویزیون، کانالها، فیسبوک و … بد است و کتاب خوب است. (من هم طوری موافقم و طوری مخالف)
این بد دانستن و خوب دانستن، همیشه در تاریخ برای هر چیز جدیدی تکرار شده است.
الگو ثابت است: چیزهای قدیمیتر معمولا به شیوهای توسط مردم مورد استفاده قرار میگیرند که راندمانی کمتر از آنچه کارایی نهاییشان استفاده میشوند چرا که مردم معمولا برای سادهتر انجام دادن کارها آنها را تقریب میزنند و رند میکنند. بعد از مدتی یک چیز جدید میآید که شاید در بسیاری از جنبهها، تفاوتهای بنیادی با قدیمیتر دارد. مردم به سراغ پدیده جدید میروند و قدیمی را یا رها میکنند یا در کنار پدیده جدیدتر، به همان شیوهی ناقص خود به استفاده از قدیمیتر ادامه میدهند. و بعد، یک آدمهایی مثل من و شما پیدا میشوند که از اینکه از آن قدیمیتر درست استفاده نمیشد دلخورند و میخواهند راه و روش درست و حداکثر بهرهبرداری از آن قدیمیتر را به دیگران بگویند. تا اینجا همه چیز قابل درک است اما نکته اینجاست که به نظر من اینها دلیل نمیشود جدیدتر را نفی کنیم. جالب است که همین داستان با آمدن پدیدهای جدیدتر تکرار میشود.همانطور که شما نیز به نوعی اشاره کردید در واقع مشکل اصلی در نداشتن نگرش گزینشی و انتخاب هدفمندانه است و گرنه رسانه مورد استفاده به خودی خود از این جنبه، ذاتا دارای ایراد نیست.
به نظر من، هدف کسب اطلاعات و دانش است. برای این هدف، کتاب خواندن یک شیوه است. کتابهای صوتی، کانالهای تلگرام، وبلاگها، فیسبوک و … نیز میتوانند در کنار کتاب قرار گیرند مشروط بر اینکه خوشهچین خوبی باشیم. من نگرانم، تشویق به کتابخوانی برای مخاطبین بلاگ شما، در جامعه وظیفهگرای ما، کتابخوانی را تبدیل به یک چیز مقدس و اخلاقی کند که از نگاه پیروان آن، باید انجام شود چون وظیفه است. به نظر من نسل بعد، به مراتب بیشتر از نسلهای قبل، باید مهارت گزیدهچینی بدست آورد. کاملا درست است که اطلاعات در فضای رسانههای امروزی و اینترنت، مثل آن علفزار گسترده شده توسط دیگران است. اما اتفاقا آنچه در برابر چشمچرانی قرار میگیرد گزیدهچینی است. در خواندن کتاب نیز میتوان چشمچران بود.
——–
مهارتهای گزیدهچینی، چیزهای سادهای نیستند و شاید حتی امروز درباره آنها حرف زدن زود باشد. میتوانند مکانیزمهای تربیتیافته بسیار پیچیدهای باشند که نسل آینده به طور رسمی، به فراگیری آنها خواهد پرداخت.
ممنون از نوشته بجای شما. راستش، من قصد ندارم بگویم چیزهای غیر از کتاب بد است. در تمام این نوشتهها، هدف من هشدار در نوع نگاه است. بگذارید در ۴ گام به شما پاسخ دهم.
۱- دفاعیه یا نفریننامه
راستش نمیتونم بگم چقدر از کتاب «دفاعیه یک ریاضیدان» از «هرولد هاردی» با ترجمه یکی از بهترین مترجمان حوزه ریاضی ایران «سیامک کاظمی» تاثیر گرفتهام. هنوز هم طعم متنهای زیبای او را حس میکنم. من بعدها «هاردی» را شناختم، از کارهای بزرگش در حوزه تالیف، آنالیز ریاضی و شاید معروفترینشان پرورش «رامانوجان» که در فیلم «The Man Who Knew Infinity» بهتر معرفی شده است. او از دوستان صمیمی برتراند راسل هم بود.
کتاب او پر است از کاربردهای جالب ریاضیات. شاید من اگر میخواستم بهتر و دقیقتر بنویسم، باید نام این مجموعه را میگذاشتم «دفاعیه یک کتابخوان».
اگرچه بعدها مایکل هریس یکی از برندگان جایزه کِلِی (یکی از بزرگترین جوایز در حوزه ریاضیات) کتابی نوشت تحت عنوان
Mathematics Without Apologies: Portrait of a Problematic Vocation
ریاضیات بدون دفاعیه (عذرخواهی): پرترهای از یک حرفه پردردسر
توی مقدمش میگه: من نیازی نمیبینم به خاطر ریاضیدان بودنمون معذرتخواهی کنیم! (دفاعیه بدیم). کافیه یکم به تاریخ نگاه کنیم تا ببینیم ریاضیات چهها که نکرده و چه سودها که به انسان نرسانده.
