چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم و یکم: حاصل دورِ زندگی صحبت آشنا بود (قسمت اصلی)

این بخش رو بعد از سال‌ها می‌نویسم، قسمت قبلی رو سه سال و نیم پیش نوشتم، همونجا هم گفتم  که این یک مقدمه است. قسمت قبلی رو تغییر نام خواهم داد و این بخش قسمت اصلی خواهد بود. تا نقشه راه کتاب خوانی رو تموم کنم.

۱- انسان زندگی اجتماعی دارد؟ حیوانی اجتماعی است؟ یا فقط نیازمند گفتگو است؟

حتما این جمله ارسطو رو شنیدید که می‌گه انسان حیوانی اجتماعی است! البته خیلی بیشتر تمرکز روی سیاسی بودن هست تا اجتماعی. به نحوی می‌گه انسان به حکم طبیعت حیوان اجتماعی است، و اون شخصی که خارج شهر باشه، فروتر از آدمیان هست یا برتر از آن‌ها  (یعنی یک موجود ناهنجار هست، کسی که متمایز هست). یه جورایی معتقده انسانِ خارج دولت و شهر، موجودیتی انسانی نداره. بیشتر ...

خیلی اوقات منطقی بودن یا انتظار منطق، غیر منطقی است (هزینه)

رضا محمدی، در  «جمله «چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سیزدهم: تا یاد بگیریم، درخت همیشه سبز بی بَر و بار است.» دیدگاهی رو مطرح کرد که اگرچه در مورد نوشته‌های من در حوزه کتاب‌خوانی بود، اما موضوع پشتش (که در پاسخ کوتاهم هم مشخصه) به شدت برای من جذاب و چالش‌برانگیز بوده. این که

منطقی بودن خیلی از اوقات منطقی نیست. بیشتر ...

نکاتی برای کتاب‌خوانی: اثر شگرف کتاب‌هایی که حتی نام و نویسنده آن هم خاطرمان نیست.

۱- پروژه گوتنبرگ

فکر می کنم سال ۱۳۸۳ بود که با پروژه گوتنبرگ آشنا شدم، سال‌ها بود که کتاب‌های زبان اصلی کمی در دسترسم بود، بیشتر کتاب‌های ریاضی و فیزیک را در زبان اصلیشان خوانده بودم، اما همیشه برایم دوست داشتنی بود که کتاب‌های اصیل و خوب را به زبان انگلیسی گیر بیاورم، نه وبلاگ‌ها، نه سایت‌هایی که کتاب مجانی می‌گذاشتند و نه آدرس مشخصی … هیچ کدام در دسترس نبودند. تا این که با پروژه گوتنبرگ آشنا شدم، حس و حالم شبیه اسکروچ بود که در سکه‌ها طلا شیرجه میزد (عکس بالا)، مثل آدم گرسنه قحطی‌زده‌ای بودم که در انبار غذا افتاده بود، این کتاب را می‌خواندم و آن یکی را، با توجه به فرمتی که کتاب‌ها داشتند، آن‌ها را با فونت ریز روی کاغذ پرینت می‌گرفتم و می‌خواندم. در حدی پرینت می‌گرفتم که سهمیه‌ پرینتم تمام می‌شد و دست به دامان دوستانم می‌شدم. یادش بخیر، مسئول سایت مرا قاتل پرینتر می‌خواند و همیشه حواسش به من بود. بیشتر ...

کتاب‌ها را برای هم تعریف کنیم یا جایی پیدا کنیم تا آن را به کار گیریم.

بله من سه نوشته داشتم با عنوان‌های:

  1. نکاتی برای کتاب‌خوانی: معمولا کتاب‌ها، صفحات و پاراگراف‌های هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آن‌ها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند
  2. نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)
  3. نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)

  4.  همین هفته هم بود و یادم نرفته چی نوشتم. اما راستش رو بخواهید تا مطالعتون رو تعریف نکنید، ننویسید، برای دیگران تحلیل نکنید یا به کارش نگیرید، در واقع از مطالعتون هیچ بهره‌ای نبردید.
  5. توجه کنید این حرف با حرف‌های قبلی هیچ تناقضی نداره. بگذارید با چند مثال موضوع رو روشن‌تر کنم.

سر امتحان می‌رید و از روی تقلبتون می‌نویسید، یا این که با تحلیل یا حافظه خودتون می‌نویسید. در هر دو صورت کتاب رو برای امتحان خوندید، ولی بین این دو خیلی فرقه. توی اولی مشکل اینه که یادگیری خیلی کمتره. بیشتر ...