توجه کنید آنچه مورد ظلم و فراموشی است، «کتابخوانی» است. متاسفانه کتابخوانی فعالیت دیربازدهای است. آنقدر که حتی نمیدانیم کی، کجا و چگونه نتیجهاش را میگیریم یا گرفتهایم؟ همانطور که از لری ویجت در این پست نقل کردم:
«هیچ کس برنامهای برای شکست، تنبلی، حماقت و چاقی بیش از حد ندارد. خودشان با نداشتن برنامه کاری به وجود میآیند.»
تمامی مردم، پیر و جوان و زن و مرد درگیر شبکههای اجتماعی هستند، پای تلویزیون هستند، نیاز نیست برای آن برنامهای داشته باشند. نیازی نیست به خوبیهای آن فکر کنند. میآیند خانه، در محل کار و … مرتب در گوشی هستند، کمی هم اگر سنتی (ضد تکنولوژی) باشند مینشینند پای تلویزیون و ماهواره، نهایتا رادیو. وظیفه ما هشدار نسبت به استفاده غلط و بیاندازه است، و تبیین ویژگیها و اثرات مطالعه کتاب.
مطالعه کتاب، مخصوصا از نوع مفیدش سختتر و سنگینتر از مرور یک مطلب کوتاه در تلگرام، یا نگاه کردن یک برنامه تلویزیونی است. نکته اینجاست که یک شبکه اجتماعی مثل تلگرام، اینستاگرام و … به نحو اصولی استفاده نمیشود.
نمیدانم آوردن کاربردها، زیباییها و … از کتاب، یک دفاعیه است (به سبک هاردی) یا صرفا بیان یک سری از کاربردها و برتریهای جامعه درگیر است (سبک هریس). هر چه هست، نفریننامهای برای چیزهای دیگر نیست. به دنبال ایجاد تقدس هم نیست، چرا که اولین لازمه مطالعه کتاب (از یک تعداد و عمق به بعد) کنار گذاشتن (نسبی) تقدس و تعصب در ذهنیات انسانی و شخصی است. مطمئنم افرادی که ذهن خود را از حدی بازتر نکنند، نمیتوانند در مطالعه کتاب از تعداد و عمقی مشخص و محدود فراتر روند.
۲- تکنولوژی سطحی به مثابه کوکائین
من در مفید بودن تکنولوژی، شبکههای اجتماعی، گوشیهای همراه و … شکی ندارم، همچنان که در کاربرد و نجات-بخشی کوکائین! شما اگر به تاریخ پیدایش و کشف کوکائین نگاه کنید متوجه حرف من خواهید شد. بگذارید داستانی را که در کتاب «شور ذهن» از «ایروینگ استون» آمده نقل به مضمون کنم.
فروید به تعدادی مقاله دست پیدا کرده بود که از اثرات بسیار عالی کوکائین روی ورزشکاران آمریکای جنوبی خبر میداد. ورزشکارانی که از کوکائین استفاده میکردند بازدهی بسیار زیادتری داشتند! خود فروید علاقمند شد و برای چندین سال از آن برای افزایش انرژی و توانایی خود استفاده کرد. بعدها با معرفی آن به دوستانش و تحقیقات آنها، داروهای مسکن جدیدی آمد که بسیار هم مفید واقع شده بود. بعدها برای جراحیهای چشم، محققان کوکائین را در چشم خودشان استعمال کردند و سوزن زدند تا از کاربرد آن مطمئن شوند. انقلاب بزرگی توسط کوکائین در جامعه علمی به پاشد. بیهوشی، تمرکز، انرژی، خواب و … همه از خوبیهای آن بودند.
حتی، پس از آن هم:
اگر به زندگی بسیاری بزرگان تاریخ جدید نگاه کنید، مصرف شدید کوکائین را مشاهده میکنید. از پائولو کوئلیو گرفته تا لن بایس بسکتبالیست! از ریور فینیکس هنرپیشه تا ماردونای ورزشکار! گزارشهای بسیاری از مصرف بسیار شدید کوکائین در هالیوود خبر میدهند.
تا به حال همه چیز به نظر عالی میرسید، اما صبر کنید، این آخر ماجرا نیست!
فروید معتقد بود کوکائین وابستگی به مورفین را از بین میبرد. برای همین سعی کرد تا دوست خودش ارنست وان فلایاش را درمان نماید. اما دوستش بر اثر سوء استفاده در مصرف کوکائین جان خود را از دست داد! بعدها اخبار بیشتری از عوارض شدید کوکائین در این حوزه منتشر شد، خود فروید هم به سختی کوکائین را تهیه میکرد.
در لیست بزرگانی که در بالا نام بردم فقط اولی و آخری به زحمت زنده ماندند و دو نفر وسطی و بسیاری دیگر بر اثر مصرف کوکائین فوت شدند.
من اگر تکنولوژی را به دو لایه سطحی و عمیق (میدانم خیلی بد است) تقسیم کنم. اعتقادم این است که آنچه در اطرافم در حال رخ دادن است، کار با لایه سطحی تکنولوژی است! یعنی تمامی ما از شبکههای اجتماعی به صورت سطحی استفاده میکنیم بدون این که دانش عمیقی در مورد آن داشته باشیم.
خطر همینجاست که در حال استفاده از چیزی هستیم که میتواند چون کوکائین بخش بزرگی از جامعه ما را به ورطه نابودی بکشاند. شوخی هم ندارد. امیدوارم وقت کنم و یک تحلیل ساده از جریان دادهای که در شبکههای اجتماعی محبوب در حال گذر است را انجام دهم تا ببینید اوضاع مثل کوکائین است با این تفاوت که:
کوکائین گران است و هر کسی نمیتواند استفاده کند، قبح مصرف دارد و سخت است، اما شبکه اجتماعی فراوان است و در دسترس تمامی افرادی که سواد تکنولوژی دارند.
اگر به آمار اعتیاد به شبکههای اجتماعی دسترسی داشته باشید، مشاهده میکنید که اوضاع وحشتناک است! ما دو رده بسیار پرجمعیت از دانشجویان داریم که به ترتیب ۹ ساعت و ۵ ساعت در روز را در شبکههای اجتماعی و سایتهای زرد میگذرانند. زمانی که به دانشجو برای تحصیل و آمادهسازی خود داده شده، داره صرف چی میشه؟ انگار به فرزندتون پول دادید توی سفر گرسنه نمونه و اون باهاش کوکائین خریده! چه چیزی برای یک دانشجو از دانش، وقت، انرژی و شبکه تخصصی دور و برش پر اهمیتتره؟
اما بخشی که به نظرم مهم است، بخش عمیق و با ارزش تکنولوژی است. مثلا شما یک لب تاب برای فرزند خود میخرید. شمایید که برای او تعیین میکنی در چه سطحی از این لب تاب استفاده کند؟
استفاده سطحی مثل گوش کردن به هر موسیقی، دیدن هر فیلم و بازی هر نوع بازی کامپیوتری (بدون در نظر گرفتن اثرات مخرب متناسب با سن وی) یکی از مسیرهاست. از طرف دیگر، افزایش توان تایپ (که به نظرم خیلی مهمه)، جستجوی مفید، نوشتن برنامههای ساده، درک زیرساخت شبکههای اجتماعی و … هم یک مسیر است. بعد از این مرحله وارد حوزه عمیق تکنولوژی میشویم.
یا به طور مثال، استفاده ما و فرزندانمان از موبایل. این وسیله قراره برای برقراری ارتباط، برنامهریزی فردی، استفاده از تکنولوژیهای مفید چون نقشه و … بشه یا چیزهای دیگر؟ موضع من کاملا شفاف است، ما با همان دقتی باید از تکنولوژی سطحی استفاده کنیم که در مصرف کوکائینن لازم است.
شاید عوارض شدید استفاده از شبکه اجتماعی را نادیده بگیرید. اما گزارشی خواهم داشت (در بخش دنیا از نگاه داده) از مطالعات زیادی که تاثیر شدید شبکههای اجتماعی بر سلامت ذهنی و جسمی را نشان میدهند.
خلاصه حرف من میشود این که
خیلی به ذهنتان اطمینان نداشته باشید! خیلی ضعیفتر از این حرفهاست که بتواند خودش را از اعتیاد خلاص کند. کنترل ذهن را به دست گرفتن، کلی تمرین و مراقبه میخواهد که به سادگی هم حاصل نخواهد شد. ما باید مثل هر مذاکرهای خطوط قرمز داشته باشیم. بترسید از روزی که (خود یا اطرافیانتان) در اعتیاد به تکنولوژی سطحی گیر کرده باشید و دیگر هیچ پیروزی و پاداشی برایتان ارزشمند نباشد.
جمله آخر بر میگردد به نحوه اثر شبکههای اجتماعی در بخش پاداش و جزای ذهن که به خاطر دادن پاداش زیاد و بدون زحمت، توانایی جزم کردن عزم برای یک کار بزرگ بسیار سخت خواهد شد.
۳- گزیدهنگری و خلاصهبینی با گزیدهنویسی و خلاصه نویسی فرق دارد.
دیگه این تکه کلام من شده که
خلاصهبرداری هر شخص، فقط به درد خودش میخوره!