نکاتی برای کتاب‌خوانی: معمولا کتاب‌ها، صفحات و پاراگراف‌های هیجان انگیز ندارند، بلکه مجموع آن‌ها در کنار هم (شاید برای شما) جذابند

در دو نوشته «نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)» و «نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)»

سعی کردم توضیح دهم که در نظر گرفتن مطالعه برای دیگران چه آفت‌هایی می‌تواند داشته باشد. یکی از موضوعاتی که هم تکمیل کننده آن بحث‌هاست و هم خود نیازمند یک بحث جداگانه است، نگاه قطعه‌‌ای به کتاب است. بیشتر ...

نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۲)

پیشنهاد می‌کنم «نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه برای تعریف برای دیگران (۱)»  را قبل از این نوشته بخوانید.

همانطور که در آن بخش گفتم وقتی شما سعی می‌کنید جهت تعریف برای دیگران مطالعه کنید، بخش عمده‌ای از خوبی‌های مطالعه رو از دست خواهید داد. در این نوشته سعی دارم چند آفت دیگر را هم معرفی کنم و کمی راهکار بدهم. بیشتر ...

نکاتی برای کتاب‌خوانی: آفت مطالعه جهت تعریف برای دیگران (۱)

یکی از آفت‌هایی که در توسعه فردی وجود داره، تعریفش برای دیگرانه. البته در جاهایی این موضوع خیلی مهم و کارسازه. مثلا اگر جامعه مقابلت، حوصله گوش کردن تحلیل طولانی تو رو داشته باشن عالیه. مشکل از اون جایی شروع می‌شه که می‌خوای کتابی که خوندی رو به رخ بکشی. از طرفی احتمالا اطرافیانت هم (با توجه به پلتفرمی که انتخاب کردید) حوصله خوندن متن بلند رو ندارن. بنابراین آروم آروم در اعماق وجودتون یاد می‌گیرید که کتابی خوبه که بشه ازش جمله‌ای رو نقل کرد، بشه قطعه‌ایش رو ایسنتا گذاشت. یا فیلمی خوبه که بشه قسمتیش رو به صورت یک قطعه گفتار ناب بیان کرد. بیشتر ...

چرا کتاب بخوانیم؟ بخش چهلم: حصول به گنجِ ابعاد تجربه.

نوشته داخل عکس فوق، شبیه (نه خیلی دقیق) حرف‌های سوفسطائیان بود. آن‌ها (+) با نگاهی به ۵۰۰ سال تاریخ فلسفه یونان، به این سؤال اساسی برخورد کردند که: «چرا پس از گذشت این همه زمان، هنوز معیاری برای حقیقت مشخص نشده؟» قاعدتا باید یکی از این سه حالت می‌بود (شاید خواندن این مقاله به درک شما از آن‌ها کمک کند). بیشتر ...

چرا کتاب بخوانیم؟ بخش سی‌و‌نهم: کجایند زنگ‌هایی که برای شما به صدا در آمده‌اند؟

شاید شاهکار «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند» از ارنست همینگوی را خوانده باشید. به قول برخی از منتقدین یا نویسنده زندگی‌نامه همینگوی این اثر در کنار پیرمرد و دریا، وداع با اسلحه و خورشید هم طلوع می‌کند چهار نوشته برتر او است.

ماجرای نام‌گذاری این کتاب به ناقوس کلیسا بر می‌گشت که به خاطر مرگ افراد در جنگ نواخته می‌شد. در واقع وقتی که کسی کشته می‌شد، به خاطرش ناقوس را به صدا در می‌آوردند. بیشتر ...

چرا کتاب خواندن سخت است.

دوستی یک دیدگاه برای من گذاشت با این محتوا که:

من نمی دانم چرا از نظر مردم وحتی شما کتاب خواندن کار سخت است؟! ساده ترین کار است . من میتوانم اگر گردن و چشمانم اجازه دهند تمام روز را کتاب بخوانم. در هر زمینه ای. البته مغز هم باید همراهی کند. هر ساعت باید حدود ده دقیقه دست از مطالعه بکشم تا مفاهیم و اطلاعات در مغزم رسوب کرده و طبقه بندی شوند.. گاه با خودم فکر میکنم که کاش برای کتاب خواندن مختصر پولی می دادند . اگر پخت و پز و نظافت منزل اجازه می داد تمام وقت در منزل را صرف خواندن کتاب می کردم. بیشتر ...