این که من خلاصه کنم یک متن بلند را، با این که خلاصه دیگری را بخوانم قابل مقایسه نیست. این که گزیده نوشتههای یک شخص را تهیه کنم، با این که آن را (که توسط فرد دیگر انجام شده) بخوانم فرق دارد. موضوع این است که گاهی اوقات یک متن یا حوزه آنقدر عمیق و بلند است که کتابهایی به صورت چکیده نوشته میشوند. اشاراتی به کتاب میشود. این کتابها را میتوانم درک کنم. اما متن کوتاه تلگرامی و فیسبوکی (به طور متوسط) هیچ دانش به درد بخوری به شخص اضافه نمیکند.
خاصیت و کاربرد شبکههای اجتماعی چیز دیگری است. وظیفهاش ایجاد ارتباط است (اما به ظاهر در حال قطع ارتباطهای مفید است)، وظیفهاش گسترش اخبار رخدادهاست (آنقدر خبر تقلبی و … در این ساختارها جریان یافته که دیگر این بخش از اعتبار افتاده)، نشان دادن مرجع است (مثل اینکه شما بگویید فلان کتاب، سخنرانی، مقاله منتشر شده و اطلاعرسانی کنید یا نقد صحیح کنید). حتی در حوزه طنز، معتقدم کاری را که این شبکهها کردند بسیار درخشان بود اما قرار است یک بخش زمانی و کارکردی مشخصی از زندگی را به آن اختصاص دهیم. اما متاسفانه مثل کوکائین، نه تنها فایده را از دست داده بلکه سایر حوزهها را هم تحت تاثیر قرار داده است.
حتی یکی از اصلیترین کارکردهای شبکههای اجتماعی یعنی حذف واسطه قدرت هم حاصل نشده است، چرا که ابزارها و تکنیکهای زیادی برای قشر قدرتمند در شبکهها به وجود آمده که به عموم جامعه حس قدرتمندی و اثرگذاری میدهد اما تاثیر آن تقریبا هیچ است (این موضوع خود به چند نوشته جداگانه نیاز دارد. یکی از کلمات کلیدی در این مورد mischief است).
۴- بقیه بخشها و قسمتها این کتابخوانی
تمام این مجموعه کتابخوانی که احتمالا شامل حداقل ۶۰ نوشته خواهد شد، تلاشی است، پر از نقص، ضعف و اشتباه. اصلا دلیل انتخاب این بستر برای نوشتن چنین متنهایی همین است. امیدوارم با کمک شما، بتوانم هر روز آنها را کاملتر کنم. خیلی از نکاتی که فرمودید مثل این که در کتاب هم میتوان چشمچران بود، درست است. فقط چند نکته را در نظر بگیرید.
- کتاب تمام میشود! شبکه اجتماعی تمام نمیشود. شما نمیتوانید (و نباید) دو سال سرتان را در یک کتاب کنید!
- کتابی که در دست میگیرید، حداقل به خاطر اطرافیان (حداقل در مملکت خودمان) از یک حداقل حیا و حرمتی برخوردار است. شما فقط دو لینک تصادفی در اینستاگرام و تلگرام و … بروید. متوجه میشوید که چقدر تفاوت هست.
- بدترین کتابها هم (که ما نباید سمتشان برویم) باید برای تولید و پخش خود، زحمتی و هزینهای را متحمل شوند و مثل کپی کردن ساده یک متن در شبکههای اجتماعی نیست. یک حداقل استانداردهایی باید رعایت شود.
- کتاب لزومی ندارد فرمت قدیمی داشته باشد! کتابهای آنلاینی و زنده چون (The book of life) در حال گسترشند. من مثالهای زنده زیاد دیگری هم زدم، مثل کتابهای جادی (فقط برای تفریح و کتاب لینوکس برای زندگی)، کتابهای دیجیمگ رادیو مذاکره،، کتابهای صوتی، دیجیتال، حتی ویدیوهای آموزشی همگن و جامع. همه اینها از نظر من نوعی از کتاب هستند. اما برای سادگی، فعلا فقط نام یک کتاب را میگذارم.
در مورد این که کتاب چیست؟ مرده است یا زنده؟ مطالعه کتاب یعنی چه؟ بماند برای فصل بعد. در این مقدمه میتوانید سیر فصلها، بخشها و نوشتههای کتابخوانی را مشاهده کنید. البته بخشهای فصول بعدی را هنوز ننوشتهام. امیدوارم در فصلهای بعد نگرانیهای شما تا حدودی مرتفع گردد.
” … حتی ویدیوهای آموزشی همگن و جامع. همه اینها از نظر من نوعی از کتاب هستند.”
سلام. استاد این جمله رو میشه بیشتر، یه کم بیشتر توضیح بدین؟
ویدئو های (همگن و جامع)، چقدر صلاحیت دارند؟ اونها رو با اکراه تایید میکنید یا واقعا مفیدند؟
چه ویژگی هایی دارند؟
مثال با کیفیتش چی هست؟؟(درهر حوزه ای که شد)